02-20 رسائل فارسی جلد دوم – رساله در جواب چند سؤال از اهل همدان ـ مقابله

 

جواب چند سؤال

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 249 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه و سلام علي من اصطفي و اللعنة علي من هوي.

و بعد چنين گويد اين بنده بي‏مقدار محمّد باقر غفر اللّه له كه بعضي از برادران از اين خاكسار جواب چند سؤالي را خواسته پس هر سؤالي را عنوان مي‏كنم و جوابي در تلو آن مي‏نويسم كه به توفيق الهي به مطلب خود برسد.

سؤال: چه مي‏فرماييد در ترجمه و معني حديث شريف خلقت الاشياء بالمشية و المشية بنفسها تحقيق مطلب را عاميانه بفرماييد كه عالم و عامي بهره‏ور شوند.

جواب: اما ترجمه اين قبيل الفاظ كه در اخبار وارد شده حاصل آنها اين است كه خداوند عالم جلّ‏شأنه مخلوقات را به خواست و اراده خود آفريد و اراده خود را به خود آن اراده آفريد و اما معني آن اين است كه مشيت الهي فعل و قدرت او است و فعل از فاعل و قدرت از قادر و كار از كاركن خود آن به خود آن موجود مي‏شود نه به چيزي غير خود آن و ساير كارهاي جزئيه به واسطه فعل كلي و قدرت كليه موجود مي‏شود مثل آنكه شما كارهاي جزئي خود را مثل نماز و اجزاي نماز از قيام و ركوع و سجود و تشهد و سلام به قدرت كليه خود مي‏كنيد و به واسطه اراده و قصد خود آنها را از آغاز و انجام به انجام مي‏رسانيد اما قدرت و اراده و قصد خود را به خود آن قصد و اراده و قدرت به عمل مي‏آوريد نه به چيزي ديگر پس قصد مي‏كنيد و نماز مي‏كنيد و نماز را بدون قصد نمي‏كنيد اما قصد خود را به خود قصد، قصد مي‏كنيد نه به قصدي ديگر و نه به چيزي غير از همان قصد و هر كاري را به واسطه قدرت خود مي‏كنيد و

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 250 *»

بدون قدرت نمي‏توانيد كاري بكنيد و لكن قدرت خود را به همان قدرت به عمل مي‏آوريد نه به قدرتي غير از همان قدرت پس به همين‏طور خداوند عالم جلّ‏شأنه جميع مخلوقات را به واسطه مشيت و قدرت كليه مطلقه خود خلق كرده و قدرت خود را به خود آن قدرت آفريده نه به چيزي ديگر و او بي‏واسطه مخلوق است و ساير مخلوقات به واسطه او مخلوقند پس اگر در همين‏قدر مختصري كه ذكر شد فكر كنيد اگر خدا بخواهد مسأله را خواهيد فهميد و اگر بناي فكري نباشد زياده از اين نوشتن هم فائده‏اي نخواهد بخشيد.

سؤال: ديگر آنكه در زيارت مي‏خوانيم السلام عليك يا صاحب احكام جديد و كتاب جديد مراد از احكام جديد و كتاب جديد چيست.

جواب: چنين عبارتي كه نوشته‏ايد در جايي نيست و لكن در حق حضرت بقية اللّه روحي له الفداء و عليه و علي آبائه الثناء اين عبارت هست كه فرمودند يأتي بكتاب جديد و شرع جديد هو علي العرب شديد و مراد از كتاب جديد آن نوشته‏اي است از پيغمبر9 كه با آب طلا مهر كرده كه آن حضرت عجل اللّه فرجه نشان خواهد داد كه هنوز مهر آن تر است و تازه پيغمبر9 آن را مهر كرده و مرخص فرموده آن حضرت را در ظهور كردن و احكام الهي را جاري كردن. و مراد از شرع جديدي كه بر عرب شديد است احكامي است كه آن حضرت عجل اللّه فرجه بدون ترس و تقيه جاري مي‏كند و اين شرعي كه در دست است شرعي است از روي ترس و تقيه كه بسياري از حدود الهي جاري نمي‏شود و بايد تقيه كرد و جاري نكرد چنانكه حدود را بر منافقين جاري نكردند و حال آنكه ايشان را مي‏شناختند و مطلع بر افعال و اعمال و معاصي ايشان بودند و افتراي واضح بر ماريه بستند و حد بر ايشان جاري نشد. اما حضرت بقية اللّه عجل اللّه فرجه در زمان ظهور تقيه نخواهد فرمود و حدود الهي را جاري خواهد فرمود. و چه بسياري از حدود را جاري مي‏فرمايد

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 251 *»

بدون شاهد و بينه و مي‏فرمايد اين حكم آل داود است كه جاري مي‏كنم. پس هركس در دل خود كافر است اگرچه به حسب ظاهر مطيع او باشد خواهد كشت چنانكه جمعي از لشگر خود را كه در دل زيدي هستند و به حسب ظاهر لشگر اويند خواهد كشت و هركس به قتل سيدالشهداء7 و ظلم و ستم بر او راضي است در دل خود اگرچه به حسب ظاهر به زبان اظهار رضامندي نكند خواهد كشت و به خونخواهي او برخواهد خاست چنانكه در زيارت عاشورا مي‏خوانيد كه: فاسأل اللّه الذي اكرم مقامك و اكرمني بك ان‏يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمّد9 بلكه خونخواهي خواهد كرد از هركس كه راضي است به خون يكي از شيعيان ايشان و خواهد كشت آنها را در عوض آن مؤمني كه كشته شده چنانكه باز در زيارت عاشورا است كه ان‏يرزقني طلب ثاري مع امام مهدي(هدي خ‌ل) ظاهر ناطق منكم. و بسي واضح است كه قتله سيدالشهداء7 و ظلمه او به درك واصل شده‏اند چنانكه سؤال كردند از امام7 كه امام عصر7 چگونه خواهد كشت كساني را كه خودشان قاتل سيدالشهداء7 و ظالم بر او نبوده‏اند؟ مي‏فرمايد كه خواهد كشت كساني را كه راضي به اين امر بوده‏اند و بسي واضح است كه امثال اين احكام قبل از ظهور امام7 جاري نمي‏شود پس از اين قبيل احكام تازگي دارد و جديد است نسبت به احكامي كه در دست است كه بر منافقين احكام و حدود جاري نشود و محض رضاي قومي به قتل قومي ايشان را نكشند و حال آنكه در شرع پيغمبر9 است كه اگر كسي را در مشرق بكشند و در مغرب زمين كسي به قتل او راضي باشد شريك در خون او است و در قيامت از او بازخواست خواهد شد.

باري، و ممكن است كه مراد از كتاب جديد قرآني باشد كه حضرت امير7 به خط خود نوشته بودند و منافقين آن قرآن را قبول نكردند

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 252 *»

و حضرت آن قرآن را پنهان كردند و فرمودند نخواهيد ديد آن را مگر در ظهور امام زمان7 و آن قرآن يك ثلثي از اين قرآني كه در دست است بزرگتر است و احكامي چند در آن است كه در اين قرآن نيست. پس چون آن قرآن را حضرت نشان دهد تازگي خواهد داشت و جديد است نسبت به اين قرآني كه در دست است.

باري، مراد از كتاب جديد و شرع جديد كه بر عرب شديد است اين بود كه ذكر شد نه تأويلات باطله بابيه لعنهم اللّه كه مي‏گويند كتاب جديدي و شرع جديدي از آسمان از براي ايشان نازل شده چرا كه كتاب جديدي به غير از قرآن و شرع جديدي به غير شرع پيغمبر آخرالزمان از آسمان نازل نخواهد شد و هركس اعتقاد به حقيت پيغمبر آخرالزمان9 دارد مي‏داند كه پيغمبري بعد از او نخواهد آمد و كتابي از آسمان و شرع جديدي نخواهد آمد و اين بابيه در واقع اعتقاد به پيغمبر و خاتم بودن او9 ندارند كه كتاب جديد و شرع جديد را به كتاب مزخرف خودشان و اختراعات خودشان معني مي‏كنند و غافلند از آنكه آن ‏كسي كه در احاديث وارد شده كه مي‏آيد به كتاب جديد و شرع جديد، زمين را پر مي‏كند از عدل و داد بعد از آنكه پر شده از ظلم و جور و مسلط مي‏شود بر جميع سلاطين روي زمين و مسخر مي‏كند جميع ممالك روي زمين را به طوري كه سلطنت مخصوص او خواهد بود و حال آنكه از روزي كه اين ملحدين بناي الحاد خود را گذارده‏اند تا به حال ظلم و جور از روي زمين برداشته نشده و عدل و دادي در ميان نيامده و اگر ظلم و جور زياد نشده كه كم نشده. پس كو آن عدل و دادي كه فرو مي‏گيرد اهل عالم را حتي آنكه سرايت مي‏کند به حيوانات كه گرگ و ميش با هم چرا مي‏كنند و با هم مي‏خوابند و گرگ نمي‏تواند بدرد ميش را و بسا آنكه همين‏ها را هم تأويل كنند كه ظلم و جور در عالم اهل حق برخواهد افتاد و عدل و داد در روي زمين اهل حق برپا خواهد شد و بسا آنكه خود را اهل حق گمان كنند و فهم اين

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 253 *»

مطلب را مخصوص خود دانند و اهل عالم را غافل از اين مطلب دانند و حال آنكه خود ايشان غافلند كه اگر مراد اين است كه زمين اهل حق بايد مملو شود از عدل و داد و رفع شود از آن ظلم و جور نه تمام روي زمين كه اين مطلب مخصوص زماني و زميني نخواهد بود پس در ميان اهل حق هميشه حق جاري بوده و هست و ظلم و جور در ميان اهل حق هميشه مرتفع بوده و هست از زمان آدم گرفته تا خاتم9 پس معني نخواهد داشت كه انتظار بكشند كه شخص غايبي ظاهر شود و اين كار را بكند آدم ظاهر بود و به طور عدل و داد سلوك مي‏كرد و معصوم بود و هيچ ظلمي و جوري نمي‏كرد و همچنين نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمّد صلي اللّه عليه و آله و عليهم اجمعين و اوصياي ايشان در هر عصر و زمان بر روي زمين بودند و عدل و داد در ميان تابعين حقيقي ايشان متداول بود و ظلم و جوري در ميان ايشان نبود و هيچ‏يك از ايشان به غير غايب منتظر عجل اللّه فرجه غائبي نبودند كه مردم انتظار بكشند كه او ظهور كند و زمين را پر كند از عدل و داد بعد از آنكه پر شده باشد از ظلم و جور و زميني كه پر شده از ظلم و جور به واسطه ظالمين و جائرين پر شده و آن شخص غائب عجل اللّه فرجه بايد بيايد كه آنها را از روي زمين براندازد و بسا آنكه هلاك كردن آنها را هم تأويل كنند به هلاك اخروي نه هلاك و قتل ظاهري و بسي واضح است كه باز بنابر اين تأويل اين تأويل اختصاصي به شخص غائبي از اهل حق ندارد از آدم گرفته تا خاتم9 تا روز قيامت مخالف هر پيغمبري و مخالف وصي هر پيغمبري و مخالف هر حقي هميشه هالك اخروي بوده و هست و اين تأويل اختصاصي به شخص غائبي كه بايد ظاهر شود ندارد. باري خرافت قول اين جماعت نه آن‏قدر است كه در مختصرات گنجد و هيچ عاقل بابصيرتي در سستي آن شك نكند.

باري مراد از كتاب جديد و شرع جديد كه بر عرب شديد است نوعاً همان‏طورها است

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 254 *»

كه گذشت و از براي عاقل كافي است و اعتنائي به غير عاقل نيست.

سؤال: ديگر آنكه مي‏گويند كه حضرت بقية اللّه عجل اللّه فرجه در روز جمعه ظهور مي‏فرمايند و چند بز پيش روي ايشان هست، اين‏گونه عبارات توجيه و تأويل و تفسير دارد؟

جواب: اولاً اين مقدمه را متذكر باشيد كه حجت الهي در جميع زمانها و مكانها از براي جميع مكلّفين واضح و ظاهر است و هيچ نقصاني در آن راه ندارد و از جميع حجتهاي مخلوقات بالغتر و واضح‏تر است چرا كه او اقدر القادرين و احكم الحاكمين و ارحم الراحمين است. پس از اين جهت است كه حجتي را كه او برپا مي‏كند اگر جن و انس و جميع خلق جمع شوند و بخواهند خدشه‏ كنند نتوانند. پس از اين جهت اگر خداوند عالم جلّ‏شأنه بخواهد خبري دهد از حجت آينده‏اي و علامتي قرار دهد از براي آن آينده، آن خبر و آن علامت را به طوري قرار خواهد داد كه محل شك و شبهه نباشد پس آن حجت آينده اگر حجت است بر جميع مردم از مرد و زن و عالم و عامي بايد علامت او علامتي باشد كه مرد و زن و عالم و عامي بتوانند آن علامت را بفهمند و بشناسند و نبايد آن علامت را به طور رمز قرار دهد كه بعضي آن رمز را نفهمند و بعضي آن رمز را به طور مخصوصي بفهمند و بعضي به طوري ديگر چرا كه در اين صورت حجت او بر جميع مكلّفين تمام نخواهد بود و بايد كساني كه آن رمز را نفهميده‏اند معاف باشند و آن حجت مطاع آنها نباشد و بايد آنهايي كه آن رمز را به طورهاي مختلف فهميده‏اند همه در فهمهاي مختلف معاف باشند چرا كه خود او گفته لايكلف اللّه نفساً الاّ ما آتاها و لايكلف اللّه نفساً الاّ وسعها و گفته قل فللّه الحجة البالغة و علامتي كه به طور رمز قرارداد شود محل شك و شبهه خواهد بود و حجت الهي را بر جميع مكلّفين تمام نخواهد كرد پس حجت بالغه واضحه الهي كه بايد به جميع مكلّفين برسد و از براي همه واضح و ظاهر باشد در علامات مرموزه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 255 *»

نخواهد بود اگرچه علامات مرموزه هم در ميان باشد كه مخصوص بعضي از مردم است يا به جهت امتحان و بهانه به دست مردم دادن ذكر كرده باشند و از اين جهت است كه در قرآن هم محكمي و متشابهي هست به جهت امتحان مردم. پس هميشه اهل حق متمسك مي‏شوند به محكمات و از پي متشابهات نمي‏روند و هميشه اهل باطل از پي متشابهات مي‏روند و اعتنا به محكمات نمي‏كنند و گمراه مي‏شوند ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيي من حي عن بينة.

پس چون اين مقدمه را دانستيد خواهيد دانست كه اگر قرار دهند كه حق مثلاً از كوه فاران ظاهر خواهد شد، بايد كوه فاران معلوم باشد و نبايد تأويل كرد كه هر كوهستاني از كوهي آمد و ادعائي كرد برحق است و نبايد تأويل كرد كه مراد از جبل جبلّت انسان كامل است نه جبل ظاهري و نه كوه فاران ظاهري. و اگر علامت را به اين‏طور قرار دادند كه آن حقي كه ظاهر مي‏شود حيوان سواري او الاغ خواهد بود مثل آنكه عيسي بر خر سوار مي‏شد يا شتر خواهد بود مثل آنكه پيغمبر9 بر شتر سوار مي‏شدند، نبايد خر را تأويل كرد كه مراد اين است عيسي بر جماعت نافهم مسلط خواهد شد و پيغمبر9 بر گردنكشان غالب مي‏شود چرا كه همين‏كه پاي تأويل در ميان آمد هر ادعاكننده‌اي مي‏تواند علامت را به طوري تأويل كند كه حق را از براي خود اثبات كند پس در اين صورت حجت الهي بالغ و واضح نخواهد بود و حق واقعي كه از جانب خدا است از ميان خواهد رفت و معلوم نخواهد شد كه اين جماعتي كه در روي زمين هستند كدام برحقند و كدام بر باطل و حال آنكه معقول و منقول نيست كه حق و باطل معلوم نباشند و حق غير معلوم مثل باطل معلوم است و حق هميشه بايد معلوم و واضح باشد كه هر مكلفي حقيت آن را بفهمد چنانكه باطل بايد معلوم باشد كه هر مكلفي بطلان آن را بفهمد. پس بايد بدانيد كه جماعتي كه تأويل مي‏كنند محكمات علامات را از

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 256 *»

اهل باطلند و نمي‏توانند جواب مخالف خود را بدهند چرا كه مخالف هم مي‏تواند مثل ايشان حق را از براي خود اثبات كند به تأويل خود. باري پس بدانيد كه از براي امام زمان روحي فداه عجل اللّه فرجه علاماتي است واضح كه از براي هيچ مكلفي مخفي نخواهد بود مثل آمدن دجال هشت ماه قبل از ظهور او7 و فرو رفتن قشون سفياني در زمين در بيابان ميان مكه و مدينه و كشته شدن دجال بر دست حضرت و ظاهر شدن صورت حضرت امير در قرص آفتاب و صيحه‏اي كه همه مردم بشنوند از آسمان و كشته شدن نفس زكيه در مكه معظمه پانزده روز قبل از ظهور و چون ظاهر شدند مسلط خواهند شد بر جميع سلاطين روي زمين و اين ظلمها و جورهايي كه بر و بحر عالم را فرا گرفته رفع خواهد فرمود از روي زمين و عدل و داد او فرو خواهد گرفت جميع روي زمين را و كفار و منافقين كه ايمان به او نياورند از روي حقيقت همه را خواهد كشت با همان شمشير ذوالفقاري كه حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله با آن مي‏كشتند و مردم آن شمشير را مي‏ديدند. و همچنين مردم خواهند ديد آن ذوالفقار را در دست او چنانكه ديدند آن را در دست حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله و اين امور اموري است حتمي كه تأويلي در آنها نيست.

پس چون چنين شخصي با اين علامات واضحه ظاهر شد اگر بعضي از رمزها هم باشد آن رمزها را مي‏توان تأويل كرد مثل آنكه آفتاب از مغرب طلوع مي‏كند مراد از آفتاب عالمتاب، وجود مبارك خود او باشد كه از مغرب خفاي خود طالع شده يا هر روزي كه در آن روز ظاهر شد روز نوروز است و روز اول دوره اهل حق است يا روز جمعه و جمعيت است و روز عيد و جمعه عيد مسلمانان است و حتم نيست كه عيد معيني و نوروز معيني باشد. پس ممكن است كه با اين جمعه و نوروز معيّن مطابق باشد و همچنين است حكايت بزها كه در جلو او هستند كه قابل تأويل است

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 257 *»

و از علامات حتميه هم نيست.

باري پس متذكر اين باشيد كه جميع علامات را نبايد تأويل كرد چرا كه اگر جميع را تأويل كني حق از باطل جدا نخواهد شد و اهل هر باطلي مي‏توانند كه جميع آنها را درباره خود تأويل كنند مثل آنكه بابيه تأويل كردند و مي‏كنند و خود را هلاك كردند و مي‏كنند.

سؤال: ديگر آنكه آفتاب در هنگام ظهور از مغرب طلوع مي‏كند مفسّر و مأوّل است يا خير از جمله محتومات است؟

جواب: جواب اين مطلب گذشت.

سؤال: ديگر آنكه در زيارت حضرت رسول9 مي‏خوانيم السلام علي رسول اللّه امين اللّه علي وحيه الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل. مراد از فاتح لما استقبل و الخاتم لما سبق چيست؟ بيّنوا توجروا فان اللّه لايضيع اجر المحسنين.

جواب: مراد اين است كه چون حضرت پيغمبر9 ظاهر شدند در اين دنيا ختم كردند نبوتهاي گذشته را به وجود خود و نبوت او ختم نبوتها و رسالت او ختم رسالتها و شرع او ختم شرايع سابقه واقع شد و همه منسوخ شد. و مراد از الفاتح لما استقبل اين است كه از وقتي كه او ظاهر شد آنچه از احكام الهي و مرادات او است بعد از ظهور او تا روز قيامت در آينده‏هاي زمانها از او است و احدي غير از او به غير امر و حكم او نمي‏تواند امري و حكمي داشته باشد مگر آنكه تابع او شود و امر و حكم او را جاري كند. اين بود مختصري در جواب اين سؤالات و اميد است كه از براي طالب حق كافي باشد و صلي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين. تمام شد در عصر روز چهارشنبه چهارم شهر جمادي الاولي از شهور سنه 1300 حامداً مصلّياً مستغفراً.