جواب سؤالات
مرحوم ميرزا حسينعلي نائيني (1)
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 2 صفحه 166 *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.
و بعد چون تعليقهاي رسيد از جانب سني الجوانب عمدة الاعاظم و الاعيان و زبدة الافاخم بين الاقران المؤيد بلطف اللّه الخفي و الجلي الميرزا حسينعلي النائيني لازال موفقاً مسدداً بعناية الولي صلوات اللّه عليه و آبائه الطيبين الطاهرين و در ضمن آن جواب از مسائلي چند را خواسته بودند پس هريك از آن مسائل را در عنواني قرار داده و در تلو آن جوابي عرض ميشود.
فرمودهاند: اموالي كه از والدين به ارث منتقل ميشود به زيد خمس بر آن تعلق خواهد گرفت يا خير؟
عرض ميشود: كه آنچه از اخبار معلوم ميشود خمس تعلق نميگيرد به ارث والدين و ساير اقرباء مگر ارثي كه بيگمان برسد به حسب اتفاق از شخصي كه گمان نميرفت.
فرمودهاند: شخصي مؤمن اگر ابوين او فاسق يا العياذ باللّه كافر باشند طلب مغفرت او فائدهاي به حالت آنها خواهد داشت و نجاتي براي آنها است يا خير؟
عرض ميشود: كه استغفار مؤمن از براي والدين فاسق نفعها ميدهد كه كمتر عملي از اعمال نفع ميدهد و ولد صالح از جمله باقيات الصالحات است كه از براي ميت باقي مانده به طوري كه ثواب اعمال صالحه او عائد والدين
«* رسائل جلد 2 صفحه 167 *»
او ميشود چه جاي استغفار حتي آنكه اعمال صالحهاي كه قبل از مكلّف شدن از او صادر ميشد كفاره گناهان والدين خواهد بود چنانكه وارد شده كه چون طفل را به معلم سپارند پس چون تعليم كند او را بسم اللّه الرحمن الرحيم خداوند بيامرزد جميع گناهان والدين او را اللهم اغفر لي و لوالدي و ارحمها كما ربياني صغيرا و اجزهما بالاحسان احساناً و بالسيئات غفراناً و اما استغفار از براي كفار بيفائده است و جايز نيست چنانكه صريح قرآن است ماكان للنبي و الذين آمنوا انيستغفروا للمشركين و لو كانوا اولي قربي من بعد ما تبين لهم انم اصحاب الجحيم و ماكان استغفار ابراهيم لابيه الاّ عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو للّه تبرء منه.
فرمودهاند: ملكي را زيد وقف ميكند علي من سيولد له وقفيت آن صحيح است يا ملك آن ولد خواهد شد؟
عرض ميشود: كه وقف بر من سيولد صحيح نيست و ملك، ارث خواهد شد از براي وارث مگر در صورتي كه شخص وقف كند بر اولادي كه موجودند و در ضمن عقد شرط كند كه من سيولد شريك باشند با اولادي كه شريك بودهاند پس چنين وقفي صحيح است بنابر صحيح اخبار و مختار من اتبع الاثار.
فرمودهاند: در ملك وقف يا غصب نماز صحيح است يا خير؟
عرض ميشود: املاكي كه ديوار ندارد مثل محل زراعات بيدر و ديوار ميتوان در آنها نماز كرد.
فرمودهاند: زميني كه غصب نباشد ولي ديوار و سقف آن از پول حرام ساخته شده باشد نماز دارد يا خير؟
عرض ميشود: كه ديوار و سقف دخلي به مكان مصلي ندارد و ميتواند نماز كند بر روي زمين.
فرمودهاند: ملكي را ميگويند كه سابقاً وقف بوده است ولي پدر شخص
«* رسائل جلد 2 صفحه 168 *»
آن ملك را خريده و چند نفر ديگر هم به طور ملكيت در آن عمل ميكردهاند حال بايد تصرف ملكيت در آن بشود يا وقف است؟
عرض ميشود: كه محض گفتن وقفيَّت معلوم نميشود و عمل مسلمين محمول به صحت است كه به ملكيت عمل كردهاند تا وقتي كه معلوم شود فساد عمل ايشان.
فرمودهاند: هرگاه كسي از بلد خود به قدر شش فرسخ دور شد و در مزرعهاي كه مالك است منزل كرد و قصد كرد كه يك ماه در آنجا بماند آيا به محض اينكه از آنجا خارج شد روزه او باطل است يا خير؟ و هرگاه به دهات نزديك كه هزار قدم مثلاً راه است تا منزل او برود روزه او باطل است يا نه؟
عرض ميشود: در صورتي كه در آن منزل قصد اقامه كرده اشكالي در صحت روزه او نيست اگرچه كمتر از مسافت شرعي از آن منزل خارج شود و عود كند پس نماز او تمام و روزه او صحيح است.
فرمودهاند: در شب ماه مبارك شخص سفر ميكند و روز به ملك خود ميرسد و در آنجا روزه ميگيرد و از آنجا هم شب بيرون ميرود صبح به ملكي ديگر از خود ميرسد كه در جايي ديگر است و همينطور ده شب بيرون ميرود صبح به ملكي ديگر از خود ميرسد كه در جايي ديگر است و همينطور ده شب مثلاً سفر ميكند و صبح به ملك خود ميرسد و روز در آنجا اقامه ميكند آيا روزه او صحيح است يا خير؟
عرض ميشود: كه منازلي را كه شخصي در بين سفر به آنها ميرسد و مالك آن منازل است مخيَّر است كه در املاك خود نماز را تمام كند و روزه بگيرد يا نماز را قصر كند و روزه را افطار كند و لكن در عرض راه اگر راه به قدر مسافت شرعي است بايد نماز را قصر كند و روزه را افطار كند اگر سفر كسب او نيست.
فرمودهاند: معاملاتي كه ميكنند و تنخواهي به كسي ميدهند و تمسك
«* رسائل جلد 2 صفحه 169 *»
ميگيرند آيا فرعي كه ميگيرند به صيغه مصالحه بر آخذ حلال است يا خير؟
عرض ميشود: كه اگر فرع را به يكي از صيغ شرعيه داين مستحق شود بر او حلال ميشود مثل آنكه يك من قند را بفروشد به مديون به ده تومان با اينكه مديون ميداند كه قيمت يك من قند پنج هزار دينار است پس بعد از اجراء صيغه داين مستحق ده تومان ميشود و ذمه مديون مشغول به ده تومان ميشود علاوه بر اصل دين احل اللّه البيع و حرّم الربا.
فرمودهاند: در اين بلاد متداول است كه يك من آرد به نانوا ميدهند و يك من و چهار يك مثلاً نان ميگيرند آيا حلال است يا نه؟
عرض ميشود: كه به جهت تخلص از شائبه ربا بهتر اين است كه گندم را بفروشند به خباز به قيمت معين و نان را بخرند از او به قيمت معين اگرچه نميتوان حكم كرد كه يك چهار يك نان علاوه ربا است چرا كه همان آرد به جهت امتزاجش به آب ربع ميكند و زياده ميشود و در واقع چيزي علاوه از يك من گرفته نشده و آنچه ظاهراً زياد گرفته شده وزن آب ممزوج است نه وزن جنس آرد.
فرمودهاند: مسأله ديگر و عرض ديگر اين است كه يكي از آقايان وقتي ذكر فرمودهاند كه مسألهاي داشتم از چند نفر علماي اصفهان سؤال كردم و جواب شافي ندادند خواهش كردند كه چاكر به حضور مبارك عرض كنم و استدعاي جواب شافي كافي مفصلي از بندگان عالي بنمايم و سؤال اين است كه از قراري كه در كتب علماي سلف و خلف ذكر شده و الان در ميان مردم مشهور است از براي حضرت بقية اللّه و حجته محمّد بن الحسن صلوات اللّه و سلامه عليه و عجل اللّه فرجه اولاد و احفاد امجاد متولد شده و تا ظهور آن جناب از دنيا رحلت ميكنند و مجدد متولد خواهند شد آيا اين اولاد از نساء اين عالم بهم ميرسند يا خير اگر آن حضرت از اين مردم متأهل شدهاند و عيال اختيار فرمودهاند پس چگونه است كه كسي نديده و نفهميده است و
«* رسائل جلد 2 صفحه 170 *»
خبر نداده است و اگر اولادي از براي آن جناب به وجود نيامده و تا ظهور موجود نخواهند شد كه منافي است كلمات علماء و اعتقادات مشهوره در ميان مردم استدعا دارم جواب مسأله را مفصلاً مرقوم فرماييد كه معاشرت آن حضرت عجل اللّه فرجه در اين دنيا الان تا حين ظهور چگونه است؟ و چطور با اين مردم رفتار فرمودهاند و ميفرمايند و به چه قِسم تزويج ميفرمايند زنان را؟
عرض ميشود: كه بعضي از امور دينيه هست كه طوري به كتاب خدا و سنت رسول9 و احاديث ائمه: معلوم شده كه قابل تأويل نيست و تأويل نميكند آنها را برخلاف آنچه معلوم شده مگر ملحدين در دين لعنهم اللّه و از آن جمله است امر امامت امام دوازدهم محمّد بن الحسن روحي فداه صلوات اللّه و صلوات ملائكته و انبيائه و رسله و جميع خلقه عليه و علي آبائه الكرام كه شخصي است مانند اشخاص آباء كرام خود: كه در اين دنيا بودند اشهد ان ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض پس ميخورد مثل آنكه آباء كرام او: ميخوردند و ميآشامَد چنانكه ايشان ميآشاميدند و ميخوابد چنانكه ايشان ميخوابيدند و بيدار ميشود چنانكه ايشان بيدار ميشدند و نكاح ميكند با زنهاي اين دنيا چنانكه ايشان نكاح ميكردند و توليد ميكند چنانكه ايشان توليد ميكردند. و همچنين در ساير امور مثل ايشانند مگر در غيبت و طول عمر كه به جهت آنكه آخر اوصياء هستند اقتضائي در وجود مسعود او7 پيدا شده كه در آباء كرام او: نبوده و قطع نظر از اين معني جميع ايشان در امتثال اوامر الهي و سنت پيغمبر9 معصوم از مخالفت و مسامحه هستند و انكحوا الايامي منكم امر الهي است و النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني سنت پيغمبر است9 و تناكحوا تناسلوا فاني اباهي بكم الامم يوم القيامة و لو بالسقط امر او است9 پس البته ايشان نكاح ميكنند بدون تأويل و نسل بسيار
«* رسائل جلد 2 صفحه 171 *»
از ايشان به وجود ميآيد بدون تأويل. اما مردم ايشان را نميشناسند اگرچه ايشان را ميبينند و با ايشان معامله ميكنند مانند آنكه برادران يوسف، يوسف را ميديدند و با او معامله ميكردند و او را نميشناختند تا وقتي كه خود گفت انا يوسف و هذا اخي آن وقت او را شناختند چنانكه در اخبار عديده وارد شده كه از براي آن بزرگوار عجل اللّه تعالي فرجه خصالي چند است از چندين پيغمبر كه از آن جمله است خصلتي كه از يوسف در ايشان است و آن همين است كه مردم ايشان را ميبينند و با ايشان معامله ميكنند و ايشان را نميشناسند مانند برادران يوسف و از همين است كه وقتي كه ظاهر ميشوند و خود را به مردم ميشناسانند بسياري از مردم ميگويند كه او را مكرر در بلاد كه او خود را نميشناساند به مردم مانند خضر و الياس و مستمراً در شهري منزل نميكند كه مردم به طول عمر او را بشناسند بلكه چندي در شهري است و چندي در قريهاي و چندي در شهري ديگر و قريهاي ديگر و چندي در بيابانها و بر سر كوهها در ميان ايلات و چادرنشينان پس از اين جهتها مردم نميتوانند پي برند به او و از اين جهتي كه او در ميان مردم است دعاهاي بسيار وارد شده كه شيعيان او آن دعاها را بخوانند به جهت حفظ او از دشمن كه مضمون آن دعاها اين است كه او را حفظ كن از پيش رو و از پشت سر و از يمين و از يسار كه مبادا دشمني او را بشناسد و اذيتي به او رساند و اگر معني غيبت آن جناب روحي له الفداء مانند غيب بودن ملائكه بود دعاي حفظي ضرور نبود كه شيعيان از براي او بخوانند چنانكه دعاي حفظي از براي جبرئيل و ميكائيل ضرور نيست چرا كه در عالمي هستند كه كسي نميتواند به ايشان اذيت برساند به خلاف حضرت بقية اللّه في الارض روحي له الفداء كه در زمين تشريف دارند در ميان مردم و خود ايشان و شيعيان ايشان دعاي حرز و حفظ ايشان را ميخوانند اللهم احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته و اصرف عنه بأس كل باغ و طاغ و شر كل ذي شر باسمك
«* رسائل جلد 2 صفحه 172 *»
المكنون المخزون الذي عندك الذي لايجاوزه بر و لا فاجر و صل عليه و علي آبائه الطيبين الطاهرين كما انت اهله انتصلي عليهم اجمعين يا اكرم الاكرمين. و همينقدر از بيان از براي امثال سركار آمر ادام اللّه تأييده كافي است.
و قد فرغت في عصر يوم الثلثاء السابععشر من شهر شوال المكرم من شهور سنة 1300 حامداً مصلّياً مستغفراً.