02-03 رسائل فارسی جلد دوم – رساله در شرح حديث حلال محمد حلال الي يوم القيمة … ـ مقابله

 

شرح حديث

حلال محمّد حلال الي يوم القيمة

و حرامه حرام الي يوم القيمة

 

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 55 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و شيعتهم التابعين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

و بعد اين چند كلمه‌اي است در جواب بعضي از برادران ديني كثّر اللّه امثالهم كه سؤال كرده بودند از اين حديث شريف كه: حلال محمّد حلال الي يوم القيمة و حرامه حرام الي يوم القيمة و اشكالي به خيال ايشان وارد شده است كه اگر حلال محمّد9 حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت پس چرا علماي آل محمّد: در فتاوي خود در علم فقه اختلاف دارند مثل آنكه يكي كشمش جوشيده به آتش را حرام و نجس مي‏داند. و يكي حرام مي‏داند اما نجس نمي‏داند. و يكي حلال و طيب و طاهر مي‏داند. پس اگر كشمش جوشيده به آتش داخل حلال محمّد است9 پس حلال است تا روز قيامت و اگر داخل حرام او است پس حرام است تا روز قيامت و اگر پاك است بايد پاك باشد تا روز قيامت و اگر نجس است بايد نجس باشد تا روز قيامت پس چه معني دارد كه علماي اهل بيت: در اين باب اختلاف كرده‏اند با وجود آنكه همه منسوب به ايشان مي‏باشند و يقين داريم كه ايشان خزينه‏هاي علم آل محمدند: چنانكه ايشان خزينه‏هاي علم خداوند عالمند چنانكه در حديث وارد شده كه فرمودند ماييم خزينه‏هاي علم خداوند در زمين و آسمان و شيعيان ما خزينه‏هاي

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 56 *»

مايند.

عرض مي‏كنم كه بسياري از كساني كه اين‏جور احاديث را ديده‏اند كه حلال خداوند جلّ‏شأنه يكي است و حرام او يكي است و اختلافي در حلال و حرام او نيست و همان حلال و حرام را از براي پيغمبر9 نازل فرموده و پيغمبر9تعليم فرموده به امامي پس از امامي به واسطه امام سابق چنان گمان كرده‏اند كه آن حلال و حرام در واقع اختلافي در آنها نيست پس كساني كه اختلاف كرده‏اند در آنها از علماء و فقهاء در واقع يكي از آن علماء برحق واقع موفق و مطلع شده و باقي در واقع خطا كرده‏اند و از اين جهت اختلاف فتاوي در ميان علماء حادث شده و از براي آن كساني كه در واقع خطا كرده‏اند عذرخواه شده‏اند كه خداوند جلّ‏شأنه ايشان را به خطاي ايشان نخواهد گرفت چرا كه او يقيناً عادل است و بر خطاكنندگان نمي‏گيرد چرا كه ايشان واقف بر خطاي خود نيستند و مذهب مخطئه معروف و مشهور است در ميان اكثر از فقهاء و مي‏گويند مذهب حق، مذهب مخطئه است.

و در مقابل اين مذهب، مذهب مصوبه است كه اهل تصويب مي‏گويند براي خداوند عالم حكمي در واقع نيست و حكم خداوند تابع رأي و اجتهاد مجتهد است پس هر مجتهدي هرطوري كه رأي او قرار گرفت در مسأله‏اي از مسائل همان حكم خدا است در حق او و مقلّدين او پس اين جماعت مي‏گويند كه احدي از مجتهدين خطا نكرده و نخواهد كرد.

و اين مذهب را اهل تخطئه باطل مي‏دانند و واقعاً هم كه مذهب بسيار فاسدي است كه از براي خداوند جلّ‏شأنه مطلقاً امري و حكمي نباشد و خداوند تابع رأي و هواي خلق خود باشد و اگر چنين امري جايز بود ارسال رسل و انزال كتب لغو بود و خداوند جلّ‏شأنه در رد اين جماعت فرموده و لو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض بالجمله و

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 57 *»

نوع مذهب مخطئه را هم كه عرض كردم و لكن حق در مقام اين است كه مصوبه بر خطاء رفته‏اند چنانكه مخطئه اعتراف بر خطاي خود دارند و خطا كرده‏اند كه خطاء را صواب دانسته‏اند.

پسي بدان كه هيچ حقي نيست مگر از نزد خداي به حق و حق را از براي كسي بيان نكرده مگر از براي رسول بر حق9 و آن جناب نسپرده حق را مگر در نزد ائمه بر حق سلام اللّه عليهم پس لازم است بر كسي كه مي‏خواهد حق را بفهمد كه رجوع به ايشان كند و رجوع به ايشان نيست در زمان غيبت امام عجل اللّه فرجه مگر رجوع به كتاب خدا و سنت رسول9 و احاديث ائمه هدي: چنانكه فرموده فما اختلفتم فيه من شي‏ء فحكمه الي اللّه و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي‏ء فرُدوه الي اللّه و الرسول ان كنتم تؤمنون باللّه و اليوم الاخر و فرموده: فلا و ربك لايؤمنون حتي يحكِّموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلموا تسليماً.

در اين آيه شريفه قسم ياد فرموده و فرموده پس چنين نيست كه گمان كرده‏اند به حق پرورنده@پروردگار خ‌ل@ تو و به حق سيّد تو و آقاي تو اي پيغمبر ايمان نخواهند آورد و مؤمن نخواهند بود تا آنكه تو را حكم قرار دهند و تو را حاكم خود دانند در آنچه مختلف شده در ميان ايشان پس هيچ حرجي در نفس خود و هيچ تنگي در سينه خود نيابند از آن حكمي كه تو كرده‏اي و تسليم و انقياد كنند براي تو و حكم تو حقيقت تسليم و انقياد را.

بالجمله، مراد آن است كه خداوند جلّ‏شأنه در اين آيه شريفه حكم فرموده كه بايد در هرچه اختلاف كنند تو را حكم قرار دهند و قسم ياد كرده كه اگر چنين نكنند مؤمن نخواهند بود پس حقيقت ايمان از براي احدي حاصل نخواهد شد مگر آنكه پيغمبر را9 حكم قرار

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 58 *»

دهد در هر اختلافي كه در ميان واقع شود خواه اختلاف در اصول دين باشد يا در فروع دين خواه در اعتقادات باشد يا در اقوال و اعمال چرا كه حكم را به طور مطلق فرموده در اين آيه شريفه و مخصوص به چيزي دون چيزي و به جايي دون جايي و به حالي دون حالي قرار نداده و معلوم است كه در زمان غيبت قائم‏مقام ايشان: كتاب و سنت است و بايد مؤمنان به ايشان در هر اختلافي در هر مقامي رجوع به كتاب و سنت كنند كه اين دو رفع اختلاف كنند.

پس رافع اختلاف يومنا هذا كتاب و سنت است و بس، پس رجوع كرديم به كتاب خدا ديديم كه فرموده: ان اللّه لايغيّر ما بقوم حتي يغيِّروا ما بانفسهم يعني به درستي كه خداوند تغيير نمي‏دهد چيزي را كه از براي قومي است تا آنكه آن قوم تغيير دهند چيزي را كه از براي ايشان است و چون رجوع كرديم به احاديث ائمه: يافتيم در احاديث بسيار كه خداوند به جهت نفع و ضرر خود امري و نهيي به بندگان خود نفرموده چرا كه ايمن است از ضرر ايشان و محتاج به نفي نيست از ايشان پس امري كه كرده به جهت نفع خود خلق است و نهيي كه كرده به جهت ضرر نكردن خود خلق است پس آنچه نفع خلق در آن بوده ايشان را امر به استعمال آن فرموده و آنچه ضرر خلق در آن بوده نهي از استعمال آن نموده چنانكه حضرت پيغمبر9 فرمودند كه چيزي نماند كه شما را نزديك كند به بهشت مگر آنكه شما را امر كردم به آن و چيزي نماند كه شما را نزديك كند به جهنم مگر آنكه شما را نهي كردم از آن.

پس اگر ان شاء اللّه فهميدي كه امر و نهي خداوند جلّ‏شأنه نيست مگر از براي صلاح و فساد و خير و شر خود خلق نه به جهت احتياج خود او پس بدان كه آنچه صلاح خلق مستمراً در آن بود كه به آن امر عمل كنند آن امر را مستمراً واجب فرمود و آنچه فساد خلق مستمراً در آن بود آن امر را مستمراً حرام

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 59 *»

نمود و آنچه در عصري صلاح ايشان در آن بود در همان عصر امر نمود و چون در عصري ديگر صلاح ايشان تغيير كرد و تغيير دادند حالات خود را و آنچه از براي ايشان بود امر اول را نسخ فرمود و امري ديگر را در ميان آورد و همچنين هرچه فساد اهل عصري در آن بود، از آن در آن عصر نهي فرمود و چون در عصري ديگر تغيير دادند آنچه بر آن بودند آن حكم را نسخ كرد و حكمي ديگر قرار داد.

پس از نوع اين بيان بايد دانست كه احكام الهيه هميشه داير مدار صلاح و فساد خلق است نه به جهت احتياج خداوند جلّ‏شأنه و اين قاعده را بايد محكم گرفت و تخلف از اين قاعده ننمود. پس از اين جهت بدان نسخ شرايع سابقه را و از همين قاعده بدان كه اموري چند كه در اول اسلام بود چرا بعد منسوخ شد مثل عده وفات كه يك سال بود و منسوخ شد و چهار ماه و ده روز قرار گرفت و از همين قاعده بفهم اختلاف حكم صحيح را با مريض و حاضر را با مسافر و مرد را از زن و پير را از جوان و بزرگ را از كوچك و حال رفاه(رخاء خ‌ل) را از سختي و وسعت را از تنگي و امثال اينها و مجال تفصيل حال را در اين چند كلمه مختصر ندارم و از نوع بيان آنچه ذكر نشد معلوم خواهد شد براي كسي كه قدري فكر خود را به كار برد و اگر قدري فكر كردي خواهي دانست كه نوع صلاح و فساد و منافع و مضار خلق در همه عالمها يك‏جور است خداوند جل‌ شأنه مي‏فرمايد: و ما امرنا الاّ واحدة و مي‏فرمايد: ماتري في خلق الرحمن من تفاوت يعني نيست نوع امر ما مگر يكي و نمي‏بيني در خلق خداي رحمن اختلافي و تفاوتي بلي خلق مطلع بر منافع و مضار و صلاح و فساد خود نيستند و از اين جهت خداوند جلّ‏شأنه معلمين فرستاد كه ايشان صلاح و فساد و منافع و مضار خلق را به ايشان تعليم كنند پس چنانكه مي‏بيني كه مثلاً عسل، نافع مطلق براي همه‏كس نيست و همچنين ضار براي همه‏كس نيست و آبغوره، نافع براي همه‏كس نيست و ضار براي همه‏كس

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 60 *»

نيست پس از براي ناخوشي صفراوي مثلاً عسل ضار بود حرام كرد و از براي ناخوشي بلغمي نافع بود امر كرد و آبغوره براي بلغمي ضار بود نهي كرد و از براي صفراوي نافع بود امر فرمود و شراب مثلاً براي همه‏كس ضار بود چرا كه ازاله عقل همه‏كس مي‏نمود نهي از شرب فرمود و اين فقرات را از باب مَثل عرض كردم كه بداني كه بسا چيزي مستمراً مضر است مستمراً نهي از آن فرموده و بسا آنكه چيزي در حالي مضر بوده در آن حال نهي از آن نموده و بسا چيزي مصلحت اهل عصري در آن بوده يا نبوده از براي همان عصر امر و نهي نموده و واجب هم نيست كه بندگان منافع و مضار را بدانند و راه مضرت و منفعت چيزي را بفهمند بلكه بايد به هر چيزي كه خداوند جلّ‏شأنه امر فرموده عمل كنند اگرچه منفعت آن چيز را نفهمند و از هرچه نهي فرموده اجتناب كنند اگرچه راه مضرت آن را ندانند و لكن مجملاً مي‏دانند كه به آنچه ايشان را امر فرموده منفعت ايشان در آن بوده و از آنچه نهي فرموده مضرت ايشان در آن بوده و خود او احتياجي در اين امر و نهي نداشته.

بالجمله چون اين مقدمه را دانستي پس بدان كه مثلاً عسل را حرام كرده از براي صفراوي نه از براي بلغمي و آبغوره را مثلاً حرام كرده از براي بلغمي نه صفراوي پس حلال محمّد9 كه عسل است از براي بلغمي حلال است تا روز قيامت و حرام او كه عسل است از براي صفراوي حرام است تا روز قيامت و حلال او كه آبغوره است از براي صفراوي حلال است تا روز قيامت و حرام او كه آبغوره است براي بلغمي حرام است تا روز قيامت نه آنكه عسل و آبغوره حلال اويند تا روز قيامت يا حرام اويند تا روز قيامت بلي شراب مثلاً حرام اوست تا روز قيامت.

پس بعد از اين مقدمه بياب كه آنچه حرام او بوده هميشه از براي همه‏كس تا روز قيامت، يا حلال او بوده هميشه از براي همه‏كس تا روز قيامت،

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 61 *»

آنها را متفق‏عليه قرار داده كه در ميان علماء اختلافي در آن نيست و آنچه حلال بوده از براي جماعتي مخصوص و حرام بوده بر جماعتي ديگر آن چيزها را مختلف‏فيه قرار داده و علم كل اينها در نزد امام عصر است7 و او است صاحب حكم و تصرف در ميان خلق پس اگر از او سؤال شد از چيزي كه هميشه براي همه‏كس حرام است از براي همه‏كس به يك‏طور جواب خواهد داد مثل شراب و همچنين اگر از چيزي سؤال شد كه هميشه براي همه‏كس حلال است همه‏كس را به يك طور جواب خواهد فرمود مثل آب و اگر از چيزي سؤال شد كه از براي شخص خاصي يا طايفه خاصه‏اي حلال بود از براي آن شخص و آن طايفه مي‏فرمودند حلال است و اگر شخصي ديگر و طايفه‏اي ديگر كه از براي آنها حلال نبود سؤال مي‏كردند مي‏فرمودند حلال نيست و از اين جهت اختلاف در اخبار بهم ‏رسيد. و عمداً اين اختلاف را انداختند در ميان مردم و جايز نبود در حكمت كه اختلاف نيندازند و ظلم بود اگر غير از اين مي‏فرمودند و در مثال عسل و آبغوره رجوع كن تا بيابي كه اختلاف از جمله لوازم وجود اين خلق مختلف الطبايع است و اگر به طور اختلاف حكم نشود البته بيجا و ظلم است.

و اگر تصديق اين عرضها را از حديث مي‏خواهي چند حديث عرض كنم تا مطمئن و خاطر جمع شوي كه در زمان خود معصوم هم: به طور اختلاف جواب مي‏فرمودند و مي‏فرمودند: نحن اوقعنا الخلاف بينكم و از جمله احاديثي كه شاهد اين مطلب است حديثي است كه در كافي در باب اختلاف روايات ذكر مي‏كند از سند خود از محمّد بن مسلم از حضرت صادق7 كه گفت عرض كردم به آن حضرت كه چه مي‏شود حال مردماني كه روايت مي‏كنند از فلان و از فلان كه متهم نيستند به دروغ گفتن از رسول خدا9 پس مي‏آيد از شما خلاف آنچه آنها روايت

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 62 *»

كرده‏اند فرمودند به درستي كه حديث نسخ مي‌شود چنانكه قرآن نسخ مي‏شود پس از اين حديث شريف معلوم شد كه ائمه: برخلاف آنچه در زمان حضرت رسول9 بود فرمايش مي‏كردند و حال آنكه فرمايش ايشان همان فرمايش پيغمبر9 است و هردو حكم خدا است. پس بدون تفاوت مثل اين است كه در زمان خود پيغمبر حكمي نسخ مي‏شد و حكمي ثابت مي‏شد و هردو از جانب خدا بود و معلوم است كه اين نسخ در زمان ائمه: هم مي‏شد چنانكه فرمودند: ينسخ الحديث كما ينسخ القرآن و به طوري كه عرض شد بسا آنكه حكمي هم عموماً نسخ نمي‏شد و لكن از براي طايفه خاصه‏اي از راه تقيه يا غير تقيه از راههاي صلاح و فساد حكمي برداشته مي‏شد و همان حكم از براي طايفه ديگر برقرار بود و از اين جهت اختلاف در ميان شيعه در زمان ائمه: بود. چنانكه در كافي در همان باب به سند خود از زرارة بن اعين روايت كرده كه سؤال كردم از حضرت باقر7 از مسأله‏اي پس جواب فرمودند پس مردي ديگر آمد و سؤال كرد از همان مسأله پس جواب فرمودند به خلاف جوابي كه به من فرموده بودند پس مردي ديگر آمد و سؤال نمود از همان مسأله پس جواب او را دادند به خلاف جوابي كه به من و مرد اول داده بودند. پس چون آن دو نفر بيرون رفتند عرض كردم يا ابن رسول اللّه9 دو نفر هردو از اهل عراق از شيعيان شما آمدند و سؤال كردند از مسأله‏اي و جواب فرموديد به هريك به خلاف آنچه جواب فرموديد به ديگري پس فرمود اي زراره به درستي كه اين‏طور جواب دادن بهتر است از براي ما و بهتر باقي خواهد ماند از براي ما و شما و اگر اجتماع كرده بوديد بر امر واحدي و اختلافي مابين شما نبود هرآينه مردم تصديق مي‏كردند شما را در اينكه شما شيعيان ما هستيد و تابعان يك نفريد و از اين جهت بر يك امر جاري شده‏ايد

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 63 *»

و اگر چنين بود كمتر بود دوام ما و شما. تمام شد حديث شريف و بعضي عبارات را به جهت توضيح لفظ عربي عرض كردم و ترجمه لفظ به لفظ نشد.

و باز در همان كتاب در همان باب زراره از حضرت صادق7 روايت مي‏كند كه عرض كردم خدمت آن حضرت كه اگر شيعيان خود را حكم كنيد كه رو به نيزه‏ها يا رو به آتش روند مي‏روند و حال آنكه بيرون مي‏روند از نزد شما برخلاف يكديگر پس جواب فرمودند به من همان جوابي را كه پدر او به من داده بود. تمام شد حديث شريف و احاديث در اين باب بسيار است و همين‏قدر كفايت مي‏كند ان شاء اللّه.

و باز گمان مكن كه راه تقيه يك راه است و تو مي‏تواني آن را بداني حاشا بلكه راههاي تقيه بسيار است و هر راهي كه خوف تلفي و هلاكتي در آن باشد اگرچه خوف از خود تو و دوستان تو باشد آن راه، راه تقيه است و لازم نكرده كه هميشه تقيه از اعداي ظاهري باشد. خلاصه به جهت اختلاف صلاح و فساد اشخاص و قبايل و اعصار اختلافها در اخبار ائمه هدي(اطهار خ‌ل): واقع شده از روي حكمت و نظم و عدل حقيقي از اين جهت فرمودند كه ما عمداً خلاف را در ميان شماها انداخته‏ايم، پس چون اين احاديث مختلفه جمع شد و علماء رجوع كردند به آنها پس هريك از آن احاديث كه مناسب يكي از علماء بود و مناسب مقلدين او بود و صلاح آنها در عمل كردن به آن بود آن حديث را در نظر آن عالم قوي كردند و ساير اخبار كه با آن حديث اختلاف داشتند در نظر آن عالم ضعيف نمودند تا آنكه او و مقلدين او به آن حديث عمل كنند و بسا آنكه صلاح آن عالم و مقلدين او در حيات او تغيير كند پس قلب او را از عمل كردن به آن حديث منصرف كنند و قرائن چند از براي او نصب كنند و دليلهاي چند بر او القاء كنند كه از آن حديث اعراض كند و به حديثي كه صلاح ايشان در عمل كردن به آن است اقبال نمايد

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 64 *»

به نصب كردن قرائن و القاء كردن دليلهايي كه پيشتر ملتفت آنها نبود و قلب شيعيان ايشان در مابين دو انگشت ايشان است به هرطوري كه مي‏خواهند حركت مي‏دهند برحسب صلاح ايشان زيرا كه ايشان را خداوند هاديان اين خلق قرار داده در ظاهر و باطن. پس گمان مكن كه هدايت ايشان مخصوص عالم ظاهر بود و گذشت بلكه يقين بدان كه تا شيطان در قلوب مردم وسوسه مي‏كند و ايشان را به كفرها و شركها و شكها و شبهه‏ها مي‏اندازد در مقابل آن رجيم خداوند رحيم هاديان و امامان به حق قرار داده كه قلوب شيعيان خود را حفظ كنند از هر كفري و نفاقي و شركي و شكي و شبهه‏اي و هدايت كنند ايشان را بر صراط مستقيم و البته قدرت ايشان از قدرت شيطان كمتر نخواهد بود و ميل ايشان به هدايت دوستان خود كمتر از ميل شيطان نيست به غوايت دوستان خود و در اين معني اخبار و آيات بسيار است كه اين مختصر گنجايش آنها را ندارد.

و از آن جمله حديثي است در كافي در باب آنكه هرگز زمين خالي از حجت نيست كه اسحاق بن عمار روايت مي‏كند از حضرت صادق7 مي‏گويد شنيدم از آن حضرت كه مي‏فرمود به درستي كه زمين خالي نخواهد ماند مگر آنكه در آن امامي است از براي آنكه اگر زياد كنند مؤمنان چيزي را بر دين خدا ايشان را برگرداند و اگر كم كنند چيزي را او تمام كند از براي ايشان تمام شد حديث شريف و تو مي‏داني يقيناً كه در عصر ائمه گذشته: به طور ظاهر دائماً شهر به شهر و ديار به ديار نمي‏گشتند كه هرجا مؤمنان زياد كرده‏اند ايشان كم كنند و اگر كم كنند ايشان زياد فرمايند و بسا آنكه سالهاي دراز در حبس ظالمين بوده‏اند چنانكه حضرت موسي كاظم7 هفت سال و به روايتي سيزده سال در حبس بودند و شيعيان ايشان خبر نداشتند كه حضرت در كجا محبوسند و در حديثي كه ذكر شد فرمودند

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 65 *»

كه وجود امام در روي زمين از براي اين است كه اگر مؤمنان زياد كنند چيزي را او كم كند و اگر كم كردند او تمام كند پس معلوم شد كه تصرف ايشان در عالم غيب است و قلوب شيعيان ايشان در دست ايشان است و هدايت مي‏كنند ايشان را و باز مي‏دارند از هر زياده و نقصاني چنانكه قلوب اولياي شيطان در دست او است و آنها را گمراه مي‏كند و دليل اينكه ايشان مي‏دمند در دلهاي شيعيان خود هدايت را چنانكه وسواس خناس در سينه مريدهاي خود وسوسه مي‏كند در طرف مقابل حديثي است كه مي‏فرمايند: ما من عبد احبنا و زاد في حبنا و سئل عن مسألة الاّ و نفثنا في روعه جواباً لتلك المسألة يعني نيست بنده‏اي كه دوست دارد ما را و زياد كند در دوستي ما و سؤال شود از مسأله‏اي، مگر آنكه ما مي‏دميم در دل او جوابي از براي آن مسأله و باز فرمود: ان لنا مع كل ولي اذناً سامعة و لساناً ناطقاً يعني به درستي كه از براي ما است با هر دوستي گوشي شنوا و زباني گويا.

پس معلوم شد كه ايشان گوش شنوا و زبان گوياي دوستان خود هستند و تعجبي نيست و حال آنكه خداوند جلّ‏شأنه در حديث قدسي مي‏فرمايد در كافي: انما يتقرب الي العبد بالنوافل حتي احبه فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها يعني نزديك مي‏شود بنده به من به واسطه نافله گزاردن تا آنكه او را دوست دارم پس چون او را دوست داشتم من مي‏شوم گوش شنواي او و چشم بيناي او و دست تواناي او.

خلاصه آنكه دل مؤمن در دست خدا است و هرطوري كه مي‏خواهد او را هدايت بر منافع و مضار او مي‏كند به واسطه امام7 و اگر ممكن شد صلاح شخص واحد تغيير كند و از فتواي اول خود برگردد و به خلاف آن فتوي دهد معلوم است كه در عصرهاي عديده و اشخاص عديده البته صلاح خلق بيشتر تغيير خواهد كرد و از اين باب است كه تقليد ميت جايز

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 66 *»

نيست چرا كه اخباري كه مصلحت او و مقلدين او بود به نظر او قوي آمده بود بعد چون از دنيا رفت و صلاح عالم تغيير كرد كه او از دنيا رفت عالمي زنده ضرور است كه رجوع به اخبار كند و هر حديث كه صلاح او و مقلدين او در آن است به نظر او قوت گيرد تا عمل به آن كنند و لكن جميع آنچه در اختلاف عرض شد در فروع دين و اموراتي كه صلاح و فساد عامه خلق به آن نيست بود، به طوري كه اشاره شد.

اما در اصول دين و در امور فروع كه صلاح و فساد عامه خلق در آنها است آنجاها محل اختلاف نيست و اگر دو نفر اختلاف كردند البته يكي از آنها يا هردوي آنها بر باطل خواهند بود مثل حرمت شراب و زنا و لواط و امثال اينها و همچنين نه هركس در محل اختلاف چيزي گفت از القاي روح القدس است پس بسا گويندگان كه از زبان شيطان سخن مي‏گويند.

اي بسا ابليس آدم‏رو كه هست پس به هر دستي نبايد داد دست

جالسوا من يذكِّركم اللّه رؤيته و يزيد في علمكم منطقه و يرغبكم في الاخرة عمله يعني بنشينيد با كسي كه ديدن او شما را به ياد خدا اندازد و زبان او در علم شما بيفزايد كه خوف خداوند در دل شما زياد شود و عمل او شما را راغب به آخرت كند.

بالجمله، صفات مؤمنان و رجوع‏كنندگان به ائمه اطهار سلام اللّه عليهم در كتب اخبار بسيار است هركه ‏خواهد رجوع فرمايد و مقصود اصلي آن بود كه جماعتي را كه يقيناً مي‏دانيم كه از علماي شيعه‏اند و راوي و حاكي از امام عليه السلامند لازم است كه اختلاف در بعضي از مسائل فروع داشته باشند چرا كه صلاح زمانها و عصرها تفاوت مي‏كند البته و عرض شد كه بسا آنكه فقيه از فتواي خود در عصر خود برگشت و دليلهاي چند به نظر او رسيد كه اولاً به نظرش نرسيده بود.

 

 

«* رسائل جلد 2 صفحه 67 *»

و بعضي خيال كرده‏اند كه رجوع كردن فقيه از فتواي خود دليل آن است كه اول وهله به دقت نظر نكرده بود و اين خيال خامي است كه كرده‏اند بلكه دراول وهله دقت كرده و حكم او همان مسأله اولي بوده. و ثانياً هم دقت مي‏كند و حكم او همان مسأله ثانيه است و عرض نمي‏كنم كه در عالم بي‏مبالاتي نيست كه دقت نكند و لكن اصل سخن در كساني است كه متفق‏عليهم مي‏باشند پس به اينجا ختم سخن مي‏كنيم چرا كه از براي دوستاني كه شعوري دارند كفايت مي‏كند.

و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و شيعتهم الانجبين الاكرمين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

حرره العبد محمّد باقر در همدان در غره شهر ذي‏قعدة الحرام سنه 1284 حامداً مصلّياً مستغفراً.