جواب مسائل بعض اخوان درباره عقل وخواب و روح وخلقت خورشید
من مصنفات السید الاجل الامجد المرحوم الحاج
سید کاظم بن السید قاسم الحسینی اعلی الله مقامه
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 427 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي خير خلقه محمد و آله (محمد خير خلقه و آله خل) الطاهرين.
اما بعد اين كلماتي است چند در جواب بعض (مر بعضي خل) از مسائل بخواهشمندي بعض (بعضي خل) از اخوان ايماني و اخلاي روحاني (دو جهاني خل) بقلم شكستهرقم فقير حقير (شكسته رقم حقير خل) محمد كاظم بن محمد قاسم الحسيني الرشتي با كمال تفرق بال و اغتشاش احوال و توفر كلال و ملال جاري گشته و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
سؤال:
دارم چهار مسئله الي معدن سخا
خواهم بيان كني ز ره معرفت بمن
اول بگو كه عقل چه باشد و چيست آن
دوم بگو كه خواب چه باشد بملك تن
الجواب (جواب خل): بدانكه عقل جوهري قدوسي (جوهر قدسي است خل) از عالم جبروت (جبروت و خل) پرورش يافته در عالم لاهوت صورتش هيكل توحيد و صفتش رضا و تسليم و هيئتش قيام و فعلش ادراك كليات نوري است مجرد از ماده و صورت نفسيه و شبحيه و جسميه و مدة (مبدأ خل) ملكوتية و مقداريه و زمانيه دراك حقايق اشياء بذاته مبدء موجودات مقيده حق تعالي اول چيزي كه خلق فرموده او است (موجودات مقيده خلق اول چيزي كه حق تعالي خلق فرموده است خل) خلق كرد او را از چهار جزو از ماء بحر صافي (بحر صاد خل) و يك جزو از ارض طيبه پس مزج كرد اين هردو (مزج كرد هردو خل) را بواسطه اسم الله الحي پس عقد كرد
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 428 *»
مجموع را بواسطه حرارت اسم الله (بواسطه اسم الله خل) القابض پس از اين مجموع (مجموعه خل) دو جزو اخذ كرده (كرد خل) با يك جزو از ارض جرز و بلد طيب مزج فرموده (فرمود خل) بحرارت اسم الله النور او را عقد فرموده (عقد فرمود پس خل) خلقت عقل باتمام رسيد و زبان بر ثناي الهي گشود (بثناي الهي گشوده خل) و حمد الهي بجاي آورد پس حق تعالي امر كرد او را باقبال بسوي خلق پس خلق كرد بواسطه (خلق بواسطه خل) عقل مراتب موجودات را جملگي و همگي از نفس كليه و طبيعت كليه و ماده و مثال و جسم و عرش و كرسي و فلك المنازل و فلك البروج و فلك زحل و فلك مشتري و فلك مريخ و فلك شمس و فلك زهره و فلك عطارد و فلك قمر و كره نار و كره هوا و كره ماء و كره ارض چون اين مراتب تمام شد امر كرد حق تعالي او را (امر كرد او را حق تعالي خل) بادبار از خلق و اقبال بسوي خود پس خلق كرد (خلق نمود خل) بواسطه اقبالش بجانب حضرت رب العزة (بجانب رب العزة خل) معادن و نباتات و حيوانات و جن و ملائكه و انسان (انسان را خل) پس باز بمركز خود (خود عود خل) نمود پس حق تعالي امر فرمود (حقتعالي خطاب نمود خل) باو كه من از تو گراميتر خلق نفرمودم بسبب تو (خلقي نفرمودم و بسبب متابعت تو خل) خلق را ثواب ميدهم و بجهت مخالفت تو ايشان را عقاب ميكنم و تو را كامل نميگردانم الا در بهترين خلق خود پس از (از اين خل) عقل بجهت تشرف باين خطاب مستطاب و اين كرامت عظمي نوري ساطع شد و شعاعي ظاهر گرديد از آن شعاع خلق كرد حقايق انبياء را بهمان حقيقت و بهمان (خلق كرد انبياء را بهمان صفت و همان خل) ترتيب كه گذشت و همچنين ساير مراتب و از عقل كامل (ساير مراتب را و از عقل گاهي خل) تعبير ميشود در اخبار اهل بيت عليهمالسلام به قلب و روح و قلم و روح القدس و شجرة المزن (شجره مزن خل) و امثال اينها و بالجملة اين عقل در هر كس (كسي خل) بنسبت مرتبه و مقام آن كسي (كس خل) است كه باو تميز (كه تميز خل) ميدهد ميانه حق و باطل و نيك و بد و حسن و قبح (قبح را
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 429 *»
خل) و آن مناط تكليف است پس اگر توجه بحق تعالي نمود و از شهوات نفسانيه و جسمانية احتراز كرد آن جوهر اصل نوراني گشته نوري بر نوري (گشته بر نور وي خل) افزوده در اين وقت مستنير بنور الهي گشته (در آن وقت بيشتر بنور الهي منور گشته خل) رغبت نميكند الا بسوي طاعت و عبادت و فرمانبرداري در اين صورت جميع مداركش بر نهج صواب و استقامت خواهد بود در اين وقت صورت پذيرد معني قول اميرالمؤمنين عليهالسلام العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان و هرگاه چشم از حق پوشيد (از حق چشم پوشيده خل) و جامه حيا را از هم دريد و مخالفت الهي آغاز (دريده و مخالفت الهي را آغاز كرد خل) آن جوهر ظلماني گشته همچه (همچو خل) قطره نيسان كه در شكم مار (نيسان در شكم افعي خل) زهر شود پس نكراء و شيطنت خواهد بود كه ميل بسوي حق و توجه بجانب عبادت قطعا و اصلا (كه ميل بجانب حق و توجه بسوي عبادات اصلا و قطعا خل) ندارد و معذلك امتياز نيك و بد و حق و باطل و حسن و قبح (امتياز ميانه حسن و قبح و حق و باطل خل) ميدهد تا اينكه حكم تكليف بر او ثابت شود و عذاب دردناك را مستوجب شود (گردد خل) و الله ولي التوفيق.
اما حقيقت خواب پس بدانكه در قلب آدمي كه عبارت از لحم صنوبري است تجاويفي چند است كه در آنها (آنجا خل) خوني است زرد كه عبارت از حرارت غريزيه است و بخاري از آن (از آن خون خل) متصاعد است و آن روح است در عرف اطبا و حيوة بدن بهمان روح است و آن چون محل ظهور روح انساني (و آن روح محل روح انساني خل) است كه مدبر بدن است پس روح بواسطه آن بخار و آن بواسطه حرارت غريزيه و آن بواسطه قلب تدبير بدن ميكنند (ميكند خل) پس هرگاه براي روح ملالي و كلالي حاصل شود بسبب كثرت مشاغل تحليل غذا و تقسيم آن و اخذ لطايفش و رسانيدن باعضاء و غلبه رطوبات و تصاعد ابخره پس مجتمع ميشود بسبب (بجهت خل) استراحت در قلب و متوجه ميشود بباطن و نظر خود را از ظاهر جسد قطع ميكند پس ظاهر
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 430 *»
جسد بيحس و حركت ميگردد و از كار باز ميايستد زيرا كه محركش التفات را از او قطع فرموده (قطع كرد خل) پس هرگاه روح را در اين وقت تجردي باشد و از موانع و عوايق سالم باشد توجه بعالم خود نموده مشاهده احوال و اوضاع عجيبه و غريبه مينمايد و صدق (مينمايد صدق خل) و كذب رؤيا بحسب امتلاء معده و اختلاء او است و تفرق حواس و عدم تفرقش و قرانات بعضي كواكب غير ملايمه و عدم قرانش و تفصيل (تفصيل مقال خل) در شرح احوال مؤدي تطويل (بتطويل خل) كلام است و حقير را اين وقت آن اقبال نيست (اين وقت آن نباشد خل) و اشاره براي عاقل (عقل خل) كافي است و جاهل را تطويل مفيد نيست و الله اعلم (مفيد نيست خل).
سؤال:
سيم بگو تو باز از ارواح[1] ممكنات
كان اصل روح از چه عيان[2] است در بدن
الجواب (جواب خل) بدانكه روح بر چهار وجه است چنانكه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام بيان فرموده:
اول نباتيه است (اول روح نباتي است خل) و آن مؤلف است و متحصل از اجزاي لطيفه عناصر چون عناصر اربعه مجتمع شوند در تركيب اول قبل از نضج تام جمادي (جمادي است خل) بيقيمت و بيقابليت چون حرارت شمس و برودت قمر و (قمر و وقوع خل) اشعه كواكب بدوران ليل و نهار باو واقع شد با وقوعش در مكان رطوبت دارد در هوائي (جائي خل) كه حرارت باو برسد نضجش زيادتر و صفايش بيشتر و اعراض و غرايب از او زايل گشته معدني شود از معادن و ظاهر شود بطبع غالب آن طبايع همچه (همچو
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 431 *»
خل) ياقوت كه حرارت غالب شده رنگش سرخ و الماس كه برودت و يبوست در او غالب آمده و امثال اينها از ساير معادن و لكن معذلك (لكن و معذلك خل) جماد ميباشد و حكم طبايع بالكلية در او ظاهر نشده (نميشود خل) و چون نضج كامل شود و صفاي طبيعت بسرحد اعتدال لايق رسد در اين صورت هريك از عناصر (عنصر خل) در اين شيء مركب بفعل (شيء بفعل خل) و تاثير خود ظاهر ميشوند پس نار ميل بعلو ميكند و تراب ميل بسفل ميكند و نار (بسفل و نار خل) اجزاي لطيفه ارضيه را جذب ميكند و هوا لون را (و هوا آن را خل) نضج ميدهد و حل ميكند و جزء (جزو خل) مائي فضلات و زوايد را دفع ميكند پس ميبيني كه اين جسم مركب بزرگ ميشود و بلند ميگردد و غذا بخود جذب ميكند و اين عبارت از روح نباتي است و مقر اين روح در انسان كبد است كه محل طبايع اربع است همچه صفراء و دم و بلغم و سودا (طبايع اربعه است كه صفرا و دم و بلغم و سودا باشد خل) و بدو ظهور اين روح در انسان وحيوان (حيوان در خل) نزد ولادت جسماني (جسمانيه خل) است يعني از ابتداء شروع طفل و بعد از (از ابتداي شروع تولد طفل بعد از خل) نطفه علقه شدن تا اكتساء لحم و در اشجار حين (چنين خل) نضج معتدل.
دوم روح حيواني است و آن مؤلف و متحصل (مؤتلف و متحمل است خل) از افلاك بوقوع اشعه كواكب كه حامل (حاصل خل) آن روح ميباشند (ميباشد خل) بر ارض چون نضج تام و (تام بر خل) طبيعت اين اجسام سفليه حاصل شود كه در لطافت مشابه جسم فلكي شوند (شوند آن خل) روح فلكي در آن (اين خل) اجسام ظهور ميكند پس منشأ حركت و احساس و اكل و شرب و اراده و اختيار گردد مثالش آنكه چون چوبي را (چوبي در خل) نزديك آتش نگه داري و متصل بآتش نكني اندك اندك آتش بتاثير حرارت خود تجفيف (اندك اندك آن آتش در آن تأثير حرارت خود و تجفيف خل) رطوبات او كرده همان حرارت او را مكلس نموده (كرده خل) تا سياه شود چون سياه شود و بدخان مستحيل شود پس شئون آتش (چون سياه شد بدخان مستحيل شد
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 432 *»
شعله آتش خل) در او ظهور كرده شعلهور گردد و مقر اين روح قلب است و آن لحم صنوبري است و آن بخاري است كه متصاعد از حرارت غريزيه كه در تجاويف قلب است ميشود و آن بخار در لطافت و طبيعت و تاثير مشابه فلك قمر است باين جهت محل روح حيواني گشته تاثير فلك قمر در او ظاهر شد و ميل اين روح بامور صوريه و جسميه و شهوانيه (صوريه و شهوانيه خل) ميباشد و انسان در اين (اين روح خل) مشاكل و مشابه ساير حيوانات است و قواي اين روح ظلم و غشم (خشم خل) و حب جاه و رياست و تكبر و ميل بصور جميله حسنه (بصور جميله خل) و استماع غنا و اكل و شرب و ساير تلذذات (ملل اللذاذ خل) است.
سيم روح انساني (روح انسانيت است خل) و آن جوهري است ملكوتي پرورش يافته از عالم لاهوت اخت (اخته خل) عقل است نوري است مجرد از ماده مقداريه و شبحيه و صورت و ماده جسمانيه و مدت زمانيه (و ماده و مدت جسمانيه و زمانيه خل) صورتش صورت انسان و به اضطجاع و قعود اميل است (و قعود است ميل خل) از قيام فعلش ادراك صور مجرده غيبيه و مثل نوريه (نورانية خل) الهيه دراك (ادراك خل) حدود اشياء و اشباح آن و مشاهد (و اشباح و مشاهد خل) كثرات و ملازم انيات مظهر ابتداع ثاني مقام انبساط عقل و رتبه باء بسم الله و آن خود في ذاته نوري است پاك پس اگر بصفات (نوري است كه اگر بصفاي خل) خود باقي گذارند و بر آن ظلم نكنند بجهت مخالفت عقل نورش (مخالفت نورش خل) زياد گشته و قوتش در تزايد آمده همچو جواهر علويه و اجسام ساريه (سماويه خل) مؤثر در غير خود شود و الا لوازم ادبار او را لازم آمده و كثافت عارضش گشته برايش مراتب هفتگانه (هشتگانه خل) بسبب لحوق اين اعراض و غرايب (غرايب اين خل) تا صافي شود حاصل ميشود (ميشود و خل).
اول رتبه نفس اماره بسوء (نفس اماره بسوي اوست و آن نهايت كثافت و شدت ظلمت و جهالت است كه امر نميكند الا بآنچه رضاي الهي در آن
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 433 *»
نيست و قرب حق را سزاوار ني چناني كه حق تعالي از آن خبر داده ان النفس لامارة بالسوء خل).
دوم رتبه (مرتبه خل) نفس ملهمه است كه حق و باطل باو الهام شود (شود و تنبئه براي . . . حق برايش حاصل شود چنانچه حق تعالي فرموده و نفس و ماسويها فالهمها فجورها و تقويها خل).
سيم رتبه نفس لوامه است كه بر فعل ملامت ميكند (سيم مرتبه نفس لوامه است كه بر فعل شر چون اقدام كرد ملامت ميكند و خود را مقصر ميداند و گاهي بر فعل خير نيز ملامت ميكند بحسب فطرت مغيره چنانچه حق تعالي از آن خبر داده لا اقسم بالنفس اللوامة خل).
چهارم رتبه نفس مطمئنه است (چهارم مرتبه نفس مطمئنه است كه مطمئن و مستقر شده است بر فعل طاعت عزم بر معصيت نميكند در اين وقت اخت عقل است و مركب اوست و محل صدور افعال عقليه است چنانچه حق تعالي فرموده يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك خل).
پنجم رتبه نفس راضيه است (راضيه است كه بعد از اطمينان و سكون راضي شود بقضاي الهي و آنچه بر او وارد شود اعراض نكند و تسليم كند جميع آنچه بر او وارد شود از سراء و ضراء و بؤس و نعماء و شدت و رخاء چنانچه حق تعالي فرموده ارجعي الي ربك راضية خل).
ششم رتبه نفس مرضيه است (مرضيه است كه چون او از حق تعالي راضي شود حقتعالي نيز از او راضي شود پس او را مكرم سازد بكرامات و مشرف گرداند بعطيات مما لاعين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علي قلب بشر خل).
هفتم رتبه نفس (هفتم نفس خل) كامله است كه آخرترين مراتب و اعلي مقامات است و اشاره بآن قول (اشاره بآن است قول حضرت خل) اميرالمؤمنين عليهالسلام خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت اوائل جواهر عللها و اذا فارقت الاضداد فقد شاركت سبع الشداد و اين
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 434 *»
روح (شاركت بها السبع الشداد و براي اين خل) پنج قوه است اول علم دوم حلم سيم فكر چهارم ذكر پنجم نباهت و جوانمردي و فتوت و دو خاصيت دارد يكي نزاهت و طهارت از امور دنيه شهوانيه جسدانيه (دنيه جسمانيه شهوانيه جسدانيه و نفسانيه خل) در مقام نفس اماره بسوء دوم حكمت و ادراك حقايق اشياء و اسرار موجودات علي ما هي عليه و اين روح در عالم ملكوت است و تعلقش باين بدن جسماني مثل تعلق شعاع شمس است (است نسبت خل) بزمين با اينكه (باينكه خل) شمس در آسمان چهارم است و گاهي روح (بروح خل) اطلاق ميشود بر حالت متوسطه بين عقل و اين روح و كلام در اين مقام طويل است بهمين قدر اشاره و مأخوذ است از كلام اهل عصمت سلام الله عليهم (طويل است بهمين قدر اكتفا ميشود و آنچه مذكور شد در بيان روح مضمون آنچه مستفاد شد از اخبار اهل عصمت عليهم السلام ميباشد و كسي توهم نكند كه قوله تعالي قل الروح من امر ربي معرفت روح خاصه حق سبحانه و تعالي حقيقت روح را براي اولياي خود بيان فرمود و ايشان عليهمالسلام براي خواص شيعه خود ذكر فرمودهاند و عدم بيان براي يهود بجهت نكته بود كه ذكرش طول دارد نه از اين جهت كه كسي بآن احاطه نميكند بلكه حقتعالي هركسي را كه باو نفس خود را شناسانيده حقيقت روح و جميع مراتبش را باو شناسانيده و تحقيق كلام در اين مقام مؤدي تطويل است و حقير را الآن اقبال بآن نيست.
(سؤال:
چهارم بگو كه خلقت خورشيد از چه شد
روشن چراست اينهمه شمع در انجمن
گردم غلام حلقه بگوش كسي كه زود
اين مشكلات اربعه را حل كند بمن
خل)
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 435 *»
الجواب بدانكه حق سبحانه و تعالي از قدرت بالغه و رحمت شامله خود خلق كرده آفتاب را هفت طبقه يك طبقه از نور نار و طبقه دويم از صفاي ماء از اين دو عنصر لطيف خلق اين جسم شريف فرموده پس طبيعت اولي از صفاي ماء است و جزو هوائي و ترابي در اينجا مطوي است و طبقه ثانيه از نور نار است و طبقه سيم از صفاي ماء و بر همين قياس تا طبقه هفتم از نور نار است و آن منشأ حرارت و ضياء و نور نار گرديده و حقيقت امر (جواب – بدانكه[3] حق سبحانه و تعالي از قدرت بالغه خود و رحمت شامله خود خلق كرد آفتاب را هفت طبقه يك طبقه از نور نار دوم از صفاء ماء و طبقه ثالثه از نور نار . . .[4] طبقه ثالثه رابعه از صفاي ماء است از اين دو عنصر لطيف خلق اين جسم شريف فرموده و بر همين قياس تا طبقه هفتم از نور نار و جزء هوائي و ترابي در آنجا منطوي است و از منشأ حرارت و ضياء و نور گرديده و حقيقت خل) در اين آن است كه حقتعالي خلق كرد عرش را از چهار نور نور سفيد و نور زرد و نور سبز و نور سرخ و هريك از اين انوار در كمال تلألؤ و لمعان بود كه تمامي الوان از ذوات (ذات خل) و صفات كلا منسوب باين چهار ركن و چهار كون ميباشند (باين چهار ركن ميباشند و چهار الوان خل) لكن چون عرش در كمال (كمال علو خل) قدر و رفعت (رافت خل) جاه بود اجساد سفليه را ممكن نبود كه توانند بلاواسطه از آن استشراق انوار نمايند لاجرم سبحانه و تعالي خلق (لاجرم حق تعالي خلق كرد خل) آفتاب را و آن را در وسط آسمانها قرار داد و خلق كرد از آنچه عرش را از او خلق كرد و لكن يك مرتبه (و خلق كرد او را از آنچه عرش را خلق كرده لكن بيك مرتبه خل) پستتر پس شمس در باطن
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 436 *»
و حقيقت معتدل الطبيعه (معتدل لطيفه خل) است و تمامي طبايع اربع (ربع خل) در او بسرحد كمال است در (و خل) غايت اعتدال و لكن در ظاهر (و لكن ظاهر خل) حرارت و يبوست بر او غالب است تا بقوت حرارت اصلاح مواد اجرام سفليه نمايد باذن الله تعالي پس هرگاه حرارت در او غالب نبود بحسب ظاهر اسباب نضجي در طبايع متولدات ثلثه حاصل نميشد (نميشود خل) و نظام عالم منسق نميگرديد و چون شمس خود بحسب طبيعت ظاهريه مقتضي لون حمرت نيست (حمرتست خل) هرچند الوان ديگر در او پيدا است هرگاه نظر كني در شمس از زير جامه سياهي هراينه رنگ زرد و سرخ و سبز مشاهده كني (ميكني ليكن خل) چون حرارت و يبوست در او غالب است رنگ سرخ (سرخ در او خل) ظاهر است و چون مخلوط شود اثر نور (و چون مقترن شود اثر و نور خل) شمس با اجزاء بخاريه و هبائيه كه در بين زمين و آسمان است رنگ نور زرد شود مثل آتش چون در هيزم اندازند يا با روغن (روغني خل) مقترن سازند چه در اين وقت شعله زردي مشاهده ميشود و از آن تعبير بنور ميكنند و از اينجا است منشأ نور آفتاب زيرا كه نور آفتاب اثر او است و اثر بر وصف صفت مؤثر است پس (پس آن خل) نور احمر باشد لكن چون مخلوط با اجزاي بخاريه لون اصفر حاصل نمود (لكن چون مخلوط شد باجزاي بخاريه لون احمر لون اصفر حاصل ساخت خل) و مبرهن است (است كه خل) در علم طبيعي كه چون حمرت با بياض جمع شود صفرت حاصل ميشود (شود خل) و گاهي از اوقات هرگاه باران شود يا هوا رطوبت بسيار (بسياري خل) داشته باشد چون هوا صاف شود (شده خل) آفتاب طلوع كند در اول طلوع ميبيني (طلوع مشاهده ميكني خل) كه نورش سرخ است زيرا كه زرد چون با سفيد (سفيدي خل) جمع شود سرخ گردد همچه (همچو خل) شنجرف كه مركب است از كبريت و زيبق و بهمين علت در وقتيكه ابرهاي نازك در هوا ظاهر شود نور آفتاب اگر بر آن تابد سرخ گردد (نور آفتاب كه برآمد سرخ است خل) و كلام در اين مقام طولاني است بجهت
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 437 *»
تذكره و تنبيه باين چند كلمه اشعار شد و السلام علي تابع الهدي (الهدي و من خشي عواقب الردي و صلي الله علي خير خلقه محمد و آله الطاهرين سلام الله عليهم اجمعين خل).
-[3] (كاتب نسخه خطي مطلب ذيل را در حاشيه نوشته و انتهاي آن (صح) گذارده است كه علي الظاهر يعني اين عبارات از متن است لكن محل اتصال آن به متن را مشخص نكرده است:) بدانكه خلقت خورشيد را حق تعالي خلق نموده بقدرت كامله خود از هفت طبقه: طبقه اول از نور نار و طبقه دوم از صفاء ماء بهمان ترتيب پس طبقه هفتم را از نور نار خلق نموده و بر خلاف قمر كه خلق شده است از هفت طبقه: طبقه اول از صفاء ماء و طبقه ثاني از نور نار و بهمين ترتيب تا طبقه هفتم خلق شد از صفاي ماء و شمس مستمد است از باطن كرسي كه عرش باشد و قمر مستمد است از ظاهر كرسي. صح.
[4]– (يك كلمه خوانده نشد).