02-05 رسائل فارسی جلد دوم – رساله در جواب تعليقه مرحوم سيد محمد رشتي ـ مقابله

 

 

جواب تعليقه

مرحوم سيد محمد رشتي

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 83 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

عرض مي‏شود كه تعليقه شريفه را زيارت كردم و بر مضمون آن اطلاع حاصل شد خداوند عالم جلّ‏شأنه همه مؤمنين را از فتنه‏هاي بد و سوء قضا حفظ فرمايد.

اما اينكه فرموده بوديد كه يومنا هذا شبهه‏اي نيست كه مردم مكلفند و اصل تكليف فرع بر وجود مكلِّف (به كسر) است و اين مكلّف و داعي و راعي باز شبهه‏اي نيست كه منحصر است در تلامذه سركار آقاي مرحوم اعلي اللّه مقامه و رفع في الخلد اعلامه.

عرض مي‏كنم اگرچه مقصود شما را مي‏دانم كه از مطلب حقي تعبير آورده‏ايد و لكن تعبير تعبيري است كه اگر كسي به آن برخورد مي‏تواند ايراد بگيرد و شما مي‏دانيد كه مردم روزگار در صدد گرفتن ايراد هستند و در شريعت هم در بسياري از مواضع احكام را برحسب الفاظ جاري مي‏فرمودند و ايراد آنها موجب تطويل است و شما هم ان شاء اللّه محتاج به آن نيستيد پس عرض مي‏كنم كه الفاظ را رعايت كنيد و اكتفا نكنيد در نوشتجات خود به مقصودي كه در نزد خود داريد كه شرعاً و عرفاً مذموم است پس مخلوقات جميعاً مكلفند مربوط است و مكلِّف (به كسر) مي‏خواهند صحيح است و لكن مكلِّف خداوند عالم جلّ‏شأنه است وحده لا شريك له و اسماء توقيفيه هستند و هر اسمي را براي هركسي و هرچيزي نبايد گفت صمد را بر صنم و صنم را بر صمد نبايد استعمال نمود چرا كه موجب مفاسد بسيار است و مرا مجال نيست و شما را اشاره‌اي كافي است. در كتاب و سنت اين اسم و صفت مخصوص خداوند جلّ‏شأنه است وحده لا شريك له و همچنين اسم داعي به سوي خداوند

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 84 *»

مخصوص پيغمبر است9 و در صفت آن بزرگوار است كه مي‏فرمايد: و داعياً الي اللّه باذنه و سراجاً منيراً و همچنين اسم راعي مخصوص ائمه طاهرين است سلام اللّه عليهم و راعيكم الذي استرعاه اللّه امر غنمه هو اعلم بمصالح غنمه در شأن ايشان است و از صفات مخصوصه به ايشان است اگرچه در لغت هركس به هركس تكليفي كند مكلِّف است و هركس دعايي بخواند و دعوتي كند داعي است و هر شباني راعي است.

پس در مقام استدلال بفرماييد مردم مكلفند و امر و نهي خداوند مكلّف جلّ‏شأنه در نزد خود او است و وحي نكرده آن امر و نهي را مگر به سوي پيغمبر9و چون امرها و نهيهاي او بيش از آن بود كه همه مردم بتوانند حفظ كنند آنها را، آنها را وديعه گذارد در نزد ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين پس ايشانند مهبط وحي و بس و باقي مردم جميعاً مأمورين و مكلفينند نهايت بعضي سابقند و حكات و روات و بعضي لاحقند و آخذ از سابق. سابق مكلَّف است كه برساند و لاحق مكلَّف است كه اخذ كند از او مثل آنكه سابق عالم است و لاحق متعلِّم و اين امر به همين نسق بوده در حضور ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم تا حال تا بعد از اين و در هر طبقه‌اي هر لاحقي سابق خواهد شد از براي لاحقي ديگر و در هر طبقه خداوند عالم جلّ‏شأنه تا عهد نگيرد از علماء بر تعليم عهد نخواهد گرفت از جهّال به تعلُّم چنانكه در اخبار بسيار وارد شده و اگر فكري و تدبُّري به كار برديد خواهيد فهميد كه غير از اين معقول نيست و در هر طبقه‏اي از طبقات ابتدا از خداوند عالم است جلّ‏شأنه پس اول مي‏فرستد رسول9 را و به اصرار و ابرام و دليل و برهان و معجزات و خارق عادات اثبات مي‏كند رسالت خود را و پس از اثبات رسالت امر و نهي مي‏كند و بعد از اثبات رسالت مردم مكلّف شدند و قبل از بعثت معقول نيست كه مكلّف باشند به تصديق كسي كه هنوز نيامده و نشناخته‏اند او را پس اول بايد او را بشناساند و بعد اينها بشناسند

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 85 *»

و همچنين است امر امامت و همچنين است امر حكايت و روايت.

و در هر مرتبه و در هر طبقه تدبر كنيد كه آيا معقول است كه شخصي كه بايد اول ابتدا به ادعاي خود كند ساكت شود و ادعا نكند و مردم اصرار كنند كه او است مدعي بلي ممكن است كه ادعا نكند يا انكار كند در مقام تقيه و در مقام تقيه هم كساني كه خبر از تقيه او ندارند مكلّف نيستند پس هوش خود را جمع كنيد و به وساوس شيطاني و داوولهاي بي‏اصل او خود را مضطرب مداريد تا نجات يابيد ان شاء اللّه و مقام تقيه در هر طبقه بايد معلوم شود لامحاله كه اگر معلوم نشود معقول نيست كه مكلّفين بفهمند ادعاي مدعي را پس هر ادعايي كه معلوم نشده و به اندازه‏اي كه معلوم نشده معقول نيست كه مكلّفين مكلّف باشند كه معلوم كنند پس چه اضطرابي است در ادعاي معلوم و چه اضطرابي است در ادعاي غير معلوم و چه اعتنايي است در ادعاي مدعي بي‏دليل و برهان؟ قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين و چه اعتنايي است در ادعاي اشخاصي ديگر در شأن شخصي ديگر بدون دليل و برهان. پس در جميع طبقات شخص متدين به دليل و برهان سلوك مي‏كند اگرچه جميع مردم بي‏دليل و برهان بر خلاف او بروند و همين اختيارات مردم بي‏دليل و برهان دامها و داوولها و وسوسه‏هاي شيطاني است كه جمعي را به آنها ربوده و مي‏ربايد و جميع فرق باطله به همين داوولها مغرور شده و باطل شده‏اند و هميشه اهل حق با دليل و برهان بر حق ثابت مانده‏اند.

پس اگر بناي تدبر و تذكر و دليل و برهان شد متذكر باشيد و فكر كنيد كه آيا بناي اهل حق در كدام عصر بر غير روايت و حكايت بوده از زمان حضور حجج سلام اللّه عليهم گرفته تا زمان غيبت و بعد از آن و در كدام عصر بوده كه روات نبودند و احكام را از براي مكلّفين روايت نكردند و در كدام زمان بود كه اهل حق اگر حكمي را از راوي خاصي گرفتند نتوانند حكمي را از راوي ديگر بگيرند و كدام عصر بود كه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 86 *»

جماعتي از اهل حق كه اخذ كردند از مثل زراره اخذكنندگان از مثل ابي‏بصير را فاسق و كافر نعوذ باللّه دانستند و اسمشان دو فرقه شد پس چنانكه آخذين از زراره و ابوبصير دو فرقه نبودند و همه شيعه اثني‏عشري بودند همچنين در هر عصري كه مردم از علماي متعدده كه همه راويان اخبار و ناقلان آثار حجتهاي خدا: هستند اخذ كردند و اخذ كنند فرقه‏هاي متعدده نخواهند شد طبيعت اين مردم اين است كه يا حيدري باشند يا نعمتي و اينها دشمن آنها و آنها دشمن اينها شما هم اگر از ايشانيد ما را بحثي با شما نيست و اگر از ايشان نيستيد چرا به عمل ايشان مضطرب مي‏شويد متعددين چند كه در ضروريات دين و مذهب متفقند همه يك فرقه‌اند اگرچه در نظريات بعضي اعلم باشند و اگرچه در اعمال بعضي ازهد و اورع و اتقي باشند نمي‏دانم با اين جماعت حيدري و نعمتي چه بايد كرد كه با اصرار هرچه تمامتر مي‏خواهند شقِّ عصاي مسلمين كنند.

و اگر كسي گمان كند كه در ميان اين جماعت محصوره لامحاله نقيبي و نجيبي هست لامحاله هركس شخصي را نقيب و نجيب دانست بايد از سايرين تبري كند عرض مي‏كنم كه در اينكه نقيبي و نجيبي در دنيا هست در ميان جماعت معروفه و غير معروفه شك نيست و لكن فكر كنيد كه فال بايد گرفت و قرعه بايد انداخت تا معلوم شود پس چرا امام عصر عجل اللّه فرجه را به فال و قرعه نمي‏توانند بشناسند چرا رجوع به ارشاد نمي‏كنند كه بدانند نقباء و نجباء به وصف نقابت و نجابت در زمان غيبت نمي‏توانند بروز كنند آيا عبرت نمي‏گيريد كه مشايخ ما اعلي اللّه مقامهم با آن تسلط در علومي كه مي‏دانيد و نمي‏دانيد و با آن زهد و ورع و تقوي كه مي‏دانيد و نمي‏دانيد و با قدرت بر سياست و رياست عامه امر به معروفي و نهي از منكري نتوانستند کرد و واللّه مكرر شنيدم كه آقاي مرحوم اعلي اللّه مقامه مي‏فرمودند من جرأت نمي‏كنم كه يك گبري را در اين دولت امر به معروف كنم كه موافق احكام جزئيه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 87 *»

عمل كند چه جاي سايرين و از فتواي جميع مشايخ ما است اعلي اللّه مقامهم كه اقامه حدود در زمان غيبت جايز نيست پس كجا رياستي كردند و سياستي به كار بردند كه مكلّفين از رياست و سياست با علم و عمل پي بردند كه ايشان رئيس و سائسند.

و اما اينكه فرموده‏ايد و در ميان تلامذه ايشان امر منحصر است براي بنده، به سركار عالي و سركار آقاي آقا محمدخان اطال اللّه بقاءكما و انار برهانكما.

عرض مي‏كنم كه ان شاء اللّه از عرضهاي گذشته اميدوارم كه عرض محكم بدون تشابه مرا تأويل نكنيد پس قول محكم من اين است كه من جانشين آقاي مرحوم اعلي اللّه مقامه نيستم و به خاطر من چنين خطره‏اي خطور نكرده و بعد از اين قول محكم اگر تأويل كرديد قول مرا خود دانيد و خداي خود و مهياي جواب او باشيد پس مرا از دسته جانشينان بيرون كنيد و به باقي بپردازيد و در آنها هم خود به تكليف خود داناتريد خود دانيد و خداي خود و باقي عبارات سؤال چون استنباط بود و محل تأملي كه شما را بود ترديد در ميان . . .، من خود را از ميان بيرون كردم كه شما بدون تأمل در من، تفحص خود را در جاهاي ديگر و اشخاص ديگر قرار بدهيد و عبارات شما را عمداً ذكر نكردم چرا كه در ضمن آنها فسادي براي شما و غير شما مترتب بود و جواب از آنها داده شد چنانكه بر خود شما پوشيده نيست.

و تتمه‏اي كه بايد عرض شود اين است كه مشايخ ما اعلي اللّه مقامهم ادعاي خود را مانند ساير حجج پوشيده نداشتند و سيد مرحوم اعلي اللّه مقامه علانيه مي‏فرمودند كه علم شيخ اعلي اللّه مقامه در نزد من است و همچنين آقاي مرحوم اعلي اللّه مقامه علانيه مي‏فرمودند كه علم سيد اعلي اللّه مقامه در نزد من است چيزي را كه پنهان فرمودند بعضي از مراتب و مقاماتي بود كه اين خلق متحمل آن نبودند و تكليفي هم نكردند احدي را كه تو بايد در ما

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 88 *»

فلان مقام را اعتقاد كني، باري هركس از راه محكمات بيرون نرفت نجات يافت و هركس که در نزد خود به متشابهات تمسك كرد هلاك شد و اميدوارم كه شما درباره من محكم را بگيريد و محكم اين بود كه عرض شد كه شما مطلقاً هر وقت بخواهيد تفحصي بكنيد تفحص را در غير من به عمل بياوريد و مرا مثل خود بلكه پست‏تر هم اگر حساب كنيد من ممنون و دعاگوي شما خواهم بود و التماسم اين است كه به كساني كه به فرقه‏هاي مختلف قائلند در ميان اين شرذمه اعتنا نكنيد و اگر بتوانيد ايشان را منع كنيد اگر بپذيرند و الاّ خودتان به همراه آنها نيفتيد و بدانيد كه من خودم تابع جميع علماء شيخيه هستم و هركس تابع من است تابع همه آنها است و الاّ فلا و بايد بپرهيزند مؤمنان عاقل كه چنين نسبتي دهند كه امروزه مثلاً تلامذه مرحوم آقا اعلي اللّه مقامه چند فرقه‌‏اند كدام اختلاف در ضروريات ايشان را فرقه‏ها كرده و تا اختلاف در ضرورتي از ضروريات نشود فرقه‏هاي جدا جدا معقول نيست كه پيدا شود و اما اختلاف در نظريات كه ان شاء اللّه مي‏دانيد كه باعث تفرقه نخواهد بود طبيعت حيدري و نعمتي را دور اندازيد و فكر كنيد اگر نجات مي‏خواهيد و السلام علي من عرف الكلام و وصل الي المرام و سلك في المقام من البدو الي الختام اعاذنا اللّه من تشتت الاهواء و اختلاف الاراء.

و قد تم يوم الاحد السابع من شهر جمادي الاخرة من شهور سنة 1292 حامداً مصلّياً مستغفراً.