جواب سؤالاتى
در بيان مراد از چند حديث
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 2 صفحه 285 *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه و سلام علي الذين اصطفي و اللعنة علي من سلك سبيل الردي.
و بعد چون بعضي از اعاظم و اعيان حفظه اللّه من طوارق الحدثان سؤال فرمودند از چند فقره از چند حديث كه در كتاب مستطاب ارشاد به نظر انور ايشان رسيده بود. يكي آنكه در روز قيامت زمين نان سفيد ميشود و خلايق از آن ميخورند تا آنكه خداوند جلّشأنه از حساب ايشان فارغ شود چه معني دارد و يكي آنكه در روز قيامت قصر سفيدي پيدا ميشود و ندا ميكنند كه اين مال كساني است كه از يكديگر عفو كردهاند چه معني دارد و يكي آنكه در شب معراج حضرت پيغمبر9 ميفرمايند كه به جايي رسيدم كه ميان من و خداوند نوري بود و من به قدر سوراخ سوزن به آن نور نظر ميكردم كه احدي طاقت ديدن آن را نداشت مراد چيست. پس خواستم به طور اختصار اشاره به معني اين فقرات بكنم چرا كه شخص عاقل را اشاره كافي است.
اما جواب از فقره اول اين است كه مخلوق در هر عالمي و هر مرتبهاي كه واقع شود محتاج به مدد است و چنانكه در اين عالم انسان محتاج به غذاست در قيامت هم محتاج به غذاست و چنانكه در اين عالم قوت غالب اغلب مردم نان است در قيامت هم چنين است و چنانكه در اين عالم نان از حبوب است و حبوب از زمين به عمل ميآيد در قيامت هم چنين است و چنانكه اصل و مغز حبوب در اين عالم سفيد است در قيامت هم چنين است ماتري في خلق الرحمن من تفاوت بلي چيزي كه لازم است دانستن آن اين است كه نوع
«* رسائل جلد 2 صفحه 286 *»
امر خلقت در همه عالمها يكي است و تفاوت ندارد چنانكه فرموده: و ما امرنا الاّ واحدة و لكن لوازم مرتبهها را بايد دانست و اختلاف السنه سائله و امداد مطابقه را بايد ملاحظه نمود و اگر لوازم مرتبهها نبود خلق متعدد نبودند و اين لوازم زبانهاي داعيه از مبدأ فيض هستند اختلاف اجابات را چنانكه ميفرمايد: قل مايعبؤ بكم ربي لولا دعاؤكم چنانكه اين مطلب در همين كتاب مبارك ارشاد مبرهن است پس لازمه عالم اعراض عرض خواهد بود و لازمه عالم قيامت كه عالم اصل و عالم صرف و خالص است بيعرضي خواهد بود پس در اين عالم اگر ناني سفيد نيست به جهت عرض آتش است كه به آن عارض شده و اگرنه رنگ اصلي نان بايد سفيد باشد چنانكه مغز جميع نانها كه عرض آتش به آن اثر چندان نكرده سفيد است و بسياري از ظاهر نانها كه به آتش ملايم پخته شده سفيد است و نانهاي آخرت از آتش ملايم پخته ميشود و عرض آتش در آن نانها نيست اگر آن نانها غذاي مؤمنين باشد و علاوه بر اين آتشي كه به آن آتش غذاي مؤمنين را طبخ ميكنند آتش بيدود است و آتش محبت است و آتش عذاب نيست از اين جهت در صفت آن آتش فرموده نور علي نور و رنگ نوري كه عرض نداشته باشد سفيد است پس رنگ نان را تغيير نميدهد بلكه بر سفيدي آن ميافزايد و نور علي نور ميشود و همه مردم از آن نان نميخورند بلكه آن نان مخصوص مؤمنان است كه در سايه عرش الهي در روز قيامت به سر ميبرند و از آب سرد اطمينان و سكون در سايه عرش و نان گرم به حرارت محبت آل محمّد: اكل و شرب ميكنند و هرجا بروند در سايه حفظ و حمايت اولياي خود محفوظند از اهوال قيامت و در نعمت ايشان متنعمند ان اللّه مولي الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولي لهم و جميع زمين قيامت از براي مؤمنان نان سفيد است و از براي كافرين زقوم جهنم و مس گداخته است كالمهل يغلي في البطون كغلي الحميم چنانكه نمونه آن در اين عالم هم ظاهر شد مانند
«* رسائل جلد 2 صفحه 287 *»
آب دريا كه از براي بنياسرائيل آب بود جميع دريا و در دهن قبطيان خون بود و چنانكه اگر في الجمله فكري به كار برود و در مركبات اين عالم نظري بيندازند كه همه از يك آب و خاك است و همين آب و خاك در يك جايي شكر و در يكجا شحم حنظل ميشود حالت زمين قيامت و نان سفيد بودن آن از براي مؤمنان و مانند كوره حدادي بودن آن و مس گداخته از براي كافران معلوم ميشود و زمين اين عالم اگر يكوقتي دانه نشده و دانهها يكوقتي نان نشدهاند به جهت اين است كه دار(در خل)، دار عرض است پس در بعض فصول كه اعتدالي دارد اين زمين حبه ميشود و چون اعتدالي تام در اين عالم نيست آن دانهها بدون طبخ خوراك انسان نميشود و محتاج است كه آنها را به طبخي مناسب خود اصلاح كند و لكن يوم تبدل الارض غير الارض و السموات زمين و آسمان و احوال فعل آسمان در زمين و انفعال زمين از آسمان از براي مؤمنان نهايت اعتدال را دارد از اين جهت تمام زمين از براي مؤمنان حب است و تمام حب نان است و از آن نان ميخورند در لب جوي جاري از آن آبي كه عرش رحمان بر آن قرار گرفته در زير سايه آن در باغها و سبزيها و گلها و لالهها اگرچه همان زمين مانند كوره حدادي باشد از براي كفار و در عرق جوشان خود كه دهان ايشان را لجام كرده گرفتار جواب دادن پروردگار خواهند بود تا آنكه خداوند جبار قهار حساب هريك را حالي و خاطرنشان ايشان بكند و هريك را حكم كند كه بايد به اين حساب در كجا منزل كنيد و نمونه اين حكايت گلستان شدن آتش است از براي خليل7 اگرچه چيزهاي ديگر را ميسوزانيد.
اما جواب از مسأله دويم آنكه جزاي دار آخرت ثمرات اعمال است چنانكه فرموده و ماتجزون الاّ ما كنتم تعملون و ليس للانسان الاّ ما سعي و ان سعيه سوف يري و معلوم است كه عملها مختلف است پس جزاهاي مختلف از براي عملهاي مختلف بايد باشد و معلوم است كه جزاي هر عملي
«* رسائل جلد 2 صفحه 288 *»
مناسب همان عمل بايد باشد چرا كه حاصل از آن عمل و ثمره آن است پس چنانكه ثمره آتش حرارت و يبوست است و ثمره آب برودت و رطوبت است همچنين ثمره غضب كه از آتش صفرا است حرارت و يبوست خواهد بود و اقتضاي حرارت و يبوست در رنگها رنگ سرخ است و اگر غضب للّه و في اللّه شد جزاي آن و ثمره آن را جوهر حار و يابس خواهند داد و اگر از آن جوهر مثلاً قصري بنا كنند آن قصر از ياقوت سرخ خواهد بود و همچنين ثمره حلم و ثمره عفو كه از ماده بلغم است و بلغم بر طبع آب سرد و تر است و اقتضاي سردي و تري در رنگ، رنگ سفيد است پس اگر عفو و حلم در راه خدا باشد ثمره و جزاي آن را جوهر سرد و تر و سفيد خواهد داد و اگر قصري از آن جوهر بنا كنند آن قصر از مرواريد تر و سفيد خواهد بود و ليس للانسان الاّ ما سعي و ان سعيه سوف يُري و اگر بخواهيد بدانيد كه طبع عفو سرد و تر است از اينجا بيابيد كه انسان در حال غضب كه آتش صفرا در او مشتعل است از مغضوبعليه عفو نميكند و در آن حال درصدد انتقام است تا آنكه آتش غضب صفرا فرو نشيند و تا آب بلغم بر آتش صفرا ريخته نشود فرو ننشيند و چون بلغم مستولي شد بر صفرا آن را فرو نشاند و اثر آن كه انتقام است از ميان ببرد و اثر خود كه عفو و حلم است در ميان آورد و از اين جهت اگر در حال غضب كسي آب سرد بياشامد غضب او فرو نشيند و اگر مشروب حاري بياشامد غضب او شديد شود و از آنچه عرض شد الوان و طعوم مائدههاي اخروي نوعاً از براي شخص داناي عاقل ظاهر ميشود.
و اما جواب از مسأله سيم اينكه مراد از آن نوري كه پيغمبر9 در شب معراج ديدند نور توحيد خداست و از براي آن حدي و نهايت و انقطاعي نيست چرا كه حد و نهايت و انقطاع از صفات مركبات و مخلوقات است و خداوند جلّشأنه يك است و مركب و محدود نيست مثل خلق
«* رسائل جلد 2 صفحه 289 *»
و صفات او مثل صفات خلق محدود نيست.
و مراد از سوراخ سوزن مقام شخصيت است و وسعت مقام شخصيت را بالنسبه به مقام اطلاق تعبير به سوراخ سوزن آوردهاند چرا كه سوراخي در اين عالم از سوراخ سوزن تنگتر معروف نيست و اگر سوراخي تنگتر معروف بود به آن تعبير ميآوردند چرا كه مقام شخصيت نسبت به مقام اطلاق بينهايت تنگ است و مقام اطلاق نسبت به مقام شخصيت بينهايت وسيع است پس مقام اطلاق در مَثل صورت نقره است و مقام شخص در مثل صورت انگشتر است پس نقره بينهايت به صورت انگشتر و غير آن ميتواند ظاهر شود پس بينهايت وسيع است و صورت انگشتر مخصوص خود انگشتر است و به صورت چيزي ديگر نميتواند ظاهر شود پس نسبت به نقره بينهايت صورت تنگي دارد و لكن هرچند تنگ باشد روزني به سوي نقره دارد اگرچه بسيار روزن تنگي است و از نقره خبر ميدهد و اگر نقره آن نقره خالص است ميگويد كه خالص است و اگر مغشوش است ميگويد كه مغشوش است.
و مراد از آنكه احدي طاقت آن نور را نداشت مگر پيغمبر9 اين است كه چون آن جناب بدون واسطه از آن نور مخلوق شده بود شخص او روزنه آن نور بود چنانكه فرمودند اخترعنا من نور ذاته و باقي خلق بدون واسطه از آن نور خلق نشده بودند از اين جهت روزني به سوي آن نور نداشتند و طاقت نظر كردن را نداشتند چرا كه بيروزن بودند به آن نور و هرچه از هرچه خلق شده روزني به آن چيز دارد و اگر از چيزي ديگر خلق شده روزن به همان چيز دارد پس انگشتر نقره خبر از نقره ميدهد و روزني به سوي نقره دارد و از طلا بيخبر است چرا كه بيروزن است و انگشتر طلا از طلا خبر ميدهد چرا كه روزني به سوي آن دارد و همينقدر از بيان از براي مثل سركار سائل كفايت ميكند در اين سه مسأله و صلي اللّه علي محمّد و آله و لعنة اللّه علي اعدائه.
حرره العبد محمدباقر في همدان در سيزدهم شهر شوال سنه 1286 حامداً مصلياً مستغفراً.