02-15 رسائل فارسی جلد دوم – رساله در جواب سؤالات مرحوم محمدهاشم محمدي نائيني ـ مقابله

 

 

جواب سؤالات

مرحوم محمّد هاشم محمدى نائينى

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 203 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي محمّد و آله الهادين و اللعنة علي اعدائهم الهالكين.

و بعد چنين گويد اين بنده خاكسار خاسر محمّد باقر عفي اللّه عنه كه اين مختصري است در جواب يكي از اعيان كه عبارت ايشان را عنوان كرده جواب عرض مي‏كنم.

فرموده‏اند: بنده شرمسار محمّد هاشم بن احمد المصباحي@المصاحبي خ‌ل@ الشهدادي المحمدي النائيني عرض مي‏كند:

امروز جز وجود تو ديگر نيافتم   شارع به شرع احمد و هادي به راه حق

دست در دامن ولايت انداخته‏ام و التماس خلاصي از آتش دوزخ را متوقعم معلوم است كه بزرگان دين كه از راه يقين پيرو و رهگذرند گم‏گشتگان وادي گمراهي را از فضل و كرم خود درمي‏يابند و از ورطه ضلالت مي‏رهانند اگرچه تاكنون نسبت به سركار قلم بي‏ادبي برنداشته‏ام و تخم اميد اين‏گونه جسارت را در دل نكاشته‏ام ولي چون عمر به آخر رسيده و در تهيه مُردن هستم به جهت وسيله و وثيقه راه چند سؤالي است لازم شده كه در جواب و حل آنها مقصود اين ناقصان و كوته‏نظران برمي‏آيد مستدعي از سركار عالي چنان است كه از فيض عميم و فضل جسيم خود بر ما ناقصان منت گذاريد و جواب مفصل واضحي مرقوم فرماييد.

جواب: عرض مي‏شود كه از جواب مفصل معذورم داريد كه اشتغال به امور لابدي مانع از تفصيل است و لكن به قدري كه از براي امثال آن جناب

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 204 *»

كافي باشد به طور وضوح سمعاً و طاعةً.

سؤال: حديث است از حضرت پيغمبر9 كه مضمونش اين است كه آنچه را كه امم سابقه كرده‏اند اين امت هم مي‏كنند حتي لو سلكوا في جحر ضبّ لسلكتموه پس بنابراين سامري اين امت كه و گوساله چه و تابعان ايشان كيانند و تعريف و توصيفشان چيست و مقصود محض سؤال و طول مقال نيست ولي چون مي‏بينم كه چه بسيار در كليات مسائل دين و مذهب است كه عوام و خواص اهل مذهب مجملات آن را اتفاق دارند و لكن همين كه بناي تفريع و تذييل و تعريف و تشريح آن مي‏شود مزلَّه اقدام و محل تحير خاص و عام است و چون محل و منشأ كفر و ايمان و حق و باطل اشخاصند نه انواع و مفصلات است نه مجملات و علاوه بر اينها بر سركار پوشيده نيست كه در اين جزء زمان هركسي به هوي و هوس خود از براي خود بزرگي مي‏گيرد و كاملي مي‏تراشد و استدلالها براي بزرگي او مي‏كند مردم را هم مي‏شناسيد كه به سرابي گمراه مي‏شوند و از پي هر داعي مي‏روند احياناً اگر طالب حقي هم باشد او را مضطرب مي‏كنند و به تزلزل مي‏اندازند لهذا مستدعيم كه در بيان عنوان سؤال و شرح آن دستور العملي از براي ما ناقصان و جاهلان مرحمت فرماييد كه از براي ما وثيقه‏اي باشد كه جاهلانه و بيخود از پي هر داعي نرويم و از عقب هر بيهوده‏گويي ندويم و به اطمينان قلب به براهين و دلائلي كه سركار از براي ما ناقصان بيان فرماييد ساكن و آسوده باشيم تا وجود شريف سركار مصداق آيه شريفه باشد كه من احياها فكأنما احيي الناس جميعاً.

جواب: خداوند ياري كند ما را به بركت وجود محمّد و آل محمّد سلام اللّه عليهم كه همگي مهتدي به هدايت ايشان باشيم و ماكنا لنهتدي لولا ان‏هدانا اللّه پس آگاه باشيد و هوش خود را جمع كنيد و به آنچه عرض مي‏كنم گوش دهيد و در آن به آساني فكر كنيد و تصديق كنيد و عمل نماييد تا هرگز گمراه نشويد و مضطرب نباشيد و اتباع هر ناعقي نباشيد كه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 205 *»

مانند پر كاه هر بادي شما را به سمتي ببرد و مانند كوهي باشيد كه هيچ بادي آن را حركت ندهد بلكه هر بادي به هرسختي كه به او بوزد خود آن باد با سختي خود به سختي برگردد.

پس بدانيد كه هر امري را كه خداوند عالم جلّ‏شأنه از خلق خود خواسته آن امر را به ايشان رسانيده و هرچه را كه از ايشان نخواسته نرسانيده اعم از آنكه آن امر، امر توحيد باشد يا امر نبوت يا امر امامت يا امر ولايت يا امر اعتقادات يا امر اعمال و اقوال يا امر اصول دين يا امر فروع دين در كلي امور و جزئي آن و معقول نيست كه خداوند عالم جلّ‏شأنه چيزي را از خلق خود خواسته باشد كه به عمل بياورند و آن امر را مخفي داشته باشد از آنها و با وجودي كه مخفي داشته از ايشان مطالبه كند و مؤاخذه نمايد كه چرا امري را كه من از شما مخفي داشتم و شما را جاهل به آن كردم شما جاهل شديد و چرا آن امر مخفي را ندانستيد و چرا امري را كه من از شما مخفي داشتم نتوانستيد آن امر مخفي را بفهميد و عمل كنيد و چرا نتوانستيد قادر شويد بر امري كه من شما را عاجز آفريده بودم در آن و هر صاحب شعوري مي‏فهمد كه هميشه خداوند عالم جلّ‏شأنه هر امري را كه از بندگان خود خواسته بايد آن امر را به ايشان تعليم كرده باشد و هر صاحب شعوري مي‏فهمد كه هميشه امر الهي چنين بوده و چنين خواهد بود در جميع مراتب خلق در دنيا و آخرت.

پس قدري در اين مطلب آسان فكر كنيد و بر بصيرت باشيد در جميع مواطن و مانند كوه ساكن و مطمئن باشيد و جواب هر صاحب زباني را حاضر داشته باشيد و فريب فريبندگان را نخوريد اگرچه آن فريبندگان عالِم و حكيم باشند و شما عامي باشيد و اگرچه تمام خلق روزگار اتفاق كنند برخلاف اين مطلب و شما وحيد و تنها باشيد پس هر امري كه از جانب خداوند عالم جلّ‏شأنه به شما رسيده به طور علانيه و وضوح مانند روز روشن است بلكه روشنتر

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 206 *»

چرا كه حجت خداوندي بالغ و واضح است آن امر را محكم بگيريد و به مقتضاي آن راه رويد از امر توحيد گرفته تا امر ارش خدش و از عرش گرفته تا فرش و هر امري را كه خداوند عالم جلّ‏شأنه از شما مخفي داشته طلب مكنيد و در راحت باشيد و آسوده مشغول به امرهاي رسيده واضح باشيد و اضطرابي و تزلزلي در امور مخفيه از خود نكنيد از امر توحيد گرفته تا امر ارش خدش.

پس بعد از اين مقدمه قدري فكر كنيد كه اموري كه در دين و مذهب از جانب خداوند عالم جلّ‏شأنه به خلق رسيده چيست پس چون قدري فكر كنيد خواهيد فهميد كه آن اموري كه رسيده از دو قِسم خارج نيست و قسم سيومي ندارد و يكي از آن دو قسم امري است كه به عوام و خواص و عالم و عامي هردو رسيده و يكي امري است كه به علماء رسيده و به عوام نرسيده پس آن امري كه به علماء و عوام هردو رسيده محل اتفاق ايشان است و عالم و عامي در آن امر اتفاقي يكسانند مثل وجوب اعتقاد به خدا و وحدانيَّت او و وجوب اعتقاد به نبوت عامه و خاصه و صفات لايقه به آن و وجوب اعتقاد به امر امامت و صفات آن و وجوب اعتقاد به وجود مبيني(مبتني خ‌ل) ظاهر و صفات آن و وجوب نماز و روزه و خمس و زكوة و حج و جهاد با شرايط آنها پس در امثال چنين اموري عالم و عامي يكسانند پس اگر شخص صاحب زباني باشد كه ادعاي علم كند و انكار كند توحيد را يا نبوت و امامت و ولايت و وجوب نماز و روزه و خمس و زكوة و حج و جهاد و امثال اينها را عامي بايد او را بي‏دين و كافر بداند و نبايد بگويد كه او بهتر از من مي‏داند و شايد او راست بگويد در انكار خود چرا كه او ملا است و من ملا نيستم و او كتابها خوانده و من نخوانده‏ام و او كتابها نوشته و من نمي‏توانم كتاب بنويسم پس من ناقصم و او كامل است و كامل ميزان ناقص است نه ناقص ميزان كامل است.

پس بدانيد كه كاملي كه انكار كند يكي از اموري را كه به عوام و

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 207 *»

خواص رسيده آن كامل نيست بلكه كافر است و اسم آن اموري كه به عوام و خواص رسيده ضروريات اسلام و ايمان است پس هركس موافق ضروريات راه رفت مؤمن است اگرچه عامي باشد و هركس برخلاف يكي از ضروريات سلوك كرد كافر است اگرچه ملا باشد و اگرچه خارق عادات بتواند اظهار كند به واسطه علوم غريبه و تسخيرات و گمان مكنيد كه عوام بتوانند ادعا كنند و بگويند كه ما چه مي‏دانيم ضروريات كدام است كه به آن واسطه بربصيرت باشيم چرا كه چون به آن مقدمه‏اي كه عرض شد رجوع كنيد خواهيد دانست كه هرچه را كه كسي نمي‏داند به او نرسيده و محل تكليف او نيست و هرچه رسيده كه رسيده و آن را مي‏داند اگر غافل نشود و خود را مشغول به هوي و هوس خود نكند.

باري مجملاً بدانيد كه ضروريات دين و مذهب به همين ضروريات خداوند عالم جلّ‏شأنه حجت خود را تمام كرده بر همه مكلّفين و اين ضروريات است امر بالغ و واضح و ظاهر كه به همه مكلّفين رسيده كه احدي از ايشان نمي‏توانند بگويند خداوندا امر تو به ما نرسيد و ما نفهميديم امر تو را چرا كه واضح نبود پس گمراه شديم پس بدانيد كه احدي از مكلّفين نمي‏تواند حجت كند بر خداوند عالم جلّ‏شأنه كه من در گمراهي خود تقصيري نداشتم چرا كه راه هدايت را خداوند بر همه واضح كرده و عذري از براي احدي از مكلّفين باقي نگذارده به واسطه گذاردن ضروريات در ميان ايشان و از جمله حكمتهاي بالغه الهي اين است كه ضروريات را در ميان همه مكلّفين آشكار قرار داده تا هميشه در همه اعصار اهل حق بتوانند به واسطه تمسك به آنها حجت خود را تمام كنند بر اهل باطل و اهل باطل را ابطال كنند به دليل ضرورتي كه در ميان خودشان آشكار است پس چون امر آشكاري را انكار كنند و عمل برخلاف آن كنند به جهنم روند و عذري نداشته باشند مانند كساني كه معصيتها را مي‏دانند معصيت است و مع ذلك مرتكب مي‏شوند.

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 208 *»

پس متذكر باشيد و غافل از ضروريات دين و مذهب خود مشويد و به مقتضاي آنها راه رويد تا هرگز گمراه نشويد و به واسطه هيچ شبهه‏اي نلغزيد و بدانيد كه هركس نجات يافته و در راه حق باقي مانده از زمان آدم تا خاتم9 تا بعد از اين به جهت موافقت او بوده با ضروريات در هر طبقه‏اي از طبقات و هركس هلاك شده و از حق و اهل حق اعراض كرده از زمان آدم تا خاتم9 تا بعد از اين به جهت مخالفت او بوده با يكي از ضروريات در هر طبقه‏اي از طبقات و گمان نكنيد كه چون ضروريات اموري هستند آسان محل اعتنا نبايد باشند و محل اعتنا بايد يك مشكلي باشد و بدانيد كه محل اعتناي اهل حق هميشه اين ضروريات واضحه بوده و خداوند عالم جلّ‏شأنه هميشه امر خود را از براي مكلّفين امر واضحي قرار داده و فرموده يريد اللّه بكم اليسر و لايريد بكم العسر و فرموده و ماجعل عليكم في الدين من حرج و بدانيد كه اهل باطل امر را خودشان بر خودشان مشكل مي‏كنند و به مشكل گرفتار مي‏شوند و در عاقبت هلاك مي‏شوند مگر آنكه عنايت الهي شامل حال كسي شود و او را از امر مشكل باطل به امر سهل حق اندازد و آن امر سهل نيست مگر ضروريات واضحه ظاهره.

پس چون متذكر اين مطلب شديد بدانيد كه از جمله ضروريات واضحه ظاهره اين است كه هميشه اهل حق در جميع طبقات تصديق از يكديگر داشته‏اند و دارند پس آدم علي نبينا و آله و عليه السلام با شيث تصديق يكديگر را داشتند و دوست يكديگر بودند و آدم و شيث و تمام اهل حق زمان سابق بر زمان نوح7 تصديق نوح را داشتند و نوح تصديق ايشان را داشت و نوح تصديق سام و سام تصديق نوح را داشت و تمام اهل حق از عصر نوح7 تصديق اهل حق عصر آدم را تا عصر خود داشتند و همچنين اهل حق از عصر آدم تا نوح8تصديق ابراهيم خليل7 را داشتند و ابراهيم

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 209 *»

و تابعان او تصديق موسي7 و موسي و تابعان او تصديق اهل حق زمان سابق را داشتند و همه اينها تصديق عيسي7را داشتند و عيسي و تابعان او تصديق اهل حق زمان سابق را داشتند و همه اينها تصديق و محبت حبيب خدا9 را داشتند و حبيب خدا9 و تابعان او تصديق و محبت اهل حق زمان سابق را داشتند و هريك از ائمه اثني‏عشر سلام اللّه عليهم تصديق و محبت هريك را داشتند و شيعيان ايشان هريك تصديق و محبت هريك را داشتند و دين و مذهبشان اين بود كه هريك در خطابات خود مي‏خواندند اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و ولي لمن والاكم و عدو لمن عاداكم پس چون متذكر شديد چنين امر واضح بديهي را در ميان اهل حق از عصر آدم گرفته تا خاتم9 تا بعد پس بدانيد كه حالت اهل حق اين بوده و همين خواهد بود تا روز قيامت پس بدانيد كه به ضرورت و اتفاق جميع اديان هميشه اهل حق در عالم بوده‏اند و خواهند بود از زمان آدم تا خاتم9 و بعد حتي آنكه اهل اديان باطله انكاري از اين معني ندارند و همه اصرار در اثبات اين معني دارند نهايت آنكه هريك ادعاي حقيت را از براي خود مي‏كنند و نفي آن را از غير مي‏كنند در جميع اعصار پس از تدبير محكم خداوندي اين است كه حق را چنان واضح و ظاهر قرار داده كه اهل اديان باطله هم درصدد اثبات آن هستند نهايت آنكه هريك اثبات آن را از براي خود مي‏خواهند بكنند.

پس چون متذكر اين معني شديد بدانيد كه هر طائفه مادام كه با طائفه ديگر در يكي از ضروريات اختلاف نكنند دو فرقه نخواهند شد بلكه همه يك فرقه هستند اگرچه در بعضي از نظريات كه به سرحد ضرورت نرسيده اختلاف داشته باشند مانند جماعت شيعه اثني‏عشري كه يك فرقه هستند اگرچه هر عالمي از علماي ايشان در يك مسأله كه به حد ضرورت و اتفاق نرسيده با عالمي ديگر اختلاف دارند پس بدانيد كه هرگاه اختلاف در ضرورتي

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 210 *»

از ضروريات در ميان پيدا شد آن اختلاف جدا مي‏كند در ميان مردم فرقه‏ها را بعضي از آنها خوب و بعضي بد مي‏شوند ماند امري از امور كه در ميان علماء و عوام به سرحد ضرورت رسيده مثل وجوب نماز يوميه و حرمت خمر و زنا و لواط پس هرگاه اختلاف شد در ميان مردم و بعضي گفتند نماز يوميه واجب است و بعضي گفتند واجب نيست و بعضي گفتند خمر حرام است و بعضي گفتند حلال است پس جماعت اول برحقند و خوب و جماعت دوم بر باطلند و بد.

و همچنين اگر اختلاف كردند و بعضي گفتند خداوند عالم جلّ‏شأنه جبر نمي‏كند و بعضي گفتند جبر مي‏كند و بعضي گفتند تفويض امر خود را به احدي نمي‏كند و بعضي گفتند مي‏كند و بعضي گفتند دروغ و افترا و بهتان بد است و بعضي گفتند خوب است پس جماعت اول بر حقند و خوب و جماعت دوم بر باطلند و بد و همچنين هرگاه اختلاف شد در اشخاصي كه حالشان به سرحد ضرورت معلوم است مثل آنكه اختلاف شود و بعضي بگويند هابيل مثلاً خوب بود و قابيل بد بود و بعضي برعكس بگويند و بعضي بگويند موسي خوب بود و فرعون بد بود و بعضي برعكس بگويند يا بگويند فرعون خوب بود و بعضي بگويند علي7 خوب بود و خلفاي ثلاث بد بودند و بعضي خلاف كنند و بعضي بگويند يزيد بد بود و بعضي بگويند خوب بود و بعضي بگويند هركس اظهار ايمان به جميع ضروريات كند خوب است و هركس يكي از ضروريات را انكار كند بد است و بعضي خلاف كنند پس جماعت اول بر حقند و جماعت دويم بر باطل و همچنين اگر بعضي گفتند اختلاف در غير ضروريات عيبي ندارد و بعضي گفتند دارد پس جماعت اول بر حقند و جماعت دوم بر باطلند و همچنين اگر بعضي گفتند قائل به جميع ضروريات ظاهر و باطنش خوب است و بعضي گفتند شايد در باطن بد باشد پس جماعت اول بر حقند و جماعت دويم بر باطلند چرا كه همه اين مطالب به ضرورت اسلام و ايمان محكم شده و همچنين هركس شك داشته باشد در

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 211 *»

حقيت جماعت اول يا شك داشته باشد در بطلان جماعت دويم بر باطل است و همچنين هركس شك داشته باشد در بطلان شك‏كننده در امور ضروريه بر باطل است چرا كه همه اينها به ضرورتي محكم شده مانند ضرورتي كه به وجوب نماز يوميه و حرمت خمر محكم شده پس چنانكه هركس شك داشته باشد در وجوب نماز يوميه و حرمت خمر بر باطل است شك‏كننده در جميع ضروريات بر باطل است و اين ضروريات بزرگترين حجتهاي خداوند عالم جلّ‏شأنه است كه بر عالم و عامي تمام شده و به همه رسيده و از براي همه واضح شده و موافق آنها برحق است و مخالف يكي از آنها بر باطل است چه جاي بيشتر اگرچه مخالف، ملا باشد و صاحب تصنيف و تأليف باشد و اگرچه به واسطه بعضي از علوم غريبه صاحب خارق بعضي از عادات باشد.

پس بدانيد كه ضروريات دين و مذهب چيزي نيست كه شما ندانيد و لكن شايد از بعضي غافل باشيد پس قدري فكر خود را در آنها به كار بريد و غافل مشويد و به مقتضاي آنها راه رويد و موافقت‏كننده با آنها را بر حق بدانيد و مخالفت‏كننده يكي از آنها را بر باطل بدانيد تا نجات يابيد و اگر از آنها غافل شويد اتباع كل ناعق و تابع هوي و هوس خواهيد شد و هلاك خواهيد شد اگر رحمت خداوندي شامل نشود كه شما را متمسك به جميع ضروريات كند و به همين‏قدر از بيان كفايت نمودم و در همين‏قدر اگر فكر كنيد و به مقتضاي آن سلوك كنيد رستگار خواهيد بود ان شاء اللّه و شك‏كننده در رستگاري شما بر باطل است نعوذ باللّه.

و اما معني حديث شريف كه بايد در اين امت واقع شود آنچه در امم سابقه واقع شد پس بدانيد كه اين مطلب سنتي است از خداوند عالم جلّ‏شأنه كه لن‏تجد لسنة اللّه تبديلاً و لا تحويلاً و لكن بايد ملتفت باشيد كه مراد نوع امور سابقه است كه بايد در اين امت واقع شود نه خصوصيات آنها چرا كه خصوصيات هر مقامي لازم آن مقام است و معقول نيست كه از مقام

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 212 *»

خود تجاوز كند مثلاً در بني اسرائيل گوساله و سامري باشد در اين امت هم بايد گوساله و سامريي باشد و لكن لازم نيست كه گوساله اين امت هم از طلا باشد چنانكه گوساله آنها از طلا بود و لازم نيست كه اسم سامري اين امت هم سامري باشد چرا كه اينها از خصوصيات زمان بني اسرائيل بود پس مراد اين است كه چنانكه در بني اسرائيل گوساله‏اي بود كه كسي ديگر آن را ساخت و به حيله صدايي از آن بيرون آمد و اگر آن شخص تصرف و حيله به كار نبرده بود از براي آن صدايي نبود، همچنين در اين امت هست چنين چيزي مانند اول و ثاني كه اگر ثاني نبود اول را صدايي و ادعايي در مقابل هارون اين امت نبود پس ثاني به حيله‏هاي خود اول را به صدا و ادعا واداشت و مردم را به اطاعت داشت اگرچه ماده اول از طلا نبود و اسم ثاني ظاهراً سامري نبود چنانكه اسم هارون اين امت هارون نبود و اسم موسي اين امت موسي نبود ظاهراً و اين امر جاري است در هر زماني و اواني كه حقي و باطلي در مقابل يكديگر هستند و سبب هر فتنه‏اي سامري است و خود آن فتنه گوساله او است كه هميشه بوده و خواهد بود چنانكه خداوند عالم جلّ‏شأنه خبر داده و فرموده: الم احسب الناس ان‏يتركوا ان‏يقولوا آمنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن اللّه الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين پس بدانيد كه نوع آنچه در زمان سابق اتفاق افتاده در اين امت هم اتفاق خواهد افتاد چنانكه خدا و رسول او9 خبر داده‏اند و لازم نيست كه تمام آنها اتفاق افتاده باشد پس بعضي اتفاق افتاده مانند حكايت سامري و گوساله او و بسياري بعد از اين اتفاق خواهد افتاد تا آنكه تمام آنچه در زمان سابق اتفاق افتاده در تمام اين امت اتفاق افتد و همين‏قدر از بيان كافي است در اين مطلب ان شاء اللّه تعالي.

سؤال: اصحاب اخدود كيانند و توصيف و تعريف آنها چيست و عملشان كه مستحق عذاب شدند چه بود و چيست در اين امت و به چه عذاب هلاك شده

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 213 *»

و مي‏شوند؟

جواب: جابر جعفي از حضرت امام محمّد باقر7 روايت كرده كه آن حضرت فرمودند كه حضرت امير7 فرمود به درستي كه مبعوث كرد خداوند عالم مردي را در ميان اهل حبشه از همان قوم به پيغمبري و بعضي از مردان و زنان به او ايمان آوردند و در بعضي اخبار است كه اين امر بعد از عروج حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام اتفاق افتاد كه بعد از مشاهده معجزات هفتاد و هفت نفر از مرد و زن ايمان آوردند تا آنكه خبر ايشان رسيد به يوسف بن ذي نواس بن سراحيل بن تبع الحميري كه پادشاه ايشان بود و كافر بود و ادعاي خدايي مي‏كرد پس امر كرد كه خندقي كندند و آتش بسيار در آن افروخت و امر كرد كه آنها را حاضر كردند و كرسيها بر لب آن خندق گذاردند و بر آن كرسيها نشستند و بعضي ديگر هم كه كافر نبودند به جهت تماشا حاضر شدند و آن مؤمنين را يك يك به تازيانه‏ها مي‏زدند كه از ايمان دست بردارند و ايشان از ايمان خود دست برنداشتند پس يك يك را در آن آتش افروزان مي‏انداختند تا آنكه زني‏ را با طفل شيرخواري كه هنوز زبانش به تكلُّم درنيامده بود آوردند كه در آن آتش اندازند پس آن زن لهيب آتش را كه ديد بر طفل خود ترحم كرد و خواست كه از روي تقيه اظهار كفر كند و برگردد كه ناگاه طفل به زبان آمد و گفت اي مادر اظهار كفر مكن و از اين آتش مترس كه من آتش سوزانتر از اين آتش مي‏بينم و سوزش اين آتش در راه خدا سهل است پس همه ايشان را، آن كفار در آن اخدود انداختند پس خداوند رؤف ارواح ايشان را پيش از آنكه به آتش برسند قبض فرمود و به بهشت داخل كرد و سوزش آتش و الم آن را نديدند و آن آتش از اطراف آن خندق بيرون آمد و آن پادشاه و ساير كرسي‏نشينان را سوخت و به جان آن جماعتي كه ظاهراً كافر نبودند افتاد و همه آنها را هلاك كرد به جهت آنكه ايشان راضي به فعل پادشاه و اصحابش بودند و ايشان را

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 214 *»

از آن فعل منع نكردند پس همگي به آن آتش سوختند پيش از آتش جهنم و بعد از سوختن به جهنم واصل شدند و به عذاب جهنم گرفتار شدند و اصحاب اخدود مؤمن بودند و گناهي نداشتند مگر آنكه آن پادشاه خواست كه انتقام از ايشان بكشد به جهت آنكه ايمان به خداي بي‏همتا آورده بودند و به الوهيت آن پادشاه قائل نبودند و اطاعت او را نكردند چنانكه خداوند عالم جلّ‏شأنه از حال ايشان خبر داده و فرموده و مانقموا منهم الاّ ان‏يؤمنوا باللّه العزيز الحميد پس اين بود مجملي از كيفيت احوال و اوصاف اصحاب اخدود كه بعد از حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام اتفاق افتاد.

و در اين امت مانند اين واقعه اتفاق افتاد و آن واقعه صحراي كربلا بود كه جماعتي قليل كه هفتاد و دو و اندكي زياده بودند چون ايمان آوردند به خداي بي‏همتا و اطاعت جبت و طاغوت اين امت را نكردند بت‏پرستان اين امت گِرد ايشان را گرفتند و آتش حرب را از براي ايشان افروختند و هرقدر به ايشان تنگ گرفتند و ظلم و ستم كردند كه ايشان را از راه خداپرستي برگردانند نتوانستند و بيعت با يزيد لعين اهل آسمان و زمين نكردند و اطاعت او را ننمودند تا آنكه آتش حرب مشتعل شد و ايشان را فرا گرفت و كرسي‏نشينان به حسب ظاهر در ميان معركه نبودند و لكن خداوند حكيم حرارت و سوزش آهن(آتش خ‌ل) را از ايشان دور فرمود به دعاي حضرت پيغمبر9 و سوزش آهن را احساس نكردند تا آنكه به معانقه حور حسان جنت مشغول شدند و آن طفل شيرخوار علي اصغر بود كه او را در آتش فتنه انداختند و داغ او را بر دل مادرش گذاشتند و حال ترحُّم مادرش نسبت به او معلوم است و زبان حال او اين بود كه قبول شهادت كرده بود و شربت شهادت را چشيد و به جاي شير تير را از براي حلق خود خريد و پستان آن را مكيد و الم آن را نديد تا آنكه به درخت طوبي رسيد و شير از پستان آن مكيد و آتش فتنه از اطراف خندق صحراي كربلا زبانه كشيد و به جان همان بت

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 215 *»

‏پرستان درگرفت و به عذاب دنيا گرفتار شدند پيش از عذاب آخرت تا به عذاب ابدي گرفتار شدند و اغلب آنها به دست مختار رحمة اللّه عليه گرفتار شدند و به انواع عذابها ايشان را به درك اسفل رسانيد و بعضي به دردهاي بي‏درمان گرفتار شدند تا به عذاب جهنم واصل شدند و اينها همه از آتش فتنه صحراي كربلا بود كه زبانه كشيد و به ايشان رسيد و همين آتش است كه به جان پادشاه ايشان و بت بت‏پرستان خواهد افتاد در ظهور امام عصر عجل اللّه فرجه كه آن حضرت حاضر مي‏كند همان هيمه را كه به آن هيمه سوزانيدند در خانه حضرت فاطمه3 را و زنده مي‏كند ايشان را و امر مي‏كند كه تبرّي كنند از ايشان ساير بت‏پرستان و تبري نكنند پس به همان هيمه بسوزاند تمام ايشان را و درنگذرد از سر احدي از كساني كه راضي بودند به آنچه وارد آمد بر سيد الشهداء و اصحاب او روحي لهم الفداء اگرچه در صحراي كربلا نبودند و لكن آتش صحراي كربلا زبانه كشيد و به دل ايشان كه راضي شدند رسيد و منتقم حقيقي عجل اللّه فرجه به خونخواهي برخواهد خاست و به واسطه رضاي ايشان، ايشان را به عذاب تير(تيغ خ‌ل) آبدار آتشبار خود گفتار خواهد كرد پيش از عذاب آخرت و معلوم است كه اين آتش از صحراي كربلا زبانه كشيده و به ايشان رسيده.

سؤال: خروج دجال نزديك است يا نه؟ العالم يعلم ذلك من الايات و العلامات الظاهرة و الاتصالات و الانفصالات التي هي لديه باهرة و به چه قاعده ادعاي خدايي مي‏كند و آنچه درباره او از ائمه اطهار سلام اللّه عليهم وارد شده به طوري است كه متبادر به اذهان ما است و همين چشمهاي ما مي‏بيند از خري كه مي‏آورد و دو كوه جهنم و بهشت كه همراه دارد و اينكه چشمش در ميان پيشاني او است و يك چشم دارد و بر پيشاني او نوشته هذا كافر حقاً و ساير چيزهاي ديگر كه در احاديث نسبت به او داده شده يا معني ديگر دارد و همه آنها يا بعضي از آنها طوري ديگر است و آيا مسخَّر كردن او مردم را

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 216 *»

به جبر و زور است و مردم در اطاعت او مجبورند يا آنكه به طور استدلال مردم را دعوت مي‏كند و مردم به طور اختيار به او مي‏گروند. بينوا مسائلنا وفقكم اللّه و ايَّدكم و سددكم لما يحب و يرضي و السلام.

جواب: چون كه خروج دجال لعنه اللّه از علامات حتميه ظهور امام7 است عجل اللّه فرجه كه هشت ماه قبل از ظهور خروج مي‏كند وقت آن را خداوند عالم جلّ‏شأنه مخفي داشته مانند وقت ظهور بدون تفاوت و وقت آن را هركس خبر دهد دروغگو است چنانكه ائمه: خبر داده‏اند و فرموده‏اند: كذب الوقاتون و اگر هم عالِمي بتواند حدسي بزند از بعضي علامات نبايد بگويد تا مؤمنين در كل وقت و حين منتظر باشند و ثواب انتظار كه اعظم از همه ثوابها است به ايشان برسد.

و اما قاعده ادعاي خدايي او قاعده ادعاهاي صوفيه و مرشدين است كه به قواعد علميه به بعضي از متشابهات متمسك مي‏شوند.

اما آنچه در اخبار درباره او وارد شده بعضي از آنها داخل حتميات است كه بايد بدون تأويل ظاهر شود مانند آمدن خودش و خرش و بعضي داخل حتميات نيست و مي‏شود كه بدائي در آن پيدا شود مانند كيفيات جزئيه حالات او و بعضي قابل تأويل نيست مانند وقت خروج او هشت ماه قبل از ظهور و بعضي قابل تأويل است مانند نوشته پيشاني او كه خط ظاهري نيست كه نسخ يا شكسته باشد بلكه خطي است كه اهل حق تماماً مي‏خوانند آن را اگرچه بعضي ملا نباشند و اهل باطل نمي‏توانند بخوانند اگرچه بعضي از آنها ملا باشند. همين‏قدر بدانيد كه چون خروج او را از علامات حتميه ظهور قرار داده‏اند امري نيست كه محل اشتباه باشد يقيناً چرا كه اگر محل اشتباه باشد ثمره‏اي در قرار دادن حتميت مترتب نيست.

پس چون امر واضحي است كه اهل حق به آن واسطه هدايت مي‏يابند و اتمام حجت مي‏شود بر اهل باطل نبايد تشويشي از براي شما باشد كه آيا به چه طور

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 217 *»

تميز دهيم او را چنانكه امر ظهور محل اضطراب مفضل شد در حين بيان حضرت صادق7 پس آن حضرت فرمودند آيا مي‏بيني آفتاب را كه در صفَّه افتاده عرض كرد بلي فرمودند واللّه امر ما واضح‏تر است از اين آفتاب پس مفضل آرام گرفت پس شما هم آرام داشته باشيد كه واللّه امر الهي با امر شيطاني در همه اعصار و همه مقامات مانند روز و شب است فهل يستوي الظلمات و النور و الظل و الحرور تا آخر آيه.

و اما تسخير او لعنه اللّه به قهر و غلبه نيست به طوري كه مردم نتوانند تميز دهند اگرچه غلبه ظاهري دارد مانند ساير ظلمه كه به مؤمنين اذيت مي‏رسانند و بسا آنكه بعضي از ايشان را مي‌كشد و لكن طوري نيست كه تسخير كند مردم را كه بدون اختيار مطيع او شوند حاشا كه چنين باشد و خداوند قهار قهارتر از اين است كه كسي بتواند در ملك او تسخير كند كسي را كه بدون اختيار مردم تمكين او كنند و هركس هرقدر تسخير عظيم داشته باشد تسخير او عظيم‏تر از تسخير شيطان سركرده ايشان نيست و واللّه او نمي‏تواند تسخير كند احدي را به طوري كه امر الهي بر او مشتبه شود و خداوند عالم جلّ‏شأنه قادرتر و قاهرتر و رؤف و رحيم‏تر و هادي و راه‏نماينده‏تر از اين است كه امر خود را در عصري از اعصار مشتبه گذارد و هركس به چنين خدايي اعتقاد نداشته باشد قائل به توحيد حقيقي نيست و كافر حقيقي است اگرچه در لباس مؤمنين درآمده باشد و كسي كه به چنين خدايي معتقد است از ماسواي او باك ندارد پس حال اهل حق در هر زماني حال اهل حق اين زماني است كه مشاهده مي‏كنيد كه با دليل و برهان واضح ظاهر بيان مطلب حق خود را مي‏كنند بدون تفاوت و حال اهل باطل در هر زماني حال اهل باطل در همين زمان است كه مشاهده مي‏كنيد كه به بعضي از متشابهات تمسُّك مي‏جويند و سخني مي‏گويند و اهل غرض و مرض به جهت اغراض و امراض خودشان امر ايشان را قبول مي‏كنند بدون تفاوت و اين است تقدير الهي در هر زمان

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 218 *»

و مكان و هر مقام لن‏تجد لسنة اللّه تبديلاً و لن‏تجد لسنة اللّه تحويلاً و لا حول و لا قوة الاّ باللّه و ماكنا لنهتدي لولا ان‏هدانا اللّه.

سؤال: در نماز صبح و عصر هرگاه ابر باشد و وقت تنگ شده باشد و نداند كه آفتاب طلوع كرده يا غروب نماز را به نيَّت ادا كند يا قضا و السلام.

جواب: مادام كه مكلّف در روز واقع است آن روز، روز او است تا يقين كند كه شب شد و مادام كه در شب واقع است آن شب، شب او است تا يقين كند كه روز شد اگرچه در واقع خارج امر برخلاف واقع شود پس نماز در صورتي كه سؤال كرده‏ايد ادا است نه قضا و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

تمام شد در روز بيست و يكم شهر جمادي الاولي سنه 1293 حامداً مصلياً مستغفراً.