02-19 رسائل فارسی جلد دوم – رساله در جواب سؤالات مرحوم ملاحسين مقدس لاهيجاني ـ مقابله

 

جواب سؤالات

 

مرحوم ملا حسين مقدس لاهيجانى

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 241 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.

و بعد چنين گويد اين بنده خاسر ابن محمد جعفر محمدباقر غفر الله له و لاخوانه المؤمنين که اين مختصر جوابي است از براي مقدس برادر ايماني که عبارت او را عنوان کرده جواب مي‌نويسد:

سؤال: عرض مي‌شود جميع موجودات از عرش اين عالم الي فرش اين عالم بل ساير عوالم غيب از انوار محمد و آل‌محمد سلام الله عليهم خلق شده‌اند اين بزرگواران منير عالم امکانند واضح است همواره منير را احاطه بر نور است آيا سير علت در معلول چه کمالي حاصل و از براي منير چه مزيتي شامل؟ پس فايده معراج چه بود و چه جا؟ کجا بود که علت ايجاد نبود بل جميع ممکنات در تحت رتبه آن جناب سلام الله عليه من جميع الجهات بود هرگاه بگوييم براي مشاهده آيات بود باز گفته مي‌شود کدام آيه اعظم از وجود مبارک او سلام الله عليه بود هرگاه بگوييم براي تکميل اشياء بود مي‌گوييم کي بود به اندازه طلب اشياء به لسان حال اشياء عطاي حق هر ذي‌حق نفرمودند و مازاد از طلب هرگاه عطا کنند خلاف حکمت خواهد بود و ماننزله الا بقدر معلوم متمني آنم سر معراج و علت سير آن جناب از عالم خاک به طرف عالم پاک به وضوح تمام که خاص و عام از او بهره يابند ان شاء الله و هکذا مراد از آيه کبري که خداوند نماياند به پيغمبر خود چه بود؟ و السلام عليکم و رحمة‌الله و برکاته.

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 242 *»

جواب: از براي پيغمبر9 و ائمه طاهرين سلام الله عليهم مراتب و مقامات بسيار است و در هر مرتبه به طوري خاص ظاهر شده‌اند و خاصه هر مرتبه مخصوص او است و آن خاصه در جايي ديگر و مرتبه ديگر يافت نمي‌شود و اگر خاصه هر مرتبه‌اي از مراتب ايشان مخصوص آن مرتبه نبود آن مرتبه، آن مرتبه نبود و چون خواص جميع مراتب از جميع آنها برمي‌خاست هيچ يک از آنها باقي نمي‌ماند و ايشان: صاحب مراتب و کمالات و فضائل نبودند و به اين واسطه صفات کماليه الهيه باقي نمي‌ماند و همه يکي و يک چيز مي‌شدند.

آيا نمي‌بينيد که هرگاه خاصه هر يک از مايصنع من الحديد را از آن بگيري باقي نخواهد ماند مگر يک آهني که نه شمشير است و نه کارد و نه سيخ و نه ميخ و نه بيل و نه ميل و هر يک از آنها به صورت خود که مخصوص او است باقي است پس شمشير به صورت شمشيري برپا است و آن صورت در کارد نيست و کارد به صورت کاردي برپا است و آن صورت در شمشير نيست و اگر صورت شمشير در کارد بود کارد، کارد نبود و شمشير بود و اگر صورت کاردي در شمشير بود ششمير، شمشير نبود و کارد بود پس در همين امر محسوس آسان فکر کنيد و ماتري في خلق الرحمن من تفاوت را از براي خود بخوانيد و بدانيد که هر چيزي به صورت مخصوص خود برپا است و لازم است که آن خاصه مخصوص آن باشد و در چيزي ديگر نباشد تا آنکه آن چيز، آن‌ چيز باشد و چيزي ديگر نباشد و چيزي ديگر به خاصه خود چيزي ديگر باشد و آن چيز نباشد.

پس چون اين معني را متذکر شديد خواهيد فهميد که اين صورتها صفاتي چند هستند که موجب امتياز اشياء هستند از يکديگر و مواد اين صفات و موصوفات آنها هر يک در ضمن يک صفتي و صورتي خاصه هستند و هرکس مواقع اين صفات و صور را دانست به حقيقت معرفت رسيده چنان‌که فرمودند من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة پس اگر کسي از روي

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 243 *»

بصيرت بدون تقليد بر اين قاعده جاري شد تحيري از براي او باقي نخواهد ماند در حالي و هرکس از روي تقليد چيزي گفت و خيال کرد محروم خواهد ماند و در جهل مرکب غوطه خواهد خورد. و شعر مناسبي است درباره اين جماعت که:

همه در پرده پندار مستند   خيال خويش چون بت مي‌پرستند

و حکمت آن است که هر چيزي را در مقام خود آن چيز بداني و مشاهده کني و در مقامي ديگر محال بداني و مشاهده نکني و من يؤت الحکمة فقد اوتي خيراً کثيراً در مقلدين نيست و از براي اصحاب مشاهده و عيان است.

پس چون اين مطلب را متذکر شديد بدانيد که هرکس از براي ايشان: مقامات عديده و مراتب بسيار قائل و معتقد نباشد ايمان به ايشان نياورده چرا که ايشان صاحب مراتب و مقامات هستند و چون چنين هستند در هر مقامي به صفت و صورت آن مقام ظاهر شده‌اند و صفت و صورت آن مقام در ساير مقامهاي ايشان يافت نمي‌شود پس در مقام انما انا بشر مثلکم يوحي الي انما الهکم اله واحد بشري هستند که مي‌خورند و مي‌آشامند و مي‌خوابند و بيدار مي‌شوند و نکاح مي‌کنند و زن و فرزند دارند، پس در اين مقام نمي‌رسد کسي را که بحث کند که چون ايشان منير عالم امکانند احتياجي به اکل و شرب و خواب و بيداري و زن و فرزند ندارند و چنين کسي از ضرورت ارباب بداهت خارج شده و جواب او به جز سکوت چيزي نيست و اگر کسي معتقد به اين باشد که ايشان اکل و شرب و نکاح و زن و فرزند نداشتند کافر است و در اين مقام منتظر نزول وحي و الهامند و تا جبرئيل نازل نشود و از جانب خداوند عالم جل شأنه وحيي و امري نياورد ايشان سبقت نخواهند کرد به چيزي عباد مکرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي علمه شديد القوي و اين مقام منافات ندارد با اينکه ايشان منير عالم امکانند و جمله ماسوي از نور ايشان خلق شده‌اند و

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 244 *»

در آن مقام احتياجي به اين مأکولات و مشروبات و زن و فرزند ندارند و در آن مقام واسطه وحي الهي هستند و معلم جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل و عزرائيل: هستند و تمام ملائکه مقربين منتظر نزول وحي و الهام به واسطه ايشان: هستند.

پس ايشان: از مقام اول خود نزول فرمودند به مقام مشيت نه به ذات مذوت خود بلکه به نفس نزول خود و نفس نزول ايشان اشراق ايشان است به مشيت و مشيت نفس اشراق ايشان است به خود او مانند آنکه آفتاب نزول و اشراق کرده بر اهل زمين نه به ذات خود و ذات آن در آسمان است و اشراق کرده به نفس اشراق بر اهل زمين و اگر ايشان اشراق نمي‌فرمودند به مشيت مشيتي خلق نمي‌شد و موجودات پس از مشيت به مشيت موجود نمي‌شدند مانند آنکه اگر شمس اشراق نکرده بود، نوري در عالم نبود و جماد و نبات و حيوان و انساني که بايد به اشراق و نور شمس موجود شوند نبودند و هميشه اشراق مشرق و نور منير به خود اشراق و نور است نه به ذات خود مانند آنکه شخصي از نردبان نزول کند به زمين پس مقام عالي خالي شود از آن شخص و مقام داني مقام او شود پس از اين معني غافل مباشيد که عالي هميشه به خود داني از براي داني ظاهر شود نه به ذات خود.

پس ايشان: به خود مشيت از براي او ظاهر شدند نه به ذات مقدس خودشان و همچنين به واسطه مشيت ظاهر شدند در مقام مخلوق اول و وجود مقيد به خود آن وجود و پس از آن ظاهر شدند از براي مخلوق دويم به واسطه مخلوق اول و مشيت به خود مخلوق دويم نه به ذات مشيت و نه به ذات مخلوق اول و به همين نسق ظاهر شدند از براي اهل هر رتبه‌اي به خود آن رتبه تا آنکه ظاهر شدند در مقام بشريت باطنه تا به مقام بشريت ظاهره و به همين‌طور اشراق فرمودند به نفس اشراق تا آنکه اشراق فرمودند به عالم جسم و عالم جسم بالتمام نور ايشان است ولکن نور جسماني چنان‌که عقل هم نور ايشان است ولکن

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 245 *»

نور عقلاني و پس از جسم ظاهر شدند از براي عرش به خود عرش و اگر ايشان اشراق نفرموده بودند به عرش عرشي موجود نمي‌شد و پس از آن ظاهر شدند از براي کرسي به خود کرسي و پس از آن ظاهر شدند به آفتاب از براي آفتاب به خود آفتاب و پس از آن ظاهر شدند به قمر از براي آن به خود آن و پس از آن ظاهر شدند به ساير کواکب به خود آنها از براي خود آنها و پس از آنها ظاهر شدند از براي افلاک به خود آنها و پس از آنها ظاهر شدند از براي زمين به خود زمين و جميع موجودات از نور مقدس ايشان: خلق شدند ولکن بعضي از نور اول ايشان و بعضي از نور نور ايشان و بعضي از نور نور نور ايشان و بسا چيزي که از نور هزارم ايشان خلق شده باشد و در همه مراتب و مقامات نور ايشان غير از ذات مقدس ايشان بود مانند آنکه نور آفتاب غير ذات آفتاب است و نور چراغ غير از ذات چراغ است تا آنکه ظاهر شدند از براي عالم خاک بعد از آني که در عالم پاک خود موجود بودند و مشغول به ذکر پروردگار خود بودند و عالم پاک ايشان هميشه غير از عالم خاک است و عالم خاک آخر نوري از انوار جوهري ايشان است اگرچه ساير انوار ايشان از اين درجه پايين‌تر آمده پس منتهاي نزول ايشان در عالم جواهر به خاک شد و چون نزول بدون صعود را فايده‌اي نبود و اصل نزول از براي صعود است مثل اينکه نزول و اشراق آفتاب از براي ترکيب جماد و نبات و حيوان و انسان است و اگر اشراق آفتاب بود و زميني نبود که به آن واسطه صعود کند وجود اشراق بي‌حاصل بود و بي‌فايده و لو لم‌يکن کليات الحکمة تامة في بطونها تامة في ظهورها لکانت الحکمة ناقصة من الحکيم جل شأنه کما قال الصادق الامين عليه و علي آبائه و ابنائه صلوات المصلين.

پس از اين جهت که بايد تعطيلي از براي فيض فياض نباشد و جميع مراتب وجود آراسته شود بعد از نزول، بناي صعود شد و بدن خاکي رو به عالم پاک کرد تا مقامات صعود آراسته شود پس به طوري که نزول کرده صعود

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 246 *»

فرمود و درجه به درجه بالا رفت تا به مقام اول رسيد و در ضمن بالا رفتن عوالمي چند به عدد عوالم نزول آراسته شد و در هر مقامي که صعود مي‌فرمود آيتي از آيات را مشاهده مي‌نمود و بسا آنکه آن آيه را مسمي به اسم ذي‌الايه مي‌فرمود چرا که آيه خودنما نبود و تدلج بين يدي المدلج من خلقک را ذکر مي‌فرمود و هر آيتي بالاتر بزرگتر از آيت پايين بود و به هر آيتي که مي‌رسيد آيتي بالاتر را مشاهده مي‌فرمود تا رسيد به آيت کبري و آن آيتي بود که خداوند عالم خبر داده و فرموده و لقد رأي من آيات ربه الکبري و اين آيت کبري مقامي از مقامات حضرت امير7 بود چنان‌که خود او فرمود اي نبأ اعظم مني و اي آية لله اکبر مني و اين آيت بيشتر از همه آيات از خود بي‌خود بود و سرتاپا جلال کبرياي الهي را مي‌نمود و لسان الله ناطق بود که تکلم مي‌فرمود و آنکه بالاتر از اين مقام بود مقام بزرگي و بزرگتري نبود و چيزي بود که ماسواي خود را فاني کرده بود و لمن الملک اليوم مي‌سرود و لله الواحد القهار را در جواب خطاب با صواب خود مي‌فرمود و همين‌قدرها را اگر به دقت نظر کنيد کفايت از بيان مي‌کند و لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم.

فرموده‌اند: مسأله اخري اين است که در سابق عرض شده بود جواب هم فرموديد در باب صحت صلوة در مسجدي که علم به نجاست دارم قبل از ازاله، صلوة بجا آوردن صحيح است يا نه فرموديد حمل قرار دهيد عرض اين است که جماعت ضاله زياد شده‌اند و به حيله به مسجد مي‌آيند به چشم خود ديدم کرات با ترشح داخل مسجد شده‌اند فرش مسجد را نجس کرده‌اند با بودن مسجد ديگر و مکان ديگر بدون ازاله در اول وقت در همين مسجد مي‌توانم نماز کرد يا نه اجمالاً جواز و عدم جواز را بيان فرماييد.

جواب: در همان جواب سابق مطلب جناب شما بود دقت نفرموده‌ايد صريحاً عرض مي‌کنم در کدام عصر بود از اول اسلام تا حال که جماعت ضاله

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 247 *»

در مسجدهايي مثل مسجدالحرام و مسجد پيغمبر9 و مسجد کوفه با ترشح و رطوبت داخل نشده باشند آيا هرگز شنيده‌ايد که احدي از ائمه اطهار سلام الله عليهم مسجدي را به جهت ترشح آب از بدن جماعت ضاله تطهير کنند و کر بگيرند حاشا. آب مادام که احد اوصاف ثلاثه آن به نجاست تغيير نکند نجس نمي‌شود و مسجد را نجس نمي‌کند اگرچه از اعضاي جماعت ضاله بچکد، بلي اگر آب دهن کسي که نجس بدانيد او را به مسجد برسد نجس مي‌کند مسجد را و ازاله تمام نجاسات از مساجد واجب است ولکن وجوب ازاله دخلي به نماز ندارد و نماز صحيح است در مسجد اگرچه مسامحه در ازاله نجاست از مسجد معصيت است و بعضي به گمان اينکه امر به شيء نهي از ضد مي‌کند نماز را جايز ندانسته‌اند قبل از ازاله و در اخبار چيزي که دلالت بر مطلبشان کند ندارند و السلام.

و صلي الله علي محمد و آله و لعنة الله علي اعدائه در روز دوشنبه دوازدهم نجومي جمادي‌الاولي سنه 1293 تمام شد حامداً مصلياً مستغفراً.