01-1 بقیة الله جلد اول – چاپ – قسمت اول

بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین

جلد اول – قسمت اول

 

سید احمد پورموسویان

 

این چاپ ویرایش مجدد و با نوارهای موجود مطابقه شده است

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 1 *»

مجلس 1

 

 (شب یکشنبه 14 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

 

r مصلح کل و ادیان

r امامت حضرت مهدی؟ع؟ و دید شیعه مستبصر و غیر مستبصر

r ثمره طول غیبت

r صفت فاعلیت حق متعال و مظاهر آن

r معنای «لولا الحجة»

r اقسام اعراض

r فعل فاعل عرض صدوری است

r هر عالمی عرض صدوری است

r مظهر صفت فاعلیت خدا جسم امام؟ع؟ است

r معلول تنزل ذاتی علّت نیست

r احاطه علّت بر معلول

r معنای فرمایش امیرالمؤمنین؟ع؟: «اَنَا موسی »

r چون و چرا درباره غیبت

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 2 *»

 

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

به مناسبت اینکه این هفته با سال‌روز ولادت حجة بن الحسن العسکری صلوات الله علیه برخورد می‌کنیم از این جهت به فکرم رسید که در امور و مباحث مربوط به اعتقاد به امام زمان صلوات الله علیه، غیبت، انتظار ظهور و قیام آن حضرت مباحثی داشته باشیم.

اعتقاد به امام زمان صلوات اللّه علیه، انتظار ظهور و قیام آن حضرت، یکی از مسائل اعتقادی و اصولی شیعیان است. و همچنین جمیع ادیان آسمانی وجود مبارک او را، و ظهور و قیام او را برای امت‌های خود گفته‏اند و از همه آنها اعتقاد خواسته‏اند.

مهدی صلوات الله علیه و اعتقاد به وجودش و انتظار ظهورش برای همه امت‌ها و متدینین به دین‌های آسمانی امری مسلّم بوده و هست و به طور عمومی تمام کسانی که قائل به اله و انبیاء بوده‏اند، طوری برای آنها انحراف پیش آمده است. آن مسأله‌‏ای که انحراف پیدا نکرده و بر اصالت خود باقی مانده و هیچ‏گونه تزلزلی در آن پیدا نشده امر مصلح جهانی است. با اینکه آنها حتی در مسأله‌ توحید منحرف شده‏اند، در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 3 *»

مسائل اعتقادی نوعاً منحرف شده‏اند و در امور اعتقادیشان انحراف‌ها پیش آمده، ولی آن اصلی که ثابت مانده و هیچ‏گونه برای آن انحرافی دست نداده امر مصلح جهانی است که روزی خواهد رسید که شخصی ظاهر شود و اصلاح جهانی را شروع بفرماید و عدالت جهانی را بر همه جهان مسلط فرماید.

مطلب مهمی که ما به آن توجه داریم و از برکات خود امام زمان صلوات الله علیه و از امتیازات شیعیان مستبصر است …

من این اصطلاح شیعیان مستبصر را درباره کسانی که با فضائل محمد و آل‏محمد؟عهم؟ آشنا هستند و اقرار به فضائل کرده‏اند به کار می‏برم. آن فضائلی را که اگر نوع شیعیان و متشیّعین که ادعای تشیع دارند بشنوند یا انکار می‏کنند و یا توقف می‏کنند. من به کسانی که به آن نوع فضائل اقرار دارند شیعه مستبصر می‏گویم. و به‌خصوص کسانی که با فرمایشات بزرگان+ آشنا هستند، آنها را خوانده‏اند و می‏شنوند و معتقد هستند.

امتیازی در امر امام زمان صلوات الله علیه برای ایشان هست که در دیگران نیست. دیگران اگر اقرار به وجود امام زمان صلوات الله علیه دارند، یا اگر انتظار ظهور و قیام آن حضرت را می‏کشند، اینها در اثر شنیدن‌ها است؛ اعتقادی است که از شنیدن‌ها فراهم شده و نهایتش این است که از اخبار و آثاری که از ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین رسیده است معتقد شده‏اند و این‏طور مدارک و مآخذ برای اعتقادات مفید علم نفسانی است. نهایت نتیجه‏ای که از این مدارک و مآخذ به دست می‏آید، علم نفسانی است؛ یعنی یک اطمینان نفسانی برایشان فراهم می‏شود و اگر در موقع مطالعه با همان فطرت اولیه که خدا قرار داده در برابر آثار اهل عصمت؟عهم؟ و نصوصی که دلالت بر وجود، ظهور و قیام آن بزرگوار دارد قرار بگیرند، علم نفسانی برای آنها فراهم می‏شود.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 4 *»

دلیلش این است که اگر کسی با آنها سخنی بگوید و منکری شبهه‏ای ایجاد کند، نمی‏توانند از عهده جواب برآیند و متزلزل می‏گردند. این در صورتی است که با فطرت صحیح الهی با احادیث برخورد کنند.

اگر خدای نکرده با فطرت تغییریافته که به دست شیاطین، به‌خصوص شیاطین انسی فراهم شده، تشکیک در احادیث آل‏محمد؟عهم؟، تشکیک در سندهای احادیث و تغییر روش شیعه در اخذ احادیث (با توجه به آن روش‌های شیطانی و آلودگی فطرت) با احادیث برخورد کنند، حتی علم نفسانی هم برایشان فراهم نمی‏شود و به این احادیث اطمینان هم پیدا نمی‏کنند. در صورتی که احادیث متواتره را همه گفته‏اند مفید یقین است. یعنی وقتی‌که یک حدیث طوری در سلسله‏های روات در اعصار مختلف بیان شد که هر شخص عاقلی به این سلسله روات و طبقات راوی‏ها در عصرهای مختلف نگاه می‏کند، مطمئن می‏شود و یقین می‏کند که این حدیث از معصوم؟ع؟ صادر شده است؛ و احادیثی که دلالت دارد بر وجود و ظهور حضرت بحمدالله فوق تواتر است.

با وجود این، من عرض می‏کنم آن امتیازی که شیعیان مستبصر نسبت به امر امام زمان صلوات الله علیه دارند، آن امتیاز این است که نه تنها به وجود و ظهور و قیام حضرت اطمینان خاطر و علم نفسانی دارند و اعتقادشان، اعتقادی است علمی و یقینی بلکه نسبت به وجود مبارک آن بزرگوار و ظهور و قیام آن حضرت یقین عقلی دارند که دیگر هیچ شبهه‏ای نمی‏تواند آنها را متزلزل سازد. هیچ دلیل به ظاهر دلیلی هم نمی‏تواند آنها را از این اعتقاد سست کند. این از امتیازات شیعه مستبصر است. او امام؟ع؟ را  شناخته و فضائل امام؟ع؟ را دانسته است و نسبت به حضرت یقین عقلانی دارد و تزلزل برای او معنی ندارد.

از این جهت در روایاتی که در مورد ظهور امر حضرت و غیبت و طولانی‌شدن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 5 *»

غیبت آن بزرگوار رسیده ائمه ما به‌خصوص این مطلب را تذکر فرموده‏اند که غیبت آن بزرگوار به قدری طولانی خواهد شد که بر امر ولایت او ثابت نمی‏مانند، مگر امتحان‌شدگان از شیعیان. ثابت ماندن بر امر ولایت و امامت آن حضرت از امتیازات شیعیان ممتحن و شیعیان مستبصر است که به فضائل و ذکر مقامات امتحان شده‏اند. تصدیق فضائل و مقامات کرده‏اند و به برکت این تصدیق، یقین عقلانی برای آنها فراهم شده و اعتقادی صد در صد متکی به عقل ایشان که به همان روایات و فضائل مستنیر است. عقل‌هایشان به اقرار به فضائل نورانی شده است و به استماع فضائل و اقرار به فضائل قوی شده، به طوری که امر آن بزرگوار را تصدیق عقلانی و عقیده عقلانی دارند که هیچ شبهه‏ای آنها را متزلزل نمی‏سازد. هیچ برهان _ برهان که علیه حق نمی‏شود اقامه کرد _ هیچ برهان به ظاهر برهانی آنها را از پای در نمی‏آورد. هر چه غیبت حضرت طولانی شود، اینها نه تنها در اعتقاد سست نمی‏شوند بلکه محکم‌تر می‏شوند. چون هر روز با اموری ‌که عصمت آن بزرگواران را تثبیت می‏کند، برخورد می‏کنند. هر روز با اموری که عظمت و جلالت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را تثبیت می‏کند برخورد می‏کنند. پس نه تنها طول‌کشیدن غیبت آنها را در عقیده سست نمی‏کند، بلکه خودش مایه ترقی ایمان ایشان و مایه استحکام تصدیق ایشان است.

وقتی که امام صادق صلوات الله علیه شرح حال آخرالزمان و گرفتاری‌های مؤمنین را می‏فرمودند، آن‌ وقت راوی که ابان بن تغلب است، برای کسانی که در آن زمان واقع می‏شوند اظهار نگرانی و پریشانی می‏کند. حضرت می‏فرمایند که خیر در همان زمان‌ها است.([1]) خیر در همان زمان‌ها است که مؤمن در ایمان روز به روز قوی‌تر می‏شود. مؤمن در امر ولایت، امامت، عصمت و جلالت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ روز به روز بصیرتر، مطمئن‏تر و معتقدتر می‏گردد. خیر در همان زمان است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 6 *»

الحمدلله رب العالمین یکی از آن خیرات و منشأ بسیاری خیرات را که ظهور امر بزرگان ما بود دیدیم که در غیبت امام زمان صلوات الله علیه نزدیک به دو قرن است این فرمایشات و این حقایق و علوم نورانی از سینه‏های منوّر این بزرگواران تابید و شیعیان در معرض این انوار قرار گرفتند. خوشا به حال آنانی که اقرار کرده‏اند و تصدیق نموده‏اند. پس از امتیازات شیعه مستبصر یقین عقلانی به وجود امام؟ع؟ است.

در بحثی که داشتیم که بحث مشیت و علت فاعلیه بود، عرض کردم علّیت و فاعلیت خدا از صفات ذاتی خدا نیست. خدا علت اشیاء هست، خدا فاعل اشیاء هست اما نه در رتبه ذاتش. ذاتش منزه و مبرّا از توصیف به علیت و فاعلیت است. بلکه علیت و فاعلیت از صفات فعل است. در رتبه فعل و به فعل، خداوند علت اشیاء است. در رتبه فعل و به فعل، خداوند فاعل اشیاء است. در رتبه فعل و به فعل، خداوند خالق اشیاء است، رازق اشیاء است، محیی و ممیت است الی آخر صفات کمالیه و اسماء حسنای الهیه، همه در رتبه فعل و به فعل است.

و تعبیر رساتر این است که بگوییم فعل خداوند از جهتی که همان حیث اعلای فعل است عبارت است از فاعلیتش و علیتش، همان‌جایی که اسم فاعل از آنجا اشتقاق می‏یابد. آن حیثی که در فعل است و مبدء اشتقاق اسم فاعل است، آن حیث فاعلیت و علیت خدا نسبت به اشیاء است و آن حیث، حیث اعلای فعل است و در رتبه خود فعل، بلکه حقیقت خود فعل است. فعل کلی خدا، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند و خداوند به ایشان فاعل اشیاء است. خدا به ایشان علت اشیاء است؛ یعنی علت فاعلی اشیاء ایشانند. پس همه اشیاء علت فاعلی لازم دارند و همه اشیاء قائمند به علت فاعلی خود به نوع قیام صدور، و علت فاعلی همه اشیاء، جوهر اشیاء است و اشیاء به آن جوهر قائمند. اشیاء همه اعراض و آن حقیقت جوهر آنها می‏باشد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 7 *»

خداوند برای آن مقام در این عالم زمان و عالم جسم، مظاهری قرار داد. این مظاهر چهارده نفس مقدس بوده‏اند که آن مقام مشیت کلیه، آن فعل کلی و آن علیت فاعلیه، آن فاعلیت کلیه تامه الهیه، در این مظاهر ظاهر می‏شد و جلوه‏گر می‏گشت. و چون آن حقیقت برای خود مظاهر متعدد می‏دید، در مظهرهای متعدد ظاهر می‏شد. و این مظاهر با اینکه متعدد بوده‏اند اما هیچ‏گونه کمبود نسبت به آن حقیقت نداشته‏اند. یعنی مظهر اولی، رسول‌الله بودند مظهر بعدی امیرالمؤمنین مظهر بعدی فاطمه زهرا و همین‏طور تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین. اینها مظاهر و هیاکلی هستند که آن علیت کلیه حق و آن فاعلیت مطلقه الهیه، در این مظاهر جلوه‏گر است و ایشان حامل آن فاعلیت و آن علیت کلیه هستند. در هر زمانی مظهری در همه عالم‌ها برای آن علیت کلیه هست که اگر آن علت کلیه در یک مظهری در عالمی از عوالم ظاهر نباشد، آن عالم متلاشی و نابود می‏شود. برای ما به این‌طور تعبیر آورده‏اند که لولا الحجّة لساختِ الارضُ باَهلها([2]) صلوات الله علیه. اگر حجت نباشد زمین اهلش را فرو می‏برد. در حدیثی فرموده‏اند زمینی نمی‏ماند تا اهلش را فرو ببرد. این برای این است که ذهن ما را به مطلب نزدیک کنند. و الا اگر بنا باشد حجت روی زمین نباشد یعنی مظهر علیّت کلیه خدا نباشد، مظهر فاعلیت تامه مطلقه حق نباشد، زمین و آنچه بر روی آن است در حکم اعراض بدون جوهر می‏باشند و اعراض بدون مصدر خواهند بود.

و ما می‏دانیم عَرَض، جوهر می‏خواهد خصوصاً «عَرَض صدوری»؛ عَرَضی که نسبتش با جوهر، نسبت صدوری باشد و دیگران متوجه این نوع عَرَض نشده‏اند. آنها فقط یک نوع عَرَض فهمیده‏اند و یک نوع جوهر و آن هم «عَرَض عروضی» است، مثل رنگ روی جسم، می‏گویند: جسم جوهر است. چرا؟ چون محل و موضوع برای این

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 8 *»

رنگ است. و این رنگ عَرَض است. چرا؟ چون «اذا وُجد، وُجد فی موضوع». ولی خود جسم نه، «اذا وجد، وجد لا فی موضوع»، موضوع نمی‏خواهد. این عَرَض یک نوع از اعراض است و این بستگی عَرَض به این جوهر یک قسم از بستگی‏ها است که بستگی عروض است و عارض‌شدن چیزی است بر چیزی. و همچنین قسم‌های دیگر عَرَض که به آنها راه نیافته‌اند و آنها عبارتند از عرضی که به نوع «تحقّق» با جوهرش رابطه دارد و عرضی که به نوع «رُکنیت» با جوهرش رابطه دارد و عرضی است که در صدور با جوهرش رابطه دارد یعنی در صدور بستگی به جوهر دارد مثل فعل فاعل.

فعل زید در صدور، بستگی به زید دارد. زید احداثش می‏کند، البته نه به ذات خود بلکه به فاعلیت خود و فاعلیت زید از صفات ذاتی زید نیست؛ فاعلیت زید از صفات فعل زید است و در رتبه خود فعل زید است. پس قیام زید در صدور، نسبت به مقام قائمیت زید، عَرَض است. وقتی که زید این قیام را به‌پا داشت و قیام را احداث کرد، زید در مقام مقیمیّت می‏شود جوهر، نه در مقام ذاتش. چرا؟ چون این قیام را در خارج چه کسی به‌پا داشته است؟ ذات زید؟ نه، ذات زید منزّه است. بلکه زید به احداث این قیام ظاهر شده است و به خود این قیام، این قیام را احداث کرده است. «اَقامه و اَحدثَه بنفسه» قیام را به خود قیام برپا داشت. پس این قیام در صدور بستگی دارد به مقیمیّت زید این قیام را و زید در این مقام جوهر است و فعل در صدور، عَرَض این جوهر است که در صدور بستگی به این جوهر دارد. به این معنی که اگر زید التفات خود را از این قیام بردارد، که همان اقامه و احداث او باشد به ذات او و خود او، قیام نیستِ محض است. پس اگر دیدیم قیام برای زید موجود است، می‌فهمیم که آن مقام جوهریت زید که عبارت است از مقام احداث زید، آن وجود دارد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 9 *»

در هر عالمی، آن عالم در حکم قیام زید است. و للّه المثل الاعلی،([3]) و فی انفسِکم أفلاتُبصِرون.([4]) خدا این آیات آفاق و انفس را قرار داده که ان‏شاءالله مطالعه کنیم و حقایق ایمانی را دریابیم. سنُریهم آیاتِنا فی الآفاق و فی انفسِهم حتی یتبیّنَ لهم اَّنه الحق([5]) در هر عالمی که می‏بینیم نظام آن عالم برپا است و تدبیر می‏شود، باید بدانیم آن عالم مثل قیام زید برای زید است. این عالم هم فعل خدا است. و مفاعیل به کجا بستگی دارد؟ به جوهر خود. جوهر این عالم که این عالم بسته به آن است در صدور، عبارت است از مقام فاعلیت خدا، مقام علیت خدا، علیت فاعلیه، فاعلیت مطلقه. و می‏دانیم این صفات، صفات ذات خدا نیست، صفات فعل خدا است. و این صفات حادثند و خدا این صفات را احداث فرموده به خود این صفات و اینها را قائم مقام خود ساخته و اینها را اسماء و صفات خود قرار داده است و اشیاء به این صفات برپا هستند و اینها جوهر اشیائند.

در این عالم زمان و عالم جسم، اینجا که می‏بینیم آسمان برقرار است، زمین برقرار است. این نظام برقرار است و این تدبیر مستمر است اعتقاداً، آن هم اعتقاد عقلانی با این ادلّه عقلانی که ذکر کردم، دانستیم که این عالم، عالم فعل است. مثل قیام زید است بالنسبه به زید و در صدور نیازمند به جوهر است و بستگی دارد به جوهر، آن جوهر کیست؟ که می‌تواند باشد؟ ذات خدا که نیست نعوذ بالله. خداوند منزه است از جوهریت، جوهرآفرین است؛ و بتجهیره الجواهر عُرِف اَن لا جوهرَ له.([6]) همین‏که ایجاد جوهر کرد باید بدانیم که خدا جوهر نیست، ایجاد عَرَض کرد باید

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 10 *»

بدانیم که عَرَض نیست و همین‏طور سایر صفاتی که باید از ذات خدا سلب کنیم که از جمله صفت علیت و فاعلیت است. پس همه عالم‌ها جوهری دارند و سخن در این عالم ظاهر و عالم جسمانی و این عالم دنیای ما است که می‏بینیم این عالم امروز برقرار است و سیزده معصوم که مظاهر علیت کلیه بوده‏اند، مظاهر فاعلیت مطلقه بوده‏اند، در زمان خود جوهر همه عوالم بوده‏اند و از جمله این عالم، از این عالم رحلت کرده‏اند و کشته و مسموم شده‏اند و از دنیا رفته‏اند. از این عالم ما رفته‏اند، این عالم برقرار است و برقرار بودن این عالم جوهر می‏خواهد در صدور. و این عالم و همه عالم‌ها، آن به آن و لحظه به لحظه دارد صادر می‏شود. مثل قیام زید که آن به آن زید آن را احداث می‏کند و اگر نکند قیام نیست می‏شود و محو و نابود می‏گردد. پس برقراری عالم و دوام نظام عالم و استمرار تدبیر عالم کشف می‏کند از اینکه، برای این عالم جوهری هست که این عالم صادر از آن جوهر است و بستگی به آن جوهر دارد و آن جوهر علت فاعلیه است برای این عالم و چون جز خدا فاعل نیست، جز خدا علت نیست، پس علیت خدا این جوهر است، فاعلیت خدا این جوهر است و مظهرش در این عالم، وجود مبارک امام زمان صلوات الله علیه است و امروز، آن علت کلیّه و آن علت فاعلیه در این عالم ایشانند.

پس این عالم و همه موجودات این عالم، آن به آن از آن بزرگوار دارد صادر می‏شود نه اینکه از ذات آن بزرگوار بلکه او علت است و این عالم معلول. و می‏دانیم معلول را علت به خود معلول احداث می‏کند. باز آن حقیقت، مقدّس و مبرّا از این است که خودش در عرصه معلول بیاید و عین معلول شود.

از اشتباهات بزرگ فلاسفه این است که گفته‏اند معلول تنزل ذاتیه علت است و علت همان معلولی است که در رتبه دانیه تنزّل کرده‏ است. این‏طور نیست، معلول محاط علت است و علت محیط بر معلول. معلول برای خود ماده‏ای دارد جداگانه،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 11 *»

صورتی دارد جداگانه. علت برای خود ماده‏ای دارد جداگانه، صورتی دارد جداگانه. اگر علت بخواهد به ذاتش تنزل کند و در رتبه معلول قرار بگیرد و معلول عبارت باشد از رتبه نازله ذاتیه علت؛ باید ماده‏اش عوض شود، صورتش هم عوض شود. بشود ماده و صورت معلول. اگر این‏طور باشد، معلول هم می‏تواند صورتش را عوض کند، ماده‏اش را هم عوض کند برود بالا در رتبه علت و علت شود. پس بین علت و معلول چه امتیازی است؟! این از اشتباهات بزرگ فلاسفه است. علت همیشه معلول را در رتبه خود معلول احداث می‏کند. ماده‏اش را علت می‏دهد، صورتش را علت می‏دهد، ماده‌اش را لا من شی‏ء ابداع و اختراع می‏کند و صورتش را لا علی حذو مثال شی‏ء ایجاد می‏کند.

پس معلول، ذات علت نیست و تنزل ذاتی علت نیست. علت معلول را به خود معلول احداث کرده و ایجاد کرده است؛ ولی معلول عَرَض است برای علت و قائم به علت است و به ایجاد او موجود است و به اعدام او معدوم می‏شود. و علت محیط و نافذ است در معلول و احاطه دارد و درنَوردیده است او را و طی کرده همه معلول را به طوری که معلول ذرّه‏ای از وجودش باقی نمی‏ماند الا اینکه منطوی است در تحت تسلط، هیمنه، قدرت، نفوذ و مشیت علت، آن هم علت تامه فاعلیه.

بهم ملأتَ سماءَک و ارضَک حتّی ظَهَر اَن لا اله الا انت.([7]) شما از کجا به وحدت زید اقرار می‏کنید که زید یکی است و حال آنکه قیام دارد، قعود دارد، رکوع و سجود دارد، جلوس دارد، حرکت و سکون دارد. این صفات مختلف را می‏بینید و در همه این صفات حکم می‏کنید به اینکه، زید یکی است، با این همه تعدد ظهورات. علتش این است که همه اینها معلولات زید هستند و زید علت و جوهر اینها، نافذ در اینها و محیط و مسلط بر اینها است. به طوری که پر کرده است آسمان و زمین ظهورات خود

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 12 *»

را و از ظهورات خود نقشی باقی نگذارده است، به طوری ‏که وقتی در زید نگاه می‏کنید اینها را کمالات می‏بینید اما وقتی که به اینها نگاه می‏کنید، جز زید چیزی نمی‏بینید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: انا موسی، انا عیسی، انا نوح([8]) چرا؟ چون همه اینها ظهورات آن بزرگوارند، همه معلولات او هستند و او علت تامه و فاعلیه اینها است. همه‌شان را پر کرده، ولی چشم معرفت می‏خواهد که وقتی به نوح نگاه می‏کند علی ببیند، وقتی به ابراهیم نگاه می‏کند علی ببیند، به موسی نگاه می‏کند علی ببیند، به عیسی نگاه می‏کند علی ببیند. و امروز به خضر؟ع؟  نگاه می‏کند امام زمان ببیند، به الیاس می‏نگرد امام زمان ببیند، به عیسی می‏نگرد امام زمان ببیند، به ادریس می‏نگرد امام زمان ببیند. این چهار رکن زنده که ارکان امام زمان صلوات الله علیه هستند، ظهورات امام زمانند. و بعد هم ظهورات دیگر امام، که نقباء و نجباء هستند که مظاهر آن بزرگوارند.

سخن در این بود که به برکت این بزرگواران و آقایان و مشایخ عظام+ و استبصاری که برای ما فراهم فرموده‏اند، ما نه تنها اطمینان دل و علم نفسانی داریم به وجود مبارک امام زمان صلوات الله علیه و به ظهور و قیام آن حضرت، بلکه بحمدالله اعتقاد قلبی ما، منشأش یقین عقلانی ما است و استدلالات عقلانی، بلکه استدلالات حکمت و حقیقت است که به برکت انوار این بزرگواران بر دل‌های ما تابیده و ما را معتقد به وجود مبارک امام گردانیده، به طوری ‏که اگر هزاران شبهه در برابر ما اقامه شود، ذره‏ای تزلزل در خاطر ما فراهم نمی‏شود و هر چه امر غیبت طول بکشد و هرچه شدائد و ناملایمات برای دین و اهل دین فراهم شود، ذره‏ای تزلزل در وجود امام زمان برای ما پیدا نمی‏شود که نعوذ بالله لب به اعتراض بگشاییم و بگوییم لِمَ؟ لِمَ؟ چرا ظاهر نمی‏شود امام؟ع؟؟ چرا چرا نخواهیم گفت؛ چون می‏دانیم او مدبر مُلک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 13 *»

است و او حافظ ملک است و خدا او را مدیر عالم قرار داده و هر طور مصلحت خلق است، آن بزرگوار تدبیر می‏فرماید به‌اذن خدا که خودش اذن الله است. این اعتقادی است که از برکت این فرمایشات برای ما فراهم می‏شود. امیدواریم خداوند درجات این بزرگواران عالی است متعالی فرماید و ما را اهل معرفت و بصیرت قرار دهد و امیدواریم که در دنیا موفق شویم که از اعوان و انصار آن بزرگوار باشیم و اگر هم مردیم خدا روزی فرماید و آن بزرگوار عنایت فرماید و اجازه برگشتن به دنیا دهد و در رکابش جهاد کنیم.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 14 *»

 

مجلس 2

 

 (شب‌ چهارشنبه 17 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

r حوادث تدبیری است نه اتفاقی

r ملاک محبّت مؤمنان به یکدیگر

r تصرف امام؟ع؟ در عالم

r محتضر و دیدار اولیاء

r مرگ، و احساس روح و بدن

r درباره خود و مؤمنان چگونه فکر کنیم؟

r صراط و اولیاء

r اقرار به هر حقی به کمک اولیاء است

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 15 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

به مناسبت برخورد با سال‌روز ولادت آن بزرگوار قصد داشتم مطالبی در همین زمینه‏ها به عرض برسانم و برای این منظور این آیه شریفه را انتخاب کردم و می‏خواستم همین آیه را عنوان بحث قرار دهم. با اینکه در قرآن آیاتی که به طور ظاهر یا به طور باطن تفسیر شده به حضرت حجت صلوت الله علیه زیاد است، اما این اسم مبارک به ذهنم خورد و انتخاب کردم و خوشحال هم شدم. چون در میان این همه اسامی مبارکه و این‌همه القاب مطهره حضرت، این لقب مبارک و این اسم شریف یک خصوصیت دیگری دارد.

البته ما می‏دانیم این مسأله‌ باید جدی‏تر تلقی شود، که بعضی از امور، اموری تدبیر شده است، اگر چه از جهت واقع همه امور تدبیر شده است. هر چیز که به حسب تصادف و اتفاق برایمان پیش می‏آید، از طرف خدا و اولیاء خدا تدبیر شده است. وقتی که بهم سکنت السواکن و تحرکت المتحرکات([9]) باشد، هر امری که پیش

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 16 *»

می‏آید و ما فکر می‌کنیم که تصادف است و می‏گوییم اتفاقاً این‏جور شد، تصادفاً برخورد کردم، اتفاقاً چنین پیشامد کرد. اینها را به حسب ظاهر امر ما می‏گوییم. ولی وقتی که یک مدبر و مدیر کل، جهان را اداره می‏کند و در کارش بصیر و در امورش خبیر و احاطه کامل دارد، آن را نمی‏شود گفت تصادفی است. مثلاً از امری که امشب اتفاق افتاد([10]) اینکه این جزوات مبارکه قرآن را که تقسیم کردند، به من جزوه‏ای افتاد که سوره مبارکه الرحمن بود و همچنین در شب فوت مرحومه والده‏ام، در همین مکان شریف جزوه‏ای که به دست من رسید سوره مبارکه الرحمن بود. این سوره مبارکه عروس قرآن است و رسم هم شده برای اموات به‌خصوص این سوره را قرائت می‏کنند. اسم این را نمی‏شود تصادف گذاشت.

محبت ما به یکدیگر باید بر اساس محبت به بزرگان و توجه به مقامات ایشان باشد. یعنی درباره یکدیگر باید این‏طور معتقد باشیم که جلوه بزرگان در ما متجلی است. وقتی که نوبت خودمان می‏رسد، باید خیلی شرمنده باشیم. تا به ما بگویند دوست بزرگان یا تابع ایشان یا نسبتمان بدهند به ایشان، باید پشتمان بلرزد. در وقتی که می‏شنویم یا خودمان بخواهیم تصور کنیم درباره خودمان باید شرمسار باشیم. ولی درباره یکدیگر باید معتقد باشیم به اینکه تا دیدیم برادری در مجلسی که ذکر مصائب محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است و ذکر فضائل ایشان و ذکر فضائل بزرگان و مکانی که زیر لواء بزرگان است، حاضر می‏شود، در او یقیناً بزرگان متجلی هستند، شیطان در او متجلی نیست، اعداء آل‏محمد؟عهم؟ و اعداء بزرگان در او متجلی نیستند. نور بزرگان را در چهره یکدیگر ‏ببینیم. دوستان محمد و آل‏محمد؟عهم؟ وقتی به‌هم می‏رسند، روی یکدیگر را می‏بوسند و بین دو دیده یکدیگر را می‏بوسند. زیرا نور آل‏محمد؟عهم؟ را در یکدیگر می‏بینند و می‏بوسند. ما باید درباره یکدیگر یک‌چنین تصوری داشته باشیم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 17 *»

خودمان را در این امور مقیاس قرار ندهیم. من به این بدی و روسیاهی نمی‏توانم تصور کنم و باور کنم که مثلاً بزرگان در من متجلی باشند، یا در من ظاهر باشند، یا نوری در من افکنده باشند. ولی درباره برادرم باید این‏طور معتقد باشم که این دوستدار بزرگان است، دوستدار آل‏محمد؟عهم؟ است. یقیناً چون ایشان را دوست دارد، ایشان هم او را دوست دارند. چون دوستش دارند، در او ظاهرند. دل او پر است از محبت ایشان. به این نیت باید با یکدیگر معاشرت و مجالست داشته باشیم.

کسی که دلش مالامال محبت باشد، در زندگیش آثار اولیاء، آثار محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و بزرگان دین بیشتر دیده می‏شود. در بین شیعه ببینید چقدر سادات را احترام می‏کنند. این احترامات برای این است که سید مسلمان است، تابع ائمه و اهل مذهب است، نسبت ظاهری هم دارد. پس خود این اسباب ظاهری کمک می‏کند به اینکه بهتر و بیشتر آثار آل‏محمد؟عهم؟ و بزرگان دین را در یکدیگر ببینیم.

اگر برادری از بین ما برود یقین داریم در محضر حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه، در عالم برزخ در حضور آن بزرگوار است. چون امام زمان صلوات الله علیه همان‌طور که در دنیا متصرفند در برزخ هم متصرفند. تصرفشان در دنیا به عالم برزخی و مرتبه مثالی ایشان است. محضر امام؟ع؟ در برزخ و تصرف ایشان از برزخ است؛ یعنی هر امامی به مقام مثالی تصرف می‏فرماید. و الا به مقام ظاهریش که یا در خانه‏اش نشسته است در مدینه و یا اینکه در زندان زیر کُند و زنجیر به سر می‏برد و یا اینکه بیمار است. به بدن ظاهری و مقام عنصری که تصرف ندارند، تصرفشان به مقام هورقلیایی و مقام برزخی و مثالی ایشان است. با آن مقام تصرف دارند همان مقامی که محتضر ایشان را می‏بیند و ما نمی‏بینیم. گرد محتضر جمعند، نشسته‏اند و محتضر امامش را می‏بیند و ما نمی‏بینیم. می‏بیند که بزرگان دین آمده‏اند کنار بسترش نشسته‏اند و تبسم می‏فرمایند. احوالش را می‏پرسند و به همان تبسم‌ها، احوالپرسی‌ها،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 18 *»

عنایت‌ها و توجهات است که محتضر را از این عالم می‏کَنند. و الا خیلی سخت است خصوصاً اگر محتضر مورد توجه باشد، خدا نمی‏خواهد بر او ناراحتی وارد کند. نفس به بدن علاقه و پیوست دارد. این شدت اتصال، هم برای بدن، هم برای روح و نفس محتضر ایجاد الم و درد می‏کند. جدا شدن روح و بدن، آلام مرگ و سکرات مرگ، دردهایی است که بر پیکر محتضر وارد می‏شود، همین‌طور روح آنها را احساس می‏کند. آقای مرحوم در تحقیقاتی که در معاد دارند می‏فرمایند هم خود بدن احساس درد می‏کند، هم روح. اینکه دستور داده شده بدن میت را احترام کنید، رعایت کنید، صدمه نزنید، این دردمند است، هنوز این بدن خودش احساس درد دارد. به همان مقداری که روح نباتی در او باقی است، احساس درد دارد. این مفارقت و جدایی روح از بدن، هم برای روح صدمه و آلام دارد، هم برای بدن، از این‌جهت می‏فرمایند به نرمی با بدن میت رفتار کنید و درباره محتضر هم دستوراتی که داده شده برای آن است که یک‌چنین مرگی می‏خواهد به سراغ او بیاید.

اولیاء خدا هم خبر دارند که زحمت و صدمه مرگ چیست. می‏دانند چه می‏گذرد، لذا باید این محتضر را چنان آماده کنند که این دردها بر او خیلی گران تمام نشود. اگر اهل شفاعت است از همین جا با تبسم‌ها، با عنایت‌ها، با دست محبت به سر و صورت محتضر کشیدن، لطف فرمودن و عنایت کردن، او را آماده می‏سازند. وقتی که آمادگی کامل محتضر را دیدند، اجازه قبض روح می‏فرمایند. دوستانشان را دوست دارند، کریمند و مظهر کرم و رحمت خدایند. اما خدا نکند بر کسی هم خشمگین باشند.

ما باید درباره خودمان این‌طور باشیم که بگوییم به ما نهایت خشم را دارند. هر کس درباره خودش واقعاً، نه اینکه تعارف کند، بدی‌های خودش را در نظر بگیرد، آن‏وقت بگوییم، ما می‏دانیم که اگر با همین بدی‌ها بخواهند با ما روبه‌رو شوند، عذاب

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 19 *»

الهی است. بس است که انسان ببیند بزرگش، آقایش و آن کسی که خدا او را وسیله نجات و وسیله شفاعت قرار داده به او خشم دارد. «اللهم لاتَجعلْ شُفعاءَنا خصماءَنا». خدایا شفیعان ما را خصیمان ما قرار مده. آن کسانی که باید به ما محبت، عنایت و لطف نمایند آنها از در مخاصمه با ما درآیند، چه چاره‏ای می‏توانیم بکنیم؟ کجا پناه ببریم و به چه کسی پناهنده شویم؟ ولی درباره همه برادرها، حتی کسانی که ما در آنها فسق ظاهری می‏بینیم، باید معتقد باشیم که اینها، آن دوستی و محبت، آن صمیمیت و اخلاص و آن توجه و اقبالی که دارند، از نظر اعتقاد و عمل به این بزرگواران روی می‏آورند، توجه دارند، به‌خصوص نسبت‌های ظاهری دارند، باید معتقد باشیم که آن بزرگواران با عنایت، با اینها روبه‌رو خواهند شد. از این‌جهت امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند: لاتقولوا فی موتاکم الا خیراً.([11]) درباره رفتگانتان همه شما وظیفه دارید که یاد نکنید ایشان را مگر به خیر. بگویید ان‏شاءالله آمرزیده شده‏اند. یقیناً مورد توجه واقع شده‏اند، شفاعت شامل حالشان شده است. به‌خصوص اگر آثار شفاعت و آمرزش هم دیده شود. مثلاً به سادگی کارهایش انجام شود حکایت می‏کند از آمرزش، شفاعت، عنایت و توجه، و یا هنگام کفن کردن حدیث کساء خوانده شود، اینها آثار شفاعت است، آثار دستگیری است.

می‏گفتند شخص روضه‌خوانی، درباره صراط و گذشتن از صراط که چگونه است و چقدر سخت است و از مو باریک‏تر و از شمشیر تیزتر است صحبت می‏کرده. شخص کُردی آنجا بوده و به آن ملّا می‏گوید: بگو ببینم آن پلی که می‏گویی دستگیره دارد یا نه؟ او می‏گوید، نه دستگیره ندارد. آن شخص کُرد با همان زبان خودش می‏گوید، پس ما را افتاده گیر. من هم به ذهنم رسید که صراط به معنی پل است و دستگیره دارد، آقایانی در صراط ایستاده‏اند. خدا برای همین خلقشان کرده که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 20 *»

دستگیر افتادگان باشند، دستگیر  بیچارگان و مساکین باشند. حاشا کرمشان که ما افتادگان و مساکین را از نظر رأفت و رحمتشان بیندازند. دلیل دستگیر بودنشان همین است که می‏بینیم در دنیا بحمدالله دستمان را گرفته‏اند و به در خانه خودشان آورده‏اند. در این دنیای ظلمانی که تاریکی همه عالم را فرا گرفته، همه دل‌ها تاریک، همه افکار تاریک و جهالت زده، خدا دل‌های ما را به نور علوم بزرگان روشن فرموده و به اعتقاد مقامات ایشان بحمدالله نورانی کرده است. من مات و لم‏یَعرِف امامَ زمانِه مات میتةَ جاهلیّة و کفر و نفاق.([12]) از نظری یعنی بزرگان. من مات و لم یعرف امام زمانه، یعنی کسی که مقامات بزرگان را نشناسد، مات میتة جاهلیة و کفر و نفاق. این نعمت بزرگ، در این صراط دنیا شامل حال ما شده چون فرمود: الصراطُ صراطان،([13]) صراط دو صراط است: یکی صراط دنیا و یکی صراط آخرت. هر کس از این صراط دنیا راحت گذشت، در صراط آخرت هم راحت خواهد گذشت. صراط دنیا، تمام عقاید دینی و احکام شرعی است. اینها صراطند در دنیا. اگر ما در این دنیا به وسائط و ابواب بین خود و امام زمانمان معتقد باشیم و اقرار کنیم به اینکه ایشان مطاعند و در دل تسلیم باشیم، اگرچه در عمل کوتاهی می‏کنیم، در صراط آخرت هم ان‏شاءالله دستگیری می‏فرمایند. احتیاج به دستگیری هم معنایش همین است؛ یعنی ما باید نیازمند به دستگیری باشیم و ایشان دستگیری فرمایند که با همان کوتاهی‏های در عمل و نقصان‌هایی که در امورمان داریم به برکت دستگیری ایشان ان‏شاءالله از صراط آخرت خواهیم گذشت. و الا بحمدالله از نظر اعتقاد، تسلیم شده‏ایم و نورانی گشته‏ایم و در این زمان که زمان تاریکی است و برگشتن به جاهلیّت است، خداوند این‏طور دل‌های ما را نورانی فرموده و این بزرگواران را دستگیر ما قرار داده است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 21 *»

فقیه آل‏محمد؟عهم؟، در دوران غیبت کبرای امام؟ع؟ در حکم پدر یتیمان است و از یتیمان دستگیری می‏کند.([14]) می‌دانیم بزرگان دین، برادران بزرگترند برای ما که جانشین پدر و مادر ما یعنی محمد و آل‏محمدند؟عهم؟. بزرگان دین دست ایتام آل‏محمد؟عهم؟ را می‏گیرند. پس همین‌طور که در صراط دنیا، دست ما را گرفته‏اند و والله قدم‌به‌قدم دستگیری ایشان است، در صراط آخرت هم دست ما را خواهند گرفت. و الا اعتراف و اقرار به کوچک‌ترین امر حق، برای ما میسّر نبود. همین اندازه که مغز ما و عقل و فکر ما کوچک‏ترین حق را می‏فهمد، الحَصاة حَصاة، النَواة نواة هسته هسته است، سنگریزه سنگریزه است، کوچک‏ترین حق یعنی آنی که ثابت و واقع است، او را می‏فهمیم و تصدیق می‏کنیم. این نیست مگر به دستگیری بزرگان و الا چرا به حصاة نمی‏گوییم نواة؟ و همین‌طور درجات حق بالا می‏آید. فرض کنید همه می‏گوییم راستی خوب است و خوب‌بودن راستی را تصدیق می‏کنیم. این یک حق است، این مفت داده نشده. این حق را که شما می‏یابید و تصدیق می‏کنید که راستی خوب است فکر می‏کنید همین‌طور مفت داده شده؟! و حال آنکه والله دستمان را گرفته‏اند که تسلیم این حق شده‏ایم. دانسته‏ایم و تصدیق کرده‏ایم. تا چه رسد به این حقایق عالیه و معارف الهیه آیا اینها بدون دستگیری است؟!

حجة بن الحسن صلوات الله علیه بقیة‏الله است، باقیمانده خدا است. هزار و چند صد سال می‏گذرد و به وجودش اعتراف می‏کنیم، به تصرف و امامتش اعتراف داریم به آن معنایی که ما مسأله‌ امامت را فهمیده‏ایم و دانسته‏ایم و برای ما بیان کرده‏اند که هیچ‌جا به این دقت مسأله‌ امامت مطرح نیست. مقامات ائمه هدی؟عهم؟ و فضائلشان به این‌طور جاهای دیگر مطرح نیست. بلکه خود مسأله‌ امامت و امام‌بودن امام آن‌طوری ‌که در فرمایشات بزرگان ما+ حل شده و بیان شده است، جای دیگر دیده نمی‏شود.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 22 *»

در این صراط دنیا این بزرگواران عنایت فرموده‏اند و الحمدلله تا به ‌حال به سلامت دست ما را گرفته‏اند در این اعتقادات مشکل، در این معارف مشکل، در این زمان ظلمانی و تاریک، ما را حفظ و آگاه فرموده‏اند و دل‌های ما را آماده تسلیم در برابر این حقایق نورانی فرموده‏اند. این دستگیری ایشان است در این صراط دنیا. می‏فرماید هر کس در امر معارف، حقایق و ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و اولیاء ایشان در اینجا راحت می‏گذرد، او یقین بداند در آخرت هم از صراط راحت خواهد گذشت. آنجا هم مطمئناً ان‏شاءالله دستمان را خواهند گرفت. پس صراط دستگیره دارد که ایشانند، بزرگان دینند بحمدالله در همه زمان‌ها. امیدواریم که خداوند از شفاعت و عنایتشان در دنیا و آخرت محروممان نفرماید و دعاء ایشان و عنایات ایشان شامل حال همه ما و رفتگان ما باشد.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 23 *»

 

مجلس 3

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

r امامان؟عهم؟ و عنوان بقیةالله

r امام عسکری؟ع؟ و اعلام ولادت حضرت مهدی؟ع؟

r سبب اختلاف در تاریخ ولادت

r سلام به حضرت مهدی؟ع؟ در دوره ظهور

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 24 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض کردم به مناسبت برخورد با سال‌روز ولادت با سعادت بقیة‌الله الاعظم صلوات الله علیه، این آیه شریفه به ذهنم خورد. اگرچه قبلاً مطالعاتی در این زمینه‏ها داشته‏ام ولکن در خاطرم نبود که خصوصیات این لقب مبارک، این اسم اعظم و این آیه شریفه بقیةالله خیر لکم ان‏ کنتم مؤمنین را ذکر کنم. بعد که به روایات مراجعه کردم دیدم که چقدر مناسب بوده و خداوند چه لطفی فرموده و تأیید خود آن بزرگوار بوده که این آیه شریفه و این اسم بزرگ به خاطرم بیاید.

در روایات و آیات که نگاه می‏کنیم، این اسم برای امام زمان صلوات الله علیه و در زمان هر یک از ائمه؟عهم؟ برای ایشان از بین سایر اسامی آن بزرگواران خصوصیتی داشته است.

کلمه «بقیه» از نظر معنایی که دارد، خصوصیتی دارد با مسأله‌ امامت که شیعه به آن معتقد است و حقیقت امامت و مفهوم رسا و پربار امامت و بلکه می‏توان گفت سایر فضائل، اسماء و القاب مطهره ایشان از قبیل خلیفة‏الله، اسم‏الله، صفة‏الله و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 25 *»

خیرة‏الله در کلمه «بقیه» مجتمع است. این خصوصیت برای این اسم اقتضاء کرده که هر امامی در زمان حیات و دوران امامتش به این اسم مختص شود و خودشان را به این اسم نام می‏بردند.

از جمله درباره خصوصیت امام زمان صلوات الله علیه حدیثی است از احمد بن اسحاق، در کتاب کمال‌الدین و تمام‌النعمة یا اکمال‌الدین و اتمام‌النعمة مرحوم صدوق. ایشان روایاتی را که از جوانب مختلفی به حضرت مربوط می‏شود، در این کتاب جمع‌آوری کرده است و از نظر اسم کتابی کاملاً  با مسمّیٰ است.

حدیث از احمد بن اسحاق است که می‏گوید: من خدمت حضرت عسکری صلوات الله علیه رفتم و به زیارت حضرت و ملاقاتشان در سُرّمن‏رأی (سامرا) نائل شدم و در خانه حضرت بودم که حضرت از اطاق دیگر تشریف آوردند. «خرج ابومحمد الحسنُ بنُ علی؟ع؟ علَیّ» از اطاق دیگر وارد بر من شدند. «و علی عاتقه غلامٌ کان وجهُه القمرَ لیلةَ البدر». در آغوش حضرت یا بر دوش حضرت کودکی بود که رخساره مبارکش ماه بود، اما ماه شب چهارده _  خدایا قَسَمت می‏دهیم به عظمت و جلالت آن بزرگوار که ملاقات و رؤیت این بزرگوار را در دنیا، قبل از رفتنمان نصیب ما بفرما _ آقا وارد شدند و بر روی شانه مبارکشان کودکی بود که رخساره‏اش مثل ماه شب چهارده بود. «مِن اَبناء الثلاثِ سِنین» حدوداً سه ساله بودند. «فقال» حضرت عسکری؟ع؟ فرمود: یا احمد بن اسحاق لولا کَرامتُک علی الله عزوجل و علی حججه ما عَرَضتُ علیک ابنی هذا،([15]) اگر تو محترم و بزرگوار نبودی نزد خدا و حجج خدا، من این فرزندم را بر تو عرضه نمی‏داشتم و نشانت نمی‏دادم.

حضرت عسکری صلوات الله علیه برنامه و تدبیر عجیبی در امر صاحب‌الامر صلوات الله علیه داشتند و تدبیر الهی هم طوری بود که می‏بایست ولادت حضرت و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 26 *»

خود حضرت صلوات الله علیه از شرّ دستگاه حکومت محفوظ بمانند. زیرا از طرف حکومت حتی در داخل خانه حضرت تسلط داشتند و دریافته بودند که آن فرزندی که همه اهل اسلام قبول دارند و به‌خصوص روایات از رسول‌خدا؟ص؟، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین رسیده که از فرزندان حضرت حسین صلوات الله علیه از حضرت سجاد، نهمین ایشان قائم آل‏محمد؟عهم؟ است و مهدی موعود و آن مصلح جهانی است آنها از این روایات بی‏خبر نبودند. روی این جهت از زمان حضرت هادی صلوات الله علیه، سعی کردند که حضرت هادی و حضرت عسکری را به‌خصوص در سرّمن‌‏رأی که مرکز حکومتی بود، زیر نظر داشته باشند. می‏دانیم چقدر مشکل است. از طرفی امام؟ع؟ از نظر وظایف الهی، وظیفه دارند که به سنی و شیعه بفهمانند که مهدی صلوات الله علیه تولد یافته است. چه امر مشکلی است؟! جز اعجاز نمی‏تواند این کار را به انجام برساند. از یک‌طرف حفاظت صددرصد و از طرفی هم اعلام و آگاهی برای همه که دیگر ولادت حضرت مشکوک نباشد مگر برای اهل غرض و مرض و الا کسانی که بر حوادث تاریخی و روایات و نقل‌های معتبر تاریخ دسترسی داشته باشند، به ولادت حضرت یقین کنند. از این‌جهت خیلی امر مشکل بود.

از نظر رسانیدن به سنی‏ها و کسانی که در تبعیت ائمه؟عهم؟ نبودند، حضرت عسکری قابله‏ای را در شب ولادت حضرت خواستند و خیلی صمیمی با او رفتار کردند. انعام زیاد و اعطاء و بخشش‏ها فرمودند و سفارش زیاد به کتمان. و به او فرمودند خدا بنا است به ما مولودی بدهد و تو باید کتمان کنی.([16]) خواه‌نخواه این زن کتمان کردنش معلوم است، مدتی طول می‏کشد و آهسته آهسته به این زن و آن زن خواهد گفت و کم‌کم منتشر می‏شود و آهسته آهسته مطلب در بین اهل سنت انتشار می‏یابد. شاید یکی از جهاتی که ولادت حضرت در دو سال ذکر شده (دویست و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 27 *»

پنجاه و پنج و دویست و پنجاه و شش) این یک‌سال اختلاف، تفاوت بین ولادت و انتشار ولادت است که در بین اهل سنت ولادت منتشر شد و از این‌جهت مشهور دویست و پنجاه و پنج است که اکثر شیعه بر آن هستند که اصل ولادت در آن سال بوده است. از نیمه شعبان دویست و پنجاه و پنج تا انتشار ولادت در بین اهل سنت یک سال طول کشیده باشد. این احتمال را من می‏دهم.

و لکن در بین شیعه، امام؟ع؟ به هرطور بود، به وسیله‏های مختلف، ولادت حضرت را اطلاع دادند. که خصوصیاتی در تاریخ ذکر شده و الآن مورد بحث ما نیست. مثلاً عقیقه‏هایی که فرمودند به‌خصوص یک گوسفند را می‏فرستادند به خانه بعضی از اصحاب و شیعیان که این عقیقه مهدی صلوات الله علیه است که خدا به ما عنایت کرده.([17]) به این‌طور حضرت ولادت آن بزرگوار را اعلام فرمودند.

از جمله کسانی که در دوران کودکی حضرت خدمت این بزرگوار رسیدند احمد بن اسحاق سعد بود  که حضرت عسکری صلوات الله علیه حضرت را در سن سه سالگی به او معرفی فرمود و نشان داد. احمد بن اسحاق از صحابه حضرت و مورد توجه آن بزرگوار بود. فرمود: اگر نبود این کرامت و بزرگواری و احترام تو در نزد خدا و حجج خدا، من به تو این فرزندم را نشان نمی‏دادم. اِنَّه سَمیّ رسولِ‌الله، این نامش، نام رسول‌خدا ؟ص؟ است. فنطق الغلامُ بلسان عربی فصیح فقال: انا بقیةاللّه فی ارضه و المنتقمُ من اعدائه فلاتطلُبْ اثراً بعد عین.([18]) آن کودک این عبارت را فرمود: من بقیه خدا در روی زمین او هستم و منم منتقم و انتقام‌کشنده از اعداء او. بعد به من فرمود: دیگر بعد از این مشاهده و ملاقات روبه‏رو، دیگر دنبال اثری نگرد. یعنی امام را شناختی و دیدی که بعد از حضرت عسکری صلوات الله علیه من هستم، بعد از این

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 28 *»

دیدن و ملاقات، دیگر نمی‏خواهد پی اثری بگردی و دلیلی بخواهی. این یک حدیث است که امام؟ع؟ در سنین سه سالگی خودشان را بقیةالله نامیدند.

حدیث دیگری در همان کتاب است که نسبتاً طولانی است. در آنجا ذکر امر ظهور می‏شود و حضرت باقر صلوات الله علیه می‏فرمایند: فاذا خرَج اَسنَد ظهرَه الی الکعبة و اجتمع الیه ثلثُمائةٍ و ثلاثةَ‌عشَرَ رجلاً، وقتی که حضرت مهدی صلوات الله علیه ظاهر شود، پشت خود را به کعبه می‏دهد و در نزد او سیصد و سیزده نفر جمع می‏شوند. و اوّلُ ما ینطق به هذه الآیة، اول سخنی که مهدی صلوات الله علیه می‏فرماید این آیه شریفه است: بقیةُاللّه خیرٌ لکم ان ‏کنتم مؤمنین ثم یقول بعد می‏فرماید: انا بقیةالله فی ارضه و خلیفتُه و حجتُه علیکم، من بقیة‌الله و حجت خدا و خلیفه خدا بر شما هستم. امام باقر؟ع؟ می‏فرماید: فلایُسلِّم علیه مسلِّمٌ الا قال السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه، هیچ‌کس به حضرت سلام نمی‏گوید مگر اینکه در سلام گفتنش عرض می‏کند: السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه.([19])

ببینید بین این‌همه اسماء و صفات و القابی که ائمه؟عهم؟ دارند که نمونه جامع و کامل آن در زیارت جامعه کبیره است که تماماً ذکر اوصاف و کمالات و مناقب این بزرگواران است، در بین این‌همه فضائل و القاب و اسماء اسم «بقیةالله» برای حضرت انتخاب می‏شود و به حضرت به این اسم سلام عرض می‏کنند. السلام علیک یا بقیةالله علتش همان جامعیت این اسم است که جامع جمیع فضائل و مناقب است. هریک از ائمه؟عهم؟ به این اسم نامیده می‏شدند. در حدیثی از حضرت امیر صلوات الله علیه است که به‌خصوص در مورد حجج الهی می‏فرماید: هم بقیةاللّه([20]) حجت‏های الهی یعنی ائمه هدی؟عهم؟ اینها بقیةالله هستند و همچنین درباره مهدی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 29 *»

صلوات الله علیه می‏فرماید: بقیةالله و مرادشان مهدی است. الذی یأتی عند انقضاءِ هذه النَظْرة، مهدی آن کسی است که می‏آید بعد از گذشتن و تمام شدن این مهلتی که خدا به باطل و اهل باطل می‏دهد. بعد از گذشتن این دوران، آن بزرگوار خواهد آمد. چه می‏کند؟ فیملأ الارضَ قِسطاً و عدلاً  کما مُلِئتْ جَوراً و ظلماً،([21]) زمین را از قسط و عدل پر خواهد فرمود، همان‌طور که از جور و ظلم پر شده باشد.

این آیه شریفه در قرآن از نظر ظاهر فرمایش حضرت شعیب است که در سوره هود واقع شده است. و به ظاهر فرمایش حضرت شعیب به قوم خود می‏باشد. فرمود: بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ. ظاهر آیه درباره بقیةالله تفسیرهایی شده است. ولی از نظر باطن و تأویل به همه انبیاء در همه امت‌ها بقیةاللّه می‏گفته‏اند. بقیة ‏اللّه خیر لکم یعنی آل‏محمد؟عهم؟ که بقیةالله هستند و به‌خصوص حضرت مهدی صلوات الله علیه که بقیةالله هستند.

از جمله احادیثی که در اصول کافی است، راجع به همین مطلب است که شخصی از حضرت صادق؟ع؟ سؤال می‏کند. «سأله رجلٌ عن القائم یُسلَّم علیه باِمرَة المؤمنین» آیا به مهدی صلوات الله علیه در زمان ظهورش که حکومت ظاهری و تسلط و امارت ظاهری پیدا می‏کند، امیرالمؤمنین می‏گویند؟ حضرت فرمود: لا، ذاک اسمٌ سَمَّی اللهُ به امیرَالمؤمنین لم‌یُسمَّ به احدٌ قبلَه و لایُسمّی به بعدَه الا کافر، فرمود: نه، اسم امیرالمؤمنین، اسمی است که خدا فقط امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب صلوات الله علیه را به این اسم نامیده است. کسی قبل از حضرت امیر صلوات الله علیه به این اسم نامیده نشده و بعد هم کسی به این اسم نامیده نمی‏شود، مگر آنکه کافر باشد. راوی می‏گوید: «قلت جُعِلتُ فِداک کیف یُسلَّم؟» پس بر مهدی صلوات الله علیه در زمان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 30 *»

ظهورش چگونه سلام عرض می‏کنند؟ قال: یقولون اَلسّلام علیک یا بقیّةَالله این‌طور سلام عرض می‏کنند.

«ثم قرأ الآیة» بعد حضرت این آیه را خواندند: بقیّةالله خیرٌ لکم ان‏ کنتم مؤمنین.([22]) بقیةالله برای شما از همه‌چیز و از همه‌کس بهتر است اگر به او ایمان دارید و او را پذیرفته‏اید و باور کرده‏اید. درباره سایر ائمه؟عهم؟ هم در موارد مخصوص رسیده که اسم مبارکشان بقیةالله است و به‌طور کلی در وصف همه ائمه بقیةالله گفته‏اند.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 31 *»

 

مجلس 4

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

r هریک از امامان؟عهم؟ بقیة‌الله بودند

r معنای لغوی «بقیه»

r انتظار فرج و توجه به حضرت؟ع؟

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 32 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد خصوصیتی در کلمه و اسم مبارک «بقیة‏اللّه» است که ائمه هدی؟عهم؟ در زمان امامت و دوران امامت خود به این اسم مبارک نامیده شده‏اند و درباره امام زمان صلوات الله علیه به‌خصوص این اسم مبارک برای عرض سلام انتخاب شده که هر موقع می‏خواهند به آن بزرگوار سلام کنند، عرض می‏کنند: اَلسلام علیک یا بقیةالله فی ارضه. سرّش جامعیت این اسم است که جامع جمیع مناقب و فضائل ایشان است. انتخاب این اسم بی‏جهت نیست. همان‌طور که در زمان‌های هر یک از ائمه؟عهم؟ این رسم برای ایشان بوده و خود را به این اسم توصیف می‏فرمودند.

حدیثی است که علی بن میثم از پدرش نقل می‏کند، می‏گوید: «سمعت امّی تقول» مادرم می‏گفت: «سمعتُ نجمةَ اُمَّ الرضا؟ع؟ تقول» شنیدم نجمه مادر حضرت رضا صلوات الله علیه می‏فرمود: لمّا حَمَلتُ بابنی علیّ لم‌اَشعُر بـثِقْل الحَمْل، وقتی‌که من به حضرت علی بن موسی صلوات الله علیه حامله شدم، سنگینی حمل را احساس نمی‏کردم و کنتُ اَسمَع فی منامی تسبیحاً و تهلیلاً و تمجیداً من بطنی، در خوابم صدای

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 33 *»

تسبیح، سبحان‌الله، لا اله الا الله و تمجید خدا را می‏شنیدم. فیُفزِعُنی ذلک و یَهولُنی، مرا به فزع می‏داشت و به هراس می‏انداخت. فاذَا انتَبَهتُ لم‌اسمَع شیئاً، وقتی که بیدار می‏شدم چیزی نمی‏شنیدم. فلمّا وضعتُه وقَع علی الارض واضعاً یدَه علی الارض رافعاً رأسَه الی السَّماء یُحرِّک شَفَتَیه کأَنّه یَتکلَّم، وقتی که حضرت رضا؟ع؟ به دنیا آمد دست‌های مبارک روی زمین گذارد، سر به آسمان بلند کرد و لب‌های مبارکش حرکت می‏کرد که گویا سخن می‏فرمود. فدَخَل الیّ ابوه موسی بنُ جعفرٍ؟ع؟، پدرش حضرت موسی بر من داخل شد. فقال لی، هنیئاً لکِ یا نجمة کرامةُ ربّک، ای نجمه کرامت خدا برای تو با میمنت و مبارک باد. فناولتُه ایاه فی خِرقةٍ بیضاء، من حضرت رضا؟ع؟ را در جامه و پارچه‏ای سفید قرار داده و ایشان را به حضرت دادم. فاَذَّن فی اُذنِه الیُمنی و اَقام فی الیُسری، در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه فرمود. و دعا بماء الفرات فحَنَّکه به ثم ردَّه الیّ، آب فرات خواست، حاضر کردند و حنک حضرت و کام حضرت را به اصطلاح با آب فرات برداشتند و به من مرحمت فرمود. و قال خُذیه فاِنَّه بقیّةُالله عزوجل فی ارضه،([23]) بگیر او را، او بقیةالله است در روی زمین یعنی فرمود این بزرگوار بعد از من امام است. هر موقع که می‏خواستند موقعیت امامت را بیان کنند و کلمه‏ای فرموده باشند که جامع همه فضائلشان باشد، بقیةالله می‏فرمودند.

حدیثی دیگر راجع به حضرت باقر؟ع؟ است. وقتی که هشام بن عبدالملک _ خدا لعنتش کند _  حضرت را خواست که از مدینه به شام تشریف ببرند، حضرت با عده‏ای بودند و حرکت کردند. اینکه ما تسبیح تربت حضرت سیدالشهداء؟ع؟ را در دست می‏گیریم و آن دعاء مخصوص را می‏خوانیم و همراه داریم، طبق دستور حضرت است که در همین مسافرت به اصحاب فرمود. اصحاب به حضرت عرض کردند: آقا همان‌طور که تربت سیدالشهداء صلوات الله علیه شفاء از دردها است، آیا ایمنی از

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 34 *»

خوف‌ها هم هست؟ فرمودند بله و این دعاء را تعلیم فرمودند و این دعاء را صبح و شام می‏خواندند که ما هم بحمدالله می‏خوانیم و طبق دستور تسبیح را همراه داشتند. در همین سفر اصحابی خدمت حضرت بودند و تا شام آمدند. وقتی که حضرت به شام رسیدند و بنا شد که نزد هشام تشریف ببرند، هشام به کسانی که از بنی‌امیه بودند و اطرافش جمع بودند دستور داد و گفت: «اذا رأیتمونی قد وبّختُ محمدَ بنَ علی ثم رأیتمونی قد سکتُّ فلیُقبِل علیه کلُّ رجل منکم فلیُوبِّخْه» وقتی که دیدید او داخل شد، من لب به اعتراض گشودم و او را توبیخ کردم و سرزنش فراوان کردم و بعد سکوت کردم، آنگاه هر یک از شماها شروع کنید به سرزنش و اعتراض و شدت سخن.

«ثم امر اَن‌یُؤذَن له» بعد دستور داد که حضرت داخل شوند. «فلمّا دخل علیه ابوجعفر؟ع؟ قال بیده السلام علیکم فعمَّهم جمیعاً بالسلام ثم جلس فازداد هشام علیه حَنَقاً بترکِه السّلامَ بالخلافة و جلوسِه بغیر اذن» حضرت وارد شدند و با دست اشاره کردند و به همه سلام عمومی کردند و بعد بدون اجازه هشام تشریف بردند و نشستند و او را هم مخصوص به سلام نفرمودند و به عنوان خلافت و امیر بودن، او را تعظیم نفرمودند. غیظ در سینه هشام زیاد شد و خیلی ناراحت شد که چرا ایشان، به‌خصوص به او سلام نکردند و او را خلیفه نخواندند.

«فاَقبَل یُوبِّخُه» شروع به توبیخ و سرزنش حضرت نمود. «یقول فی ما یقول له» از حرف‌هایی که به حضرت می‏زد، اینها را می‏گفت: «یا محمدُ بنُ علی لایزال الرجلُ منکم قد شقَّ عصا المسلمین و دعا الی نفسه و زعم اَنَّه الامامُ سَفَهاً و قِلّةَ عِلم» هر کدام از شما برنامه‏تان این است که شق عصای مسلمین می‏کنید، بین مسلمین اختلاف می‏اندازید و مردم را به خودتان دعوت می‏کنید و خیال می‏کنید که امامید _ خدا لعنتش کند _ و این نیست مگر از روی سفاهت و کمی علم شما و بی‏خبری شما _ خدا لعنتش کند _ . «و وبّخه بما اراد ان‌یُوبّخَه» حضرت را هر چه توانست توبیخ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 35 *»

و سرزنش کرد. «فلما سکت اقبل علیه؟ع؟ رجلٌ بعد رجلٍ یُوبّخه حتی انقضی آخِرُهم» او که ساکت شد و خفه شد، دیگران یک به یک شروع کردند به اعتراض و توبیخ و سرزنش تا اینکه همه حرف‌هایشان را زدند.

«فلما سکت القوم» تا همه ساکت شدند «نهَض؟ع؟ قائماً» حضرت به پای مبارک ایستاد. «قال» بعد فرمود: ایهاالناس این تَذهَبون و این تُریدون، کجا می‏روید؟ چه می‏خواهید؟ چه از شما خواسته شده است؟ بنا هدی اللهُ اوّلَکم و بنا یَختِم آخرَکم، خدا به ما هدایت کرده اول شما را و به ما ختم می‏فرماید آخر شما را. فان ‏یکنْ لکم مُلکٌ یُعَجَّلُ فانّ لنا ملکاً مؤجَّلاً، اگر حالا شتاب شده و به شما یک ملک، حکومت، اقتدار و قدرت داده شده است، به این زودی برای ما ملکی ابدی و دنباله‏دار است. و لیس بعد مُلکنا ملک، دیگر بعد از ما کسی مالک، مَلِک، آقا و مقتدر نخواهد شد. چرا؟ لانا اهل الآخرة، آخرت مال ما است، نتیجه کار مال ما است. حکومت تأخیر افتاده مال ما است تا شما که باطل هستید خوب به مقاصد خود برسید و هر چه در دل دارید اظهار کنید، آن وقت نوبت حکومت ما می‏رسد. البته معنایش این نیست که الآن ما مالک نیستیم. ازنظر ظاهر این‌طور تأخیر افتاده است و الا تو الآن در مُلک ما هستی و خودت مملوک ما هستی. یقول ‏الله عزوجل، خدا می‏فرماید: و العاقبةُ للمتّقین.

وقتی که این فرمایش را فرمود «فاَمرَ به الی الحبس» دستور داد امام؟ع؟ را به زندان ببرند. «فلما صار الی الحبس فتکلّم فلم‌یَبقَ فی الحبس رجلٌ الا تَرَشَّفَه و حنَّ علیه». حضرت که به زندان تشریف بردند، افراد زندانی خیلی زیاد بودند، وقتی که با حضرت ملاقات کردند، همه به حضرت دل بستند. چنان دل‌ها به طرف امام؟ع؟ تمایل پیدا کرده ‏بود که تعبیر چنین است: «فلم‌یَبقَ فی ‏الحبس رجل الا ترشّفه» کسی نماند مگر اینکه همه دور حضرت را گرفتند و دل‌ها تمایل شدید به حضرت پیدا کرد. از شدت محبت کأنه حضرت را می‏مکیدند، این‌طور تمایل شدید به حضرت نشان می‏دادند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 36 *»

«فجاء صاحبُ الحبس الی الهشام» زندانبان نزد هشام آمد و به تعبیر من گفت: یا امیرالفاسقین و الکفّار یا اینکه «یا امیرالمؤمنین» بالجبت و الطاغوت، «اِنّی خائفٌ علیک من اهل الشام ان‏یَحولوا بینَک و بینَ مجلِسک هذا». من می‏ترسم اهل شام بر تو شورش کنند و تو را از این مقام بیندازند. «ثم اَخبَره بخبره». بعد جریان را گفت که وضع حضرت در زندان این‏گونه است. ملعون ترسید «فاَمر به فحُمِل علی البرید هو و اصحابُه لیُرَدّوا الی المدینة». گفت امام و آن چند نفری که همراهشان هستند را تحویل دهید به کسانی‌که نامه‏رسان هستند و این مسیر را طی می‏کنند تا ایشان را به مدینه ببرند. «و امر ان ‏لایخرج لهم الاسواق و حالَ بینَهم و بینَ الطعام و الشراب». دستور داد که هیچ‌کس به اینها چیزی نفروشد. به اینها نه خوراکی بدهند نه آشامیدنی.

«فساروا ثلاثاً لایجدون طعاماً و لاشراباً حتی انتَهَوا الی المَدیَن» معلوم می‏شود این بزرگوارانی که در خدمت حضرت بودند از اصحاب و از خصیصین حضرت بوده‏اند و این شرافت شامل حالشان بود که در حضور حضرت باشند. سه روز تمام به اینها نه طعام و نه آشامیدنی، هیچ چیزی داده نشد تا اینکه به مدین رسیدند. «فاُغلِقَ بابُ المدینةِ دونَهم» دروازه را بستند، نگذاشتند که اینها وارد شهر شوند. دیگر همراهان حضرت ناتوان شدند. «فشَکَوا اصحابُه الجوعَ و العطش» آمدند خدمت حضرت، آقا گرسنه هستیم، تشنه هستیم. «قال فصَعِدَ جبلاً یُشرِف علیهم» راوی می‏گوید. حضرت بالای کوهی که مشرف بر شهر بود، تشریف بردند. روی آن کوه قرار گرفتند. «فقال باَعلی صوتِه» با صدای بلند فرمودند: یا اهلَ المدینة الظالم اهلُها انا بقیّةالله، فرمود ای اهل شهری که ستمگرید من بقیةالله هستم. یقول الله خدا فرموده است در وصف ما، بقیّةالله خیر لکم ان‏ کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ، بقیة‏الله بهتر است برای شما اگر ایمان دارید و من نگهبان شما نیستم، خود می‏دانید.

«قال و کان فیهم شیخٌ کبیرٌ فاَتاهم فقال لهم» یک پیرمردی در شهر بود، و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 37 *»

حضرت صدا را به اعجاز به گوش همه رسانیدند، همه شنیدند. آن پیرمرد آمد نزد جمعیت شهر و گفت: «یا قوم هذه واللهِ دعوةُ شعیب النّبی» این دعاء و سخن و فرمایش از شعیب است که شعیب در میان قوم خود ایستاد و این سخن را گفت و او را اجابت نکردند و عذاب بر قومش نازل شد. «والله لئن لم‏تُخْرِجوا الی هذا الرجل بالاسواق لتُؤخَذُنَّ مِن فوقِکم و من تحتِ ارجلِکم» اگر بازارها را بر روی ایشان باز نکنید و خرید و فروش انجام ندهید و ایشان بر شما غضب کنند، یقین بدانید عذاب از بالای سر شما و پایین پای شما نازل خواهد شد. «فصَدِّقونی فی هذه المَرَّة و اَطیعونی و کَذِّبونی فی ما تَستَأنِفون فاِنّی ناصحٌ لکم». همین دفعه گوش به حرف من بدهید، حرف مرا بپذیرید، تصدیق کنید، تکذیب نکنید، بعد دیگر خودتان می‏دانید، در کارهای بعد به حرف من نکنید. من دوباره شما را نصیحت و خیرخواهی نمی‏کنم. «فبادَروا فاَخرَجوا الی محمد بن علی و اصحابِه بالاسواق» اینها شتاب کردند و دویدند و آنچه که برایشان میسر بود خدمت حضرت و اصحاب ایشان آوردند و آماده پذیرایی شدند. «فبلَغ هشامَ بنَ عبدِالملک خبرُ الشیخ» خبر را شنید. جریان را به گوش آن ملعون رسانیدند. «فبَعَث الیه»، فرستاد دنبال این پیرمرد، «فحمَله» دستور داد او را به شام پیش من بفرستید. فرستادند. «فلم‌یُدرَ ما صَنَع به»([24]) معلوم نشد که با این پیرمرد چه کرد.

در این حدیث شریف می‏بینید در مقام اعجاز و در مقام نشان‌دادن مقام خودشان، حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: انا بقیةالله بین تمام این القاب و اسامی مبارکه و فضائلشان این کلمه را انتخاب و اعلام فرمودند که من بقیةالله هستم.

این کلمه از نظر لغت عرب اسم است از  «اَبقَیتُ علی فلان» از باب اِفعال. در عربی اگر کسی رعایت حال کسی را بکند، ترحم بر کسی بکند، مهربانی بر کسی داشته باشد، می‏گوید: «ابقیتُ علی فلان». ابقاء کردم بر فلانی، یعنی رحمت کردم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 38 *»

«اذا انعمتَ علیه و رَحِمته و اشفقتَ علیه» وقتی کسی را مورد شفقت و مهربانی قرار بدهد و بر او رحمت کند و رعایت حال او را بکند می‏گوید «ابقیت علیه»، «الاسم  البقیة»، این کاری که انجام می‏شود و برای این کار اسمی که عرب انتخاب می‏کند، «البقیة» است.

در کتاب معیار اللغة که زیر نظر آقای شریف طباطبائی­ تنظیم شده و در لغت عربی است و این‌طور که مشهور است آقای شریف طباطبائی­ هم کاملاً نظارت داشته‏اند. معنی «بقیة‏الله» را فرموده‏اند: «ای الامام المنتظر» امام منتظر صلوات الله علیه اسمشان بقیةالله است. این آیه شریفه را که در سوره هود و بیان حضرت شعیب است، اکثر مفسرین بقیةالله خیر لکم را این‌طور معنی کرده‏اند که با این عبارتی که در اینجا است تأیید می‏شود. «و قیل ما اَبقی اللهُ لکم من الحلال و لم‏یُحرِّم علیکم» بقیةالله یعنی آنچه را که خدا از حلال‌ها برای شما باقی گذارده و بر شما حرام نفرموده، آنها بقیةالله هستند. این ظاهر آیه است، اینها بهتر است برای شما از آن حرام‌هایی که خدا حرام کرده است، پس حلال‌ها بهتر است اگر ایمان دارید. قدر حلال‌ها را بدانید و دنبال حرام‌ها نروید و از حرام‌ها اجتناب کنید. «و قیل طاعةُ اللّه و انتظارُ ثوابه». این آیه شریفه معنای دیگر هم شده است. بقیةالله خیر لکم یعنی طاعت خدا برای شما بهتر است و در انجام دادن طاعت، انتظار ثواب‌ کشیدن بهتر است. منتظر ثواب الهی باشید که در دنیا پاداش‌های دنیوی و در آخرت پاداش‌های آخرتی به شما عنایت می‏فرماید. پس طاعت خدا و دوری از معصیت خدا و منتظر ثواب بودن بهتر است برای شما اگر مؤمن هستید.

کلمه «بقیة» در موارد دیگر هم استعمال شده است. «یقال لفلان بقیة» برای فلان‌کس بقیة است معنی بقیة یعنی چه؟ «فضلٌ مما یُمدَح به» یعنی کمال و فضل آن شخص که به این کمال و فضل ستوده می‏شود. پس محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هر کدام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 39 *»

بقیةالله هستند؛ یعنی کمال خدا و فضل خدا هستند، عظمت و جلال خدا هستند که به اینها خدا ستوده و مدح می‏گردد.

معنی دیگر این کلمه  «البقیة ایضاً الرحمة» به معنی رحمت هم آمده است «و منه الحدیث» در حدیث هم رسیده است انتم بقیةالله فی عباده خطاب به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏کنیم و می‏گوییم شما بقیه خدا هستید در بین بندگان خدا  «ای رحمةُ الله التی منَّ اللهُ علی عباده» شما رحمت خدا هستید که خدا به وسیله شما بر بندگانش منت گذارده و به شما رحمت‌ها را در میان خلق قرار داده است. پس محمد و آل‏محمد؟عهم؟ رحمت خدایند که خدا به این بزرگواران بر بندگان خود رحم می‏کند. هر کدام از این معانی یک مصداقی از این کلمه است اما جامع همه اینها همان «ابقیتُ علی فلانٍ ای رأُفتُ به و رحمتُه و اَشفَقتُ علیه» است. ([25])

شیخ مرحوم­ این آیه شریفه را که در سوره هود است این‌طور معنی می‏فرمایند: «ما اَبقی اللهُ لکم من الحلال اذا تنزّهتم عمّا حَرَّم علیکم خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین».([26]) آنچه را که خدا از حلال‌ها برای شما باقی گذارده و حرام نفرموده، در صورتی  که شما از آنچه حرام است پرهیز کنید و خود را دور بدارید و پاکیزه بدارید از اینکه به محرمات الهیه آلوده شوید، آن حلال‌ها بهتر است برای شما اگر ایمان دارید.

امیدواریم که در این بحث‌ها همه توجهات و توسلات ما به آن بزرگوار باشد و مشمول این حدیث شریف ان‌شاءالله باشیم که حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: من مات منکم و هو منتظرٌ لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فُسطاطِه، قال ثم مکث هُنَیئَة ثم قال لا بل کَمَن قارعَ معه بسیفه ثم قال لا والله الّا کمَنِ اسْتُشهِدَ مع رسولِ‌الله؟ص؟،([27])

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 40 *»

فرمود کسی‌که بمیرد از شما و منتظر امر ما باشد و دل به جایی نبسته و فریب نخورده باشد و از هیچ نوع امری رضایت و خشنودی نداشته باشد جز امر محمد و آل‏محمد؟عهم؟، او مثل کسی است که در خیمه قائم آل‏محمد؟عهم؟ است. بعد حضرت مقداری مکث نمودند سپس فرمودند: لا بل کمن قارع معه بسیفه، نه تنها در خدمت حضرت است بلکه مانند کسی است که در کنار حضرت با دشمنان او می‏جنگد لا والله الّا کمن استشهد مع رسول‌الله؟ص؟، باز هم حضرت مطلب را بالاتر می‏برند. نه بلکه به‌خدا قسم کسی‌که بمیرد و حالت انتظار برای امر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ داشته باشد، مانند کسی است که در رکاب رسول‌خدا؟ص؟ شهید شده است. معنی انتظار این است که به هیچ‌چیز دل نبندیم و از هیچ‌چیز راضی نشویم و به هیچ‌چیزی قرار نگیریم جز حجة بن الحسن صلوات الله علیه. آقا فقط تو، نه غیر تو، فقط تو. امیدواریم خداوند ما را در این بحث‌ها و در همه توجهات و توسلاتمان از منتظرین امر امام زمان صلوات الله علیه قرار دهد.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 41 *»

 

مجلس 5

 

 

 

 

 

 

 

 

r جامعیت عنوان بقیةالله

r معنای بقیةالله بودن امامان؟عهم؟

r اختصاص عنوان بقیةالله به حضرت مهدی؟ع؟

r آیه «بقیة‌الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» و نظر مفسران

r نظر شیخ مرحوم­ درباره آیه مبارکه

r غیبت و اختفاء حجت از عصر امام کاظم؟ع؟

r باطن محلّلات و محرّمات

r خلاصه نظر شیخ مرحوم­

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 42 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد لقب مطهر و اسم مبارک بقیةالله برای ائمه طاهرین؟سهم؟ در دوران امامتشان انتخاب شده است. و از جمله این اسم و این لقب مبارک برای امام عصر صلوات الله علیه انتخاب شده و دستور داده شده که در زمان ایشان این‌طور سلام نماییم: السلام علیک یا بقیةالله. سخن در این است که چرا از بین این‌همه فضائل، القاب، اسامی و عناوینی که برای آن بزرگوار وجود دارد، این عنوان و این فضیلت انتخاب شود؟ عرض کردم این فضیلت جامع جمیع فضائل ایشان است که اگر کسی به بقیةالله بودن ایشان اقرار کند، به جمیع فضائل و مناقب این بزرگوار اقرار نموده است. روی این جهت این لقب شریف انتخاب شده است.

عبارتی که حضرت شعیب علی نبینا و آله و علیه السلام  به قوم خود فرمود: بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین از نظر ظاهر معنی شده است به اینکه آنچه را خدا برای شما حلال فرموده و حلّیت آنها را خدا برای شما باقی گذارده، بهتر است برای شما از محرماتی که خدا برای شما حرام فرموده است. آنچه را خدا از حلال‌ها برای شما باقی گذارده، بهتر است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 43 *»

بقیةالله بودن ایشان را دیگران این‌طور معنی کرده‏اند: «ای ابقاکم الله الی انقضاءِ الدنیا لهدایة الخلق الی‏ الله». خدا شما را تا تمام‌شدن دنیا، برای هدایت‌کردن خلق به‌سوی خود باقی گذارده است. «بل هم سببُ بقاءِ الدنیا»،([28]) اصلاً این بزرگواران سبب بقاء دنیا هستند و برقراری عالم به وجود مبارک ایشان است به این جهت بقیة‏الله نامیده شده‏اند.

بعضی‏ها گفته‏اند از این جهت ایشان را بقیةالله نامیده‏اند که «لِتَخَلُّقِهم باَخلاقِ الله کأنهم بقیة‌الله»([29]) ایشان چنان متخلق به اخلاق‌الله بوده و متصف به صفات خداوند هستند که  گویا ایشان در بین خلق بقیه خدا، اثر و نشانه خدا هستند. این معنایی است که اکثراً برای این اسم و این فضیلت می‏گویند.

من عرض کردم جامعیت این لقب مبارک طوری است که هر فضیلتی که خدا در قرآن فرموده و ائمه طاهرین در زیارات و روایات برای خود بیان فرموده‏اند، همه در اسم و عنوان بقیةالله جمع است. یکی از معانی بقیة‌الله این است که خدا ایشان را سبب بقاء عالم قرار داده است. دیگر اینکه ایشان برای هدایت خلق باقی مانده‏اند و در بین خلق هستند. دیگر اینکه ایشان متخلق به اخلاق‌الله و متصف به صفات‏الله هستند. هر فضیلتی را که تصور کنیم از اسم بقیةالله می‏توان استخراج نمود. پس چون این لقب مبارک و این عنوان مطهر جامع جمیع فضائل است از این جهت برای هر یک از ائمه؟عهم؟ در دوران امامتشان، عنوان بقیةالله انتخاب می‏شده و به این عنوان سلام گفته می‏شدند.

به‌خصوص حضرت ولی‌عصر صلوات الله علیه که این بزرگوار روی اختصاص‌هایی که برای ایشان است، اسم بقیةالله یک اختصاص دیگری به ایشان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 44 *»

دارد. سایر معصومین؟عهم؟ گاهی در روی زمین پنج نفر از ایشان بودند؛ حضرت رسول، حضرت امیر، حضرت حسن، حضرت حسین و حضرت فاطمه؟سهم؟ که همه ایشان بقیة‏الله بودند. در دوران بعد؛ حضرت امیر، حضرت فاطمه، حضرت حسن و حضرت حسین؟عهم؟. در دوران بعد؛ حضرت امیر، حضرت حسن و حضرت حسین؟عهم؟ و بعد همین‌طور تا زمان حضرت مهدی؟س؟ که وقتی تقریباً پنج سال از عمر مبارک ایشان گذشته بود، در روی زمین دو معصوم بود و هر دو بقیةالله بودند. اما از زمان وفات حضرت عسکری صلوات الله علیه بقیةالله یک معنی خاصی پیدا کرد و مخصوص به حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه گردید، و ایشان در روی زمین بقیةالله شدند. هزار و چند صد سال می‏گذرد و این فضیلت، این لقب مبارک و این اسم مطهر بر ایشان صادق است و ایشان به این لقب سلام داده می‏شوند و گفته می‏شود: السلام علیک یا بقیةالله. اگر به همین عنوان اعتراف کنند و این عنوان را تصدیق کنند جمیع فضائل را تصدیق کرده‏اند. وقتی‌که آن بزرگوار را به این عنوان شناختند به جمیع فضائل او را شناخته‏اند، چون هر فضیلتی تحت این فضیلت قرار می‏گیرد و معنایش اقرار به بقیه‌بودن ایشان است نسبت به آباء طاهرینش و همچنین نسبت به خدا، بقیه خدا است.

اکثر مفسرین بقیةاللّه خیر لکم را این‏طور معنی کرده‏اند و گفته‏اند: آنچه را که خدا برای شما حلال باقی گذارده بهتر است از آنچه که حرام کرده، به شرطی که شما از آن محرمات دوری کنید. از آنچه که خدا حرام کرده اجتناب کنید، این برای شما بهتر است. طبق این معنی بقیه‌بودن این بزرگواران به این شرح است: آنچه را که خدا برای شما شیعیان، به برکت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ از علوم و معارف و حقایق و حتی ولایت و انوار طیبه ایشان باقی گذارده، برای شما شیعیان بهتر است از ولایت اعداء ایشان و همچنین علوم اعداء ایشان به شرطی که شما از ولایت اعداء، از محبت به اعداء و از نزدیک‌شدن به علوم اعداء اجتناب کنید.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 45 *»

البته به مزخرفات و اباطیلی که اعداء اظهار کرده‏اند نمی‏شود گفت علم؛ چون اَلعِلم نورٌ([30]) به آن فنون، مطالب و ظلماتی که گفته‏اند نمی‏شود گفت که آنها معارف و حقایق است ولی خودشان به زعم دروغین خود علم گفته‏اند. همان‌طور که امام؟ع؟ به یکی از فقهاء عامه فرمودند: انت فقیهُ اهل البصرة؟([31]) تو فقیه ایشان هستی؟ این تعبیرات که فقیه گفته می‏شود به حسب نامگذاری خود مردم است، مردم آنها را فقیه می‏نامند، ولی آنها مردم را به جهنم می‏کشانند و به عذاب و غضب خدا نزدیک می‏کنند. به ولایت اعداء آل‏محمد؟عهم؟ دعوت می‏کنند اینها به ظاهر اسمشان فقیه است و ائمه هم درباره آنها فقیه و عالم گفته‏اند. ولی مراد این است که اینها ضد فقیه حق هستند. این اسم‌ها به اعتبار تقابل در ضدیت گفته می‏شود. مثلاً در قرآن می‏فرماید: ولقد خلقنا الانسانَ فی اَحسَنِ تقویم.([32]) از طرف ائمه معصومین؟عهم؟، انسان تفسیر شده است به رسول‌خدا؟ص؟.([33]) این بزرگوار را خدا انسان نامیده است. بعد هم می‏فرماید: ثم رَدَدناه همان انسان را هم ما بردیم به اَسفلَ سافلین. آیا این انسان، همان انسانی است که در لقد خلقنا الانسان است؟ خیر، این انسان ضد او و مقابل او است که تفسیر شده است به اولی ملعون که او را بردیم به اسفل سافلین. پس این‌طور اسم‌ها روی تقابل است و مانعی ندارد.

پس طبق ظاهر آیه شریفه بقیةالله خیر لکم ان‏ کنتم مؤمنین، یعنی اگر که شما شیعیان و دوستان محمد و آل‏محمد؟عهم؟ ولایت ایشان را داشته باشید و علوم و معارف ایشان و دوستی اولیاء ایشان را داشته باشید و تبعیت از انوار مقدس ایشان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 46 *»

بنمایید و از ولایت اعداء ایشان و نزدیک‌شدن به علوم اعداء و دوستی و محبت به اعداء ایشان پرهیز و دوری کنید، اگر این شرط در شما باشد؛ آن‌وقت بقیة ‏الله خیر لکم، برای شما ولایت ایشان، علوم و معارف ایشان و انوار ایشان از همه چیز بهتر است. معلوم است کسی‌که ولایت آل‏محمد؟عهم؟ را داشته باشد و در مقام طلب علم ایشان برآید و به فتاوای این بزرگواران عمل کند، اخذ علم از ایشان نماید، از انوار مقدس ایشان تبعیت نماید و شرط اساسی دوری از اعداء و دشمنی با اعداء را هم دارا باشد، این قطعاً و یقیناً بهترین چیز را دارد. پس آیه شریفه بقیةالله خیر لکم را با توجه به اینکه مطابق با ظاهر آیه باشد می‏توان این‌طور با ائمه؟عهم؟ تطبیق نمود.

شیخ مرحوم­ در تأویل این آیه شریفه می‏فرمایند: «ما ابقی لکم من آل‏محمد؟عهم؟ الذین علمُهم طعامٌ حلالٌ اذا تَجَنَّبتم اعداءَهم الذین علمُهم طعامٌ حرامٌ نُهیتم عن تَناولِه لانّه جهلٌ محضٌ لیس من الحق فی شی‏ء  خیر لکم».([34])

آنچه را خدا از آل‏محمد؟عهم؟ برای شما باقی گذارده و آل‏محمد؟عهم؟ کسانی هستند که علم ایشان طعام حلال است، آن طعامی است که خدا حلال فرموده، طعام روح است و طعام انسانیت فلیَنظُرِ الانسانُ الی طعامِه ای فلینظُرْ الی عِلمِه الذی یأخُذُه عمّن یأخُذُه،([35]) علمی را که انسان فرامی‏گیرد، طعامش می‏باشد. خوراکی است که می‏خورد ولی طعام انسانیت است، این طعام انسانیت را ببیند از چه کسی اخذ می‏کند؟ آیا این علمی که فرا می‏گیرد از محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است یا خدای نکرده و نعوذ بالله از اعداء ایشان است؟ علمی که اخذ می‏کنید طعام و خوراک روح است، علم محمد و آل‏محمد؟عهم؟ طعام حلال است. این برای شما بهتر است در صورتی‌که از اعداء ایشان دوری کنید و اجتناب ورزید که علم اعداء ایشان طعامی است حرام و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 47 *»

از خوردن آن طعام نهی شده‏اید. چرا؟ چون جهل محض است، ظلمت است، از سجین است، زقوم است، غسلین است، اگر چه در ظاهر به آیات و روایات زینت داده شده باشد، اگر چه در ظاهر به اهل‌بیت؟عهم؟ نسبت بدهند و بگویند این حکمت، حکمت اهل‌بیت است یا حکمت قرآن است. همین‌که از اعداء بود، رنگ قرآن و حدیث بر آنها زدن فایده‏ای ندارد. تأویل و توجیه کردن قرآن و احادیث به آن‌طور که رأی خودش باشد هیچ فایده‏ای ندارد. حرام حرام است شکلش را عوض کند و رنگش را عوض کند فایده‏ای ندارد. با عوض‌ کردن اسم که حقیقت عوض نمی‏شود، خمر حرام است اگر اسمش را تغییر بدهند که حلال نمی‏شود. دزدی حرام است، هر طور که شکلش را عوض کنند، حلال نمی‏شود. همین‌طور غصب حرام است، خیانت حرام است، دروغ حرام است. حرام، حرام است. اسمش را عوض کنند حلال نمی‏شود. پس علم محمد و آل‏محمد؟عهم؟ برای شما بهتر است.

حدیثی را محمد بن منصور نقل می‏کند: «سألتُ العبدَ الصالحَ عن قول الله عزوجل».([36]) ببینید چقدر تقیه شدید بوده است. تقیه از زمان موسی‌بن‌جعفر صلوات ‌الله ‌علیه شروع شد. می‏شود گفت غیبت از آن موقعی شروع شد که شیعیان کمتر موفق می‏شدند خدمت ائمه؟عهم؟ برسند. بیشتر راوی‏ها نام حضرت کاظم؟ع؟ را به تقیه می‏بردند و می‏گفتند از «عبد صالح» شنیدم یا می‏گفتند از «عالم» شنیدم، یا از «فقیه» شنیدم. جرأت نمی‏کردند بگویند از موسی بن جعفر شنیدم حتی از همان رفیقی که برایش حدیث نقل می‏کردند می‏ترسیدند که نکند یک‌دفعه دستش را بگیرد و بگوید مگر تو شیعه هستی؟! این‌قدر تقیه سخت بود. از این‌جهت نوعاً روایاتی که از این بزرگوار رسیده راوی‏ها از شدت تقیه می‏گفتند از «عبد صالح» شنیدم یا از  «ابوالحسن» شنیدم. ما به حال خودمان نگاه نکنیم که نسبت به امام زمان صلوات الله علیه یک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 48 *»

اطمینانی داریم و می‏گوییم امام در پرده غیبت هستند و امیدواریم که آسیبی به بدن مبارکشان نرسد و دعاء هم می‏کنیم که خدا وجود مبارکشان را از خطرات حفظ کند. اما شیعیان زمان‌های ائمه پیشین سلام الله علیهم اجمعین چه دل‌هایی داشته‏اند، چه بر آنها می‏گذشته، خدا می‏داند. خبردار می‏شدند که امامشان را گرفته‏اند و به زندان برده‏اند، آن‌وقت چه می‏گذشته بر اینها در بلاد خودشان، خدا می‏داند. مثلاً امام صادق در مدینه هستند. یک‌مرتبه شیعیان خبردار می‏شوند که حضرت را به بغداد خواسته‏اند و همین‌طور حضرت رضا؟ع؟، حضرت کاظم؟ع؟. حضرت هادی و حضرت عسکری از اول زندگی، در سُرّمن‌رأی حبس نظر بودند و مرتب محافظ و نگهبان مراقبشان بوده است. بر شیعه چه می‏گذشته، خدا می‏داند. هر شب و هر روز بر دل‌های شیعیان چقدر غم و اندوه وارد می‏شد. خدایا ولی تو، حجت تو، امام معصوم ما است در آن فشارها و آن صدمات بر ایشان و بر شیعیان چه می‏گذشته؟! خدا می‏داند.

البته حالا یک‌قدری ما از این جهت که امام؟ع؟ غائبند مطمئنیم که خدا آن بزرگوار را از شرّ اشرار محافظت می‏کند. ولی مرتب باید دعاء کنیم که خدا آن بزرگوار را محافظت کند، خدا دردها و بلاها را از وجود مبارکش دور کند، خدا آن بزرگوار را به اعمال سیئه ما مبتلا نکند. گاهی این‌طور است، چه بسا ممکن است برای حفظ شیعه مصلحت باشد آن بزرگوار مریض شوند، گناهان دوستانشان باید به طورهای مختلف جبران شود. حضرت کاظم؟ع؟ فرمودند اینکه من در زندان باشم و یا کشته شوم و مسموم شوم برای حفظ شیعیان است، برای این است که من فدای اینها شوم و دوستان و شیعیان محفوظ بمانند و عذاب بر اینها نازل نشود.([37])

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 49 *»

حالا همین‌طور باید دعاء کنیم که خدایا گناهان ما را بیامرز، خدایا گناهان دوستان محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را بیامرز. خدایا وجود مبارک امام ما را حفظ کن. خدایا او را به گناهان ما مبتلا مفرما. خدایا به آن پیکر مبارک و آن بدن مطهر بلائی وارد منما. می‏دانیم آن بزرگوار افسرده می‏شوند، آن بزرگوار مریض می‏شوند. تمام آن افسردگی‌ها، مریضی‏ها و هر چه بر آن بزرگوار وارد شود برای خاطر این است که دفع بلاء از شیعه و دوستانشان بشود. این دعاهایی که برای حفظ وجود مبارک حضرت رسیده و نمازهایی که برای طلب سلامتی آن بزرگوار وارد شده، همه برای همین است که متوجه باشیم. چه لزومی دارد ما برای آن حضرت دعاء کنیم؟ برای همین است که ما آمرزیده شویم، مورد رحمت قرار گیریم و آن بزرگوار مکافات نشود. چون خودشان قبول کردند. فرمودند که ما متحمل گناهان شیعیانمان می‏شویم که خدا بر آنها عذاب و بلاء نازل نکند. خدا گواه است این عافیت‌هایی که ما داریم از برکات وجود مبارک او است. یا دعاء می‏کند که خدا ما را بیامرزد، و دعاء می‏فرماید تا خدا رفع بلاء از ما بفرماید یا خودش متحمل می‏شود، عرض می‌کند خدایا من حاضرم یک روز یا یک ساعت تب کنم مریض شوم و بلاء از اینها دفع شود.

در هر صورت شیعیان در شدت بودند، تقیه می‏کردند. از این جهت محمد بن منصور هم تقیه می‏کند و می‏گوید: «سألت العبد الصالح» از آن بزرگوار پرسیدم «عن قول الله عزوجل» از این آیه شریفه: اِنَّما حَرَّم ربّی الفواحشَ ما ظَهَر منها و ما بَطَن، همانا پرورنده من فواحش، زشتی‌ها و ناپسندی‏ها را حرام فرموده است، آنچه که ظاهر است و آنچه که پنهان است. عرض کردم مراد از این آیه چیست؟ فقال: اِنَّ القرآنَ له بطنٌ و ظهرٌ،  فرمودند: قرآن ظاهری و باطنی دارد، فجمیعُ ما حَرَّم الله فی القرآن هو الظاهر، آنچه خدا در قرآن حرام فرموده همین محرمات ظاهری است که اهل اسلام و اهل ایمان می‏دانند، همه این محرمات ظاهریه مورد قبول همه است. و الباطنُ من ذلک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 50 *»

ائمةُ الجور، اما آنچه خدا حرام فرموده و باطن این محرمات ظاهریه است و باطن و اصل این محرمات ظاهریه و ریشه اینها است ائمه جور هستند. فرمایش امام؟ع؟ از صدر عالم و از ابتداءِ عالم گرفته و شامل می‏شود و تا رجعت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ ادامه دارد. هر کس در هر نوع ستمگری پیشوایی داشته باشد؛ در ستمگری به خدا، به حق، به رسول‌الله، ستم به آل‏محمد؟عهم؟، ستم به شیعه، ستم به هر صاحب حقی پیشوایی داشته باشد، آن پیشوا از ائمه جور است و باطن این محرمات ظاهریه می‏باشد. اجتناب از او، دوری و بیزاری از او بر همه افراد اهل ایمان واجب و لازم است. نزدیک‌شدن به او، محبت‌ورزیدن به او، اخذ از او حرام است. کسانی‌که برای هر نوع ستمگری مقام پیشوایی دارند، باطن محرمات الهیه هستند. اِنّما حرَّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن. از آنها باید اجتناب کرد. همان‌طور که انسان از خمر، زنا، لواط و سرقت و از همه این محرمات اجتناب می‏کند از ائمه جور هم باید اجتناب کند و نه به ظاهر و نه به دل به ایشان نزدیک نشود. مگر تقیه باشد که تقیه جایش مشخص است.

بعد امام؟ع؟ فرمودند: و جمیع ما احلّ الله فی القرآن هو الظاهر، آنچه خدا در قرآن حلال فرموده همین حلال‌های ظاهری است که همه اهل اسلام و ایمان به حلّیت آنها اقرار کرده‏اند که آنها را خدا حرام نفرموده، و حلال است. والباطن من ذلک ائمة الحق.([38]) باطن تمام این محللات و آنچه که خدا حلال فرموده؛ باطن، اصل و واقعیت اینها ائمه حق و پیشوایانی هستند که خدا آنها را پیشوا قرار داده است. و شأن آن بزرگواران پیشوایی است و هر کس به ایشان اقتداء کند و هر کس به ایشان ایتمام نماید اهل نجات خواهد بود و به برکت تبعیت از ایشان خدا او را به بهشت خواهد برد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 51 *»

پس بقیةالله به این معنی روشن است. آنچه را که خدا باقی‌گذارده از آل‏محمد؟عهم؟ چه شخص مهدی صلوات الله علیه و چه علوم آل‏محمد؟عهم؟ هیچ فرقی نمی‏کند، همان‌طور که مهدی صلوات الله علیه از طرف خدا حجت است، همان‌طور هم فرمایشات ائمه هدات معصومین؟عهم؟ از طرف خدا حجت است. همان‌طور که مهدی صلوات الله علیه از بقایای آل‏محمد؟عهم؟ است و خلیفةالله است، قائم‌مقام خدا است در بین خلق، همان‌طور فرمایشات و احادیثشان قائم‌مقام محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و خلیفة‏الله است. پس «ما ابقی لکم من آل‏محمد؟عهم؟» که علم ایشان و وجود این بزرگواران است برای شما بهتر است اما به این شرط که اجتناب کنید از هر کس و هر چیز که از آل‏محمد؟عهم؟ نیست؛ اگرچه خود را به آل‏محمد؟عهم؟ ببندد ولی خدا رسوایش کرده و مشخص کرده که از آل‏محمد؟عهم؟ نیست، باید از او اجتناب کنید، نزدیکش نشوید، محبت به او پیدا نکنید، از او اخذ نکنید، در کوچک و بزرگ امرش او را تصدیق نکنید. محمد و آل‏محمد؟عهم؟ انوارشان مشخص است. انوار ایشان باید تصدیق شوند که فقهاء حقّه و کاملان از شیعه هستند. ایشانند انوار محمد و آل‏محمد؟عهم؟، حاملان علم ایشان، ناقلان فضائل ایشان و راویان اخبار ایشان که باید تصدیق شوند.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 52 *»

 

مجلس 6

 

(شب پنجشنبه 25 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

r 1 و 2 و 5 و 7 و 14 بودن مراتب انوار طیبه

r حضرت مهدی؟ع؟ و حقیقت محمّدیه؟ص؟

r شأن نبوت و شأن ولایت

r حضرت مهدی؟ع؟ و ابلاغ دین

r تقریر و تسدید حضرت مهدی؟ع؟

r عنوان بقیةالله و حضرت مهدی؟ع؟

r اعتبار کتب احادیث

r حضرت مهدی؟ع؟ و تقلید

r حافظ و حامل دین خدا

r بصیرت در دین

r حضرت مهدی؟ع؟ و فقیه شیعه

r آخرالزمان

r معنای ظاهری آیه «بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»

r باطن خیرها و حلال‌ها در قرآن

r اسامی طیّبه از نظر علم حروف و اعداد

r اسماء خبیثه در قرآن

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 53 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدا را شاکریم که از گروندگان به امامت ائمه اثناعشر صلوات الله علیهم اجمعین و از منتظران ظهور امام زمان صلوات الله علیه هستیم. امیدواریم با همین عقیده در موقع رفتن، چشم‌های گنهکارمان به جمال مبارکش روشن شود و در دنیا و آخرت مورد عنایتش باشیم. همین‌طور که بحمدالله مورد عنایتش هستیم و بلکه می‏توانیم بگوییم بحمدالله از عنایت خاصشان بهره‏مندیم که در کنف عنایت بزرگانی هستیم که حاملان اسرار و انوار آن بزرگواران هستند و ناشران امر ایشانند. خدا را بر این نعمت شاکریم.

امام؟ع؟ فرمودند: اِنّ اللهَ تبارک و تعالی خَلَق اربعةَ‌عشَرَ نوراً قبلَ خلقِ الخلق باربعةَ‌عشَرَ الفَ عامٍ فهی ارواحُنا، خداوند تبارک و تعالی قبل از خلقت‌کردن خلق به چهارده‌هزار سال چهارده نور خلقت فرمود و آن چهارده نور ارواح و حقیقت‌های ما است. «فقیل له یا ابن رسول‌الله و من الاربعة‌عشر» چه کسانی هستند این چهارده نور؟ فقال محمدٌ و علیّ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسین و الائمةُ من وُلدِ الحسین؟عهم؟ آخِرُهم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 54 *»

القائم اَلذی یقوم بعد غیبةٍ فیَقتُل الدجّال و یُطهِّر الارضَ من کل جَور و ظلم.([39])

اعتقاد به این چهارده نور یا دوازده نور یا هفت نور یا پنج نور یا یک حقیقت در جمیع مراتبشان بحمدالله مخصوص ما است که این بزرگواران را به جمیع این مراتب و مقامات تصدیق داریم. در مرتبه‏ای آنها را یک حقیقت می‏دانیم که حقیقت محمدیه است؟ص؟ در مقام کلیّت و جامعیت خود. در مرتبه‏ای آنها را دو حقیقت می‏دانیم؛ محمد و علی حامل مقامات کلیه نبوت و مقامات کلیه ولایت. در یک مرتبه برای ایشان مقامات پنجگانه قائلیم که خمسه طیبه آل‌عبا؟عهم؟ باشند. در یک مقام برای ایشان به هفت مرتبه و هفت منزلت اقرار کرده‏ایم که اسامی مبارکه هفت‌گانه([40]) ایشان حکایت از آن مقامات می‏کند، در مقامی هم سبع مثانی بودن ایشان را بحمدالله معتقدیم و چهارده مرتبه و چهارده نور و چهارده موقعیت و تجلی ایشان را معتقد هستیم. اینها همه به برکات بزرگان ما است که برای ما بیان فرموده‏اند و شرح کرده‏اند و در جمیع این مراتب این بزرگواران را حامل جمیع این مقامات و مراتب می‏دانیم. هیچ نقصانی برای هیچ‌یک از این انوار طیبه قائل نیستیم بلکه همان کمال، جامعیت و تمامیتی را که برای حقیقت اولیه‏شان قائلیم و معتقدیم در همه این مقامات چهارده‏گانه و تجلیات چهارده‏گانه ایشان معتقدیم.

بحمدالله در این زمان ما هستیم که از برکات راهنمایی بزرگانمان معتقدیم حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه از نظر جامعیت، تمامیت و کمال هیچ فرقی با رسول‌خدا و آن حقیقت طیّبه کلیه محمدیّه؟ص؟ ندارد. گرچه در تعین ظاهری، نبوت ندارد و تابع مقام نبوت محمد است؟ص؟ ولی از نظر تمامیت، جامعیت و کمالی که برای خود حقیقت محمدیه است هیچ کمبودی در وجود مبارک این بزرگوار نیست.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 55 *»

همان‌طور که رسول‌خدا یا امیرالمؤمنین منذر بودند، هادی بودند، مظهر ولایت کلیه الهیه بودند، مظهر قدرت تامه خدا بودند، وَکْر([41]) مشیت الهیه بودند، همین‌طور این بزرگوار در این زمان، بعد از فوت پدر بزرگوارش امام عسکری؟ع؟، حامل همه آن مقامات است و تمام آن جامعیت را دارا است. یک مو و یک ذره کمبود در وجود مبارک ایشان نیست. تمام مقاماتی که برای رسول‌خدا ثابت است از مقامات بیان، معانی، ابواب، امامت و قطبیت همه آنها برای صاحب الامر صلوات الله علیه ثابت است.

همان‌طور که رسول‌خدا در مقام نبوت «ابلاغ» می‏فرمود و در مقام ولایت «ایصال» می‏فرمود ایشان نیز چنین است. یعنی رسول‌خدا احکام الهیه و آنچه رضا و غضب خدا بود، به خلق ابلاغ کرد و در مقام ولایت هم هر کسی را به مقام خود رسانید. اهل نجات را او به نجات رسانید. اهل هلاکت را هم در مقام ولایت او به هلاکت رسانید. بابٌ باطنُه فیه الرحمة و ظاهرُه من قِبَلِه العذاب، در مقام ولایت کلیه الهیه، او بود که «ایصال الی‏المطلوب» می‏فرمود. مؤمن را او به کمال ایمان می‏رسانید و کافر را او به کمال کفرش می‏رسانید. همین‌طور در امروز صاحب‌الامر صلوات الله علیه حکم خدا را ابلاغ می‏فرماید و همه را ایصال می‏فرماید. هر کس حقی به گوش او می‏خورد و به دل او می‏رسد و از حقی و باطلی با خبر می‏گردد به ابلاغ حجة بن الحسن صلوات الله علیه است که با اسباب‌های ظاهری و باطنی کار می‏فرماید. او مدبّر مُلک است و الآن تدبیر می‏فرماید. وقتی‌که امامت ظاهری به آن بزرگوار انتقال یافت و پدر بزرگوارش امام عسکری صلوات الله علیه چشم به روی هم گذارد، عنایت ظاهری خود را از این عالم برداشت، از آن موقع عنایت به دست ایشان افتاد و ایشان همان‌طور که در باطن صاحب عنایت بودند در ظاهر هم عنایت را به عهده گرفتند. از آن زمان هر کس حقی را معتقد شده و حقی به او رسیده و از باطلی آگاه شده است تمام به ابلاغ حجة بن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 56 *»

الحسن المهدی صلوات الله علیه است. هر کس به هر درجه‏ای از ایمان رسیده باز به ایصال و رسانیدن آن بزرگوار است. او به مقام ولایت خود هر کس را به مقام خود می‏رساند و هر شقی و کافری که به شقاوت و کفر خود رسیده، باز آن بزرگوار است که او را به شقاوت و کفر رسانیده است. ولایت از آن او است. او حامل مقام ولایت کلیه الهیه است.

این دینی که الآن در دست ما است این قرآن و احادیثی که از ائمه هدی؟عهم؟ رسیده، همه اینها را آن بزرگوار محافظت می‏فرماید و ابلاغ می‏کند. هر فقیه و هر عالمی که به کتاب و حدیث مراجعه می‏کند آن بزرگوار است که حق را به او تعلیم می‏کند و دین را به او می‏فهماند. هیچ‌کس از نزد خود و به خود و مستقلاً نمی‏تواند به حکم الهی و به مرادات خداوند از قرآن و احادیث معصومین؟عهم؟ واقف شود الا به ابلاغ حجة بن الحسن صلوات الله علیه. ایشان می‏فهمانند. اگر که این عالم و فقیه تسلیم امر ایشان و عارف به مقام ایشان است و سر به آستانه مبارک ایشان گذارده و اهل رأی، هویٰ و استبداد به رأی نیست، آنچه خیر او و خیر مقلدین او است، امام؟ع؟ به او می‏فهمانند. و اگر عالم و فقیهی اصطلاحی، اهل هویٰ و رأی و استبداد به رأی خود باشد و پشت به امام کرده باشد، او هم در مراجعه‏اش به آیات و روایات و قواعد خودش و دیگران آنچه شرّ او و شرّ مقلدین او است، امام؟ع؟ در دل ناپاک او می‏اندازند و به او ابلاغ می‏کنند. این‌طور نیست که مستقل باشد و خود بتواند استنباط کند. تمام امور در دست این بزرگوار و به فرمان این بزرگوار و به تدبیر ایشان است.

ما هم دین خود را از آن بزرگوار می‏گیریم و مقلد آن بزرگواریم و تصدیق ایشان کرده‏ایم. طوری مقلد ایشان هستیم که حتی به اجازه ایشان به فرمایشات اجداد طاهرینش عمل می‏کنیم. به اجازه و رخصت ایشان تقلید امام عسکری می‏کنیم. به اجازه و رخصت ایشان تقلید امام صادق می‏کنیم. به اجازه و رخصت ایشان تقلید

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 57 *»

رسول‌الله می‏کنیم و از آن بزرگواران اخذ دین می‏نماییم. فرمایشات خدا در قرآن و فرمایشات رسول‌‌خدا و ائمه هدیٰ، همه را به اذن امام زمان و به رخصت آن بزرگوار اخذ می‏کنیم و مقلد امام زمان هستیم و دین خود را از آن بزرگوار آخذیم. چرا؟ به جهت اینکه عقیده ما درباره هر یک از ائمه؟عهم؟ این است که در زمان خودشان آنچه امر بفرمایند اطاعتشان واجب است و آنچه نهی بفرمایند اجتناب از آن واجب است. فرض کنید اگر امام زمان صلوات الله علیه الآن ظاهر شوند و بفرمایند دیگر به روایاتی که از پدران من نقل شده عمل نکنید، آنچه من می‏گویم به آن عمل کنید. آیا غیر از این است که ما باید متابعت کنیم و فرمایشاتش را اجراء کنیم و از فرمایشات اجدادش دست برداریم؟ پس ایشان چون در دوران غیبت صغرای خود و در دوران غیبت کبرای خود دیدند تمام شیعه به همین قرآن رجوع دارند، به همین روایات صادره از معصومین؟عهم؟ رجوع دارند و عملاً  امضاء کردند و این کار را تصدیق فرمودند و شیعیان را تسدید نمودند، پس دانستیم که نظر آن بزرگوار همین است و اجازه داده‏اند و رخصت فرموده‏اند که به این قرآن و فرمایشات معصومین؟عهم؟ عمل کنیم و اینها را دین خود بدانیم و تبعیت کنیم.

پس این در واقع به برکت اعتقادی است که به بقیة‌الله بودن ایشان داریم و ایشان را بقیة‌الله می‏دانیم. معنی بقیة‌الله همین که دین خدا را از او بگیریم و طرز گرفتن دین خدا از او همین‌طور است که تا به حال قرار داد و خودش عملاً  امضاء کرد و سکوت فرمود از اینکه تغییری بدهد و تغییر نداد. حتی در زمان غیبت صغریٰ، همین روایاتی که الآن در کتب معتبر شیعه جمع شده است، در آن زمان در بین شیعه منتشر بود و شیعه به همین احادیث صادره از ائمه هدی؟عهم؟ عمل می‏کردند و حتی رساله اعتقادیه و عملیه شیعه در دوران غیبت صغری کتاب کافی بود. اصول کافی رساله اعتقادیه و فروع کافی رساله عملیه منتشره در بین شیعه در غیبت صغرای امام زمان صلوات

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 58 *»

الله علیه بود که در دسترس شیعیان قرار داشت و شیعیان به آن عمل می‏کردند و امام می‏دانستند که شیعیان به این کتاب و امثال این کتاب که کتب معتبره شیعه بود عمل می‏کنند.  اصول اربعمأة بود و بعد جمع‌آوری شد و در کتب اربعه جمع شد و یک مقداری هم بعدها به دست رسید که در وسائل‌الشیعه شیخ حرّ عاملی و یا در بحارالانوار مرحوم مجلسی و در مستدرک مرحوم نوری جمع‏آوری شد. این احادیث به امضاء عملی امام زمان صلوات الله علیه رسیده و عملاً  ایشان تصدیق فرموده‏اند نه اینکه امضاء ظاهری داشته باشند. پس در واقع ما در دین مقلد حجة بن الحسن صلوات الله علیه هستیم، گرچه از راویان و علمائی که از آن بزرگواران اخذ می‏کنند، ما هم اخذ می‏کنیم. حال می‏خواهد راوی زنده باشد یا مرده، ما مقلد راوی نیستیم. ما آخذ از راوی هستیم. پس بحمدالله مقلد امام هستیم.

معنی بقیةالله این است که همیشه حامل دین خدا است، همیشه حافظ دین خدا است، دین خدا را از زیاد و کم‌شدن حفظ می‏کند. هر جا زیاد شود، زیادکنندگان را رسوا می‏فرماید، هر جا کم شود، به آن فقهاء و علمائی که مورد توجه آن بزرگوارند آن کمبود را القاء می‏فرماید و آنها منتشر می‏سازند و ابلاغ می‏کنند.

این عقیده ما است بحمدالله و ما هستیم که به برکت این بزرگواران با یک‌چنین بصیرتی زندگی می‏کنیم و حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه گرچه در پرده غیبت است، اما برای ما هیچ تفاوت نمی‏کند مثل زمان امام صادق یا امام باقر  یا زمان امام عسکری صلوات الله علیهم اجمعین که آن بزرگواران در شهر خود و بلد خود ساکن بودند و شیعیان هم در شهرها متفرق بودند و همه از امام اخذ می‏کردند و همه مقلد امام بودند گرچه راویان وساطت می‌کردند، روایت را از امام می‏شنیدند و می‏آمدند برای سایر شیعیان و دوستان نقل می‏کردند و اینها هم اخذ می‏کردند و عمل می‏نمودند. همه که خدمت امام نمی‏رسیدند و امام را مشاهده نمی‏کردند، اگر میسر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 59 *»

می‏شد، بعضی‏ها مستطیع می‏شدند و می‏توانستند با آن مشکلات آن زمان‌ها مسافرت کنند و به حج بروند بعد هم به مدینه رفته خدمت امام؟ع؟ برسند و امام را زیارت کنند. یکی دو روزی و یا چند روزی در مدینه بودند و بعد برمی‏گشتند. کار بر همین منوال بود. الآن هم مثل اینکه امام ما صلوات الله علیه در مدینه ساکن باشند هیچ فرق نمی‏کند.

غیبت امام برای ما این‌طور نیست که امام؟ع؟ را دست‌بسته و کَت‌بسته بدانیم و پشت کوه قاف قرار دهیم و یک امام دربه‌در کوه‏نورد بیچاره، در کمال اضطرار و اضطراب بدانیم و آن‌طور فکر کنیم. نه، امام ما صلوات الله علیه، امام حیّ است، شاهد و ناظر است، قادر و مقتدر است و بر هر کاری که اراده فرماید قادر و توانا است. هیچ عجزی برای او نیست. هیچ جهلی برای او نیست. حامل و حافظ دین خدا است و وظیفه ما هم رجوع به او و اخذ از او و تقلید از او است. بدوت تفاوت مثل زمان امیرالمؤمنین، مثل زمان رسول‌خدا، مثل زمان سایر ائمه هدی؟عهم؟. امام ما این‌طور است. هر رجوعی که به قرآن یا به روایتی از روایات می‏کنیم رجوع به حجة بن الحسن صلوات الله علیه نموده‏ایم. گرچه روایت از حضرت صادق است، اما این روایت از امام صادق را، آن بزرگوار اجازه فرمود و اذن و رخصت داد که ما عمل کنیم. حتی ما از امام عسکری هم تقلید نداریم، از امامان دیگر تقلید نداریم، ما مقلد حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه هستیم. به اذن و اجازه او به روایات و به فتاوای اجداد طاهرینش عمل می‏کنیم. این در واقع تقلید حجة بن الحسن است. الحمدلله این بصیرت فقط از برکات این مکتب و این بزرگواران است حتی کسانی دیگر که نسبتاً شیعیان مستبصری هستند، این بصیرت و این یقین را ندارند. چون این طرز تفکر از بررسی دلیل تسدید و تقریر فراهم می‏شود.

دلیل تقریر و تسدید معنایش این است که امام؟ع؟ بر همه جهان واقف و بر همه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 60 *»

دل‌ها مطلع و بر همه کارها آگاه می‏باشند. با یک‌چنین اطلاع کلی و جامع، آن بزرگوار اجازه عمل به این قرآن و به این روایات را داده است و تصدیق کرده و همین تسدید امام و تقریر امام است.

یعنی وقتی‌که فقیه بصیر و عالم به حق، به کتاب‌های «کافی» یا «من لایحضره الفقیه» یا «تهذیب» یا « استبصار» و یا سایر کتب روایی معتبر شیعه رجوع می‏کند و حکم خدا را می‏خواهد استنباط کند، الآن در محضر امام زمان صلوات الله علیه است و امام استاد و معلم او است و در فکر او و در دل او آنچه که مصلحت آن فقیه و یا مقلدین و آخذین از او است القاء می‏فرماید و او هم بیان می‏کند. این بیان‌کردن فقیه به تسدید امام و تقریر امام است. احادیث ائمه هدی زیر نظر امام زمان و تحت اذن و اجازه امام زمان صلوات الله علیه است. فقیه بصیر و عالم به حق انتخاب می‏کند و استنباط می‏کند و در اختیار آخذین می‏گذارد و آنهایی که از او اخذ می‏کنند، دین خدا را اخذ می‏کنند و تقلید امام زمان را می‏نمایند. چون ما فقیه را راوی می‏دانیم نه رائی یعنی اهل رأی و هویٰ و استبداد به رأی از این‌جهت اخذ از او، اخذ از امام زمان صلوات الله علیه است و او جز  وساطت کار دیگری ندارد. پس چه مرده باشد یا زنده باشد هیچ تفاوت ندارد و فرق نمی‏کند. حامل دین خدا بقیة‌الله صلوات الله علیه است که زنده می‏باشد.

اینها اموری است که ما از برکات اسم بقیة‌الله و اعتقاد به بقیه‌بودن این بزرگوار به دست می‏آوریم. امیدواریم که خداوند همان‌طور که در دل‌های ما نور ایمان به امامت و اعتقاد به عصمت کلیه ایشان را قرار داده است، در ظهور آن بزرگوار زنده باشیم و چشممان به انتشار دین خدا و نشر امر خدا روشن شود.

از حضرت صادق صلوات الله علیه زیاد شنیده می‏شد که این جمله را می‏فرمودند:  لکلِّ اُناسٍ دولةٌ یَرقُبونها. هر دسته و هر گروه از مردم برای خود قدرت و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 61 *»

تسلط و بالاخره دولتی دارند که انتظار می‏کشند که به دولت خود برسند و به آن اقتدار و قدرت خود دست یابند ولی و دولتُنا فی آخِر الدهر تَظهَر([42]) دولت ما در آخرالزمان و در آخر روزگار ظاهر خواهد شد.آخر روزگار آن وقتی است که روزگار به یک لطافتی برسد که بتواند در خود ظهور مهدی صلوات الله علیه را بپذیرد. آخرالزمان هنگام ظهور تمام و کمال دینی است که خداوند بر رسولش؟ص؟ نازل فرموده است. عالم بایستی به یک‌چنین لطافتی برسد که از آن به آخرالزمان تعبیر آورده می‏شود. البته عالم رو به لطافت است و ان‏شاءالله اگر موفق شدیم در بحث‌هایی که پیرامون این آیه شریفه و بحث غیبت و ظهور داریم توضیحی در این زمینه خواهیم داد.

سخن در بقیة‌الله بود که این اسم مبارک و این فضیلت جامع همه فضائل است و منقبتی است که تمام مناقب ائمه ما صلوات الله علیهم اجمعین در همین لقب و منقبت جا گرفته است. به طوری که هر کس با توجه به شئونات این لقب به این لقب اقرار کند، به جمیع فضائل و به همه مناقب اقرار کرده است.

یکی از معانی بقیة‌الله طبق ظاهر آیه که شعیب فرمود: بقیةالله خیر لکم که دیگران معنی کرده‏اند این بود که آنچه خدا برای شما از حلال‌ها باقی گذارده، به شرطی که اجتناب کنید از حرام‌ها، برای شما خیر است. طبق این معنی، ظاهرِ امر ولایت و امر امامت این‌طور می‏شود که خداوند آنچه برای ما باقی گذارده به برکت ائمه هدی؟عهم؟ از محللات ظاهریه و محللات باطنیه، به شرط اجتناب و دوری ما از محرمات ظاهریه و محرمات باطنیه، برای ما خیر است.

معلوم است، چه خیری بالاتر از وجود مبارک حجة بن الحسن صلوات الله علیه، آن بزرگوار خیر محض و مبدأ همه خیرات است. انوار مقدسه آن بزرگوار که بزرگان دینند، در همه این دوران چه آنهایی که به مقام کمال ظاهر شدند و چه کاملانی که ظاهر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 62 *»

نشده‏اند و در محضر آن بزرگوارند، اینها از خیرات آن بزرگوارند و جزء بقیة‌الله هستند. بقیةالله خیر لکم. خدا به برکت حجة بن الحسن صلوات الله علیه این احکام ظاهریه، نماز، روزه، حج و سایر احکامی که محللات الهیه است را برای ما باقی گذارده و تا ظهورش باقی خواهد بود و آن بزرگوار مستحفظ دین خدا است. خدا حفاظت دینش را از او خواسته و به عهده او گذارده است. آن بزرگوار حافظ است و به هر طور بخواهد حفظ می‏فرماید. به هر وسیله و اسبابی که او صلاح بداند دین را محافظت می‏کند.

پس تمام دین و مجموعه احکام الهیه از آثار بقیة‌الله است و به برکت بقیة‌الله اعظم، برای ما باقی است. این بقایای الهیه همه از برکات آن نور و آن حقیقت طیبه است.  همین‌طور باطن این احکام ظاهر  و بواطن‌ اینها که مقامات ایشان و اولیاء ایشان است بحمدالله از بقایای الهیه است.

حدیثی در این زمینه عرض کنم که این بزرگواران خودشان و انوار طیبه ایشان، باطن این احکام الهیه‏اند و باطن این محللات و همان «ما ابقی الله لکم» است که خدا برای ما باقی گذارده است.

داود بن کثیر می‏گوید: خدمت امام صادق؟ع؟ عرض کردم آقا «انتم‏ الصلوةُ فی کتاب الله و انتم الزکوة و انتم الحج؟» آیا شما نماز هستید در کتاب خدا؟ خدا وقتی می‏فرماید نماز، آیا شما را اراده کرده است؟ زکات که می‏فرماید، شما را اراده کرده است؟ حج که می‏فرماید شما را اراده کرده است؟ فقال یا داود: نحن الصلوة فی کتاب الله عزوجل و نحن الزکوة و نحن الصیام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلد الحرام و نحن کعبة الله و نحن قبلة الله و نحن وجه الله، ما هستیم همه اینها. قال الله تعالی فاینما تُوَلّوا فثَمَّ وجهُ الله به هر طرف روی کنید، آنجا روی خدا است. و نحن الآیات و نحن البیّنات، هر چه آیه در قرآن است همه ما هستیم و همچنین براهین خدا ما هستیم، و عدوُّنا فی کتاب الله عزّ وجلّ الفحشاء و المنکر و البغی والخمر و المیسر و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 63 *»

الانصاب و الازلام و الاصنام و الاوثان و الجبت و الطاغوت و المیتة والدّم و لحم الخنزیر، دشمنان ما در قرآن به این اسماء و صفات نامیده شده‏اند. همان‌طوری که ما به آن اسماء طیبه در قرآن نامیده شده‏ایم، دشمنان ما هم به این اسماء خبیثه نامیده شده‏اند. دشمنان ما فحشاء و منکر و بغی و خمر  و… هستند.

یا داود انّ اللهَ خَلَقَنا فاَکرَم خَلْقَنا و فضَّلَنا و جَعَلَنا اُمناءَه و حَفَظَتَه و خُزّانَه علی ما فی السموات و ما فی الارض، خدا ما را خلقت فرمود و خلقت ما را گرامی داشت و ما را فضیلت بخشید و ما را امین‌های خود، حفظه (حفظ‌کنندگان) خود و خزینه‌داران خود بر آنچه که در آسمان‌ها و در زمین هست قرار داد. و جعَل لنا اضداداً و اعداءً، برای ما _  یعنی برای ظهورات ما در رتبه تنزلی ما _  ضدها و دشمنان قرار داد. فسَمّانا فی کتابه و کنّی عن اسمائِنا باَحسنِ الاسماء و اَحبِّها الیه تَکْنیةً عن العدد،([43]) اسم‌های ما را در کتابش ذکر کرد و از اسم‌های ما کنایه آورد. به جای اینکه بگوید محمد و آل‏محمد؟عهم؟، فرمود: اَقیموا الصلوة به ظاهر، نماز را به‌پا دارید. به باطن، ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را به‌پا دارید. به‌طور کنایه اسم‌های ما را در قرآنش ذکر کرد به بهترین ذکرها و محبوب‏ترین اسم‌ها در نزدش. چرا این کار را کرد؟ تکنیةً عن ‏العدد  سرّش این بود که از نظر علم جفر و یا علم اعداد که حقش نزد محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و بزرگان دین است، هر چه در قرآن از اسم‌های طیبه است از قبیل نور، علم، صلوة، زکوة، حج، صیام، آیه، قبله، کعبه، وجه‏الله، یدالله و… از نظر عدد کاملاً با محمد و آل‏محمد؟عهم؟ تطابق دارد. تکنیةً عن ‏العدد  اسم‌ها طوری است که با مقامات ایشان مطابقت می‏کند. با منازل ایشان و درجات ایشان تطابق دارد به طوری که اگر  بخواهند با توجه به آن اعداد اسم بسازند و از آنها حروف و کلمات بسازند، همین اسم‌های طیبه در قرآن می‏شود. و خودشان و بزرگان دین واقفند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 64 *»

فسمّی اَضدادَنا واعداءَنا فی کتابه و کنّی عن اسمائهم و ضرب لهم الامثال فی کتابه فی اَبغضِ الاسماء الیه و الی عباده المتّقین،([44]) از دشمنان و اضداد ما در قرآن اسامی و تعبیراتی آورده است که این اسامی مطابق علم جفر و اعداد بسیار زشت و ناپسند است از قبیل فحشاء، منکر، بغی، جور، ظلم، عدوان، لحم خنزیر، میته و از این قبیل، تمامی اینها اسماء اعداء محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است. گرچه به ظاهر همین امور ظاهریه است ولی همین امور ظاهریه هم تنزل آن ملعون‌ها است و این اسماء هم از نظر عدد، علم جفر و علم اعداد که حقش نزد محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و بزرگان است با درکات و  مقامات ملعنت‌بار اعداء آل‏محمد؟عهم؟ تطبیق دارد. این اسماء ناپاک نزد خدا و نزد بندگان متقین خدا بسیار مبغوض است، بندگانی که از ولایت اعداء اجتناب می‏کنند و تقوا دارند و پرهیز دارند از محبت به دشمنان محمد و آل‏محمد؟عهم؟  که به هر درجه و به هر طور با محمد و آل‏محمد؟عهم؟ پنجه در انداخته‏اند و  بندگان با تقوی با آنها دشمنند و از آنها بیزارند و اجتناب و دوری دارند. این اسم‌ها مخصوص آن اعداء است.

این حدیث شریف بیان همین مطلب است که بقیةالله خیر لکم، بقایای الهی آن بزرگواران هستند با تمام مظاهری که دارند تا می‏رسد به این مظاهر عالم ظاهر ما که نماز مظهر ایشان است روزه، حج، زکوة و جمیع اعمال خیر و طاعات مظاهر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود:  انا صلوةُ المؤمنین و صیامهم.([45]) منم نماز مؤمنین، منم صیام و روزه مؤمنین. یعنی روزه ایشان ظهوری از ظهورات من است، جلوه‏ای از جلوه‏های من است. و آن بزرگوار را خدا در قرآن در موارد زیادی صلوة نامیده است، ایمان نامیده است. در تفسیر  بعضی از آیات سنی و شیعه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 65 *»

روایت کرده‏اند که مراد از الصلوة در اینجا علی صلوات الله علیه است. مراد از ایمان علی صلوات الله علیه است. شیعه که روایاتش در این معانی بحمدالله متواتر است. سنی‏ها هم روایات مستفیضه در این امور دارند.

و خدا را شاکریم الحمدلله رب العالمین که ما را اهل ولایت ائمه اثناعشر صلوات الله علیهم قرار داده و خدا این توفیق را به ما داده و این منت را بر ما گذارده و عنایت کرده که ما را در ولایت ایشان و دارای اعتقاد به امامت ایشان قرار داده است. امیدواریم که با همین ولایت و اعتقاد در ذیل عنایتشان و به‌خصوص شفاعت اولیائشان از دنیا برویم.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 66 *»

 

مجلس 7

 

 (شب دوشنبه 29 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

r تأویل آیه «بقیة‌الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»

r اسامی طیبه و اسامی خبیثه از نظر علم حروف و اعداد

r نامگذاری حقیقت به نام آثار ذاتی آن

r تناسب ذاتی میان لفظ و معنی

r واضع الفاظ

r کیفیت تعلیم اسماء به آدم؟ع؟

r حقایق طیبه محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و ظهورات آنها

r اعمال صالحه ظهور  ولایتند

r اسامی مبارکه اسم اسمند

r ظهور، فرع ظاهر است

r اصل و اسم فرع

r منشأ خوبی‌ها و بدی‌ها

r ادامه بحث اسامی

r خوردن مال یتیم

r نشان صدق ولایت

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 67 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد طبق تفسیر ظاهر آیه شریفه و تأویلی که مطابق با ظاهر است، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هریک عبارتند از آنچه که خداوند برای ما باقی گذارده و رحمت و شفقتی است که خداوند بر بندگان خود فرموده است. همان‌طور که ظاهر آیه فرمایش حضرت شعیب بود به امت خود؛ بقیةالله خیر لکم یعنی «ما ابقی الله لکم من الحلال»، آنچه خدا برای شما از حلال‌ها باقی گذارده، اگر اجتناب کردید و دوری کردید از محرمات، برای شما بهتر است. ظاهر آیه تفسیرش این‌طور است.

ائمه؟عهم؟ همان‌طور که در روایات دیدیم، خود را بقیة‌الله معرفی نموده‏اند و به‌خصوص ولی‌عصر صلوات الله علیه را بقیة‌الله می‏گویند و به این جمله مبارک او را سلام می‏گویند. پس ایشان عبارتند از آنچه که خدا برای ما باقی گذارده است و اگر ما ایشان را متابعت کنیم و از اعداء ایشان دوری کنیم، این برای ما بهتر است، خوب‏تر است. و این خوب‌تر گفتن شاید به این جهت باشد (از باب مدارا) که اگر شما پیش خودتان فکر کنید و گمان ببرید که پیروی‌کردن از اعداء و محبت به اعداء یا پیروی از

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 68 *»

کسانی‌که بدون قرارداد خدا مدعی مقاماتی هستند و یا مرتکب محرمات شده‏اند، برای شما خوب است ولی آنچه خدا برای شما قرار داده بهتر است. آنچه خدا برای شما حلال کرده بیشتر صلاح شما است و برای شما خیر و خوبی را در بر دارد.

از این جهت محللات الهیه یعنی آنچه خدا در قرآن بر ما حلال فرموده، آنچه از احکام و خیرات که برای ما تشریح فرموده همه در باطن به ائمه ما؟عهم؟ و ولایت ایشان تفسیر شده و آنچه خدا در قرآن حرام فرموده، از نظر باطن به اعداء آل‌محمد تفسیر شده گرچه ظاهرش همین محرمات باشد ولی باطن و تأویل آن دشمنان ایشان می‌شود.

حدیثی خواندم که امام؟ع؟ بیان فرمودند که چرا خداوند در باطن قرآن محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را به اسامی مبارکه نامیده است. مثلاً خداوند صلوة فرموده و یا سایر اسماء طیبه که در قرآن فرموده هم ظاهر آنها را اراده فرموده و هم باطنش را ائمه؟عهم؟ و ولایت ایشان قرار داده است. علتش چیست؟ چرا محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را خدا در باطن به این اسماء مبارکه نامیده و اعداء ایشان را به اسماء خبیثه و محرمات یاد کرده است؟ گرچه همان ظواهر هم اراده شده است. اگر فرموده فحشاء، دروغ، خمر، قمار و امثال اینها که همه حرام، بد و خبیث است هم ظاهر را اراده فرموده و هم باطن را که ولایت اعداء ایشان و تبعیت اعداء ایشان و خود ایشان باشد. و اعداء ایشان را به این نام‌های خبیثه نامیده و محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را به آن نام‌های طیبه نامیده است.

امام؟ع؟ سرّش را در آن حدیث فرمودند: تکنیةً عن العدد یعنی رابطه بین این اسماء طیبه و مقامات و جهات ولایتی ما، طوری است که اگر کسی بر علم اعداد واقف باشد و قوای حروف و عددی که برای حروف است بفهمد، می‏یابد که چطور بین اسماء ما که همین اسماء طیبه باشد و مقامات، جهات و شئونات ولایت ما رابطه است. از راه عدد و تطابق قوای این اسماء می‏فهمد و می‏یابد که این اسماء اسم‌های ما است و تعبیری از شئونات ولایتی ما است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 69 *»

البته این جهت برای ما میسر نیست چون علم به جمیع جهات اعداد و روابط بین مسمیات و اسماء از نظر عدد، برای ما فراهم نیست. ما اطلاع و آگاهی کامل که نداریم، بماند ناقصش را هم ما ناقصین نداریم که بتوانیم بفهمیم چرا و به چه جهت و روی چه علت و سببی اسم صلوة، صوم، حج، انفاق، احسان، توبه، جنت و از این قبیل بر این مسمیات گذارده شده است. چه ربط عددی در کار است نمی‏توانیم بفهمیم. اگر هم بعضی‌ها دانسته‏اند خیلی ناقص و مختصر، و کاملش به حسب این عرصه در نزد کاملان است و حقیقت و سرّش نزد خود محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است.

جهت دیگر که اسامی طیبه بر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و اسامی خبیثه بر اعداء ایشان گذارده شده است این است که این دو حقیقت متقابل و متضاد که یکی همه‏اش نور و دیگری همه‏اش ظلمت است، وقتی ‌که خداوند آثار آنها را ملاحظه فرمود. _ البته تعبیرات از ناچاری است چون برای خدا ملاحظه نیست _  وقتی‌ که خدا آثار طیبه و نورانی حقیقت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و صفات ذاتی، جهات ذاتی و شئونات ذاتی آن بزرگواران را ملاحظه فرمود که این شئونات و جهات ذاتی مبدأ جمیع اعمال خیر و طاعات بود، آن لحاظ باعث و علت شد که اسامی طیبه را خداوند برای این حقیقت‌های طیبه وضع بفرماید چه در عالم ذر و چه در عالم دنیا. چون آثار این بزرگواران طیب بود و حقیقت‌های ایشان و صفات ذاتیه و جهات ذاتیه ایشان مبدأ اعمال خیر و صفات طیبه بود، از این‌جهت اسم همه اعمال خیر و اسم‌های همه صفت‌های خیر را خداوند به ایشان داد. و همین‌طور وقتی که حقیقت‌های ظلمانی اعداء ایشان را ملاحظه فرمود، دید که صفات ذاتی ایشان مبدأ جمیع شرور، اعمال زشت، جهالت‌ها، عصیان‌ها و طغیان‌ها است از این جهت تمام آن اسمائی که متعلق به اعمال ناشایست بود، آن اسم‌ها را به آن حقیقت‌های خبیثه داد و آن حقیقت‌ها به آن اسامی خبیثه نامیده شدند. پس وقتی که صفت ذاتی و جهتی از

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 70 *»

جهات ذاتی حقیقتی مبدأ آثاری بود، اسم آن آثار را می‏توانند به آن حقیقت بدهند. پس در واقع بین مسمی و اسم رابطه ذاتیه برقرار است و تا مسمی و اسم در ماده و صورت تطابق و مناسبت صددرصد نداشته باشند، خدا اسمی را به مسمایی نمی‏دهد.

از بحث‌های بسیار دامنه‏دار و ریشه‏دار در مباحث الفاظ و شناخت الفاظ است. اختلافاتی بین علماء درگرفته و مسأله‌ حل نشده است مگر در فرمایشات بزرگان ما+. البته قبل از این بزرگواران هم  کسانی بوده‌اند که گفته‌اند باید بین اسم و مسمی رابطه باشد، تناسب ذاتی باشد ولی نتوانسته‌ بودند حقیقت مسأله را بیان کنند. از این جهت مورد اشکال عده‌ای قرار گرفته بود تا اینکه یک کسی _ از معاصرین شیخ مرحوم­ _ در کتابش گوشه و کنایه می‌زند به شیخ مرحوم­ در مورد این مسأله که «بین اسم و مسمی رابطه و تناسب ذاتی قائل‌شدن مشکلاتی دارد و یکی از معاصرین این مطلب را گفته و متوجه اشکالاتش نشده» و شروع می‌کند به اشکال‌کردن به این مطلب. عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد.

سید بزرگوار­ در اثبات تناسب ذاتی بین اسم و مسمی رساله‏ای را در رد این شخص تنظیم می‌فرمایند که در آن رساله با استدلالات بیان می‏فرمایند که بین اسم و مسمی هم از نظر ماده، هم از نظر صورت رابطه و تناسب است. همان تناسبی که در کار است موجب و مصحّح وضع است و الا مشکلات زیاد خواهد بود. وضع بدون مناسبت از حکیم صادر نمی‏شود. بخواهند اسمی را برای مسمایی بیاورند بدون تناسب کار لغوی است و حکیم کار لغو نمی‏کند، ترجیح بدون ترجّح و رجحان است و حکیم ترجیح بدون رجحان نمی‏دهد. اگر خدا اسم شمس را برای این جرم نورانی خورشید قرار داده از این جهت است که بین ماده این جرم و ماده شین و میم و سین تناسب و تطابق صددرصد است و همچنین بین صورت این جرم و صورت شین و میم و سین به این ترتیب که شَمْس شده است و شِمْس یا شِمِس یا شُمُس نشده

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 71 *»

است. همین که شَمْس شده است به این صورت از جهت تناسب ذاتی بین صورت جرم و صورت این کلمه است.

این تناسب ذاتی را چه کسی راه می‏برد؟ آن کسی که خالق اشیاء است و به این خاطر او واضع الفاظ است. چون او مسمیات را آفریده است و می‏داند از بین کلمه‏ها و حرف‌ها مناسب با این شی‏ء چیست؟ و چه شکلی باید داشته باشد؟ از این‌رو مشایخ ما+ واضع الفاظ و اسماء را خدا می‏دانند، و عَلَّم آدمَ الاسماءَ کلَّها، خدا به آدم همه اسم‌ها را آموخت. امام؟ع؟ روی یک بساط و فرشی نشسته بودند و این آیه را بیان می‌فرمودند. فرمودند خدا اسم همه چیزها را به آدم تعلیم داد. بعد اشاره به فرش زیر پای مبارکشان نموده و فرمودند حتی اسم این بساط را خدا به آدم تعلیم داد.

حالا تعلیم به آدم چطور بود و چطور او فهمید و دانست تمام اسماء و مسمیات را مسأله‌‏ای است. این‌طور بود که مثلاً وقتی که به این میز نگاه می‏کرد به تعلیم خدا می‏فهمید که اسم این در فارسی میز است و همین‌طور در لغت دیگر اسمش چیست و آن بزرگوار به فرزندان خود السنه و ریشه لغات و اصول آنها را تعلیم فرمود. البته بعدها در اثر خلط و مزج انحراف‌هایی در لغت‌ها پیدا شد. اصل لغات و لغات صحیحه به وضع الهی و به تعلیم خدا به انبیائش است و همین‌طور به الهام به بشرها.

سخن در این زمینه زیاد است ولی همین اندازه، اجمال مطلب بحمدالله برای ما روشن و مسلّم است که اسماء با مسمیات خود در ماده و صورت تناسب ذاتی دارند. یک دلیلی که خیلی مطلب را واضح می‏کند این است که ما فهمیده‏ایم به برکت این‌همه فرمایشات و مباحث که اسم ظهور مسمی است و فرق اسم و مسمی با سایر چیزها که عناوین دیگر دارد از قبیل مطلق و مقیّد، اثر و مؤثر و عام و خاص همین است که اسم ظهور مسمی است یعنی در مادهْ او است، در صورت هم او است، اما در زمینه خود ظهور ولی عناوین دیگر این‌طور نیست. مثالی که برای اسم و مسمی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 72 *»

می‏توانیم بزنیم این است که شما زیاد شنیده‏اید که فرموده‏اند زیدٌ قائمٌ، زید همان قائم است، ایستاده همان زید است. در عین حالی که ایستاده زید نیست، زید هم ایستاده نیست. اما زید همان ایستاده است و ایستاده همان زید است. آقای شریف طباطبائی­ می‏فرمایند اگر کسی به همین ایستاده توهین کند به زید توهین کرده است، همین ایستاده را بکشد زید را کشته است. احترامش بکند زید را احترام کرده است. ببینید چقدر تناسب است در اسم کَونی و اسم واقعی و خارجی که آن ایستاده باشد. در لفظش هم همین‌طور است. لفظ ایستاده هم در عالم الفاظ که می‏آید خود زید است. مثل اینکه ایستاده در خارج، خود زید است. چرا کلمه  الله را که می‏نویسند توهینش جایز نیست توهینش حرام است؟ اسم فرق نمی‏کند، لفظی باشد در عالم الفاظ، کَونی باشد در عالم کَون، کتبی در عالم کتابت، ذهنی در عالم ذهن، خارجی در عالم خارج. رابطه و نسبت اسم با مسمی این‌طور است.

پس چون اسماء ظواهر مسمیات هستند، هم در عالم کَون، هم در عالم ذهن، هم در عالم لفظ و هم در عالم کتابت این است که حقیقت‌های طیبه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که مسمیات طیبه هستند اقتضاء می‏کند که خداوند در حکمتش بر خود حتم و لازم فرماید که در هر عالم و در هر عرصه برای ظهورات ایشان اسامی طیبه انتخاب بفرماید. چون این بزرگواران در عالم شریعت به اعمال صالحه ظاهر شده‏اند و همه اعمال خیر، ظهورات ایشان است از این جهت تمام این اسم‌ها، اسماء طیبه ایشان است و اسم است برای این مسمی‏ها گرچه اسمِ اسم است. یعنی کلمه «صلوة» اسم است برای نماز و این ارکان مخصوصه، ولی همین ارکان مخصوصه در همین عالم ظاهر ما، عبارت است از اسم ائمه هداة معصومین؟عهم؟ و یکی از ظهورات ایشان است. پس اسامی لفظی حج، صوم، جهاد، احسان، انفاق و سایر اسامی طیبه، همه اسمِ اسمِ محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند. یعنی ظهورات ایشان این تکالیف شرعیه در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 73 *»

عالم شریعت است. ظهورشان عبارت است از همین  اعمال صالحه که اسمش را ولایت ائمه؟عهم؟ می‏گذارند. همه اینها در عالم شرع ظهورات ائمه هستند. در عالم لفظ هم این اسامی طیبه، اسم همین ظهورات است و این ظهورات هم که اسم ائمه هستند، پس تمام اسامی مبارکه صالحه طیبه حسنه همه و همه در قرآن و احادیث و در همه ادیان آسمانی اسماءِ اسماءِ محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است.

همین‌طور آن حقیقت‌های ظلمانی در همه عوالم ظاهر شدند و از جمله در عالم شریعت به خبائث و اعمال خبیثه و طالحه و صفات قبیحه ظاهر شدند. روی این جهت آنها همه ظهورات آن ملعون‌ها است و تمام اسماء خبیثه در شریعت، در قرآن و فرمایشات ائمه؟عهم؟، در همه ادیان آسمانی اسماءِ اسماءِ اعداء است. خدا لعنتشان کند.

حدیثی از امام؟ع؟ است که خیلی شنیده‏ایم؛ نحن اصلُ کلِّ خیر.([46]) این حدیث همین مطلب است. وقتی که ظهور، فرع ظاهر است، زید که می‏ایستد، ایستاده فرع زید است و شما زید را ایستاده می‏نامید. دقت بفرمایید، زید را به ایستاده می‏نامید، این ایستاده کار زید است، فرعش است، خودش که نیست پس چرا خودش را ایستاده می‏نامید؟ به جهت اینکه می‏شود اسم فرع را به اصل داد. و بلکه چون اصل در فرع ظاهرتر است، اسمی که به فرع می‏دهند در واقع آن اسمِ اصل است و برای اصل است. گرچه در اینجا پیدا شده است. یعنی تا زید نایستد، کلمه ایستاده برایش گفته نمی‏شود. در واقع و در خارج هم ایستاده وجودی ندارد. وقتی که زید ایستاد، آن‌وقت ایستاده پیدا می‏شود. ایستاده در خارج همان ایستاد است. اسم ایستاده می‏شود اسم فرع و اما ایستاد فعل زید است و در واقع اصل، زید است که ایستاد را ایجاد کرده است. ایستاده به اعتبار زید، اسم فرع شده است. خود اصل سزاوارتر به این اسم است چون او این را ایجاد کرده است. پس کلمه ایستاده گرچه اسم فرع است اما

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 74 *»

شایسته اصل است و اصل به نامیده‌شدن به این اسم سزاوارتر است. و از این جهت زید را می‏گویید ایستاده و اسم زید را می‏گویید ایستاده روی این جهت که فرع خودش در مقابل اصل هیچ است. فرع که می‏گویند به اعتبار همین هیچ‌بودنش است. فرع است، مضمحل است، متلاشی است. پس اسمی که فرع دارد، مال اصل است. البته اگر دقت بیشتری کنیم ایستاده مال این ایستاد است. الحمدلله این مطالعات را دارید که اسم ایستاده مال ایستاد است و او است که به این اسم نامیده می‏شود و ایستاد فرع زید است ولی به خود زید می‏گویید ایستاده. این اطلاق و استعمال نیست مگر از جهت اصل‌بودن زید در این جریان و فرع‌بودن ایستاده. آن فرع است، مضمحل است، اسمش را به اصل می‏دهید.

پس تمام اعمال خیر و همه اعمال حسنه ظهورات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است. مثل ظهور زید به ایستادن، از هر کس می‏خواهد صادر بشود آن کس حکم مفعول‌به را دارد. به حساب نمی‏آید. انا صلوةُ المؤمنین و صیامُهم. اگر که نجار آمد این میز را به این شکل ساخت، این کار نجار است. شرافتی برای خود این میز نیست. هنر، هنر نجار است. خود این چوب‌ها روی زمین افتاده بود. نجار به فضل خود، به احسان خود، به عنایت خود، این چوب‌ها را جمع کرد و میز را ساخت. حالا که نگاه می‏کنیم می‏گوییم به‏به عجب میز قشنگی، این تعجب ما از هنر نجار است، هنر خود این چوب نیست. این است که نجار را تعریف می‏کنند. انا صلوة المؤمنین و صیامهم. این بدن و پیکره‏ای که افتاده است آن بزرگوار می‏آید تفضل می‏فرماید، عنایت می‏کند، به فضل لطف او، این پیکره به نماز می‏ایستد. خم و راست می‏شود، رکوع و سجود می‏کند. هنرِ این پیکره نیست، این زیبایی صلوة و نماز از این پیکره نیست.

چه اشتباه بزرگی است وقتی که این بدن به خود نگاه کند و بگوید به‏به، منم که رکوع می‏کنم، منم که سجده می‏کنم. این چوب اگر بگوید به‏به منم که به این شکل

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 75 *»

قشنگ درآمده‏ام آیا به او نمی‏گویند ساکت شو؟ و لم‏یحمَد حامدٌ الا ربَّه، به این چوب می‏گویند ساکت شو، خفه شو، اگر می‏خواهی تعریف کنی، تمجید کنی، نجار را تمجید کن که بر پیکره تو صورت قشنگ میز بودن را ظاهر ساخت. او را حمد کن و لم‏یلُم لائمٌ الا نفسَه،([47]) اما خدای نکرده اگر این پیکره و صاحب این پیکر به سوء اختیار خود در حالی که رهایش کردند و خذلانش نمودند خواست به طرف زنا، سرقت و نعوذ بالله سایر معاصی برود به او می‏گویند حالا که با این‌همه دعوت‌های ما می‏خواهی بروی، خیر را نمی‏خواهی و لج‌بازی می‏کنی و می‏خواهی به آن طرف بروی، ما تو را به آن طرف می‏بریم و بر پیکره تو آنچه را که می‏خواهی ظاهر می‏سازیم. نجار صورت صنمی و بتی بر این چوب‌ها بار می‏کند، ولی دیگر چوب حق اعتراض ندارد که چرا بر من این صورت را پوشانیدی. این پیکر حق ندارد برگردد و بگوید چرا بر این پیکر من این عصیان را ظاهر ساختی. و لم‏یلم لائم الا نفسه. هیچ‌کس ملامت نکند مگر خودش را. یا ابنَ آدم اَنا اولی بحسناتِک منک و انت اولی بسیئاتِک منّی،([48]) بدی‌ها از تو است اگرچه به من است ولی از تو است، ولی خوبی‌ها هم از من است و هم به من، بیدک الخیر،([49]) الهی خیرُک الینا نازل و شرُّنا الیک صاعد([50]) خدایا خیر تو به سوی من نازل می‏شود، اما از من همیشه شر صادر می‏شود.

پس این بزرگواران صاحبان ظهوراتند و همه ظهورات طیبه، در جمیع عوالم ظهورات ایشان است اگر چه بر پیکره‌ها ظاهر شود. این پیکره‏ها در حکم مفعول‏به هستند مثل این چوب است. شرافت از خود صاحب پیکره‏ها نیست. شرافت از صاحبان این ظهورات است که این ظهورات را بر این پیکره‏ها پوشانیده‏اند. پس نظر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 76 *»

به اینکه اینها فرع آن بزرگوارانند اسم‌هایی که به این ظهورات داده می‏شود، همه این اسم‌ها، اسم‌های ایشان است. از این‌ جهت امیرالمؤمنین که می‏فرماید: انا صلوة المؤمنین و صیامهم یعنی انا الصلوة و انا الصوم، چرا؟ چون آن صلوتی که بر پیکره مؤمن ظاهر می‏شود، ظهور من است. او در حکم این چوب و مفعول‏به است مفعول مطلق شرافت دارد که صلوة من و ظهور من است و آن اسم مال من است. صلوة اسم ظهور من است. ظهور هم که در نزد من فرع من است. من اصل هستم، فرع مضمحل است. پس منم صلوة، منم صوم، منم حج، منم جهاد و همین‌طور سایر اسماء.

از آن طرف تمام آن ظهورات ناپاک که در هر عالمی پیدا شود، ظهور اعداء ایشان است. هر معصیتی، هر عصیانی، هر کفری، هر طغیانی، چون ظهورات اعداء است، پس فرع اعداء است و هر اسمی هم که به این معاصی و به این کفرها و فسق‏ها داده شود، این اسم‌ها اسمِ این ظهورات است. پس اسمِ این فرع‌ها است. و چون فرع‌ها در مقابل اصل‌ها هیچ و مضمحل است، از این جهت این اسم‌ها، همه اسم‌های آن اصل‌ها است و آن اصل‌های ظلمانی و ناپاک به این اسم‌ها سزاوارترند. پس آن ملعون‌ها هستند زنا، آن ملعون‌ها هستند سرقت، آن ملعون‌ها هستند لواط، آنها هستند دروغ، غشّ و غلّ و سایر معاصی، تمام کفرها و فسق‌ها ایشانند.

فضل بن شاذان؟رضو؟ حدیثی را نقل می‏کند، ایشان خیلی خدمت کرده‏ است. چون نوع اسرار و حِکَم احکام، مسائل و مباحث دینی را، و لو به اندازه سطح پایین هم بوده، از ائمه؟عهم؟ سؤال کرده و نوشته است. «علل فضل بن شاذان» خیلی کتاب شریفی است. گرچه بعضی علت‌ها در سطح ظاهر است ولی به اصطلاح امروز می‏گویند فلسفه، تا توانسته فلسفه هر چیزی را سؤال کرده و جوابش را نوشته و کتابی شده است.

«عن ابی‌عبدالله؟ع؟ انه قال» حضرت فرمودند: نحن اصلُ کلِّ خیر و من فروعِنا کلُّ بِرّ، ما اصل هر خیری هستیم و از فروع ما است هر برّی. و مِن البرِّ التوحیدُ و الصلوةُ و الصیامُ و کظمُ الغیظ و العفوُ عن المُسی‏ء  و رحمةُ الفقیر و تعاهدُ الجار و الاِقرارُ بالفضل و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 77 *»

اهلِه، فرمودند از فروع ما است هر برّی یعنی هر امر نیکی که بشود به آن نیک و خوب گفت از فروع ما است. بعد می‏فرمایند از این نیکی‏ها، توحید است. توحید را که فرمودند دیگر همه گفته شد. بعد فروع را هم می‏فرمایند، به اصطلاح فروع دین را نماز، روزه، اینکه انسان در برابر بدرفتاری بدرفتاران خشم خود را فرو بنشاند و از ایشان درگذرد. خود این کار خوبی است عفو کند، رحم‌کردن بر تهی‌دستان، تعاهد و رسیدگی به همسایگان، اقرار به فضل برای اهلش، هر کس فضلی بر ما دارد، برتری دارد و طوری خدا به وسیله او بر ما خیری جاری می‏کند، بر ما صاحب فضل می‏شود. می‏فرماید به فضل او اقرار کنیم.

بعد می‏فرماید: و عدوُّنا اصلُ کلِّ شرٍّ و من فروعِهم کلُّ قبیحٍ و فاحشة، دشمنان ما اصل و ریشه هر شری هستند و از فروع ایشان است هر قبیح و فاحشه و بدیِ از حدّ گذشته. و منهم الکِذْب یا الکَذِب از ایشان است دروغ‌گفتن یا خود دروغ. و النمیمةُ سخن‌چینی، و البخل، و القطیعة قطع رحم‌کردن، و اکلُ الربا رباخواری، و اکلُ مال الیتیم بغیر حق مال یتیم خوردن بدون مورد. یک وقت هست خدا موردی قرار داده است. خوردن مال یتیم مورد پیدا می‏کند نه موردهایی که بعضی‏ها می‏سازند، خودشان را پدر یتیم‌ها حساب می‏کنند و شوهر بیوه‌زن‌ها، و خلاصه مال‌ها را می‏چاپند نه آن‌طور موردها. کسی که طبق دستور شرعی قیّم است و رسیدگی مال یتیم را به عهده می‏گیرد و چون تمام روزش صرف آنها می‏شود و نمی‏تواند خودش کسبی کند و درآمدی داشته باشد برای مخارج زندگی به مقدار متعارف بین مردم، این مقدار از وقتش را که صرف مال ایتام می‏کند، می‏تواند از درآمد آن مال بهره بردارد و استفاده کند. به اصطلاح ما مزد خودش را بردارد. آن هم به اندازه معروف و متداول بین مردم که به ایتام ظلم نکند. این را می‏گویند به مورد. و تَعدّی الحدودِ التی امر اللهُ عزوجل تجاوز از حدودی که خداوند امر کرده که باید رعایت شود، و رکوبُ الفواحش مرتکب‌شدن ناپسندی‏ها و تبهکاری‏ها

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 78 *»

ما ظهر منها و ما بطن چه آشکارها و چه پنهانی‏ها، من الزنا و السرقة و کلِّ ما وافَق ذلک من القبیح هر چه که از ناشایستی‏ها است، اینها همه از فروع دشمنان ما است.

بعد جمله‏ای فرمود که کمرشکن است و شیعه مستبصر چقدر باید متزلزل و پریشان‌حال باشد یعنی این معاصی که ما انجام می‏دهیم و خدای نکرده الفت با معاصی داریم اینها با این برنامه و فرمایش خیلی‌خیلی بیچاره‏مان می‏کند. می‏فرماید: و کَذَبَ من قال انّه معنا و هو مُتعلِّقٌ بفرعِ غیرِنا،([51]) دروغ می‏گوید کسی که بگوید با ما است اما به فرع غیر ما چسبیده باشد، به شاخه‏های غیر ما چسبیده باشد. یعنی کسی که از او اعمال ناشایست صادر شود و دیده شود که او به شاخه‏های آن اصل سجین آویزان شده است. دروغ می‏گوید که از شیعیان ما است.

خدایا ما تو را و اولیاء تو را گواه می‏گیریم در این محضر شریف، در حضور خودت و اولیائت که می‏دانیم همه اولیاء تو از محمد و آل‏محمد؟عهم؟ گرفته تا بزرگان دین شاهد و ناظر حال ما هستند. خدایا ما همه اینها را شاهد می‏گیریم که ما از دشمنان محمد و آل‏محمد؟عهم؟ بیزاریم، از فروعشان بیزاریم، از اعمالشان بیزاریم. این معاصی که از ما سر می‏زند از اینها هم بیزاریم. خدایا از خودمان هم به واسطه این اعمال ناشایستمان بیزاریم. چگونه بیزاری خودمان را از خودمان اظهار کنیم؟ همین که در حضور تو شرمنده‏ایم، در حضور اولیاء تو شرمساریم، امیدواریم به فضلت، به کرمت، به لطف و احسان اولیائت که به ناقصین شیعه و دوستان خود دارند، ما را آمرزیده از دنیا ببری، خدایا چند روز آخر شعبان را می‏گذرانیم، خدایا ما پاک و پاکیزه وارد ماه رمضان بشویم. خدایا از جمیع گناهان شسته وارد ماه رمضان بشویم. خدایا ماه رمضان بر ما طلوع کند با آمرزش جمیع گناهان ما و گناهان رفتگان از همه ما.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 79 *»

 

مجلس 8

 

 (شب سه‌شنبه 30 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

r معنای لغوی تقلید

r معنای دیگر بقیة‌الله

r آیه: «بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» و آیه: «و الباقیات الصالحات »

r اسامی طیبه، اسامی معصومان؟عهم؟ است

r دوستی امام؟ع؟ نسبت به ما و دوستی ما نسبت به او؟ع؟

r بقیة‌الله و منشأ دوستی

r نعمت ولایت

r معنای دیگر بقیة‌الله

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 80 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد در این آیه شریفه بقیةاللّه در احادیث آل‏محمد؟عهم؟ و فرمایشات به «ما ابقی اللّه لکم من الحلال» معنی شده که ظاهر آیه است. و از نظر تأویل مطابق با این ظاهر هم یعنی آنچه را که خدا برای شما باقی گذارده از آل‏محمد؟عهم؟ یعنی علم ایشان و سایر رحمت‌ها و عنایاتی که خداوند به برکت آن بزرگواران در هر دوره‏ای از امامت هر یک برای خلق خود باقی گذارده است، خیر است.

از جمله معانی برای این آیه شریفه، طاعت خدا است و طاعت‌کردن خدا از طریق اطاعت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین سلام ‏اللّه علیهم اجمعین است. بزرگان دین هم مردم را به اطاعت خدا دعوت فرموده‏اند. رسول‌خدا؟ص؟ در روز غدیر بعد از اینکه حضرت امیر صلوات اللّه علیه را معرفی نمودند، فرمودند: علیّ فیکم بمنزلتی فقَلِّدوه دینَکم و اَطیعوه فی جمیعِ امورِکم،([52]) علی؟ع؟ در بین شما به منزله من است با من هیچ فرقی ندارد. به منزله من است یعنی در وجوب اطاعت، در علم، معرفت و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 81 *»

جمیع شئون به منزله من است غیر از نبوت. البته آثار نبوت هم در نزد ایشان است، وارث نبوت و علم نبی است. از هر جهت به منزله من است، فقط وحی به عنوان وحی تأسیسی بر این بزرگوار نازل نمی‏شود ولی در جمیع شئون به منزله من است. حال که چنین است فقلّدوه دینکم شما دین خود را به گردن او و به عهده او بگذارید. چون او بعد از من شایستگی این مقام را دارد که دین را از او اخذ کنید.

کلمه قلّدوه از نظر اصل لغت از «قِلاده» است و از نظر معنوی هم به عهده‌گذاری است. وقتی که قلاده و گردن‏بندی را به گردن شخصی می‏اندازند باید با او مناسبت داشته باشد. هیچ‌گاه یک گردن‏بند طلایی را به گردن حیوانی، کلبی و خنزیری نمی‏بندند. مگر بعضی احمق‌ها، دیوانه‏ها و سفیه‏ها که ممکن است این کار را بکنند. سخن در سفهاء نیست. عقلاء یک گردن‏بند زیبا و گرانبها را به گردن سگ و خوک نمی‏اندازند. گردن‏بند مخصوص دختران است. دختران جوان، مال آنها است شایستگی آنها را دارد. از نظر معنی همین‌طور است. هر کسی شایستگی هر کاری را دارد، آن کار را به عهده او می‏گذارند، عرب‌ها می‏گویند: «قَلَّدتُک امری» امر مهم را به گردن اشخاص ارزنده، بافضیلت و خبره در آن امر می‏گذارند. به عهده آن اشخاص می‏گذارند. و این اصطلاح شده است. در دین و لسان شریعت «تقلید» و به‌عهده‏گذاری یک اصطلاحی شده است. و باید انسان بداند که دینش را به عهده چه کسی بگذارد. امر و نهی خدا را از چه کسی اخذ کند. خود این یک مطلب مهمی است در شریعت. دین خدا و امر و نهی خدا، از ناحیه خدا و از طرف خدا است و باید به عهده کسانی گذارد که خدا به عهده آنها گذارده است.

در زمان امام صادق صلوات اللّه علیه زنی یک مرضی پیدا کرده بود که شکمش صدا می‏کرد. او پیش پزشکان آن زمان رفته بود. پزشکان برای رفع این بیماری خوردن خمر را برایش تجویز کرده بودند. از شیعیان حضرت بود، خدمت امام صادق؟ع؟ آمد

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 82 *»

عرض کرد آقا من چنین مرضی دارم و اطباء این‌طور علاج کرده‏اند، گفته‏اند باید خمر بخوری تا رفع بیماریت شود. حضرت فرمودند که چه چیز مانع تو شد که خمر نخوردی؟ عرض کرد خواستم از شما اجازه بگیرم. شما هر دستوری بفرمایید اطاعت کنم. به جهت اینکه «فاِنّی قد قلّدتُک دینی»، دینم را به عهده شما گذارده‏ام، شما بر من حلال کنید می‏خورم، حرام بفرمایید نمی‏خورم. بعد حضرت فرمودند: نه نخور، که خدا در حرام شفاء قرار نداده است.([53]) این تقلید در دین است. در حدیث غدیر خم رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند: این علی به منزله من است در میان شما فقلِّدوه دینَکم دینتان را به‌ عهده او بگذارید و اطیعوه فی جمیع امورکم او را در جمیع کارهایتان اطاعت کنید که اطاعت او اطاعت خدا است.

پس یکی دیگر از معانی بقیة‌الله این است که ائمه؟عهم؟ را خدا باقی گذارده بعد از رسول‌خدا؟ص؟ در بین ما برای اینکه اگر خدا را بخواهیم بندگی کنیم، ایشان را در جمیع امورمان اطاعت کنیم. پس بقیةاللّه خیر لکم یعنی هر یک از ائمه؟عهم؟ که در زمان و دوران امامت خودشان، خدا ایشان را باقی گذارده به منظور اطاعت‌کردن از ایشان است. اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم صلی ‏اللّه علیهم اجمعین. از این جهت در قرآن کلمه «باقیات» را هم به «طاعت» معنی کرده‏اند.([54]) والباقیات الصالحات خیرٌ عند ربّک ثواباً. باقیات الصالحات در نزد پرورنده تو ثوابش از همه چیز بیشتر و بهتر است. این باقیات الصالحات در این مورد به همین معنای طاعت است. طاعات خدا برای شما از حیث ثواب خیلی ارزش دارد و خیلی ارزنده است.

البته طاعات جمیع عبادات را شامل است. جمیع اموری که انسان خدا را در آن مورد اطاعت کند، طاعت می‏شود. ولی گاهی هم به‌خصوص بعضی از طاعت‌ها را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 83 *»

ائمه؟عهم؟ در ذیل این آیات ذکر کرده‏اند. از جمله فرموده‏اند مراد نمازهای پنجگانه است. می‏دانیم نمازهای پنجگانه بین طاعت‌ها، از همه طاعت‌ها اشرف است.  اِن قُبِلَتْ قُبِل ماسویٰها و اِن رُدَّت رُدَّ ماسویها.([55]) اگر که نماز قبول شد، همه اعمال قبول است. اگر نماز رد شد، تمام اعمال مردود است. از این‏ جهت که فضیلت و شرافت نماز بر سایر طاعت‌ها و عبادت‌ها مسلّم است، این آیات به صلوات خَمس هم معنی شده است. پس به این معنی اگر بگیریم نمازِ مقبول و نمازی که مورد عنایت و فضل خدا قرار بگیرد و خدا قبول بفرماید، آن نمازی است که نماز باشد. نمازی که نماز است قبول است؛ یعنی آن حقیقتی که این کلمه نماز، اسم است برای آن حقیقت اگر او تحقق پیدا کرد، نماز قبول است. و آن حقیقت که این عبادت‌ها و نمازها برای آن وضع شده و برای آن حقیقت درست شده، معلوم است که ولایت است. تمام این عبادت‌ها و طاعت‌ها همه شئونات آن ولایت است. آن ولایت در این شئونات نامش مختلف می‏شود، نماز می‏شود، روزه می‏شود، حج می‏شود، جهاد و سایر طاعات می‏شود. اصل ولایت ریشه جمیع طاعت‌ها و عبادت‌ها است.

اینکه گفتیم اسامی طاعات و حسنات، اسامی ائمه ما سلام اللّه علیهم اجمعین است، یک جهتش همین است چون آنچه که این عبادات برای آن وضع شده، تقرب الی اللّه و رسیدن به درجات کمال است. این تقرب الی اللّه و رسیدن به درجه کمال و قرب خدا چیست؟ آیا غیر از ولایت است. شخصی که در ولایت است مقرب است. شخصی که در ولایت است کمال پیدا کرده است. پس چون امام؟ع؟ مظهر تامّ ولایت هستند، پس به او «ولی» می‏گوییم یعنی صاحب ولایت. کلمه ولی به این اعتبار است که ولایت در او ظاهر است و او مظهر ولایة‏اللّه است. پس وقتی که اسباب و وسائلی که ما را به ولایت برسانند، این اسم‌ها را داشته باشند، مانند صلوة، حج، صوم، جهاد،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 84 *»

امر به معروف، احسان، انفاق، صله رحم و همه طاعات، اینها هر کدام وسیله و درجه‏ای است برای تقرب به خدا که همان ولایت و داخل شدن در ولایت آل‏محمد؟عهم؟ است. آن‌وقت آیا خود امام که مظهر ولایت است سزاوارتر نیست به این نام‌ها و به اینکه نماز، روزه، حج و جهاد نامیده شود؟ پس خودش سزاوارتر است از این اسبابی که ما را به ولایت او می‏رساند و این درجاتی که ما را به ولایت او نزدیک می‏کند.

همچنین این آیه شریفه به مودت تفسیر شده است. بقیةاللّه خیر لکم یعنی آن مودتی که باقیات الصالحات است. الباقیاتُ الصّالحاتُ خیرٌ عند ربِّک ثواباً به مودت تفسیر شده؛ یعنی آنچه که خدا در بین شما و در دل‌های شما باقی گذارده از محبت و مودت محمد و آل‏محمد؟عهم؟، این برای شما خیر است و مسلّم است که تا برای مودت منشأی در ما پیدا نشود، مودتی نخواهد بود. منشأ مودت وجود مبارک امام صلوات اللّه علیه در هر زمان است. آن بزرگوار وقتی که ما را دوست داشتند، ما هم ایشان را دوست می‏داریم. بدون دوستی امام؟ع؟ نمی‏شود امام را دوست داشت. باید ایشان دوست بدارند، تا ما هم ایشان را دوست بداریم. چرا؟ چون اِن ‏ذُکِر الخیر کنتم اوّلَه و اصلَه و فرعَه و معدِنَه و مَأواه و منتهاه،([56]) هر خیری را به یاد بیاوریم و نام ببریم اولش ایشانند، مبدأش ایشانند، معدنش ایشان هستند. خیر از ایشان سرچشمه می‏گیرد. تا ایشان شعاع خود را دوست نداشته باشند شعاع نمی‏تواند منیر خود را دوست داشته باشد. البته مسأله‌ دور است. شعاع هم تا شعاع نباشد و منیر را دوست نداشته باشد، منیر هم شعاع را دوست ندارد. مسأله‌ دور پیش‌می‏آید یعنی متوقف بریکدیگر است. تا دوستی آن‌ بزرگواران نباشد، ما نمی‏توانیم آنها را دوست داشته باشیم و تا دوستی ما به ایشان نباشد، مورد توجه و عنایتشان نخواهیم بود. یک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 85 *»

حقیقتی است که از دو جهت حساب می‏شود. وقتی که از آن طرف نگاه می‏کنیم، فضل است و عنایت، از این طرف که نگاه می‏کنیم عبودیت، ذلت و انکسار است. از آن طرف محبت آقایی است، از این طرف محبت نوکری است.

پس بقیة‌الله به این معنی منشأ مودت و محبتی که خدا در هر زمان باقی گذارده است می‏باشد. امام هر زمان منشأ مودت و محبت است برای اهل ایمان که از آن بزرگوار و از آن مبدأ، محبت‌ها و مودت‌ها سرچشمه می‏گیرد.

به همین مقدار که به هر بهانه‌ای، این امور را متذکر باشیم و به وجود حجة بن الحسن صلوات الله علیه توجه داشته باشیم خوب است. بحمدالله این بحث شروع شده است؛ حال هرچقدر استفاده کنیم یا اگر هم استفاده نکنیم، خوبیش این است که الحمدلله به وجود حضرت توجه داریم و ان‌شاءالله مورد عنایت خاصشان خواهیم بود. چند شبی گذشته بوده که ما این بحث را شروع کرده بودیم؛ یکی از آقازادگانِ محترممان که از بحثمان بی‌خبر بوده‌اند، نمی‌دانسته‌اند که ما این بحث را شروع کرده‌ایم که بگوییم انس ذهنی بوده. نه، بی‌خبر بوده‌اند. ایشان در خواب می‌بینند شب جمعه‌ای است و در حسینیه مهمانی است و سفره‌های زیاد و جمعیت خیلی زیادی هم هست و من هم دارم پذیرایی می‌کنم. اعلام کردند که امام زمان صلوات‌الله‌علیه می‌خواهند تشریف بیاورند. همه منتظر نشسته بودیم که حضرت تشریف آوردند. ایشان می‌گویند وقتی که تشریف آوردند، به صورت مبارکشان نگاه کردم. خیلی نورانی بود؛ خیلی نورانی! خوشا به حال ایشان که زیارت کردند. ان‌شاءالله کارِ اینجا به همه‌مان مربوط است. بحمدالله همه از عنایاتِ خاصّشان، به برکات بزرگان و دعاء ایشان و توجه ایشان بهره‌مندیم. مطلب همین است که باید آنها شفاعت کنند، لطف بفرمایند، تا آقایانِ بزرگ و بزرگوار، محمد و آل‌محمد؟عهم؟ احسان و تفضل بفرمایند وگرنه خودمان که معلوم است چه هستیم، مستحقِ همه عذاب‌ها

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 86 *»

هستیم، نه اینکه عنایتی بفرمایند. اگر لطفی می‌فرمایند، عنایتی می‌فرمایند، به برکت بزرگان است. البته «اگر» ندارد؛ می‌دانیم به‌طور کلی در لطفشان هستیم. این‌همه عافیت‌ها، این‌همه نعمت‌ها، این‌همه لطف‌ها، این‌همه احسان‌ها، اینها چیست؟ ما که در خودمان استحقاق نمی‌بینیم، این نیست مگر  وساطت بزرگان. آن بزرگواران شفاعت می‌کنند، وساطت می‌کنند، آقا امام زمان لطف می‌فرمایند. این عافیت‌ها و هدایت‌ها که می‌بینید، خیلی نعمت است. بزرگ‌ترین نعمت این نعمتِ مودت و محبت است. این نعمتِ مودت و محبت خیلی بزرگ است؛ و این نیست مگر به برکت وجود امام عصر صلوات الله علیه.

محمد بن اسماعیل بن عبدالرحمن جعفی می‏گوید که «دخلتُ اَنَا و عمّی الحصینُ بنُ عبدِالرحمن علی ابی‌عبداللّه؟ع؟» می‏گوید که من با عمویم خدمت حضرت صادق؟ع؟ رفتیم «فسَلَّمَ علیه» عمویم سلام عرض کرد «فرَدَّ علیه سلاماً» حضرت هم جواب فرمودند. «و اَدناه» و حضرت او را نزدیک خودشان بردند. ظاهراً خود محمد بن اسماعیل یا کودک بوده و یا جوان بوده است و نوعاً شیعیان این رسم را داشته‏اند که کودک‌ها، بچه‏ها و جوانان را خدمت حضرت می‏بردند.

حتی در یک حدیث دیدم که یک نفر با بچه برادرش خدمت امام؟ع؟ می‏آید و حضرت کتابی خدمتشان بوده از جمله گفتگویی که می‏شود می‏فرماید اسم تمام دوستان ما در این کتاب نوشته شده است. بعد این دو نفر خیلی مضطرب می‏شوند که ببینند و اسم خودشان را پیدا کنند که در آن هست یا نیست. همان جوان می‏گوید: عمویم کتاب را جلو کشید و شروع کرد به نگاه‌کردن در کتاب و دنبال اسمش می‏گشت. من همان‌طور که نگاه می‏کردم اسم خودم را زودتر از او پیدا کردم. داد زدم آهای عمو اسم من اینجا است او خیلی مضطرب شد و می‏گشت و یک مقداری گشت تا بالاخره اسمش را پیدا کردیم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 87 *»

حالا محمد بن اسماعیل می‏گوید من با عمویم خدمت حضرت صادق؟ع؟ رفتیم و عمویم بر امام؟ع؟ سلام کرد و امام جوابش را فرمودند و او را نزدیک خود بردند. و قال: اِبنُ مَن هذا فرمودند: این بچه کیست که همراهت آمده است؟ «قال ابنُ اخی اسماعیل» این پسر برادرم اسماعیل است. قال: رَحِمَ اللّهُ اسماعیل، ببینید! اگر بچه را نیاورده بود این دعاء شامل حال برادرش نشده بود بچه را که امام؟ع؟ دیدند درباره برادرش که فوت شده بود، دعاء فرمودند. رحم اللّه اسماعیل خدا اسماعیل را رحمت کند، و تجاوَزَ عن سیّئِ عملِه خدا از گناهان او بگذرد. کیف مُخلَّفوه آنهایی که بعد از او ماندند از فامیل و دیگران حالشان چطور است؟ عرض کرد آقا «نحن جمیعاً بخیرٍ ما اَبقی لنا مَودَّتَکم». آقا ما همه حالمان خوب است اما در صورتی که این مودت و محبتی که به شما داریم، خدا این را باقی بدارد. تا وقتی که خدا این مودت و محبت شما را برای ما باقی بدارد، ما خوب هستیم. امام فرمودند: یا حصین لاتَستصغِروا مَودّتَنا فاِنَّها من الباقیات الصالحات مبادا مودت ما را کوچک بشماری. امام؟ع؟ این فرمایش را که می‏فرمایند می‏خواهند باز هم از خمیره او اقرار به مودت و محبت را استخراج بفرمایند. فرمود مبادا مودت ما را کوچک بشماری، که مودت و دوستی ما از باقیات الصالحات است که خدا درباره‏اش فرموده است: والباقیاتُ الصالحات خیرٌ عند ربِّک ثواباً. عرض کرد: «یا ابنَ ‌رسولِ‌اللّه ما اَستصغِرُ هذا» من هیچ وقت مودت شما را کوچک نمی‏شمرم، «ولکنْ اَحمَدُ اللّهَ علیها» بلکه خدا را بر مودت شما حمد می‏کنم.

آن وقت حضور امام صادق؟ع؟ استدلال می‏کند و این حدیث را ذکر می‏کند که هم این حدیث به تصدیق امام صلوات اللّه علیه می‏رسد و هم او دوباره اظهار ایمان و مودتش را می‏کند. حمد می‏کنم خدا را بر مودت شما. چرا؟ لقولهم صلوات اللّه علیهم من حَمِدَ فلیقُل الحمدللّه علی اوّلِ النِّعَم امامان دیگر  پیش از شما، به ما دستور فرموده‏اند هر کس می‏خواهد بر نعمتی خدا را حمد کند این‌طور بگوید: الحمدللّه علی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 88 *»

اول النعم که همه نعمت‌ها به این بستگی دارد. خدا را شکر بر آن اول نعمت‌ها و اصل نعمت‌ها و ریشه نعمت‌ها. خود این شخص خدمت امام؟ع؟ دارد توضیح می‏دهد که «قیل» خدمت ائمه؟عهم؟ عرض شده است که این «اول النعم» چیست که خدا را بر آن شکر کنیم؟ «قال» آن امامی که از او سؤال شده فرموده است: ولایتُنا اهلَ‌البیت. ([57]) ولایت ما اهل‌البیت اول نعمت‌ها است. اصل و ریشه نعمت‌ها است.

در واقع هر نعمتی به برکت ولایت و مودت نعمت است و الا عذاب و استدراج است، گرچه به شکل ظاهر نعمت باشد. انسان در معصیت خدا غرق می‏شود، و خدا هم مرتب نعمت را به او می‏دهد و یک‌دفعه انسان به جهنم می‏رود. اما اگر ولایت باشد، حتی عذاب هم دیگر عذاب نیست و خدا عذاب نمی‏کند. اگر یک وقتی بلائی و ابتلائی را خدای نکرده بر ما نازل کند، برای تخفیف گناهان است. دیگر این را عذاب نمی‏شود گفت. پس همه‌چیز نعمت می‏شود، حتی عذاب و بلاء هم برای تخفیف گناهان دوستان است. الحمدللّه رب العالمین. پس هر وقت خواستید شکر کنید، فرمود بگویید: الحمدللّه‏ علی اول النعم. خدا را شکر بر آن ریشه نعمت‌ها و اصل نعمت‌ها.

همچنین برای بقیةاللّه یا باقیات الصالحات تعبیر دیگری هم فرموده‏اند که آن هم یکی از مصادیق طاعت است. فرمودند نماز شب از باقیات الصالحات است که خدا باقی گذارده در بین شما از طاعت‌ها، با آن همه فضائلی که دارد.

همچنین فرمود عبارت است از سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر که به تسبیحات اربعه مشهور است و ارکان اسلام است. این چهار پایه و چهار رکن در هر عالمی طوری جلوه دارد که ریشه‏اش به همان ارکان اربعه ایمان برمی‏گردد. و ان‌شاءاللّه توجه داریم که این ذکر هم با داشتن ارکان اربعه ایمان مورد قبول است.

ابوبصیر از امام صادق صلوات اللّه علیه نقل می‏کند که حضرت فرمودند:

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 89 *»

قال رسول‌اللّه؟ص؟ خُذوا جُنَنَکُم رسول‌اللّه فرمودند سپرهایتان را بگیرید. می‏دانید، در برابر بلاء و تیرهای دشمنان سپر می‏گیرند. به چه منظور؟ قالوا یا رسولَ‌اللّه عدوٌّ حَضَرَ؟ آیا دشمنی آمده و جنگی می‏خواهد شروع بشود که دستور می‏دهید اسلحه و سپرها را برداریم؟ فقال لا، فرمودند: نه، دشمنی نیامده است. ولکن خُذوا جُننکم من النار سپرها را برای جلوگیری از آتش مهیا کنید. فقالوا بمَ نأخُذُ جُنننا یا رسول‌اللّه من النار؟ به چه چیز ما سپرهای خود را در برابر آتش مهیا کنیم؟ کدام سپر است که می‏تواند در برابر آتش مقاومت کند و ما را محافظت کند؟ قال فرمود: سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر این ذکر تسبیحات اربعه، فانّهنّ یأتینَ یومَ القیامة و لهنّ مقدَّماتٌ و مؤخَّراتٌ و مُنجِیاتٌ و مُعقِّبات و هنّ الباقیات‏الصالحات. ([58]) این ذکرها در روز قیامت می‏آیند و اینها خیلی مجهّزند، جلو، عقب، دنباله و نیز نجات‌دهنده دارند و مؤمن وقتی که وارد صحرای قیامت می‏شود به این سلاح مسلّح است و از هر جهت او را محافظت می‏کنند و اینها باقیات الصالحاتی هستند که مؤمن را از آتش قیامت حفظ می‏کنند و البته می‏دانیم باز هم به برکت ولایت قبول است. ذکر، به برکت ولایت ایشان ذکر است. آن هم آن ولایتی که همراه است با معرفت فضائل و مقامات ایشان و همه اینها از برکات بزرگان ما است و امیدواریم ان‌شاءاللّه به برکت این فرمایشات محبت ما به ائمه هدی؟عهم؟ زیاد شود و همه اعمال و طاعات ما ان‌شاءالله قبول و معاصی ما آمرزیده شود و ان‌شاءالله ما اهل طاعت باشیم و خدا ما را از محبان و مطیعان و صالحان قرار دهد. اللّهم خذ بنا سبیل الصالحین.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 90 *»

مجلس 9

 

 (روز سه‌شنبه 30 شعبان‌المعظم 1405 هـ ق)

 

r حضرات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ بقیّه خدا در میان خلق او هستند

r ایشان؟عهم؟ معانی و ظاهر خدایند

r ایشان؟عهم؟ مواقع صفات اویند

r توضیح مطلب

r ایشان؟عهم؟ مظاهر افعال خدایند

r ایشان؟عهم؟ بقیّه خدا یعنی آیات اویند

r آیات اثبات و آیات تعریف

r همه آیات، آثار ایشان؟عهم؟ است

r انفس خلق ایشانند؟عهم؟

r غیر از خدا و ایشان؟عهم؟ چیزی نیست

r ایشان؟عهم؟ جوهرند و سایر خلق عرض

r ایشان؟عهم؟ بندگان و خلقِ خدایند

r بقیةالله و علل اربعه خلق

r آتش نسبت به حرارت بقیه خدا است

r علیت ایشان؟عهم؟ همه هستی را پر کرده است

r حضرت مهدی؟ع؟ در فرمایشات امیرالمؤمنین؟ع؟

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 91 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

در این آیه شریفه عرض شد که از نظر لغت «بقیه» اسم است از «ابقیتُ علی فلان» که عرب وقتی بخواهند رحمت، شفقت و نعمتی را برای بعضی قرار بدهند با این عبارت تعبیر می‏آورند. می‏گویند «ابقیت علی فلان» کلمه «بقیه» اسم این کار می‏شود. از جمله مصادیق این آیه وجود مبارک ائمه؟عهم؟ هستند که طبق این معنی، مقداری بحث کرده و عرایضی را عرض کردم.

از جمله معانی این است که این بزرگواران عبارتند از : «ما ابقی الله بینَنا من معانیه و ظواهره». هر یک از ائمه هدی؟عهم؟ و در این زمان حجة بن الحسن صلوات الله علیه معانی و ظواهر خدا است که خداوند در بین ما باقی گذارده است. خداوند ظواهر خود و معانی خود را در بین خلق باقی گذارده که ایشانند آن معانی و غیر از ایشان کسی و چیزی معانی و ظواهر خدا نیست. اگر هم در رتبه‏های بعد برای معانی و ظواهر خدا، مظاهری باشد، مثل انبیاء و بزرگان دین، اینها مراتب بعدی هستند. و معانی بعد از معانی و ظواهر بعد از ظواهر هستند. ولی حقیقت معانی و حقیقت ظواهر که خدا در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 92 *»

بین ما و همه خلق باقی گذارده، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند. دیگران هم چون مظهر ایشان شده‏اند، معانی خواهند بود و معانی سفلی که بزرگان ما در مورد کاملین و بزرگان شیعه می‏گویند؛ یعنی چون ایشان در عرصه رعیت مظاهر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏باشند، به این عنوان مظاهر و معانی سفلای خداوندی گفته می‏شوند. پس حقیقت معانی و حقیقت ظواهر خدا، که خدا برای خلق و در بین خلق باقی گذارده و شفقت و مرحمت فرموده به واسطه وجود آنها، محمد و آل‏محمد صلوات الله علیهم اجمعین می‏باشند.

وقتی که معانی و ظواهر خدا گفته می‏شود، چه چیز اراده می‏شود؟ معانی خدا و ظواهر خدا یعنی مصادیق و مواقع آنچه از صفات که ما به خدا نسبت می‏دهیم این بزرگوارانند. از جمله ما «معبودیت» را به خدا نسبت می‏دهیم و می‏گوییم خدا را عبادت می‏کنیم. خدا را پرستش می‏کنیم. خود معبودیت آیا صفتی و ظهوری برای خدا نیست؟ البته هست پس از معانی خدا است. یعنی از ظواهر خدا است، از ظهورات خدا است. صفتی است که برای خدا است، حال موقع این صفت ایشانند. موقع معبودیت ایشانند. معنی این سخن این است که خداوند به وسیله محمد و آل‏محمد؟عهم؟ عبادت و پرستش می‏شود. خدا پرستش می‏شود به ایشان. دقت بفرمایید! نمی‏گوییم ایشان را پرستش می‏کنیم بلکه خدا پرستش می‏شود به وسیله این بزرگواران. از این جهت خودشان فرمودند:  لولانا ماعُبِدَ الله،([59]) اگر ما نبودیم خدا عبادت و پرستش نمی‏شد. یعنی موقعی پیدا نمی‏شد برای اینکه آن موقع،  محل و معنای معبودیت خداوند باشد.

همین‌طور ما خدا را تسبیح می‏کنیم. خدا «مسبَّح» است یعنی تسبیح‌شده، تنزیه‌شده و تقدیس‌شده. خدا را از صفات نقص تنزیه می‏کنیم. می‏گوییم سبحان الله. خدا را تقدیس می‏کنیم، می‏گوییم «قدّوس» است. این تنزیهات و تسبیحات باعث

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 93 *»

می‏شود که بگوییم خدا دارای صفتی است که آن صفت مُسبَّحیت و مقدَّسیت است. این صفت معنایی از معانی خدا و صفتی از صفات خدا است. موقعش محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏باشند. یعنی خدا به وسیله این بزرگواران تسبیح می‏شود. همین‌طور حمد و ستایش. خدا ستایش می‏شود و «محمودیت» صفتی است که از معانی خدا است، موقعش این بزرگوارانند؛ یعنی خدا حمد و ستایش می‏شود به وسیله ایشان. همین‌طور تهلیل، لا اله الا اللّه وقتی می‏گوییم لا اله الا اللّه یعنی الهی نیست مگر اللّه و الوهیت مخصوص خدا است. الوهیت از معانی خدا است، از صفات خدا است، موقع این صفت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند؛ یعنی ما خدا را به محمد و آل‏محمد تهلیل می‏کنیم و لا اله الا اللّه می‏گوییم. همین‌طور تکبیر، می‏گوییم اللّه اکبر، خدا بزرگ‌تر است از آنکه وصف گردد. این بزرگ‌تربودن از وصف‌شدن از معانی خدا است. موقعش ایشانند. پس خداوند را به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ تکبیر می‏گوییم.

همین‌طور معرفت و یادکردن خدا، خدا را یاد می‏کنیم، خدا مذکور ما است. «مذکوریت» خدا به ایشان است. «معروفیت» خدا به ایشان است.

همچنین خدا در ظهور به افعالش به وسیله ایشان ظاهر شده است. مثلاً اگر خلق فرموده «خَلَقَ بهم» به وسیله ایشان خلقت فرموده. و اگر به خلق رزق داده «رَزَقَ بهم». خلق را به ایشان زنده فرموده است «اَحیی بهم». خلق را به ایشان می‏میراند  «اَمات الخلقَ بهم». پس خلق الخلق بهم، رزق الخلق بهم، احیی الخلق بهم و امات الخلق بهم. و ارکان همه فعل‌های خدا همین چهار رکن است. تمام فعل‌های خدا و کارهای خدا برگشتش یا به خلق‌کردن است یا روزی‌دادن یا زنده‌کردن یا میراندن. این چهار رکن برای افعال خدا است. خدا به این بزرگواران ارکان افعال خود را انجام می‏دهد. پس معنای «ما ابقی ‏الله لکم» برای بقیةالله این می‏شود که آن حقیقت‌هایی که برای شما باقی گذارده و به وسیله آن حقیقت‌ها شما و همه موجودات را آن‌به‌آن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 94 *»

خلقت می‏فرماید و آن‌به‌آن رزق می‏دهد و آن‌به‌آن احیاء می‏فرماید و آن‌به‌آن اماته می‏فرماید، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏باشند.

معنای دیگری هم که می‏شود گفت این است که خداوند ایشان را «بقیه» نامیده و بقیه قرار داده به این معنا  که باقی‌گذارده از آیات آفاقی و آیات انفسی خود در بین خلقش. اینها بقیةالله هستند یعنی «ما ابقی الله لکم من آیاته فی الآفاق و فی الانفس». آن آیاتی را  که خدا در بین خلقش باقی گذارده در آفاق و اطراف و جوانب هستی و در بین خود نفوس، ایشانند. آیه شریفه هم اشاره به این مطلب دارد؛ سنُریهم آیاتِنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یَتبیّنَ لهم اَنّه الحق،([60]) به زودی ما به ایشان آیه‏های خود را در آفاق و در نفس‌های ایشان می‏نمایانیم. سنریهم به زودی می‏نمایانیم یعنی ما آیات خود را باقی می‏گذاریم. اگر بنا بود آیات خدا در آفاق و انفس نباشد که نه آفاقی باقی می‏ماند و نه انفسی. برقراری هستی و برقراری نفوس و همه خلق به واسطه این است که خدا این آیات را باقی داشته. پس بقیة‏الله هستند یعنی ایشانند آیاتی که خدا در آفاق باقی گذارده و ایشان را همیشگی قرار داده و ایشان را در آفاق و در انفس جاودانی ساخته است.

حدیثی از حضرت صادق صلوات الله علیه است که بعد از تلاوت این آیه می‏فرماید: فایّ آیــةٍ فی‏الآفاق غیرنا اَراها اللّهُ اهلَ الآفاق،([61]) چه آیه‏ای در آفاق و جوانب و اطراف هستی وجود دارد غیر از ما، که خدا آن آیه‏ها را به اهل آفاق نمایانیده باشد؟ نشان بدهید چه آیه‏ای است و کدام آیه است که خدا آن را به اهل آفاق نمایانیده غیر از ما؟ معنی این سخن چیست؟ یعنی هر چه در خلق می‏بینند و هر چه در خلق می‏شنوند و هر چه در خلق ادراک می‏کنند که به طوری خدا را برای آنها اثبات می‏کند

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 95 *»

یا خدا را به آنها می‏شناساند و بزرگ باشد، ما هستیم. چون آیه دو قسم است. آیه اثبات و آیه تعریف. آیه‏ای که همه خلق بشنوند یا ببینند یا در همه هستی ادراک کنند که آن آیه خدا را اثبات کند یا بشناساند و بزرگ باشد غیر از ما کدام است و چیست؟

همین‌طور درباره آیه و مانُریهم مِن آیةٍ الا و هی اکبرُ مِن اُختِها  که در قرآن رسیده امام؟ع؟ فرمود: فایّ آیة اکبر منّا([62]) چه آیه‏ای است برای خدا که از ما بزرگ‌تر باشد؟ هر آیه بزرگی در اثبات خدا و در تعریف و شناخت خدا ما هستیم و غیر ما نیست.

این مطلب خیلی دقیق است. هر آیه‏ای که بزرگ باشد یعنی در انجام وظیفهٔ آیه‌بودن بزرگ باشد، چه در اثبات و چه در تعریف و شناخت خدا، ما هستیم. غیر ما چیزی نیست. این‌همه دقت‌ها که تا به حال شده از ابتدائی که بشر متوجه این آسمان و زمین و این آثار صنعت، قدرت و حکمت خدا شده است و هر چه که این علوم ترقی کرده که مربوط به شناخت همین پدیده‏های هستی و نمودهای ظاهر هستی است هرچه تحقیق کرده‏اند و هرچه پیشرفت کرده‏اند و هرچه با چشم یا با ابزاری دیده‏اند و هرچه با فکر ادراک کرده‏اند و هرچه به گوش شنیده‏اند و بعد از این می‏شنوند و ادراک می‏کنند از آیات خدا، چه آیات اثبات خدا و چه آیات شناخت خدا، این بزرگواران می‏فرمایند بزرگ‌تر از همه، ما هستیم. اصل همه ما هستیم. یعنی همه آثار ایشان است.

بقیةالله خیر لکم وقتی که این بزرگواران مبدأ باشند برای این همه آیات، آیات اثبات و تعریف خدا، یعنی «ما ابقی الله لکم من آیاته فی الآفاق و فی انفسکم». در همه سراسر هستی این آیات را خدا باقی گذارده و جاوید ساخته است. و این عبارت است از همان شفقت عامه و رحمت عمومی خدا که بر جمیع خلق فرموده است. پس آنچه که در کَوْن و هستی ادراک شود، دانسته شود، دیده شود و شنیده شود از آیات اثبات

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 96 *»

خدا و آیات تعریف و تعرّف خدا، بقیةالله است. آثار امام معصوم است که در هر زمانی در عالم ظاهرمان هست. و الا در زمان‌های دیگر همیشه هستند و خواهند بود و همه ایشان هم هستند ولی چون ظرفیت زمان ما اقتضاء نمی‏کند که همه ایشان بمانند، خدا در هر زمانی به مناسبت آن زمان و مصلحت آن زمان چند نفر از ایشان را قرار می‏دهد و در این زمان ما هم طبق اقتضاء و مصالح این زمان و اهل زمان حجة بن الحسن صلوات الله علیه را قرار داده است که بقیه باشد. یعنی خودش در اثبات و تعریف آیه باشد و همه آیات اثبات و تعریف خدا هم آثار این حقیقت باشند.

درباره انفس هم فرمود: لقد مَنَّ اللهُ علی المؤمنینَ اذ بَعَثَ فیهم رسولاً من انفسِهم یتلو علیهم آیاتِه.([63]) سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم، ما در انفس خلق آیات خود را می‏نمایانیم. رسول‌الله را خدا از انفس خلق مبعوث فرمود یعنی از آل‏محمد؟عهم؟. رسول از آل‏محمد؟عهم؟ انتخاب شده است. رسول؟ص؟ از آن طینت، از آن حقیقت و از آن روح و نور انتخاب شد و به رسالت مبعوث شد. پس ائمه؟عهم؟ انفس خلق هستند، جان‌های خلق هستند، نَفْس‌های خلق هستند. همان تعبیری که حضرت امیر صلوات الله علیه دارند: انا ذاتُ الذوات و انا الذات فی الذوات للذات([64]) من هستم آن ذات و حقیقتی که غیر از من هیچ ذات و جوهر و حقیقتی نیست. انّما هو حقٌ و خلقٌ لا ثالثَ بینَهما و لا ثالثَ غیرُهما.([65]) خدا است و خلق و از نظری این خلق یک حقیقت است که دیگر غیر از او هم هیچ چیزی نیست. اگر مجموعه هستی را با آنچه که در آن است به این چشم نگاه کنیم یک حقیقت می‏بینیم که این حقیقت نه عَرَض ذات خدا است و نه خودش عرَض چیزی است. به جایی بسته نیست، خدا او را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 97 *»

به خود او ایجاد کرده. مجموعه هستی با آنچه که در آن است یک حقیقت محض است. نه به ذات خدا عارض شده و نه به چیز دیگر، چون چیز دیگری نیست. انما هو حق و خلق فرمایش حضرت رضا؟ع؟ است. خدا است و خلق او که از این نظر این خلق یک حقیقت است. اینجا که می‏فرماید: انا الذات یعنی این حقیقت، هیچ‌چیز دیگری نیست. وقتی که به این چشم نگاه می‏کنیم هیچ چیزی نیست مگر خدا و محمد و آل‏محمد؟عهم؟، هیچ چیز دیگری نیست.

بعد امام؟عهم؟ شئونات خودشان را بیان می‏فرماید. من که عبارتم از یک حقیقت و یک ذات حالا انا ذات الذوات باز دوباره یک مرتبه دیگر بیاییم بین خلق. حالا خلق را که بررسی کنیم می‏بینیم که دو قسمت هستند؛ یک علت کلیه اولیه و یک معلول کلی. یک علت اولیه و کلی و بعد هم آنچه که به این حقیقت پیدا شده و ایجاد شده است. همه را _ گر چه بعضی خودشان علت باشند و در پیدایش معلول‌های دیگر موثر باشند _ خداوند به آن علت ایجاد کرده حالا اگر به آن لحاظ حساب کنیم تمام علت‌ها و مؤثرهای دیگر، همه و همه در حکم عَرَضند برای محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و ایشان جوهرند انا الذات فی الذوات، من ذات هستم و آن جوهر و علت و مؤثر اوّلی کلّی در پیدایش ذوات. در پیدایش علت‌های کلی دیگر و مؤثرهای کلی دیگر که آنها هر کدام دارای آثار و دارای معلولات هستند همه بالنسبه به من و برای من در حکم عرضند، انا الذات فی الذوات این هم یک مقام.

مرتبه دیگر خبر می‏دهد از عبودیت خودش و اینکه خدا او را خلقت کرده و احداث فرموده است. می‏فرماید: و الذات فی الذوات للذات. با اینکه من مبدأ هستم برای همه مبادی و علت هستم برای همه علل و مؤثر هستم برای همه مؤثرات، باز عبد خدا هستم؛ للذات، مُلک خدا هستم، مملوک خدا هستم، مِلک خدا هستم، الا اَنَّهم عبادُک و خلقُک.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 98 *»

بحث در این است که این بزرگواران آیات بزرگ خدا هستند که از ایشان آیه‏ای بزرگ‌تر نیست. اگر آیه‏ای باشد شأنی از شئونات ایشان است. اگر جلوه‏ای باشد تجلی ایشان است. ایشانند آیات بزرگ خدا در مقام اثبات و در مقام تعریف و تعرّف خدا که خدا به ایشان بر بندگانش عنایت، لطف و شفقت فرموده است. پس بقیةالله یعنی «ما ابقیٰ لکم» یا «ابقیٰ علی الخلق» مثل آن تعبیری که داشتیم «ابقیتُ علی فلان» یعنی من بر فلانی مهربانی کردم، شفقت و رحمت کردم و او را مورد تفضل و عنایت خود قرار دادم. این کار و آن کاری که به وسیله آن تفضل، رحمت و شفقت انجام می‏شود «بقیه» است. پس خدا به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ بر خلق لطف، رحمت و عنایت فرموده که ایشان را آیات بزرگ و اصل آیات اثبات و تعریف خود قرار داده است به طوری که همه خلق در آیه اثبات خدا بودن و یا آیه تعریف خدا بودن فرع ایشانند. و تا اینجا که بحث کرده‏ایم به طور کلی می‏شود گفت: خدا به ایشان خلق کرده و از ایشان خلق کرده و بر شکل ایشان خلق کرده و به سوی ایشان خلق کرده است. به ایشان خلق کرده یعنی علت فاعلیه هستند. از ایشان خلق کرده یعنی علت مادّیه هستند. بر شکل و شمایل ایشان خلق کرده علت صوریه هستند. به سوی ایشان خلق کرده یعنی علت غائیه هستند. خدا علت را برای پیدایش معلول به معلول تفضل فرموده است. «ابقی العلة للمعلول» از این‌رو خطاب به معلول می‌فرماید می‏گوید: بقیةالله خیر لکم بقیه، یعنی آن علت که به او، خدا بر تو لطف کرد، وجودت از او است. هستی، کمالات، شئونات و هر چه داری از او است. برای او، به سوی او و بر او تو را آفرید و برای تو او را قرار داد، او بهتر است برای تو از خود تو برای خودت. این‌طور به معلول می‏گوید.

فرض بفرمایید وقتی که این آتش می‏سوزاند و سوختن پیدا می‏شود و یا حرارت پیدا می‏شود، این حرارت هر کمالی دارد و هر وجودی دارد به برکت آتش است. حالا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 99 *»

به این حرارت می‏گویند: این آتش علت وجود تو است، علت پیدایش تو است، علت کمالات تو است؛ هر چه داری به برکت این آتش داری. اگر ماده داری از این آتش داری، اگر صورت داری بر شکل و هیئت این آتش است. اگر مبدأ داری همین آتش است، اگر معاد داری و برگشت داری باز به آتش است. حالا که بدء تو، عود تو، ماده تو، صورت تو، غایت تو، فاعلیت تو و همه‌چیز تو به این آتش است، پس ای حرارت، این آتش برای تو از خود تو بهتر است و از همه‌چیز برای تو بهتر است. اسم این را عرب «بقیه» می‏گذارد. وقتی که می‏خواهد بگوید آتش بالنسبه به حرارت چه کاره است، می‏گوید این بقیه است. آتش بالنسبه به حرارت بقیه است. یعنی آن خدایی که حرارت را خلق فرموده، آن را به آتش خلق کرده است. یعنی ای حرارت «ما ابقی لک» آنچه خدا بر تو  به آن شفقت، رحمت و تفضل فرموده و او را علت پیدایش تو قرار داده و علت فاعلی، علت صوری، علت مادی و علت غائی برای تو قرار داده، او بهتر است برای تو از خود تو و از هر چه که داری؛ چون مبدأ آن است و همه چیز تو از او است.

بقیةالله خیر لکم یعنی آن حقیقت‌ها و آن علت‌های اولیه و تامّه که ماده شما از ایشان است، صورت شما از ایشان است، فاعلیتی که خدا به آن شما را احداث کرده، ایشانند، علت غائیه و عود شما ایشانند، بدء شما ایشانند؛ ایشان خیر لکم، برای شما از شما و از آنچه دارید بهتر می‏باشند.

حالا شما در همه پیکره و ماده و صورت حرارت نگاه کنید، آیا جز آتش چیزی می‏بینید. این حرارت معلول است، معلول این آتش است. همه‌چیزش بستگی به این آتش دارد و در همه مُلک حرارت و سراسر عرصه حرارت که نگاه می‏کنید لایُری فیها الا النار و لایُسمع فیها الا صوت النار. هر چه هست در همه معلول، نشان علت است. حکماء تعبیری دارند می‏گویند معلول تنزل علت است. یک چیزی شنیده بودند اما ندانسته‏اند چیست. علت به ذاتش در رتبه معلول تنزل نمی‏کند، بلکه معلول به علت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 100 *»

احداث می‏شود و هر چه دارد از علت است و از برکات علت است. این نکته را به ما فرموده‏اند و الحمدلله به ما فهمانیدند که همه مُلک و همه هستی معلول‌هایی هستند که از محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‌باشند و ایشان علت فاعلی، علت غائی، علت مادی و علت صوری همه خلق می‏باشند. هر چه خلق دارند به برکت ایشان است و به مقام علیت خود همه هستی را پر کرده‏اند به طوری که لایُریٰ فیها نورٌ الا نورُهم و لایُسمَع فیها صوتٌ الا صوتُهم. روی این جهت می‏فرماید: بقیةالله خیر لکم ای معلول‌ها، علت شما، آنی که به او هستی دارید، به او ماده و صورت دارید، او علت فاعلی شما است، او علت غائی شما است؛ او برای شما بهتر است. در مقام کون همه خلق از ایشانند و به ایشانند و برای ایشانند و به سوی ایشانند و بر شکل و شمایل ایشانند ولی در مقام شرع، طیّبات این‌طورند و خبیثات در شرع بر خلاف صورت ایشانند. همه و همه بیان همین بقیةالله است.

خطبه مفصلی است از حضرت امیر صلوات الله علیه در نهج‌البلاغه که آن مقداری که به بحث مربوط می‏شود و با وجود مبارک حجة بن الحسن صلوات الله علیه مناسبت دارد عرض می‏کنم. نَوف بِکالی یکی از اصحاب حضرت امیر؟ع؟ است و گویا ایشان از دربانان حضرت بوده است. بعضی‏ها گفته‏اند از قبیله هَمْدان است که حارث همدانی هم از آن قبیله بوده. بعضی‏ها گفته‏اند از قبیله حِمْیَر است که سید حمیری از آن قبیله بوده. ایشان خیلی مورد توجه حضرت بوده است. می‏گوید یک روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه خطبه‏ای فرمودند این خطبه را ایشان روایت می‏کند و مرحوم سید رضی هم در نهج‌البلاغه ذکر کرده است. خطبه نسبتاً طولانی است.

می‏گوید در کوفه حضرت این خطبه را فرمودند، «و هو قائمٌ علی حجارةٍ نَصَبَها له جَعدَةُ بنُ هُبَیرَةَ المَخزومی» حضرت ایستاده بودند و تکیه فرموده بودند به سنگی که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 101 *»

آن سنگ را جَعده برای حضرت قرار داده بود. این جعده پسر خواهر حضرت امیر صلوات الله علیه یعنی ام‌هانی بود که ام‌هانی فرزند ابوطالب و خواهر حضرت امیر صلوات الله علیه بود و این جعده پسر خواهر حضرت بود. سنگ را قرار داده بود و گویا حضرت در مواقعی که سخنرانی و خطبه‌ای داشتند به این سنگ تکیه می‏فرمودند «و علیه مِدرَعَةٌ من صُوف» لباسی که حضرت بر تن مبارکشان داشتند از پشم بود «و حمائلُ سیفِه لیف» از لیف خرما برای خود حمایل شمشیرشان را ساخته بودند «و فی رِجلَیه نعلانِ من لیف» به پای مبارکشان هم به اصطلاح دمپایی و نعل عربی از لیف خرما بود. «و کأنّ جبینَه ثَفِنَـةُ بعیر» پیشانی مبارک حضرت از شدت و زیادی سجده مثل سر زانوی شتر پینه بسته بود.

فقال: الحمد لله الذی الیه مصائرُ الخَلْقِ و عواقبُ الامر، حمد مفصلی فرمودند تا اینکه فرمایش حضرت به اینجا رسید؛ و اِنَّ لکم فی القُرونِ السّالفةِ لَعِبرةً، قرن‌ها و زمان‌های پیشین برای شما عبرت و مایه اعتبار است که عبرت بگیرید. بعد فرمود:  اَینَ العَمالِقةُ و اَبناءُ العَمالقة این الفراعنةُ و ابناءُ الفراعنة این اصحابُ مدائنِ الرَّسِّ الّذین قتلوا النّبیّینَ واَطفَئوا سُننَ المرسلین و اَحیَوا سُننَ الجبّارین این الّذین ساروا بالجُیوش هزموا الالوف و عسکروا العساکر  مدَّنوا المدائن، کجا رفتند عمالقه و فرزندان عمالقه، پادشاهان روم؟ کجا رفتند فراعنه و فرزندان فراعنه، پادشاهان مصر؟ کجا هستند صاحبان شهرها و مدینه‏های رَسّ آن کسانی که پیامبران را کشتند و سنت‌های مرسلین را خاموش کردند و سنت‌های ستمگران را زنده کردند؟ کجا هستند آن کسانی که با لشکرها حرکت می‏کردند و هزاران لشکر را درهم می‏شکستند و دارای لشکرهای فراوان بودند و شهرها را تعمیر می‏کردند و می‏ساختند؟ کجا رفتند؟

حضرت فرمایش را ادامه می‏دهند تا اینکه سخن به حجة بن الحسن صلوات الله علیه می‏رسد. آن بزرگوار را این‌طور توصیف می‏کنند: قد لَبِسَ لِلحکمةِ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 102 *»

جُنَّتَها مهدی آل‏محمد صلوات الله علیه سپر حکمت را برای حکمت پوشیده است، و اَخَذَها بجمیعِ اَدَبِها، حجة بن الحسن صلوات‌ الله ‌علیه را توصیف می‏فرماید. تمام آداب و رسوم و شئونات حکمت را جمع کرده است. مِن الاِقبالِ علیها و المعرفةِ بها و التَّفرُّغِ لها یعنی مظهر حکمت خدا است. جهاتی دارد که امام؟ع؟ آن بزرگوار را این‌طور توصیف می‏کنند. همه ائمه این‌طورند. مظاهر حکمت خدا هستند اما در بیان غیبت و ظهور مهدی صلوات الله علیه لازم است که همه بدانند که چه غیبت و چه ظهور حضرت همه و همه بر مبنای حکمت الهیه است. یک مو خلاف حکمت نیست. فهی عند نفسِه ضالَّتُه الّتی یَطلُبُها و حاجَتُه الّتی یَسأَلُ عنها، حکمت الهیه در نزد این بزرگوار گمشده او است که او را می‏طلبد و حاجت او است که او را از خدا می‏خواهد. فهو مغتربٌ اذا اغْتَرَبَ الاسلامُ و ضَرَبَ بعَسیبِ ذَنَبِه، آن بزرگوار موقعیّت امام زمان صلوات الله علیه را در زمان غیبت کبری ذکر می‏فرمایند. مغترب یعنی مهدی صلوات الله علیه غریب و تنها خواهد شد، مقهور و مغلوب خواهد شد. چرا؟ غربت امام زمان صلوات الله علیه از وقتی شروع می‏شود که غربت اسلام شروع می‏شود. و در غربت به‌سر می‏برد تا وقتی که اسلام در غربت به‌سر می‏برد. بیان عجیبی است. مغترب اذا اغترب الاسلام. وقتی‌که اسلام به غربت می‏افتد، آن بزرگوار هم مغترب است، غریب و مقهور است. امام؟ع؟ اسلام را در زمان غیبت این‌طور تشبیه می‏فرمایند: و ضرب بعسیب ذَنَبه و اَلصَقَ الارضَ بجِرانِه، شتر را که روی زمین می‏خوابانند، آن قسمت انتهاءِ دم شتر روی زمین قرار می‏گیرد و همچنین سینه شتر هم روی زمین قرار می‏گیرد. و علت اینکه سینه شتر هم آن حالت مخصوص را دارد برای همین است که تمام سنگینی بدن شتر روی آن قسمت واقع می‏شود یعنی شتر نه در حال حرکت است و نه در حال انجام کاری. امام؟ع؟ اسلام را این‌طور بیان می‏فرمایند که در دورانی که حجة بن الحسن صلوات الله علیه در غیبت هستند اسلام این حال را دارد.  

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 103 *»

اذا اغترب الاسلام اسلام غریب می‏شود، و ضرب بعسیب ذنبه یعنی درست مثل شتری که زانو به زمین می‏زند و روی زمین می‏نشیند، اسلام هم همین‌طور روی زمین قرار می‏گیرد. و اَلصَق الارضَ بجِرانِه سینه خود را به زمین می‏چسباند؛ یعنی نه برای اسلام حرکتی است و نه برای اسلام تصرفی است. در این دوران امام؟ع؟ در غیبت به سر می‏برند. مطلب بزرگی است، ان‌شاءالله فراموش نکنید تعبیر امام؟ع؟ را که همراه با هم است. غیبت امام زمان صلوات الله علیه با این حالت اسلام با هم است که دیگر اسلام هیچ تصرفی ندارد، هیچ حرکت و قیام و جنبشی برای اسلام نیست. امام؟ع؟ در این موقعیت مغتربند. بعد فرمود: بقیّةٌ من بقایا حُجّتِه مهدی صلوات الله علیه بقیه‏ای است از بقایای حجت خداوند، خلیفةٌ من خلائفِ انبیائِه([66]) جانشینی است از جانشینان انبیاء و وارثین علم انبیاء.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 104 *»

 

مجلس 10

 

 (روز چهارشنبه 1 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

r ماه رمضان اوّل سال است

r بقیة‏الله؟ع؟ خیر است برای همه در تکوین

r علل اربعه خلق محمد و آل‏محمدند؟عهم؟

r ایشان؟عهم؟ سبب الاسبابند

r بقیةالله؟ع؟ برای مؤمنان خیر و برای دیگران عذاب است

r معنای خیر در آیه «بقیة‌الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»

r ارزش ایمان به حضرت مهدی؟ع؟

r نظریات انحرافی

r حدیث سَدیر صیرفی

r ولادت و غیبت و طول غیبت حضرت مهدی؟ع؟

r شباهت ولادت حضرت مهدی؟ع؟ به ولادت حضرت موسی؟ع؟

r ظهور حضرت مهدی؟ع؟ یقینی است

r روایات درباره حضرت مهدی؟ع؟

r مقام علیت محمد و آل‏محمد؟عهم؟

r مراد از جایزنبودن بردن نام حضرت؟ع؟

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 105 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدا را شاکریم که عمر و توفیق عنایت فرمود و ماه رمضان امسال را هم درک کردیم. همان‌طور که می‏دانید ماه محرم را عرب‌ها اول سال خود گرفته‏اند و اول بهار را فُرس، اول سال خود گرفته است و اهل قرآن و تابعین عترت محمد؟ص؟ ماه رمضان را اول سال خود می‏دانند. پس امروز یا دیروز اول سال بود و رسم و دأب بزرگان ما و سیره حسنه این بزرگواران این بوده که در اول سال با حجة بن الحسن صلوات الله علیه تجدید پیمان می‏کردند و امر ظهور و رجعت ائمه هدی؟عهم؟ را بازگو می‏فرمودند. ما هم خدا را شاکریم که به مناسبت بحث‌های ماه شعبان، با بحث‌های ظهور و رجعت مربوط می‏شویم. درباره آیه شریفه بقیةالله خیر لکم ان‏ کنتم مؤمنین مطالب و مباحثی را عرض کردم. البته بحث در اینجا دامنه‏دار است. زیرا عرض کردم که تمام فضائل و مناقب محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را می‏شود در همین لقب مبارک یا همین عنوان مبارک ایشان بازگو کرد. این عنوان که بقیة‌الله بودن ایشان است، جامع جمیع فضائل و مناقب ایشان است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 106 *»

در این آیه شریفه یک شرط خداوند ذکر فرموده است؛ بقیةالله خیر لکم  ان‏ کنتم مؤمنین. آنچه که از مجموعه احادیث و روایات به دست می‏آید در خصوصیت این شرط این است که وجود بقیة‌الله در روی زمین با آنکه مایه بهره‏مندی همه موجودات است ولی در مقام شرع برای اهل ایمان فقط خیر است زیرا در مقام کَون همه موجودات از وجود مبارک حجة بن الحسن صلوات الله علیه بهره‏مند هستند. در هر زمانی امام آن زمان و در زمان ما این بزرگوار وجودشان برای همه موجودات خیر است. برای همه موجودات مبدأ کمال، مبدأ وجود و مبدأ سایر نعمت‌ها است. همان‌طور که عرض کردم خدا به برکت ایشان خلقت می‏فرماید، به برکت ایشان رزق می‏فرماید، به برکت ایشان خلق را احیاء می‏فرماید، به برکت ایشان اماته می‏فرماید و همین‌طور جمیع افعال خداوند به وجود مبارک امام و به وسیله او بر همه خلق جاری و ساری است.

علت فاعلیه، علت مادیه، علت صوریه و علت غائیه بودن محمد و آل‏محمد؟عهم؟ برای جمیع خلق که بزرگان ما فرموده‏اند معنایش همین است که خدا ایشان را سبب‏الاسباب قرار داده است. آیا اگر کسی گفت خدا به وسیله اسباب خلقت می‏فرماید، به وسیله اسباب رزق می‏دهد، به وسیله اسباب احیاء می‏فرماید، به وسیله اسباب اماته می‏فرماید و همین‌طور سایر افعال خود را به وسیله اسباب جاری می‏کند، نعوذبالله این کفر است؟! این الحاد است؟! این خلاف توحید است؟! این شرک است؟! یا اینکه اصل توحید است؟

چه ظلم بزرگی کردند به بزرگان ما که مراد ایشان را درنیافتند و یا نخواسته‌اند بیابند و بر ایشان رد و انکار کردند و این حقایق را انکار نمودند. و ما امیدواریم که هرچه زودتر خداوند در فرج امر امام زمان صلوات الله علیه تعجیل فرماید و آن بزرگوار با ظالمینِ درباره بزرگان آنچه بجا و شایسته‌ است انجام دهد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 107 *»

پس یکی از معانی اینکه ایشان بقیةالله هستند همین است که خدا ایشان را سبب قرار داده است. آن سبب کلی و سبب‏الاسباب در خلقت اشیاء، در رزق‌دادن به اشیاء، در احیاء و اماته و سایر کارهای خدایی. پس وقتی که اشیاء به برکت این بزرگواران و به وجود ایشان موجودند، مرزوقند، زنده هستند و سایر عنایات شامل حالشان می‏شود، پس وجود امام؟ع؟ در مقام کَون برای همه موجودات خوب است، برای همه موجودات منبع خیر است و برای همه موجودات وسیله هستی است. فرق مؤمنان با غیرمؤمنان این است که در مقام شریعت وجود امام فقط برای مؤمنان خوب است و بهره دارد و برای غیرمؤمنان عذاب است. بنابراین می‏شود این آیه را این‌طور معنی کرد که بقیة‌الله صلوات الله علیه برای شما بهتر است، اگر به آن بزرگوار ایمان دارید. اگر مؤمن هستید علاوه بر اینکه به وسیله او به شما بهره‏های کونیه برسد، بهره‏های شرعیه هم به برکت آن بزرگوار به شما می‏رسد. بر اثر ایمان رحمت خاصه خدا شامل حال شما می‏شود. به برکت آن بزرگوار، هدایت و نجات دنیا و آخرت می‏یابید و مرهون عنایت خاصه خدا می‌گردید. پس خیر لکم ان ‏کنتم مؤمنین اگر خیر را افعل تفضیلی و به معنای بهتر بگیریم، یعنی امام وجودش خوب است برای همه موجودات از نظر کَون و خوب‌تر است برای مؤمنین در مقام شرع ولی شرطش ایمان است که مؤمن باشید و به وجود آن بزرگوار ایمان داشته باشید، ان‏ کنتم مؤمنین.

از خصوصیات امام زمان صلوات الله علیه این است که ایمان به آن بزرگوار مخصوص اهل ایمان است؛ ایمانی که درباره آن بزرگوار شک نداشته و گمراه نشده باشند، ایمان سالم نسبت به آن بزرگوار داشته باشند. چرا؟ چون امر آن حضرت غیر از امر سایر ائمه است. ائمه دیگر سلام الله علیهم اجمعین در ولادتشان کسی شک نکرده است. در امامتشان از مؤمنین به ایشان، کسی دچار شک نشده است. ولی امر امام زمان صلوات الله علیه طوری است که جز مؤمن خالص، جز مؤمن شیعه اثناعشری، بقیه گرفتار انحراف‌هایی شده‏اند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 108 *»

از جمله اموری که دچار انحراف شده‏اند یکی امر ولادت حضرت است. یکی امر غیبت حضرت است و  یکی امر طول غیبت حضرت است. این امور و گرفتاری‌های اسلام و مسلمین در دوران غیبت اموری است که باعث تزلزل کسانی می‏شود که ایمان سالم و درست نسبت به آن بزرگوار ندارند. در دل‌ها شک واقع می‏شود و متزلزل می‏گردند و دراثر تزلزل ایمان از دل‌های آنها می‏رود. امر آن حضرت خیلی مهم است. بقیةالله خیر لکم ان‏ کنتم مؤمنین اگر ایمان به آن بزرگوار را از دست ندهید و درباره آن حضرت متزلزل نشوید، او برای شما از همه بهتر است.

روایات شیعه در مورد این چند امر بحمدالله به طور تواتر معنوی است. یعنی امر ولادت حضرت، امر غیبت و طول غیبت حضرت و سایر امور مختصه به حضرت و بعضی از علائم ظهور حضرت و خود ظهور و رجعت ائمه هدی؟عهم؟ در آیات و روایات طوری بیان شده که برای اهل انصاف جای شک باقی نمی‏ماند. این چند روز ان‌شاء‌الله در این امور که مورد تشکیک قرار گرفته و خیلی‏ها متزلزل شده‏اند سخن می‏گوییم.

حدیثی است از حضرت صادق صلوات الله علیه که در این حدیث همین چند امر را امام؟ع؟ در نظر مبارک گرفته‏اند و راجع به شدت این چند امر فرمایش فرموده‏اند. مرحوم مجلسی از کتاب اکمال‌الدین شیخ صدوق رحمة الله علیه نقل می‏کند.

سَدیر صیرفی می‏گوید: «دخلتُ انا و المفضلُ بنُ عمر  و ابوبصیر و اَبانُ بنُ تَغلِب علی مولانا ابی‏عبدالله جعفرِ بنِ محمد؟ع؟» ما چند نفر بر حضرت صادق صلوات الله علیه وارد شدیم. «فرأیناه جالساً علی التُراب و علیه مِسْحٌ خَیبَری مُطوَّقٌ بلاجَیْبٍ مُقصَّرُ الکُمَّیْن» حضرت روی خاک نشسته بودند و لباس پشمینه‏ای در بر داشتند و حتی طوری بود که گویا این لباس یقه نداشته و به جای یقه فقط محل گردن آن باز بوده است و آستین‏ها هم کوتاه بوده، چون عرب نوعاً  آستین را از طرف عرض بلند می‏گرفته است. «و هو یَبکی بکاءَ الوالِه الثَّکلی» حضرت گریه می‏فرمودند، گریه شدید

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 109 *»

مانند مادری که یگانه فرزند خود را از دست داده است «ذاتِ الکَبِدِ الحَرّاء» با جگری تفدیده. ناله‏ها طوری بود که گویا داغ بزرگی در دل مبارک داشتند و گریه می‏کردند «قد نالَ الحزنُ مِن وَجْنَتَیْه» این‌قدر غم بر حضرت مستولی شده بود که از شدت غم گونه‏های حضرت فرو رفته بود «و شاعَ التغییرُ فی عارِضَیْه» از شدت غم معلوم بود که لاغر شده‏اند. «و اَبلَی الدموعُ مِحْجَرَیْه» این گودی‌های چشم در اثر اشک ریختن تغییر پیدا کرده بود. «و هو یقول» و می‏گفت: سیّدی غَیبتُک نَفَتْ رُقادی و ضَیَّقتْ علَیَّ مِهادی و ابْتَزَّتْ منّی راحةَ فؤادی، ای آقای من، خطاب امام صادق صلوات الله علیه به امام زمان است که هنوز به ظاهر در این عالم نیامده بودند. ای آقای من، غیبت تو استراحت مرا برده، راحتی مرا برده، خواب مرا برده و بر من آسایش را تنگ نموده. راحتی دل مرا برده است. سیّدی غَیبتُک اَوصَلَتْ مُصابی بفَجایعِ الابَد و فَقْدِ الواحدِ بعدَ الواحد یُفـنِی الجمعَ و العَدَد، ای آقای من غیبت تو مصیبت‌های فعلی مرا به مصیبت‌های آینده من متصل کرده و امامان یکی بعد از دیگری از دست می‏روند به طوری که همه آنها می‏میرند و می‏روند و عدد تمام می‏شود تا نوبت به تو می‏رسد. فما اُحِسُّ بدَمعَةٍ تَرقیٰ من عینی و اَنینٍ یَفتُرُ من صدری عن دَوارجِ الرَّزایا و سَوالفِ البَلایا الا مُـثِّـلَ بعَینی عن غوابر اعظَمِها و اَفظَعِها و بواقی اشدِّها و اَنکرِها و نوائبَ مخلوطةٍ بغضَبِک و نوازلَ معجونةٍ بسَخَطِک، اشکی از چشم من فرو نمی‏ریزد و ناله‏ای از دل من بیرون نمی‏آید که این ناله‏ها و اشک‌ها از مصیبت‌های گذشته و بلاهای پیشین سرچشمه می‏گیرد مگر اینکه در برابر هر اشکی و هر ناله‏ای مصیبت‌های وحشت‏آور آینده در جلوی چشم من قرار می‏گیرد. بلاهای وحشت‏آور آینده که چقدر بزرگ و چقدر بلاهای شدیدی است و این بلاها همه مخلوط است با غضب و سخط تو. معلوم است امام؟ع؟ بر شیعه می‏نالیده و بر حالات شیعیان نگران بوده‏اند. این بلاهایی که شیعیان در پیش دارند مخلوط به غضب آن حضرت است. خطاب به امام زمان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 110 *»

صلوات الله علیه می‏فرماید. نوازل و پیشامدهایی را که با خشم ایشان درهم است حضرت بیان می‏فرمودند. می‏گویند ما این حالت را در امام؟ع؟ دیدیم.

«قال سَدیر فاسْتطارَتْ عقولُنا وَلَهاً و تَصدَّعتْ قلوبُنا جَزَعاً من ذلک الخَطْبِ الهائِل و الحادثِ الغائل» از این حالتی که در امام؟ع؟ مشاهده کردیم عقل‌های ما پرید و دل‌های ما فرو ریخت که این چه بلائی است که بر امام؟ع؟ عارض شده، و این چه حادثه‏ای است که پیش آمده که این‏طور امام؟ع؟ را دگرگون ساخته است. «و ظنَـنّا اَنَّه سِمَةٌ لِمکروهةٍ قارعةٍ او حَلَّتْ به من الدهر بائِقَة» فکر کردیم یک گرفتاری شدیدی برای امام؟ع؟ پیش آمده یا اینکه مصیبت بزرگی بر آن بزرگوار وارد شده که حضرت می‏نالند و اشک می‏ریزند. «فقلنا لااَبکی اللّه یا ابن خیر الوری عینیک» گفتیم ای پسر بهترین اهل روزگار خدا نگریاند چشم‌های شما را، چه چیز شما را نگران ساخته است؟ «مِن اَیَّةِ حادثةٍ تَستَنزِفُ دَمعَتَک» روی چه پیشامدی است که این‌طور اشک می‏ریزید و گریه می‏فرمایید؟ «و تَستَمطِرُ عَبرَتَک و اَیَّةُ حالةٍ حَتَمَتْ علیک هذا المَأتَم» چه حالتی و چه موضوعی شما را در یک‌چنین غم بزرگ نشانده است؟

سدیر می‏گوید: «فزَفَرَ الصادقُ؟ع؟ زَفْرةً اِنتفَخَ منها جَوفُه و اشتدَّ منها خوفُه» آن بزرگوار آهی طولانی کشیدند که سینه آن بزرگوار دیده می‏شد که چقدر بالا آمد و چقدر خوف و ترس و هراس در حضرت شدت یافت. و قال: ویلَکم اِنّی نظرتُ فی کتابِ ‏الجفر صَبیحة هذا الیوم، کلمه «ویل» شاید به این معنی باشد که تمام این بلاها که مرا به این روز نشانده، بلاهای گذشته و آینده، برای خاطر شما دوستان و شیعیان است. خدا به داد شماها برسد. من امروز صبح در کتاب جفر نگاه می‏کردم. در نزد ائمه ما؟عهم؟ صحیفه‏ها و کتبی است، از جمله جفر است که به املاء رسول‌‌خدا؟ص؟ و خط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که در توضیحش خود امام می‏فرمایند: و هو الکتابُ المشتمِلُ علی عِلم المنایا و البلایا و الرزایا، این کتاب کتابی است که مشتمل

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 111 *»

است بر علم منایا و بلایا و رزایا و همه حوادث تا روز قیامت در آن کتاب نوشته شده است. و عِلمِ ما کان و مایکون الی یومِ القیامة، هر چه که بوده و هست و خواهد شد همه را رسول‌خدا؟ص؟ در آن کتاب املاء فرمودند و امیرالمؤمنین؟ع؟ نوشته‏اند. حالا چطور نوشتنی است و چطور کتابی است، اجمالاً خصوصیاتش در روایات ذکر شده ولی ما نمی‏توانیم با نوشته‏های معمولی خودمان و یا صحیفه‏های معمولی خودمان تطبیق کنیم. الّذی خَصَّ اللهُ تَقدّس اسْمُه به محمّداً و الائمّةَ من بَعدِه علیه و علیهم السلام، این جفر چنین کتابی است و خدا مخصوص گردانید محمد و اهل‌بیت محمد سلام الله علیهم اجمعین را به این کتاب و در نزد یک یک ائمه بعد از آن حضرت؟عهم؟ این کتاب هست.

و تَأمّلتُ فیه مَولِدَ قائمِنا و غَیبتَه و اِبطاءَه و طولَ عُمرِه و بَلْوَی المؤمنین به من بعده فی ذلک الزمان و تولُّدَ الشُّکوکِ فی قلوبِهم من طولِ غیبتِه و ارتدادَ اَکثرِهم عن دینِهم و خَلْعَهم رِبقةَ الاسلامِ مِن اَعناقِهم التی قال الله تَقدّس ذِکرُه «و کلَّ انسانٍ اَلزَمْناه طائرَه فی عُنُقِه» یعنی الولایة فاَخَذَتْـنِـی الرِّقّةُ و اسْتولَتْ عَلیّ الاَحزان، من این کتاب را صبح جلویم گذاشته بودم و نگاه می‏کردم و در آن کتاب دقت می‏کردم راجع به ولادت قائم ما و غیبت آن بزرگوار و طولانی‌شدن غیبت و به طول انجامیدن و به کندی گذشتن دوران غیبت و طول عمر آن بزرگوار و آزمایش‌شدن مؤمنان به آن حضرت در آن دوران غیبت و پیداشدن شک‌ها در دل‌های ایشان از طول غیبت امامشان و مرتد شدن بیشتر ایشان از دینشان و گشودن ربقه و بند اسلام را از گردن‌هایشان، آن ربقه‏ای که خدا درباره آن فرموده است: و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه که مراد ولایت است. طوق ولایت را از گردن خود برمی‏دارند و از ولایت ائمه هدی؟عهم؟ خارج می‏شوند. این امور را نگاه می‏کردم و دقت می‏کردم، این رقّت و دگرگونی به من دست داده و این‌همه غم‌ها بر من مستولی گردیده است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 112 *»

ببینید امام؟ع؟ این چند امر را درباره امام زمان صلوات الله علیه مورد توجه قرار داده‏اند و بر این امور رقت فرموده و این‌طور غم و غصه بر آن بزرگوار مستولی شده است. اینها اموری است که باید شیعه در دوران غیبت کبرای امام؟ع؟ در آنها بصیرت داشته باشد و مرتب نسبت به این امور معاهده داشته باشد و به روایات مراجعه کند و درباره این امور قلب خود را محکم کند که مبادا یکی از اینها باعث فتنه، هلاکت و ضلالتش بشود. نکند برایش شک پیدا شود. پس باید مرتب این امور را بررسی کرد و گفتگو نمود. این امور را امام؟ع؟ مورد توجه قرار دادند و بر شیعیان، دوستان و اهل آخرالزمان متألم شدند و به خاطر آنها این‌طور حالشان دگرگون شد.

«فقلنا یا ابنَ رسولِ‌الله کَرِّمْنا و شَرِّفْنا باشراکِک ایّانا فی بعضِ ما انت تَعْلَمه من عِلم » عرض کردیم که یا ابن رسول‌الله ما را هم گرامی بدارید و مشرّف بفرمایید و شریک گردانید در آنچه که از این علم و این مطالب می‏دانید. «قال» امام فرمود: اِنَّ اللهَ تبارک و تعالی اَدارَ فی القائم منّا ثلاثةً اَدارها فی ثلاثةٍ مِن الرسل، خدا در مورد قائم ما صلوات الله علیه سه امر را قرار داده که این سه امر را در سه رسول از رسولانش قرار داده است. یعنی سه امر از اموری که مخصوص سه رسول از رسولانش بود در این بزرگوار هم تقدیر فرمود و این سه امر را قبلاً در آن رسل قرار داد که تمام امت‌هایی که آن رسل را قبول دارند، این سه امر را هم معتقدند و قبل از آمدن امام زمان صلوات الله علیه خدا این سه امر را به شکل نمونه در آن سه رسول قرار داد و همه اهل ایمان و اهل ادیان که مؤمن به آن رسولان بودند این سه امر را تصدیق کردند تا اینکه درباره این بزرگوار پذیرشش آسان باشد و به راحتی قبول کنند و ایمان بیاورند.

قَدَّر مَولِدَه تقدیرَ مَولدِ موسی؟ع؟، ولادت مهدی صلوات الله علیه طرز و طورش به مانند ولادت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام تقدیر شد. این یک امر. آن نمونه‏ای بود که درباره ولادت مهدی صلوات الله علیه کسی شک نکند. و قَدَّرَ غَیبتَه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 113 *»

تقدیرَ غیبةِ عیسی؟ع؟، غیبت مهدی صلوات الله علیه نمونه‏اش را خدا در امت‌های پیشین قرار داد که غیبت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام باشد. و قدَّر اِبطاءَه تقدیرَ اِبطاءِ نوح؟ع؟، طول‌کشیدن غیبت و طولانی‌شدن غیبت او را تقدیر فرمود و نمونه‏اش طول‌کشیدن امر نوح بود. و جعَل له من بعدِ ذلک عُمْرَ العبدِ الصّالحِ اَعْنی الخضر؟ع؟ دلیلاً علی عمره، بعد می‏فرماید امام؟ع؟ و اما برای طول عمر امام زمان صلوات الله علیه خدا نمونه‏ای قرار داد که عمر طولانی خضر؟ع؟ باشد که هیچ‌کس از معتقدین به ادیان وجود خضر را انکار نکرده‏اند و همه طول عمر خضر؟ع؟ را قبول دارند. می‏فرماید خدا عمر عبد صالح را که مقصود خضر است، دلیل قرار داد بر عمر طولانی امام زمان صلوات الله علیه. یعنی آن نمونه است، آن دلیل است. خدا او را طول عمر داده است که همان‌طور که اقرار به طول عمر او می‏کنند، بتوانند راه داشته باشند، نمونه داشته باشند، دلیل داشته باشند برای اقرار به طول عمر امام زمان صلوات الله علیه.

«فقلت» عرض کردم: «اِکشِف لنا یا ابن رسول‌الله عن وجوه هذه المعانی» اینها را برای ما توضیح بفرمایید، یک‌یک اینها را توضیح بفرمایید که روشن شود چطور این سه امر با آن حضرت تطبیق می‏شود. «قال» حضرت فرمودند: اما مَولِدُ موسی، ولادت موسی این‌طور بود؛ فاِنَّ فرعونَ لما وقَف علی اَنَّ زوالَ مُلکِه علی یده امَر بـاِحضار الکهَنَة فدَلّوه علی نسبِه و اَنّه یکونُ مِن بنی‌اسرائیل راجع به ولادت موسی جریان این‌طور بود که فرعون وقتی دانست که زوال ملکش و زوال حکومت، قدرت و سلطنتش به دست موسی خواهد شد دستور داد همه کهنه را حاضر کردند و از این کهنه راجع به خصوصیات موسی سؤال کرد. او را بر نسب موسی راهنمایی کردند و اینکه موسی از بنی‌اسرائیل است و از یک‌چنین قبیله‏ای است. وقتی که فرعون این را شنید، فلم‏یَزَلْ یأمُرُ اصحابَه بشَقِّ بطونِ الحواملِ من نساءِ بنی‌اسرائیل، وقتی فرعون این را دانست دستور داد که شکم زن‌های باردار از بنی‌اسرائیل را بشکافند و فرزندان آنها را بکشند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 114 *»

حتی قَتَلَ فی طلبِه نَیِّفاً و عشرینَ الف مولود، خدا لعنت کند فرعون را. در به دست آوردن موسی متجاوز از بیست هزار بچه را کشت، و تَعذَّرَ علیه الوصولُ الی قتلِ موسی، ولی با این‌همه برنامه‏ها نتوانست به موسی دست یابد، لحفظِ اللّه تبارک و تعالی ایّاه، چون خدا او را حفظ کرد. خداوند این امر را درباره موسی جاری ساخت و تقدیر کرد و موسی را حفظ فرمود.

ولادت مهدی صلوات الله علیه هم همین‌طور بود. خدا آن بزرگوار را حفظ کرد. و امر ولادت حضرت طوری بود که هم مخفی بود هم آشکار، هم بر آن بزرگوار نتوانستند دست بیابند در دورانی که در رحم مادر بود یا در موقع ولادت و بعد از ولادت بحمدالله و هم در عین حالی که دست نیافتند و کاملاً در خفا بود، کاملاً  آشکار بود و برای مؤمنان، شیعیان و دوستان، ولادت حضرت صددرصد و قطعی شد. امام می‏فرماید: کذلک بنوامیّة و بنوالعبّاس لمّا وقَفوا علی اَنَّ زوالَ مُلکِهم و الاُمراءِ و الجبابرةِ منهم علی یدِ القائمِ منّا ناصَبونا العداوةَ و وضَعوا سیوفَهم فی قتلِ آلِ بیت رسول‌الله؟ص؟ و اِبادةِ نَسلِه، وقتی که بنوامیه و بنی‏العباس و همه امراء و جبابره از ایشان _ خدا لعنتشان کند _ متوجه شدند و دانستند که زوال ملک ایشان به دست امام قائم از ما است، در مقام عداوت با ما برآمدند و شمشیرهای خود را در کشتن اهل‌بیت رسول‌خدا؟ص؟ نهادند و خواستند نسل او را نابود کنند، طمَعاً منهم فی الوصول الی قتلِ القائم، به این خیال که می‏توانند به کشتن مهدی قائم ما دست پیدا کنند. اما و یأبی اللهُ اَن‏یَکشِفَ امرَه لواحدٍ من ‏الظَلَمَة الا اَن‏یُتمَّ نورَه و لو کَرِهَ ‏المشرکون، ولی خدا نخواسته که امر آن بزرگوار مکشوف شود چه در دوران حمل و چه در هنگام ولادت و چه بعد از آن، و هیچ‌یک از ظالمان دسترسی به آن بزرگوار پیدا نکنند تا اینکه خدا نور خود را به ظهور آن بزرگوار تمام فرماید، و لو کره المشرکون([67]) اگرچه مشرکان نپسندند، خدا چنین تقدیر کرد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 115 *»

این اولین امری است از امور مهدی صلوات الله علیه که مورد گفتگو قرار گرفته و مورد شک واقع شده است. آنهایی که به پدران آن بزرگوار ایمان نداشتند ولادتش را تصدیق نکردند و در ولادت حضرت شک ورزیدند و یا انکار کردند.

در این فرمایش امام صادق؟ع؟ سخن از ظهور نبود که راجع به ظهور امام؟ع؟ بفرمایند که مثلاً من درباره شک دل‌ها نسبت به ظهور آن بزرگوار گریه کردم و یکی از ناراحتی‏های من هم امر ظهور است. نه، امر ظهور هیچ مورد شک قرار نگرفته است. الحمدلله رب العالمین، همین‌طور که وجود خدا در میان قائلین به توحید مورد شک و انکار قرار نگرفته و هر کس وجود خدا را انکار کرده از دین خارج شده است و نمی‏شود دین داشته باشد و منکر خدا باشد، ظهور امام زمان صلوات الله علیه هم در میان پیروان ادیان آسمانی این‌طور است که هیچ‌کس انکار ظهور مهدی را نکرده است. اهل ادیان آسمانی همگی ظهور شخصیتی را که مصلح جهانی است و برقرار کننده عدل جهانی و احیاءکننده دین خدا است و انتقام‌کشنده از اعداء خدا است قبول دارند و هیچ‌کس انکار نکرده است. البته در اینکه آن شخص کیست، گفتگو هست. ولی در اینکه چنین شخصی خواهد آمد و ظهور خواهد فرمود هیچ انکاری نشده است.

به همین جهت امام؟ع؟ امر ظهور را عنوان نفرموده‏اند. امر ولادت حضرت است که مورد شک و گفتگو قرار گرفته است. و چون امام؟ع؟ امر اول را امر ولادت قرار دادند از این جهت به بعضی از روایاتی که در آنها ذکر ائمه اثناعشر صلوات الله علیهم اجمعین شده و به‌خصوص تصریح گردیده که مهدی صلوات الله علیه از فرزندان حضرت حسین صلوات الله علیه و نهمین و قائم ایشان و افضل از ایشان است، اشاره می‌کنم و چند حدیث از آنها را عرض می‏کنم.

حضرت رضا صلوات الله علیه از پدرانشان نقل می‏فرمایند که قال رسول‌الله؟ص؟ لاتقومُ الساعةُ حتی یقومَ القائمُ الحقُ منّا، قیامت برپا نخواهد شد، یا رجعت برپا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 116 *»

نخواهد شد و یا احتمال می‏رود که برزخ یعنی نفخه صعق برپا نخواهد شد مگر اینکه قائم حق از ما صلوات الله علیه به‌پا خیزد. و ذلک حین یَأذنُ اللهُ عزوجل له و مَن تَبِعَه نجا و مَن تَخلَّف عنه هلَک، قیام آن حضرت وقتی است که خدا اجازه فرماید، هر کس او را تبعیت کند نجات می‏یابد و هر کس از او تخلف ورزد هلاک خواهد شد. اللهَ اللهَ عبادَ الله فأتُوه و لو علی الثَلْج فانّه خلیفةُ الله عزوجل و خلیفتی،([68]) خدا را بپرهیزید، خدا را بپرهیزید ای بندگان خدا و در موقع ظهورش خدمت او برسید اگرچه به راه رفتن بر روی یخ یا برف باشد. یا طبق نسخه‌ای و لو حبواً علی ‏الثلج([69]) اگر چه نتوانید مگر اینکه با دست و پا حرکت کنید و به طرف او بروید چون او خلیفه خدا است، خلیفه من است.

همچنین حدیثی است از رسول‌خدا؟ص؟  که ابن‌عباس([70]) و ابن‌نباته این حدیث را نقل می‏کنند که قال رسول‌الله؟ص؟: لما عُرِجَ بی الی السماء السابعة و منها الی سِدرةِ المنتهی و من السدرةِ الی حُجُبِ النور نادانی ربّی جلّ جلاله، وقتی که مرا معراج بردند از آسمان هفتم به سدرةالمنتهی رسیدم و از سدره به حجب نور، در حجاب‌های نور که واقع شدم پرورنده من مرا ندا کرد و فرمود:  یا محمّد (؟ص؟) انت عبدی و اَنا ربُّک فلی فاخضَعْ و ایّای فاعبُد و عَلیّ فتَوکَّلْ و بی فَثِقْ، ای محمد (؟ص؟) تو بنده من هستی و من

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 117 *»

پرورنده توام، پس برای من خضوع کن و مرا پرستش کن و بر من توکل نما و به من مطمئن باش. فانی قد رضیتُ بک عبداً و حبیباً و رسولاً و نبیّاً، من خشنودم به اینکه تو عبد من باشی، حبیب من باشی، رسول و نبی من باشی، و باَخیک علیّ خلیفةً و باباً و خشنودم به اینکه علی خلیفه تو باشد و باب، درگاه و آستانه تو باشد، فهو حجّتی علی عبادی و امامٌ لخلقی به یُعرَفُ اولیائی من اعدائی و به یُمیَّز حزبُ الشیطان مِن حزبی و به یُقامُ دینی و تُحفَظُ حدودی و تُنفَذُ احکامی، او حجت من است بر بندگان من و امام است برای خلق من، به وسیله او دوستان من از دشمنان من شناخته می‏شوند و به وسیله او حزب شیطان از حزب من جدا می‏شوند و به وسیله او دین من بر پا می‏شود و حدود شریعت من حفظ می‏شود و احکام من  جاری می‏گردد، و بک و به و بالائمة من وُلدِک اَرحَمُ عبادی و اِمائی، به وسیله تو  و علی و ائمه از فرزندان تو، من بر بندگان و کنیزانم رحم می‏کنم، و بالقائم منکم اَعْمُرُ ارضی، و به وسیله قائم از شما من زمین خود را آباد می‏گردانم.

زمین آبادیش به چیست؟ به قصرهای آسمان خراش؟! نه، آباد می‏گردانم به قائم از شما. حضرت اگر بیایند دستور می‏فرمایند خانه‏ها دو طبقه نباشند و همین‌طور سایر امور. پس آبادی زمین به این اوضاعی که در اروپا می‏بینیم نیست که هوس کنیم آن‌طور باشیم و غصه بخوریم چرا آن‌طور نشدیم، چرا آنها از ما جلو باشند، چرا ما دنباله‌رو آنها باشیم؟ خب سعی کنید دنباله‌رو نشوید، نخواهید آن اوضاع را تا دنباله‌رو نباشید.

بالقائم منکم اعمر ارضی بتسبیحی و تقدیسی و تهلیلی و تکبیری و تمجیدی. آری، به وسیله قائم از شما آباد می‏سازم زمین خود را به تسبیح خودم. یعنی آن‌قدر رشد، ایمان، ترقی فکری برای بندگانم فراهم می‏شود که مرا از تفکرات نامناسب با مقام توحید من تسبیح و تنزیه می‏کنند. رشد به آنجا می‏رسد. و بحمدالله قبل از ظهور

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 118 *»

حضرت، خدا ما را به این نعمت متنعم فرموده است. زمینِ افکار ما را آباد کرده است به این تنزیهات و تقدیس‌هایی که در فرمایشات بزرگان ما در مقامات توحیدی دیده می‏شود. کدام تسبیح و تسبیح چه کسانی و چه مکتبی به این تسبیح می‏رسد؟ کدام تنزیه، به این تنزیه و تقدیس خدا در مقام ذات و صفات و در مقام افعال و عبادتش می‏رسد؟ بحمدالله به برکت این فرمایشات خدا را توحید و تقدیس و تنزیه کرده و می‏کنیم. زمین خود را آباد می‏کنم به آن بزرگوار به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر خودم. یعنی سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبری گفته می‏شود که به تعلیم امام زمان صلوات الله علیه و به طور و طرزی است که وحی بر آن نازل شده است. طوری خدا تقدیس و تسبیح می‏شود که وحی به آن تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر نازل شده است.

 و به اُطهِّرُ الارضَ مِن اعدائی، به وسیله آن بزرگوار زمین را از دشمنانم پاکیزه می‏گردانم، و اوُرِثُها اولیائی، زمین را به ارث به دوستانم می‏دهم. و به اَجعَلُ کلمةَ الذین کفروا بی السُّفلی و کلمتی العُلیا، به وسیله قائم شما سخن و گفته کسانی را که به من کفر ورزیده‏اند، پست قرار می‏دهم و اما کلمه خودم را که کلمه توحید است بلند می‏سازم. به اُحیی بلادی و عبادی بـعِلمی به وسیله آن بزرگوار شهرها و بندگان خود را به علم خود زنده می‏گردانم. به علم خدایی بندگان و بلاد زنده می‏شوند. و له اُظهِرُ الکنوزَ و الذخایرَ بمشیتی، به مشیت خودم گنج‌ها و ذخیره‏ها را برای او ظاهر می‏سازم. و ایاه اُظْهِرُ علی الاسرار و الضمایر بـاِرادتی، او را به اراده خود بر همه سریره‏ها و پنهانی‏ها واقف می‏سازم. و اُمِدّه بملائکتی، من او را به ملائکه خودم مدد و کمک می‏کنم، لتُؤیّدَه علی اِنفاذِ امری و اِعلانِ دینی، ملائکه هم او را کمک می‏کنند تا امر من نافذ شود و دین من آشکارا گردد، ذلک ولیّی حقاً و مهدیّ عبادی صدقاً،([71]) این کسی که من با او چنین

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 119 *»

خواهم کرد ولیّ من است به حق و مهدیِّ بندگان من است از روی صدق و راستی.

و همچنین حدیثی است که خدمت امام صادق؟ع؟ عرض شده و روایتی است که در بین اهل کتاب‌ مشهور بوده و راوی خدمت امام عرض می‏کند و امام؟ع؟ تصدیق می‏فرمایند. وهب بن مُنبِّه می‏گوید: «اِنّ موسی؟ع؟ نظر لیلةَ الخطابِ الی کلِّ شجرةٍ فی الطور»، در شبی که موسی در کوه طور قرار گرفت و خدا با او سخن گفت، موسی به هر درختی که در آن کوه بود نگاه کرد، «و کلِّ حجرٍ و نبات»، و به هر سنگ و گیاهی که در آن کوه بود نگاه کرد دید که «تَنطِق بذکر محمّد و اثنی‌عشر وصیّاً له من بعدِه»، هر درختی و هر سنگ و گیاهی محمد و دوازده امام و وصی بعد از آن حضرت را نام می‏برند. «فقال موسی» موسی عرض کرد: الهی لا اری شیئاً خلقتَه الا و هو ناطقٌ بذکر محمّد و اوصیائِه الاثنی‌عشر فما منزلةُ هؤلاء عندک؟ خدایا من نمی‏بینم چیزی را که خلق کرده‏ای مگر اینکه گویا است به ذکر محمد و اوصیاء آن بزرگوار، اوصیاء دوازده‏گانه او. معلوم می‏شود که در این موقعیت، ایشان نه تنها آنچه که در کوه طور بود ذکرشان را می‏شنید بلکه به هرچه احاطه علمی داشت، از زبان مناسب حال او می‏شنید که محمد و دوازده امام صلوات الله علیهم اجمعین را ذکر می‏کند.

موسی عرض کرد منزله ایشان و ارزش ایشان در نزد تو چیست؟ قال: یا ابنَ‌عِمران انّی خلقتُهم قبلَ خلقِ الانوار و جعلتُهم فی خزانة قدسی یَرتَعون فی ریاض مشیّتی و یَتَنسَّمون من رَوح جبروتی و یشاهدون اَقطارَ ملکوتی، من ایشان را قبل از خلقت انوار یعنی قبل از حقایق اشیاء و وجود اشیاء خلق کردم و در خزانه خودم قرار دادم و اینها در ریاض و باغ‌های مشیت من در گردش بودند و از نسیم رَوْح جبروت من بر ایشان می‏وزید و ایشان اقطار و اطراف ملکوت مرا مشاهده می‏کردند.

یعنی اینها سبب الاسبابند. قبل از همه خلقند. همه خلق به ایشان خلقت شده‏اند همان‌طور که بزرگان ما هم درباره علت فاعلی، علت غائی، علت مادی و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 120 *»

علت صوری موجودات توضیحاتی فرموده‏اند. یعنی هرچه خلق دارند، خدا همه را به وسیله محمد و آل‏محمد؟عهم؟ به ایشان داده و ایشان را علت فاعلی کارهای خود قرار داده است. خودش به ذات مقدس خود اشیاء را خلقت نکرده است. اشیاء را به مشیتش خلقت کرده و مشیت خدا ایشان و ایشان علت فاعلی موجوداتند.

آن بزرگواران مشاهده می‏کردند انوار ملکوت مرا حتی اذا شئتُ مشیتی اَنفَذتُ قضائی و قدری، تا وقتی‌که خواستم مشیتم تعلق بگیرد به خلقت خلق، قضاء و قدر خود را نافذ ساختم، آن وقت خلقت را شروع کردم. البته به این عنوان ذکر می‏شود ولی خود همین کلمه حتی اذا شئتُ مشیتی باید قبل از مشیت مرتبه‏ای باشد که به آن، مشیت تحقق پیدا کند نه به ذات خدا. و آن همان حیث اعلای مشیت است که مقام فاعلیت حق است به فعلش که مقام علت فاعلیه بودن محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است برای خلق. چقدر این فرمایشات نورانی است و به برکت فرمایشات بزرگان این احادیث روشن می‏شود.

یا ابنَ عِمران اِنّی سبقتُ بهم استِباقی حتی اُزَخرفَ بهم جنانی، من این بزرگواران را قبل از همه، خلقت کرده‏ام و به این بزرگواران جنان خود را و بهشت‌های خود را زینت داده‏ام. یا ابن‌عمران تَمسَّکْ بذِکرِهم فانّهم خَزَنَةُ علمی و عَیبةُ حکمتی و معدنُ نوری، ای فرزند عمران([72]) به ذکر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ متمسک بشو که ایشان خزنه علم من و ظرف حکمت من و معدن نور من هستند.

یکی از راوی‌ها که در سند این روایت قرار گرفته حسین بن علوان است. او می‏گوید من این حدیث را خدمت حضرت صادق صلوات الله علیه عرض کردم.  «فذکرتُ ذلک لجعفر بن محمد؟ع؟» عرض کردم آقا این حدیث چطور است؟ فقال:

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 121 *»

حقٌّ ذلک درست است.  هم اثناعشر من آل‏محمد، آنها (اوصیاء محمد؟ص؟) دوازده‌تا هستند و از آل‏محمد هستند، علیّ و الحسنُ والحسینُ و علیّ بنُ الحسین و محمدُ بنُ علیّ تا امام باقر فرمودند، به خودشان که رسید فرمودند: و مَن شاء الله، ببینید تقیه چقدر شدید بوده، حتی در زمان امام صادق؟ع؟، می‏فرمایند: و من شاء الله و هر کسی دیگر بعد از حضرت باقر که خدا بخواهد. «قلتُ جُعلتُ فِداک انما اسألک لتُفْتِیَنی بالحق»، من که سؤال می‏کنم برای این است که حق را بفرمایید. بعد از امام محمد بن علی صلوات الله علیه کیست؟ قال: انَا، فرمود من، و ابنی هذا و اَومَأَ الی ابـنِه موسی، و  این پسرم و اشاره کردند به حضرت موسی بن جعفر؟عهما؟ و بعد دیگر کسی را نفرمود ولی فرمود: و الخامسُ من وُلدِه یَغیبُ شخصُه و لایَحِلُّ ذِکرُه باسمِه،([73]) پنجمین از فرزندان این موسی شخصش غایب می‏شود و او را نمی‏بینند و بردن نامش حلال نیست. نام حضرت را در زمان غیبت صغری نباید می‏بردند و نام ظاهری حضرت مقصود بوده که دشمنان نفهمند که حضرت فرزند حضرت عسکری است که نمایندگان و وکلای حضرت را به گرفتاری بیندازند و اذیت کنند که آن حضرت را به ما نشان بدهید. و همچنین مراد از اسم در باطن یعنی حاملان علوم آن بزرگوار و بزرگان از نقباء و نجباء که اسماء حقیقی و کَونی آن حضرت می‏باشند، پس اگر کسی حضرت را شناخت چه در دوران غیبت صغری و چه در دوران غیبت کبری حق ندارد در بین مردم اسم این بزرگواران را ببرد یا شخص ایشان را معرفی کند. در غیبت صغری هم همین‌طور آن چهار وکیل که بین وکلاء از همه مشهورتر و صاحبان مقام معنویت بوده‏اند و اسم باطنی امام بودند، آن‌وقت هم مردم مأمور بودند اسم آنها را نبرند و آنها را به دیگران معرفی نکنند. فقط در بین شیعه مشهور بوده‏اند و بعضی از شیعه ایشان را می‏شناختند.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 122 *»

 

مجلس 11

 

 (روز پنجشنبه 2 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

r ولادت حضرت مهدی؟ع؟ و دلایل آن

r حکیمه خاتون؟عها؟

r آیاتی که بر بازوان حضرت مهدی؟ع؟ نوشته شده بود

r تفتیش مأموران حکومتی

r نرجس خاتون؟عها؟

r جریان ولادت

r ابتداءِ غیبت

r ملاقات صقیل (کنیز) با حضرت مهدی؟ع؟

r ملاقات حکیمه خاتون

r فوت حکیمه خاتون و نرجس خاتون

r سرّ نقل ملاقات‌ها

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 123 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد یکی از اموری که مربوط به بقیة‌الله حجة بن الحسن صلوات الله علیه است و مورد گفتگو قرار گرفته در میان مسلمانان، ولادت یافتن ایشان است و اینکه در زمان امام عسکری صلوات الله علیه آن بزرگوار از مادر ماجده خود تولد یافته است و این مطلب از ضروریات شیعه اثناعشری است. ولی دیگران در ولادت حضرت تشکیک کرده‏اند. در بین مسلمانان و یا فرق مختلفی از شیعه کسانی هستند که معتقدند هنوز آن بزرگوار تولد نیافته است. چون این مسأله‌ مورد اختلاف بوده، از این‌جهت در حدیثی که از امام صادق؟ع؟ روایت شده بود دیدیم از جمله اموری که موجبات نگرانی ائمه هدی؟عهم؟ را فراهم ساخته و امر امامت حجة بن الحسن صلوات الله علیه را در نزد عده‏ای متزلزل ساخته بحث ولادت حضرت است و از جمله اموری که حضرت صادق صلوات الله علیه ذکر می‏فرمایند که راجع به آن امور حالشان دگرگون شده بوده و می‏نالیدند و گریه می‏کردند، امر ولادت آن حضرت است.

اما ادله بر اینکه آن بزرگوار در زمان پدر بزرگوارشان امام عسکری صلوات الله علیه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 124 *»

تولد یافته‏اند به حسب ظاهر دو دسته است. یکی دلایل عقلی نامیده می‏شود و دیگر دلایل نقلی است. تمام دلایلی را که شیعه برای لزوم حجت معصومی بعد از رسول‌خدا؟ص؟ اقامه می‏کند، آن ادله اقتضاء می‏کند که امام؟ع؟ در زمان پدر بزرگوارشان تولد یافته باشند و عمر ایشان باقی باشد و خدا عمر ایشان را تا ظهورشان و تا وقت شهادتشان طولانی گرداند. هر دلیلی را که شیعه اقامه می‏کند برای اینکه بعد از رسول‌خدا؟ص؟ امام لازم است؛ امام منصوب از طرف خدا، معصوم از جمیع خطاها، عالم به تعلیم الهی، حافظ دین، قادر بر اجراء و تصرف در امور، شاهد بر جمیع خلق، و از این قبیل صفاتی که برای امامان، شیعیان اثبات می‏کنند، لازمه آن ادله این است که بگوییم امام؟ع؟ متولد شده‏اند و اقرار کنیم به تولد حضرت و نسبت به ولادت آن بزرگوار در دوران زندگی پدر بزرگوارشان یقین کنیم که به مجرد اینکه امام عسکری صلوات الله علیه چشم از این عالم بستند جمیع شئون امامت به آن بزرگوار انتقال یافت و او جانشین پدر بزرگوارش گردید همان‌طور که پدرش جانشین پدرش بود و همین‌طور تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که جانشین رسول‌خدا؟ص؟ است. پس جمیع ادله عقلیه‏ای که شیعه برای لزوم حجت معصوم، شاهد، ناظر، قادر، متصرف، عالم و عادل (به حقیقت معنی عدالت) اقامه می‏کند، تمام آن ادله ولادت امام ثانی‌عشر صلوات الله علیه را اثبات می‏کند. ادله‏ای که علمای شیعه اقامه کرده‏اند ادله ظاهری است یعنی دلایل عقلی است که هر شخص عاقلی آن دلایل را تصدیق می‏کند.

بزرگان ما+ برای اثبات مقام امامت و لزوم حجت معصوم بعد از رسول‌خدا؟ص؟ دلایلی اقامه می‏فرمایند که مخصوص خود ایشان است. آن دلایل، دلایل حکمت است و بیان باطن حکمت و باطن ادله عقلیه. ایشان برای اثبات لزوم وجود رسول میان خلق و خالق ادله‏ای اقامه می‏فرمایند و همان ادله را برای اثبات لزوم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 125 *»

وجود معصوم بعد از پیغمبر؟ص؟ اقامه می‏فرمایند و همین‌طور برای یک یک از ائمه؟عهم؟ آنها را اقامه می‏فرمایند. طبق آن ادله که ادله باطنیه حکمت است باید امام عصر صلوات الله علیه ولادت یافته باشند و از ضروریات و معتقدات شیعه اثناعشری است و به‌خصوص در جلد سوم کتاب مبارک «ارشادالعوام» ادله اثبات لزوم امامان و اثبات وجود امام معصوم در هر زمان بیان گردیده که ان‌شاءالله مراجعه می‏کنید و به اقتضای آن ادله باید امام؟ع؟ ولادت یافته باشند و این مطلب بحمدالله یقینی و ضروری شیعه اثناعشری است. این ادله به اصطلاح ادله عقلی است.

و اما دلایل نقلی زیاد است. از جمله آنها نقل کسانی است که خودشان حضرت را مشاهده کرده‏اند و دیگر اینکه خبر ولادت حضرت انتشار پیدا کرد و سرّ مشکل شدن امر ولادت حضرت همان بود که دیروز در حدیث حضرت صادق؟ع؟ خواندیم که ظالمین از بنی‌امیه و بنی‌العباس و جبابره ایشان در مقام برآمدند که نگذارند برای حضرت عسکری صلوات الله علیه فرزندی بماند که بعد از ایشان وارث مقام امامت باشد و خواستند آن همه احادیثی که از رسول‌خدا و ائمه؟عهم؟ رسیده در اینکه قائم آل‏محمد؟عهم؟ از فرزند حسن بن علی بن محمد بن … تا حضرت امیر؟عهم؟ می‏باشد تکذیب کنند و بگویند آنها دروغ گفته‏اند و چنین فرزندی وجود نیافته و به دنیا نیامده است از این جهت در کمین شدند و شدیداً به کارهای لازم برای انجام این مقصد پلید خود اقدام کردند که اگر فرزندی در خاندان ایشان پیدا شد او را بکشند. حتی اگر در دوران حمل باشد او را بکشند. ولی خداوند حجت خود را حفظ فرمود همان‌طور که حضرت موسی بن عمران را از شرّ فرعون حفظ فرمود.

روایاتی که در این‌باره رسیده زیاد است ولی ما یک مقداری را می‏خوانیم که هم تجدید پیمان با آن بزرگوار شده باشد و هم سبب تقویت ایمان‌ها و نوارنی شدن دل‌ها باشد و نقل کسانی که آن بزرگوار را در دوران غیبت صغری زیارت کرده‏اند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 126 *»

از جمله روایات حدیثی از حضرت صادق؟ع؟ است که فرمود:  هو خَفِیّ المَولِد و المَنشَأ غیرُ خَفیّ فی نفسه([74]) آن بزرگوار ولادت و دوران نمو و رشدش مخفی خواهد بود ولی خودش از نظر مقام و خصوصیت مخفی نخواهد بود. اهل ایمان، او را امام خواهند دانست و اقرار به وجودش خواهند داشت. البته می‏دانیم ولادت آن بزرگوار هم آشکار بوده و هم مخفی. در سُرّمن‌رأی که یکی از بلاد عراق است آن بزرگوار تولد یافتند، نظیف، منظّف، ختنه شده و پاکیزه که شأن هر امام همین‌طور است. هر یک از معصومان ما؟عهم؟ ولادتشان همین‌طور بوده است. در موقع ولادت به سجده افتاد و موقع ولادتش طلوع صبح صادق بود در روز جمعه نیمه شعبان در سنه دویست و پنجاه و پنج هجری. کسی که در هنگام ولادتش نزد آن بزرگوار بود حکیمه؟عها؟ است. حکیمه خاتون عمه حضرت عسکری؟ع؟ بودند و از بزرگان شیعه و صاحب مقامات و کمالات بودند و بین امام؟ع؟ و شیعیان، هم در ظاهر و هم در باطن واسطه بودند. صاحب مقامات عالیه و کامله، فرزند امام جواد صلوات الله علیه و خواهر حضرت هادی و عمه حضرت عسکری صلوات الله علیهم بودند و ایشان بودند که امام زمان صلوات الله علیه را پس از تولد خدمت پدرشان امام عسکری صلوات الله علیه دادند و این وجود شریف را با دو دست خود تقدیم کردند، و بر بازوی آن بزرگوار با نور نوشته شده بود جاء الحق و زهَق الباطل([75]) و نیز نقل شده است که بر بازوی آن بزرگوار نوشته بود  و تمَّتْ کلمةُ ربِّک صدقا و عدلاً.([76]) البته این نوشته‏ها نوشته‏های معمولی نیست که هر کس ببیند، بتواند بخواند، آن نوشته‏ها نوشتن‏های الهی است. همان‌طور که بر چهره خورشید خدا نوشته خورشید و آثار خورشیدی از چهره خورشید بروز می‏کند به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 127 *»

آن‌طور نوشتن‌ها است و آن نوشته‏ها را نمی‏بینند مگر صاحبان معرفت به مقامات نورانیت ایشان. مثلاً حکیمه می‏تواند این نوشته‏ها را بخواند و ان‌شاءالله ما هم به برکت فرمایشات بزرگانمان و معارفی که ایشان برای ما فراهم ساختند، می‏خوانیم.

حضرت رضا صلوات الله علیه در مورد ولادت این بزرگوار می‏فرمایند: سقَط من بطن امِّه جاثیاً علی رُکبتَیْه رافعاً سَبّابَتیه الی السماء، وقتی که از مادر متولد می‏شود دو زانوی خود را بر زمین گذارده و دو انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده، ثم عطَس فقال الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله، عطسه خواهد فرمود و بعد از عطسه این عبارت را خواهد گفت، عبداً داخراً لله غیرَ مُستنکِفٍ و لا مُستکبر زَعَمتِ الظَلَمةُ اَنّ حجّةَ الله داحضةٌ و لو اُذِنَ لنا فی الکلام لزالَ الشکّ.([77]) می‏فرماید: حمد برای خدا است، صلوات بر محمد و آل او است، من بنده ذلیل و کوچک هستم و استنکاف و استکبار ندارم. ستمگران گمان می‏بردند که حجت خدا مغلوب است اگر به ما اجازه داده می‏شد در سخن، شک از همه دل‌ها زائل می‏شد.

در تاریخ نقل شده است که در شهر قم شخص یهودی منجمی بود و شهرت داشت. احمد بن اسحاق که وکیل حضرت عسکری؟ع؟ در قم بود و از اصحاب بزرگوار آن حضرت به حساب می‏آمد، نزد همین منجم آمد و گفت مولودی تولد یافته است. (حالا ببینید ایشان چقدر صاحب مقام بوده که در قم از ولادت حضرت مهدی صلوات الله علیه مطلع شده است. معلوم است به اعجاز حضرت عسکری صلوات الله علیه و تقرب مقامی که ایشان داشته. و او همان احمد بن اسحاق است که خدمت امام؟ع؟ رسید و حضرت مهدی صلوات الله علیه را زیارت کرد) ایشان نزد آن منجم رفت و گفت مولودی تولد یافته است. «فاعمَل له میلاداً و طالِعاً» طالع او را ببین، از نظر وضع طالع و حساب ستارگان و نجوم ببین وضع این مولود چگونه است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 128 *»

آن یهودی شروع کرد به بررسی و حساب‌کردن و هر چه حساب می‏کرد نمی‏توانست بر اسباب پیدایش این مولود مسلط شود تا بتواند روی آنها نظر دهد. وقتی که دید این‌طوری است و حساب در فرمان او نیست گفت: «لایکونُ مثلُ هذا المولودِ الا نبیّاً او  وصیّ نبی».([78]) این مولود یا باید پیغمبر باشد یا وصی پیغمبر که حساب در فرمان من نیست و نمی‏توانم محیط شوم بر اسبابی که در ولادت او و در هنگام ولادت او در جریان است. ولی آنی که من می‏فهمم از جوانب زندگی این مولود، این است که مالک دنیا خواهد شد، شرق و غرب عالم را فرا خواهد گرفت و همه روی زمین در فرمان او درمی‏آیند و باقی نمی‏ماند در روی زمین مگر کسی که تسلیم امر او شود و قائل به ولایت او گردد.([79])

یکی از دلایلی که ولادت حضرت را ثابت می‏کند این است که پس از ولادت حضرت از طرف خلیفه عباسی تحقیق و تفتیش در خانه حضرت عسکری صلوات الله علیه شروع شد و خود همین که تاریخ ثبت کرده دلیل است بر اینکه هر طور بوده خبر به گوش خلیفه رسیده است و او چنین دستوری را صادر کرده. چندین مرتبه تفتیش انجام شد ولی خداوند حفاظت فرمود به همان جریان غیبت حضرت زیرا از موقع ولادت غیبت هم شروع شد. اما نه غیبتی که هیچ‌کس او را نبیند. گاه‌گاهی امام؟ع؟ به منظور همین انتشار خبر ولادت یافتن حضرت، فرزند خود را نشان می‏دادند برای اینکه دوستان و مؤمنان به ولادت حضرت یقین کنند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 129 *»

یکی از کسانی که در دستگاه خلیفه بود و قدرت زیادی داشت زُبَیری نام داشت. این ملعون از کسانی بود که عداوت شدیدی با حضرت عسکری؟ع؟ داشت و از آرزوهایش این بود که به مولودی که در خاندان حضرت عسکری؟ع؟ متولد می‏شود دست بیابد و او را بکشد که مبادا سخن امامان شیعه راست دربیاید و چنین مولودی برای ایشان بماند. این انتظار را داشت. حضرت عسکری صلوات الله علیه این امر را می‏دانستند هم به امر امامت هم به جریان‌هایی که درباره حضرت بین او و حضرت انجام می‏شد. حضرت نفرینش کردند و قبل از اینکه این شروع کند به نقشه‏کشی و نتیجه‌برداری از نقشه‌های خود _  که حتی تصمیم داشت خود حضرت عسکری صلوات الله علیه را بکشد _ خداوند کسی را بر آن ملعون مسلط کرد و او را کشت. وقتی که خبر کشته‌شدن آن ملعون به حضرت عسکری صلوات الله علیه رسید آن حضرت فرمود: هذا جزاءُ من افتَری علی اللّه تبارک و تعالی فی اولیائه، این جزای کسانی است که درباره اولیاء خدا افتراء می‏بندند، زعم انه یَقتُلنی و لیس لی عَقِب، او فکر می‏کرد می‏تواند مرا بکشد و بعد از من فرزندی برای من نباشد، فکیف رأی قدرةَ اللّه عزوجل([80]) چطور دید قدرت خدا را که او به درک رفت و من ماندم.

امام زمان صلوات الله علیه فرزند نرجس بنت یسوعا پسر قیصر پادشاه روم می‏باشند. مادر این دختر از فرزندان یکی از حواریین بود که به شمعون وصی حضرت مسیح صلوات الله علیه انتساب داشت. وقتی که جنگ بین روم و لشکر اسلام برپا شد این بزرگوار در میان زنانی که با لشکر حرکت می‏کردند و هر کس عهده‌دار کاری بود از قبیل پرستاری و سایر امور، ایشان هم خودش را داخل آن زن‌ها و کنیزها و کسانی که در میان لشکر سِمَتی داشتند قرار داد، بدون اینکه کسی او را بشناسد، البته به دستور حضرت عسکری؟ع؟ در خوابی که این خاتون بزرگوار دیده بود. تقریباً در جنوب شرقی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 130 *»

اروپای فعلی جنگ واقع شده بود. وقتی که لشکر اسلام پیروز شد و لشکر روم شکست خورد، این بزرگوار همراه زنانی که اسیر شدند به اسارت درآمد و اسم خود را نرجس گفته بود، چون مرسوم بود که کنیزان را نرجس می‏نامیدند. به برکت امام عسکری صلوات الله علیه و یا اینکه چون متمکن بودند لسان عربی را هم می‏دانستند. وقتی که کنیزان را برای فروش آورده بودند و عرضه می‏کردند، این بزرگوار اباء می‏فرمود از اینکه خریداران را اجابت کند، باز هم به تعلیم حضرت عسکری؟ع؟. تا اینکه آن کسی را که امام هادی صلوات الله علیه مأمور فرموده بودند، او حضرت را به ارائه‌دادن نامه حضرت هادی؟ع؟ خریداری کرد. نامه را دید شناخت، بوسید، گریه کرد و آن خریدار را اجابت کرد و خریداری شد و آن شخص آن خاتون را به سُرّمن‌رأی منزل حضرت هادی؟ع؟ آورد.

همین که حضرت هادی صلوات الله علیه چشمشان به آن کنیز افتاد که در واقع کنیز نبود، کنیز حضرت فاطمه؟عها؟ است. صاحب مقام است، صاحب منزلت است، از کاملان شد، از بزرگان شد. وقتی که آن خاتون وارد منزل حضرت هادی؟ع؟ شد، حضرت عسکری؟ع؟ خادم خود را که کافور نام داشت دستور فرمودند که دنبال عمه‏ام حکیمه برو. وقتی که حضرت حکیمه وارد منزل شد، فرمود: ها هِیَه فاعْتَنَقَتْها طویلاً و سُرَّتْ بها کثیراً فقال لها ابوالحسن؟ع؟: یا بنتَ رسولِ‌الله خُذیها الی مَنزِلکِ و عَلِّمیها الفرایضَ و السُّننَ فانّها زوجةُ ابی‏محمد و اُمُّ القائم.([81]) «ها هِیَ»، کلمه عجیبی است، عرب وقتی که یک کسی را به خصوصیات بشناسد، اما خودش را ندیده باشد، تا بخواهند بگویند این همان است که شناخته بودیم به خصوصیاتش و خودش را ندیده بودیم و حالا دیدیم، می‏گویند: «ها هی»، یعنی این خود او است. خطاب فرمودند به حضرت حکیمه که این همان است که خاندان عصمت، طهارت و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 131 *»

امامت انتظارش را می‏کشیدند، این همان زن است که گویا همه صفات نرجس را می‏دانستند، همه از آباء طاهرین خود شنیده بودند و خصوصیات مادر امام؟ع؟ را می‏دانستند که تا حضرت حکیمه وارد شد، فرمودند: ها، این همان است که به صفات او را می‏شناختیم و انتظارش را داشتیم این را ببر  و فرائض الهیه را تعلیمش کن که این زوجه و همسر فرزندم ابی‏محمد امام عسکری صلوات الله علیه و مادر قائم صلوات الله علیه است. خصوصیات خریداری این زن در تاریخ ذکر شده و به فارسی هم بیان شده ان‌شاءالله مراجعه می‏کنید. مقصود ما همین‌قدر اشاره است. خداوند این‌طور قرار داد که از یک‌چنین زنی؛ طاهره، معصومه، حضرت قائم به دنیا بیایند. ما معتقدیم که مادران ائمه؟عهم؟ معصوم بوده‏اند به عصمت تبعی؛ یعنی صاحبان مقام کمال بودند. خداوند وجود مبارک امام؟ع؟ را از یک‌چنین مادری به این دنیا آورد.

از جمله خود حضرت حکیمه از کسانی است که امام؟ع؟ را ملاقات کرده و در هنگام ولادت امام؟ع؟ حاضر و شاهد بوده است. اگر شیعه اثناعشری برای ولادت امام زمان صلوات الله علیه دلیل در دست نداشته باشد مگر همین نقل حکیمه، کافی است. کسی است که صاحب مقام است و تاریخ‌های معتبر شیعه فرمایشات ایشان را روایت کرده‏اند. ایشان شهادت می‏دهد از اموری، یکی اینکه «وُلِدَ السیِّدُ مختوناً» این بزرگوار ختنه‌شده متولد شد. «و لم‏یُرَ باُمِّه دمٌ فی نِفاسها» در دوران زایمان در حضرت نرجس خون ندیدم. و ایشان می‏فرماید: «وُلد؟ع؟ وقتَ طلوعِ الفجر» موقع طلوع صبح صادق متولد شد. «فتباشَرَ اهلُ الدار بذلک» همه اهل خانه شادمان شدند و به یکدیگر مبارک‌باد گفتند.([82])

خصوصیات جریان ولادت را ایشان این‏طور ذکر می‏کند: «بَعَثَ الیّ ابومحمّد» حضرت عسکری؟ع؟ دنبال من فرستادند. «فقال» فرمود: یا عمّةُ اجْعَلی اِفطارَکِ اللّیلةَ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 132 *»

عندنا، امشب را اینجا بمانید و پیش ما افطار کنید. فاِنّها لیلةُ النصف من شعبان فانّ الله تبارک و تعالی سیُظهِرُ حجّتَه فی ارضه، امشب شب نیمه شعبان است و خدا می‏خواهد حجت خود را در زمینش ظاهر سازد. «فقلت له و مَن اُمُّه؟» می‏گوید به حضرت گفتم مادر او کیست؟ نه اینکه ایشان خبر نداشته و نمی‏دانسته است مادر او کیست. زیرا آن موقعی که نرجس را به ایشان دادند که تربیت کند و تعلیم فرماید، آن وقت فرمود: «امّ القائم» این خاتون مادر قائم است. اینها روی خصوصیاتی است که بیان می‏شود و مقاصدی در کار است از جمله چون امور دائماً در معرض بداء است و برای خدا است بداء در همه چیزها و کسانی‌ که خدا را عبادت کرده‏اند به افضل از اعتقاد به بداء، خدا را عبادت نکرده‏اند. قدرت خدا را محتوم و محدود نکرده بلکه قدرت خدا و مشیت خدا را مطلق و نامحدود می‏دانند از این جهت آن‌به‌آن درباره همان اموری که یقین داشتند، احتمال بداء می‏دادند و از آنها سؤال می‏کردند که آیا بناء است این‌طور بشود؟ و در عین حال هم پاسخ و هم پرسش برای تعلیم و آموختن به ما بوده است.

از این‌رو حکیمه سؤال می‏کند «و من امّه» مادر او کیست؟ قال: نرجس، «قلتُ له جعَلَنی اللهُ فِداک واللهِ ما بها اثر». یکی از حکمت‌های آن پرسش و آن پاسخ آن بوده که این خبر به ما برسد و بدانیم که ولادت آن حضرت نمونه‏اش ولادت موسی بود که هیچ‌کس از دوران حمل موسی خبردار نشد. پس دوران بارداری این‌قدر بر مادر او عادی گذشت. حکیمه عرض می‏کند خدا مرا فدای شما گرداند. من اثری و حملی در نرجس نمی‏بینم. فقال: هو ما اقول لک، فرمود مطلب همین است که می‏گویم. حضرت حکیمه سخنش را ادامه می‌دهد و می‏فرماید: «فجئتُ و سلَّمتُ و جلست» آمدم سلام کردم و نشستم «و جاءت نرجس تَنزِعُ خُفّی» نرجس جلو آمد که کفش‌های من را دربیاورد. «فقالت لی» به من فرمود: «یا سیّدتی و سیّدة اهلی کیف امسیتِ»

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 133 *»

نرجس احوالپرسی می‏کند با حکیمه، ای خانم من، ای خانم اهل من، حال شما چطور است؟ حکیمه می‏فرماید، به او گفتم: «بل انتِ سیّدتی و سیّدةُ اهلی» تو خانم من هستی، تو خانم اهل من هستی. «فاَنکَرتْ قولی» از گفته من تعجب کرد، من تا به حال با او این‏طور حرف نمی‏زدم. «فقالت ما هذا یا عمة؟» گفت چه شده است که شما با من این‏طور صحبت می‏کنید. «فقلتُ لها یا بُنَیَّة اِنّ اللهَ تبارک و تعالی سیَهَبُ لکِ فی لیلتکِ هذه غلاماً سیّداً فی الدنیا و الآخرة»، عرض کردم ای دخترک من خداوند به همین زودی در امشب به تو می‏خواهد ببخشاید فرزندی را که آقا است در دنیا و آخرت. «فخَجِلَتْ و اسْتَحیَت» حیا فرمود و در رخساره مبارکش آثار شرم و حیا دیده می‏شد. از این عبارت چنین معلوم می‏شود که شاید تا این‌وقت این‏طور با صراحت به نرجس خاتون نگفته بودند که تو مادر قائم خواهی بود.

حکیمه می‏فرماید: «فلمّا اَن فَرَغتُ عن صلوةِ العشاء الآخرة» نماز عشاء را خواندم، «اَفطَرتُ و اَخذتُ مَضجَعی فرَقَدتُ» افطار کردم و در رختخواب خود قرار گرفتم. خوابیدم، اما چه خوابی. «و لمّا کان فی جوف اللیل قمتُ الی الصلوة» نیمه شب شد برای نماز برخاستم، «ففَرَغتُ من صلوتی» از نماز شبم فارغ شدم، «و نرجس نائمةٌ لیس بها حادث» آن موقع نگاه کردم دیدم نرجس خوابیده و خبری نیست. «ثم جلستُ مُعقِّبةً» نشستم به تعقیبات خواندن، «ثمّ اضطَجَعتُ» دوباره خوابیدم، «ثم انتَبَهتُ فَزِعةً و هی راقدة» سپس هراسان از جا برخاستم و متوجه شدم که نرجس خواب است، «ثم قامت فصلّت و نامت» برخاست نماز شبش را خواند دوباره خوابید. «و خرجتُ اَتَفقَّدُ الفجر» و من بیرون ‏رفتم و به آسمان نگاه می‏کردم که طلوع صبح شده است یا نشده، «فاذا انا بالفجر الاول کذَنَبِ السِّرْحان» یک‌باره دیدم که فجر کاذب طلوع کرد به مانند دم شیر یا گرگی، سفیدی در افق پیدا شده است ولی «و هی نائمة» نرجس خواب است. خبری نیست، طولی هم نمی‏کشد، بین طلوع صبح

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 134 *»

کاذب و صبح صادق فاصله‏ای نیست و هیچ خبری نیست، «فدخَلَنی الشّکّ» شک به دلم آمد. شک آمد یعنی چه؟ یعنی شاید بداء حاصل شده است. امشب هم نباید حجة بن الحسن صلوات الله علیه متولد شود. گویا شک از این جهت بود، نه شک از کلام امام؟ع؟. حکیمه صاحب مقام کمال است. شک در فرمایش حضرت عسکری صلوات الله علیه؟! نه، شک به این معنی که شاید بداء حاصل شد و بنا است امشب آن بزرگوار متولد نشود. «فصاح بی ابومحمد؟ع؟ من المجلس» صدای امام عسکری به گوشم رسید فرمود: لاتَعجَلی یا عمّة فهاک الامرُ قد قَرُب، عجله و شتاب نکن که امر نزدیک است. «فجلستُ و قرأتُ الم السجدة و یس» شروع کردم به خواندن سوره سجده و یاسین.

«فبینما انا کذلک اذا انتَبَهتْ فَزِعَةً» داشتم آیات و سوره‏ها را می‏خواندم که یک‌باره نرجس از خواب پرید، هراسان و وحشت زده، «فوَثَبتُ الیها» دویدم خودم را انداختم به طرف او و به نرجس رساندم. «فقلتُ اسم الله علیک ثم قلتُ لها أ تُحسّینَ شیئاً» سپس عرض کردم خدا تو را حفظ کند آیا چیزی احساس می‌کنی؟ «قالت نعم یا عمّة» فرمود آری، «فقلتُ لها» عرض کردم، «اِجمَعی نفسَک و اجمَعی قلبَک فهو ما قلت لک» نگران نباش همانی که گفتم. «فاَخَذَتنی فَتْرَة» مرا یک سستی گرفت. تقریباً حالت چرت به اصطلاح ما، «و اخذتْها فِطْرَة» و نرجس را حالتی گرفت که گویا شکم او شق شد و احساس خروج فرزندی برای او دست داد اما هر دو به حسب ظاهر هیچ احساس نمی‏کنیم. «فانتبَهتُ بحسِّ سیّدی» یک‌باره متوجه شدم که آقا و مولای خودم را در بردارم. «فکَشَفتُ الثّوبَ عنه» جامه‏ای را که روی نرجس انداخته بودم کنار زدم، «فاذا انا به؟ع؟ ساجداً یَتَلقَّی الارضَ بمساجده» آن بزرگوار را دیدم به سجده افتاده است، «فضَمَمتُه الیّ» او را در بر گرفتم، «فاذا انا به نظیف» پاک و پاکیزه و طاهر بود.

«فصاح بی ابومحمد؟ع؟» امام عسکری؟ع؟ صدا بلند فرمودند: هَلُمّی الیّ ابْنی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 135 *»

یا عمّة، ای عمه فرزندم را بیاور نزد من. «فجئتُ به الیه» او را خدمت حضرت بردم، «فوَضَعَ یدَیْه تحت اِلیَتَیْه و ظهرِه و وضَع قدمَیْه علی صدرِه» دو دست خود را زیر پشت فرزند خود گرفت و دو قدم مبارک فرزند را بر سینه گذارد و آن‏وقت «و اَذَّنَ فی اُذُنه الیُمنی» در گوش راست او اذان گفت، «و اَقام فی الیُسری» در گوش چپ هم اقامه فرمود. «ثمّ اَدْلی لسانَه فی فیه کأنه یغذیه لبنا» زبان مبارک در دهان فرزند خود گذارد که گویا به او شیر می‌آشاماند، «و اَمرَّ یدَه علی عَینَیْه و سمعِه و مفاصلِه و حنّک» دست مبارک بر دو چشم او و گوش و مفاصل بدن او کشید و کام مبارک او را برداشت. و قال: تَکلَّمْ یا بُنیّ، فرمود سخن بگو ای فرزند من. فقال: اَشهَد اَن لا اله الا الله وحدَه لاشریک له و اَشهد اَنّ محمّداً رسولُ‌اللّه؟ص؟ ثم صلّی علی امیرِالمؤمنین و علی الائمّة؟عهم؟ الی اَن ‏وقَف علی ابیه ثم اَحجَمَ، پس به توحید خدا و رسالت رسول‌الله شهادت داد و صلوات فرستاد بر رسول‌خدا و امیرالمؤمنین و همین‏طور ائمه تا پدر بزرگوارش و ساکت شد. «ثم قال ابومحمد؟ع؟» بعد حضرت عسکری فرمودند: یا عمّة اِذهَبی به الی اُمِّه، ببر این فرزندم را نزد مادرش. «فذهبتُ به» او را نزد نرجس بردم. و قال ابومحمد: یا عمّة اذا کان یومُ السّابع فأْتینا، و فرمود ای عمه روز هفتم که شد برای دیدار فرزندم بیا. به اصطلاح ما نه اینکه تا روز هفتم دیگر نیایید، نه بلکه یعنی اگر مایل دیدار او هستید روز هفتم تشریف بیاورید که پیش از آن او را نخواهید دید.

حکیمه می‏فرماید: «فلما اصبحتُ جئتُ لاُسَلِّمَ علی ابی‏محمّد؟ع؟» روز که شد خدمت ایشان آمدم، «فکشَفْتُ السِّترَ» پرده را از اطاق نرجس بالا گرفتم، «لاَتفقَّد سیّدی؟ع؟» تا حجت صلوات الله علیه را ببینم، «فلم اَرَه» او را ندیدم. «فقلتُ له جُعِلتُ فِداک ما فُعِلَ سیّدی؟» گفتم فدایت شوم چه شد آقای من؟ فقال: یا عمّة اِستَودَعْناه الذی اِستَودَعَتْه اُمُّ موسی ابنه([83]) فرمود ای عمه ما او را ودیعه سپردیم نزد

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 136 *»

کسی که مادر موسی، موسی را نزد او به ودیعه سپرد. معنی این سخن یعنی غیبتش شروع شد. از بعد از ولادت غیبتش شروع شد.

حکیمه می‏فرماید که «و لمّا کان بعدَ ثلاثٍ اِشتَقتُ الی ولیّ الله» سه روز که گذشت آتش شوق ملاقات حجت خدا در دلم شعله‏ور شد، «فصرتُ الیهم» منزل حضرت عسکری آمدم. «فبدأت بالحجرة التی کانت نرجس فیها فلم‌ار اثراً و لاسمعتُ ذکرا» اول اطاق نرجس رفتم، هر چه نگاه کردم، اثری ندیدم، صدایی نشنیدم. «و رأیتُ اُمَّه جالسةً و علیها ثیاب صفر و هی معصوبة الرأس» به نرجس نگاه کردم، دیدم او لباس زردی بر تن دارد و سرش را بسته است. «و بجانِبِها مَهْد علیه اثواب خضر» کنارش گهواره‏ای است ولی روی آن جامه‏های سبز افتاده.([84]) «فدخلتُ علی ابی‏محمّد» خدمت حضرت عسکری رفتم، «فبَدَأَنی فقال» ابتداءاً فرمود: یا عمّة فی کَنَفِ الله و حِرزِه و ستره و عَینِه حتی یَأذنَ اللهُ له، آن مولود در کنف خدا است، در حرز و نگهداری و در پوشش خدایی است و در برابر چشم خدا است، تا خدا اجازه دهد او را. فاذا غَیَّبَ اللهُ شخصی و تَوفّانی و رأیتَ شیعتی قد اختلفوا فاَخبِری الثِّقاتِ منهم، وقتی‌که خدا مرا برد و من مردم و از دنیا رفتم و شیعیان مرا دیدی که اختلاف کردند، به افراد مورد اطمینان از آنها خبر بده. ولْیَکُن عندکِ و عندَهم مکتوماً، امر این بزرگوار در نزد تو و ایشان باید پوشیده باشد، فاِنّ ولیّ اللّه یُغیِّبُه اللّه عن خلقِه و یَحجُبُه عن عبادِه، خدا ولی خود را از خلقش پنهان خواهد فرمود و او را از بندگانش پوشیده خواهد داشت، فلایَراه احدٌ حتی یُقدِّمَ له جبرئیلُ؟ع؟ فَرَسَه، او را کسی نخواهد دید تا اینکه جبرئیل برای آن بزرگوار اسب حاضر کند، لِـیَقضِی اللهُ اَمراً کان مفعولاً،([85]) تا اینکه خدا تقدیر خود را جاری سازد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 137 *»

حکیمه می‏فرماید: «فلمّا کان فی الیوم السابع» روز هفتم که شد، «جئتُ و سَلّمتُ و جلستُ» طبق وعده حضرت عسکری صلوات الله علیه آمدم و سلام کردم و نشستم، دیگر امروز روز وعده ملاقات است که فرمودند او را نخواهی دید تا روز هفتم. فقال: هَلُمّی الیّ ابْنی، حضرت عسکری به عمه‏شان فرمودند، فرزند مرا بروید بیاورید. «فجئتُ بسیّدی فی الخرقة» می‏گوید _ حالا چطور ایشان نزد آن مولود رفته و از کدام اطاق داخل شده و از چه کسی آن بزرگوار را گرفته ذکر نشده است _ آقای خودم را آوردم که در جامه‏ای پیچیده شده بود. «ففعَل به کفِعلَتِه الاولی» مثل دفعه اول حضرت انجام دادند، «ثم اَدلی لسانَه فی فیه» زبان مبارکشان را در دهان کودک قرار دادند، «کأنّه یُغَذّیه لَبَناً او عسلاً» مثل اینکه به او شیر و عسل می‏آشامانند. «ثم قال» بعد فرمود: تَکلَّمْ یا بُنیّ فرزندم سخن بگو. فقال؟ع؟: اَشهَد اَن لا اله الا اللّه و ثنّی بالصّلاة علی محمّد و علی امیرالمؤمنین و الائمة صلوات اللّه علیهم اجمعین، مانند دفعه پیش پس از شهادت به توحید بر رسول‌الله و بر یک یک امامان صلوات‌ فرستاد، «حتّی وقَف علی ابیه» تا به پدر بزرگوارش، «ثم تلا هذه الآیة» بعد این آیه را تلاوت فرمود: بسم الله الرحمن‏الرحیم و نُریدُ اَن‌نَمُنَّ علی الذین استُضعِفوا فی الارض و نجعلهم ائمةً و نجعلهم الوارثین و نُمکِّنَ لهم فی‏الارض و نُرِیَ فرعونَ و هامانَ و جنودَهما منهم ما کانوا یَحذَرون.([86]) ما چنین اراده کرده‏ایم که منت گذاریم بر کسانی که ضعیف شمرده شدند در روی زمین _  یعنی ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و بزرگان دین _  و قرار دهیم ایشان را امامان و قرار دهیم ایشان را وارثان زمین و به ایشان تمکن بخشیم در روی زمین و بنمایانیم فرعون و هامان (اولی و دومی) و پیروان ایشان را از طرف این ائمه، آنچه را که از آن حذر داشته‏اند، یعنی عذاب دنیا را بر ایشان وارد کنیم. حضرت صادق در تفسیر همین آیه فرمودند: این آیه به ظاهر در بنی‌اسرائیل نازل شده و انبیاء

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 138 *»

بنی‏اسرائیل و تابعان آن انبیاء به‌ظاهر اراده شده‏اند ولی و تأویلها فینا([87]) تأویلش درباره ما جریان پیدا می‏کند.

از کسانی که حضرت را زیارت کردند صقیل، جاریه و کنیزی بود در خانه حضرت که بعداً نقل او را می‏کنیم. ایشان می‏گوید وقتی که حضرت عسکری صلوات الله علیه می‏خواستند وفات فرمایند فرزندشان کنار ایشان نشسته بود و حضرت به فرزندشان خطاب فرمودند: اَبشِر یا بُنیّ فانت صاحبُ‌الزمان و انت المهدی و انت حجةُ الله علی ارضه و انت وَلَدی و وصیّی([88]) مژده باد تو را ای فرزندم که تو صاحب زمانی و تو مهدی هستی و تو حجت خدا بر روی زمین او می‏باشی و تو فرزند من و وصی من هستی.

از حکیمه خاتون یک ملاقات دیگری هم ذکر شده است. ایشان می‏گوید:  «اِشتدّ شوقی الی ولیّ اللّه» من خیلی مشتاق شدم حضرت را زیارت کنم، «فصِرتُ الی البیت» رفتم خانه حضرت، «فبَدَأتُ بالحُجرة التی فیها الجاریة» آن خانه‏ای رفتم که نرجس آنجا بود، «فعَدَلتُ الی المَهْد» به طرف گهواره رفتم. گویا این‌دفعه ایشان اجازه ملاقات داشته است. «و رَفَعْتُ عنه الاثواب» جامه را آن‏طرف زدم، «فاذا انا بولیّ الله نائمٌ علی قَفاه غیرُ محزومٍ و لا مَقموط» دیدم ولی خدا در میان گهواره به پشت خوابیده است ولی نه قنداقی دارد و نه هم دست‌هایش را در جامه بسته‏اند، «ففَتَحَ عینَیه» دو چشم مبارکش را باز فرمود، «و جَعَلَ یَضحَک» شروع کرد به خندیدن، «و یُناجی باَصبعه» با انگشتانش داشت ذکر خدا می‏فرمود و با خدا مناجات می‏نمود. «فتَناوَلتُه» گرفتم و بلند کردم آقا را، «و اَدنَیتُه الی فمی لاُقبِّلَه» و او را آوردم جلو دهانم که ببوسم او را، «فشَممتُ منه رائحةً ماشممتُ قطُّ اَطیبَ منها» یک بوی خوشی از آن بزرگوار

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 139 *»

شنیدم که تا آن‏وقت چنین بوی خوشی به مشامم نرسیده بود. «و نادانی ابومحمد» حضرت عسکری از آن اطاق مرا صدا زدند فرمودند: یا عمّتی هَلُمّی فَتای الیّ فتَناولتُه، فرزندم را نزد من بیاور، ایشان را بردم و به دست امام؟ع؟ دادم. حضرت فرمودند: انطق سخن بگو، همان برنامه‏هایی که در دفعه‏های قبل داشتند انجام دادند، بعد من آقا را گرفتم «و هو یقول» و حضرت عسکری می‏فرمودند: یا بُنیّ اَستَودِعکَ الّذی استَودَعتْه امُّ موسی، من تو را به ودیعه و امانت می‏سپارم دست خدایی که مادر موسی، موسی را به ‌دست او امانت سپرد، کنْ فی دَعَةِ الله و سِترِه و کَنَفِه و جِوارِه، بوده باش در امانت خدا و نگهداری و پوشش خدا و جوار خدا. و قال: رُدّیه الی اُمِّه یا عمّة این بچه مرا به مادرش برگردان، و اکْتُمی خَبَرَ هذا المولود علینا به کسی اطلاع نده، بپوشان جریان او را برای ما، و لاتُخبِری به احداً حتی یَبلُغَ الکتابُ اَجَلَه به کسی خبر از او نده تا موقعش برسد. «فاتیتُ امَّه و وَدَّعْتُهم»([89]) رفتم کودک را دادم و خداحافظی کردم و رفتم.

باز حکیمه می‏فرماید: یک روزی داخل خانه حضرت عسکری صلوات الله علیه شدم «فاذا مولانا صاحبُ‌الزمان یَمشی فی الدار» دیدم مولای من صاحب‌الزمان میان خانه راه می‏رود، «فلم‌اَرَ  وجهاً اَحسنَ مِن وجهِه» صورتی زیباتر از صورت او ندیده بودم، «و لا لغة افصح من لغته» کلام و سخنی فصیح‏تر از کلام و سخن او نشنیده بودم، آن‏وقت خنده‏ام گرفت تبسم کردم تبسم سخریه و استهزاء نسبت به کسانی که از من یک روزی پرسیدند و گفتند: «هل کان لابنِ اخیک العسکری وَلَد؟»([90])  آیا پسر برادرت عسکری فرزندی دارد یا نه؟ از آن سخنشان که آن مطلب را از من پرسیده بودند و حالا که چشمم به این بزرگوار افتاد که دارد میان خانه راه می‏رود، خنده‏ام گرفت که خدا چطور این بزرگوار را حفظ کرده و نگه‌ داشته است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 140 *»

و الحمدلله رب العالمین ما این خنده استهزاء را به تمام کسانی می‏کنیم که منکر ولادت آن حضرت هستند و می‏گویند هنوز متولد نشده است. خدایی که این عالم را برقرار داشته به برکت وجود او است، وجود خود ما دلیل وجود او است بحمدالله.

حکیمه خاتون و نرجس خاتون، این دو خاتون بزرگوار صاحبان مقام کمال بودند. ایشان می‏دانستند که بعد از وفات حضرت عسکری صلوات الله علیه سخت‏گیری دستگاه حکومت زیاد خواهد شد و ممکن است که این دو بزرگوار را تحت فشار شدیدی قرار دهند که آیا برای حضرت فرزندی متولد شده است یا نه؟ اگر شده کجا است؟ و وکیل‌های او بعد از آن حضرت چه کسانی هستند. سختی‏هایی ممکن است بر این دو بزرگوار وارد شود از این‌جهت این دو بزرگوار از حضرت عسکری صلوات الله علیه خواستند که از خدا بخواهد وفاتشان را قبل از وفات حضرت عسکری برساند. حضرت عسکری دعاء کردند و خواسته این دو بزرگوار به انجام رسید و قبل از وفات حضرت عسکری آن دو خاتون وفات فرمودند و این دو بزرگوار در همان خانه دفن شدند که ان‌شاءالله خدا زیارتشان را در سُرّمن‌رأی روزی فرماید که حضرت هادی و حضرت عسکری در آن حرم شریف می‏باشند و حکیمه خاتون پایین پای ایشان و نرجس خاتون هم پشت سر مبارک ایشان دفن شده‏اند. چقدر فشار شدید بوده است از طرف دستگاه حاکم، خدا لعنت کند خلفای بنی‏امیه و بنی‏العباس را، خدا لعنت کند آن ظالمین و آن جبابره را.

اینها چند نفر از کسانی بودند که حضرت را ملاقات و زیارت کردند، و حکیمه خاتون افتخار زیارت آن بزرگوار را هم هنگام ولادت و هم بعد از ولادت پیدا کرد. و  بحمدالله برای ما به این مباحث نیازی نیست که دلیل باشد بر اینکه آن حضرت متولد شده‌اند ولی از جهت اینکه امام صادق صلوات الله علیه گریه می‏کردند، می‏نالیدند و مضطرب بودند که مردم در مورد ولادت و تولد یافتن آن بزرگوار به شک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 141 *»

می‏افتند که آیا ولادت یافته است یا نه، ما اینها را می‏خوانیم و بحمدالله اقرار داریم و معتقدیم و امیدواریم این خواندن‌ها و گوش‌دادن‌های ما و بالاخره ذکر ولادت آن حضرت و سایر اموری که موفق هستیم موجبات خرسندی امام صادق صلوات الله علیه را فراهم کند که آن بزرگوار از ما مسرور باشند و بفرمایند اگر من در آن روز نگران بودم و گریه می‏کردم ولی به برکت فرزندم و بزرگان دین و راهنمایی ایشان و حفظ بزرگان زمان دل‌های ایشان را در ایمان، اینها اهل اقرار به ولادت و سایر امور آن حضرت هستند.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 142 *»

 

مجلس 12

 

 (روز  جمعه 3 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

r ماه رمضان اول سال است، تجدید عهد ولایت

r ادلّه لزوم حجّت و ولادت

r لزوم وجود حجت و نظریه‏ها

r نظریه صوفیه

r نظریه اهل سنت

r نظریه فلاسفه

r نظریه ابن ابی‏الحدید

r ملاقات عثمان بن سعید

r اسباب انتشار خبر ولادت

r اختلاف در تاریخ ولادت

r آگاهی یهود از ولادت

r ملاقات ظریف (خادم)

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 143 *»

r ملاقات ابونصر (خادم)

r ملاقات بعضی از اصحاب

r ملاقات نسیم (کنیز)

r نظر مفوّضه و مکتب حق

r ملاقات کامل بن ابراهیم مدنی

r ملاقات احمد بن اسحق قمی

r محمد و آل‏محمد؟عهم؟ سبب الاسبابند

r اطمینان قلب و استزاده فیض

r نامه حضرت عسکری؟ع؟

r ملاقات یعقوب بن منقوش

r ملاقات عیسی بن مهدی

r نماز گزاردن بر بدن حضرت عسکری؟ع؟

r عرض سلام

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 144 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بحثمان در اموری بود که متعلق به امام زمان صلوات الله علیه است و مورد گفتگو و تشکیک قرار گرفته و امام صادق صلوات الله علیه آن امور را بیان فرمودند و آنها را منشأ نگرانی و باعث اضطراب خود فرمودند که امام؟ع؟ گریه می‏کردند و می‏نالیدند و نسبت به شیعیان و دوستان در آخرالزمان مضطرب بودند زیرا این امور باعث فتنه و آزمایش و باعث ابتلاء و مایه تشکیک برای بعضی از ایشان می‏شود. از جمله آنها مسأله ولادت حضرت بود که امر ولادت صاحب‌الامر صلوات الله علیه یکی از اموری است که مورد گفتگو و تشکیک قرار می‏گیرد و دوستان و مؤمنان ثابت‌قدم در ولایت ایشان و امامت ائمه اثناعشر صلوات الله علیهم اجمعین نسبت به ولادت یافتن آن حضرت در زمان پدر بزرگوارش امام عسکری صلوات الله علیه بر یقینند.

راجع به این مسأله عرض کردم بحمدالله ما نیازمند نیستیم به بررسی این‏گونه مسائل، چون یقینی ما است ولکن رسم است و سیره بزرگان ما است که در ماه مبارک رمضان که اول سال اسلام، قرآن و اهل‌بیت؟عهم؟ است با حجت وقت و امام زمان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 145 *»

صلوات الله علیه تجدید عهد و پیمان می‏کردند به ذکر عقاید و به‌خصوص امر ظهور و رجعت. علائم ظهور و رجعت را ذکر می‏فرمودند. ما هم که این مسائل را مطرح کرده‏ایم و تا به حال ادامه پیدا کرده، تبعیت از ایشان داریم ان‌شاءالله و تجدید عهد است با امام عصر صلوات الله علیه و این مسائلی را که درباره آن بزرگوار مورد گفتگو قرار گرفته است مطرح می‏کنیم و اظهار اعتراف، اقرار، یقین و ایمان می‏نماییم و امیدواریم که دل مبارک امام صادق صلوات الله علیه از ما خرسند شود و آن اضطرابی که ایشان درباره شیعیان و دوستان در آخرالزمان نشان می‏دادند درباره ما ان‌شاءالله نبوده و بلکه به عنایات خاص ائمه هدی؟عهم؟ در جمیع آنچه که اعتقاد به آن را از ما خواسته‏اند از مؤمنان به امر امام زمان صلوات الله علیه هستیم.

عرض کردم درباره اثبات ولادت حضرت، که حضرت در زمان پدر بزرگوارشان متولد شدند که همان سنه دویست و پنجاه و پنج هجری در نیمه ماه مبارک شعبان آن سال بود، ادله‏ای که برای اثبات وجود امام اقامه می‏شود و اینکه امام معصوم در هر زمانی لازم است، آن ادله به هر شکلی که هست، چه ادله ظاهریه و چه ادله حکمت، همه آن دلایل ولادت حضرت را اثبات می‏کند که حضرت تولد یافته‏اند و چون مسأله مورد اختلاف است روی این‌جهت شخص به آن ادله مراجعه می‏کند و همان‏طور که از آن ادله یقین پیدا می‏کند که در هر زمان امام معصومی لازم است که در جمیع شئونات مگر نبوت مثل رسول‌خدا؟ص؟ است و از طینت او و از جنس او و از نور او است و در جمیع امور مطابق او و جانشین او است، وقتی که انسان آن ادله را بررسی می‏کند می‏بیند باید معتقد باشد و نمی‏تواند معتقد نباشد به اینکه بعد از امام عسکری صلوات الله علیه فرزندی از آن بزرگوار جانشین آن حضرت است که در جمیع شئون مثل او است. کسی که تا امام عسکری صلوات الله علیه را اقرار و اعتراف کرد قطعاً به وجود حجة بن الحسن صلوات الله علیه اعتراف و اعتقاد می‏کند که آن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 146 *»

حضرت در زمان حیات پدر بزرگوارش متولد شده است.

در اینکه در هر زمان امام معصوم و عالم عادل حقیقی و شاهد و ناظر بر جمیع شئون خلق لازم است، دلایلش زیاد است. ادله عقلیه، ظاهریه و حکمیه در جای خود و در کتاب‌های مناسب بیان شده است. همه معتقدند، هر کس که صاحب دین و مذهبی است معتقد است که باید در میان این خلق ناقص، این خلق عاصی، شخصیتی باشد که مورد توجه خدا باشد، مورد عنایت خدا باشد، خدا به برکت او خلقت را ادامه بدهد، به برکت او احیاء، اماته، رزق و خلق جریان پیدا کند، مورد تصدیق همه اهل ادیان و همه مذاهب است. وجود یک‌چنین کسی را همه اعتراف کرده‏اند که باید باشد. یا کسانی در میان این خلق با این صفات باید باشند.

عبارتی از حضرت امیر صلوات الله علیه خواندم در آن خطبه‏ای که نوف بکالی نقل می‏کرد. در آنجا حضرت در وصف امام زمان صلوات الله علیه جمله‏ای داشتند که از قد لَبِسَ لِلحکمة جُنَّتَها شروع می‌شد تا اینکه در آخر آن فرمودند بقیّةٌ من بقایا حجّته و خلیفة مِن خلائفِ انبیائِه. درباره این‌عبارت ابن‌ ابی‏الحدید که از بزرگان اهل سنت است می‌گوید که این فرمایش حضرت امیر صلوات الله علیه را هر کسی به‌حسب مذهب و روش فکری خود تفسیر کرده است؛ «فالشیعةُ الامامیّةُ تَزعَمُ اَنّ المرادَ به المهدی المُنتظَرُ عندَهم»، شیعه اثناعشری این فرمایش حضرت را به وجود مهدی منتظر صلوات الله علیه تفسیر می‏کند. «و الصوفیةُ یَزعَمون انّه یعنی به ولیّ الله فی الارض»، صوفیه لعنهم الله این عبارت حضرت را معنی می‏کنند به اینکه مراد امام؟ع؟ از این بقیّةٌ مِن بقایا حجّتِه ولی خدا است که در روی زمین است. زیرا «و عندَهم اَنّ الدنیا لاتخلُو عن الاَبدال»، صوفیه معتقدند که همیشه اولیاء خدا روی زمین هستند که به برکت ایشان خداوند بر بندگان تفضل و ترحم می‏فرماید و آنها را ابدال می‏نامند. تا اینکه می‏گوید: «و اصحابُنا یَزعَمون اَنّ اللهَ تعالی لایُخلِی الامّةَ من

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 147 *»

جماعة من المؤمنین العلماءِ بالعدلِ و التوحید»، ما سنی‏ها معتقدیم که خداوند زمین را خالی نمی‏گذارد از جماعتی از مؤمنان که اینها به عدل و توحید خدا عالمند و ایشان مرکز و محل توجه و عنایت خدا در میان خلقند. بعد سخن از اجماع می‏آورد که اجماع اینها حجت است «و  اِنّ الاجماعَ اِنّما یکونُ حجّةً باعتبارِ اقوالِ اولئک العلماء»، می‏گوید ما سنی‏ها که اجماع را حجت می دانیم به اعتبار گفتار ایشان است و این علماء را در نظر داریم. «لکنّه لمّا تَعذَّرتْ معرفتُهم باَعیانِهم اُعتُبِرَ اِجماعُ سایرِ العلماء»، ولی چون به ایشان دسترسی نداریم، از دیده‏ها و از دسترسی ما دورند، پس اجماع سایر علماء را ما حجت می‏دانیم به اعتبار اجماع ایشان، می‌گوییم ایشان داخل در اجماع هستند. «و انّما الاصلُ قولُ اولئک»، و اصل حجت بودن اجماع به اعتبار قول ایشان است. بعد می‏گوید که این فرمایش حضرت امیر به تک‌تک این علماء اشاره دارد و تک‌تک ایشان را وصف می‏کند نه مجموعه علماء را. قد لَبِسَ للحکمةِ جُنَّتَها بالاخره می‏گویند هستند کسانی یا هست کسی که این اوصاف مال آنها است و یا آن کس است که موجود است و مورد توجه خدا است و به برکت او بر عباد ترحم می‏شود این را همه قبول دارند. بعد می‌گوید که «و الفلاسفةُ یَزعَمون اَنّ مرادَه؟ع؟ بهذا الکلام العارفُ»، فلاسفه و حکماء می‏گویند امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عارف بالله را در هر زمانی وصف می‌کنند، چون فلاسفه در عرفان به وجود عارفی در هر زمان که دارای صفاتی است معتقدند که آن صفات بعضی‏هایش در این فرمایش امام؟ع؟ ذکر شده است. خود ابن ‌ابی‏الحدید می‏گوید: «و لیس یَبعُدُ عندی اَن‌یرید به القائم من آل‏محمد؟عهم؟ فی آخِر الوقت»، دور نیست در نزد من که امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اراده فرموده باشند قائم از آل‏محمد؟عهم؟ را. ولی او معتقد است که آن بزرگوار هنوز تولد نیافته است. «فی آخِر الوقت اذا خَلَقَه الله تعالی و اِن لم‏یکنِ الآنَ موجوداً»، الآن موجود نیست ولی توصیف او را می‏فرماید که خدا خلقش می‏کند. بعد

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 148 *»

می‏گوید: «فلیس فی الکلام مایدُلُّ علی وجودِه الآن»، در فرمایش حضرت دلیلی نداریم که الآن موجود است. ‌می‌خواستم عبارت اخیر او را نقل کنم که بدانید شخصی با یک‌چنین اطلاعی نسبت به جمیع مذاهب اسلامی این مطلب را می‏گوید. «و قد وقع اتفاقُ الفِرَقِ من المسلمین اجمعین علی اَنّ الدنیا و التکلیفَ لاینقضی الا علیه»،([91]) همه فرق از مسلمین اتفاق و اجماع دارند بر اینکه دنیا و تکلیف در دنیا خاتمه پیدا نمی‏کند مگر بر وجود مهدی و قائم آل‏محمد؟عهم؟. پس ظهور حضرت از مسلّمیات و متفقٌ‌علیه جمیع اهل اسلام است. همه اهل اسلام و عرض کردم که همه اهل ادیان ظهور آن بزرگوار را اعتراف دارند. ظهور شخصیتی را اعتراف و تصدیق دارند. حالا کیست؟ اختلاف کرده‏اند که او کیست.

ما بحمدالله به برکت ادله و نصوصی که در دست داریم از برکت ائمه هدی؟عهم؟ شناخته‏ایم آن بزرگوار را که او اسمش اسم رسول‌خدا و کنیه‏اش کنیه رسول‌خدا و فرزند حضرت عسکری صلوات الله علیه است و در زمان حیات پدر بزرگوارش ولادت یافته است. ادله ما زیاد است و برای اینکه دل‌ها نورانی شود و تجدید عهد با آن بزرگوار شود بعضی از دلایل نقلی و بعضی از کسانی را که حضرت را زیارت کرده‏اند یادآوری می‏کنیم.

از جمله کسانی که حضرت را زیارت کردند حضرت حکیمه بودند که ایشان چندبار حضرت را زیارت کردند و حکیمه که دختر امام جواد صلوات الله علیه و خواهر حضرت هادی و عمه حضرت عسکری صلوات الله علیهما بودند، از کاملان و بزرگان شیعه و در ظاهر و باطن مقام وساطت را داشتند و ایشان چند مرتبه حضرت را ملاقات کردند و موقع ولادت حضرت هم حاضر بودند.

و از جمله کسانی که حضرت را زیارت کردند وکیل اول حضرت بود که وکیل پدر بزرگوارشان هم بود. بعد از وفات امام عسکری اولین وکیل حضرت لقبش عَمْروی و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 149 *»

نامش عثمان بن سعید بود. ابوجعفر عمروی می‌گوید: «لمّا وُلِدَ السّیّد؟ع؟» وقتی که آقا متولد شدند «قال ابومحمد؟ع؟» حضرت عسکری فرمودند: اِبعَثوا الی ابی‏عمرو، بفرستید دنبال همین عمروی، «فبُعِثَ الیه فصار الیه» فرستادند و ایشان آمدند خدمت امام عسکری صلوات الله علیه. فقال: اِشتَرِ عَشْرةَ آلافِ رَطْلٍ خبزاً و عشرةَ آلافِ رطلٍ لحماً، ده‏هزار رطل نان و ده‏هزار رطل([92]) گوشت خریداری کن. و فَرِّقْها اَحسِبُه قال علی بنی‌هاشم، و بر بنی‌هاشم تقسیم کن. و عَقَّ عنه، و عقیقه فرمود امام؟ع؟ برای حضرت حجت «فبَعَثَ لکلِّ واحدٍ من اصحابِه بشاةٍ مذبوحةٍ» برای هر یک از اصحاب خود امام؟ع؟ یک گوسفند کشته شده فرستادند. «و اَمَرَ احدَ اصحابِه بتوزیعِ تلک الصّدقات» دستور فرمودند این احسان‌ها را میان اصحاب و بنی‏هاشم به عنوان عقیقه حضرت حجت صلوات الله علیه تقسیم کنند. بعد امام؟ع؟ چهار گوسفند فرستادند پیش یکی از اصحابشان که خارج سرّمن‌رأی بود و نامه‏ای نوشتند و در آن نامه مرقوم فرموده بودند: عُقَّ هذه عنِ ابنی المهدی، اینها را برای فرزندم مهدی عقیقه کن و کُلْ هَنَّأَک الله و خودت هم بخور، خدا گوارا کند برای تو  و اَطعِم مَن وَجدتَ مِن شیعتِنا،([93]) هر کس از شیعیان ما را یافتی به او هم اطعام کن و به او هم بخوران.

در اینجا می‏بینیم امام؟ع؟ با این برنامه به جمیع دوستان خود ولادت مهدی صلوات الله علیه را ابلاغ فرمودند. به جمیع بنی‌هاشم، اصحابشان و جمیع شیعیان و دوستانشان این مطلب ابلاغ شد و اعلان گردید. بعد از اینکه امام؟ع؟ این برنامه را انجام دادند خیلی مسرور و شادمان گردیدند و بعد با کمال سرور تکیه فرمودند و یک آه طولانی کشیدند و فرمودند: الحمدلله الذی لم‌یُخرِجْنی من الدّنیا حتی اَرانی الخَلَفَ مِن بعدی، ولادت امام؟ع؟ و امر امام؟ع؟ طوری بوده که جمیع آل‏محمد؟عهم؟ هم ولادت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 150 *»

حضرت را و هم ظهور حضرت را انتظار می‏کشیدند و دستور انتظار داده‏اند. روی این جهت بعد از این برنامه عقیقه، امام تکیه فرمودند و با کمال سرور فرمودند حمد خدا را که مرا از دنیا نبرد تا اینکه به من نمایاند جانشین مرا بعد از من، یَحفَظُه اللهُ فی غَیبَتِه، خدا او را در غیبتش محافظت می‏فرماید. تا اینکه فرمود: زعَموا اَنّهم یُریدون قتلی فیَقطَعون هذا النّسل، فکر می‏کردند که اراده دارند مرا بکشند و نسل آل‏محمد؟عهم؟ را قطع کنند، و قد کَذَّبَ اللهُ عزّوجلّ قولَهم، خدا سخن آنها را تکذیب کرد. و الحمدلله ابنی هذا، اشاره فرمودند به فرزندشان، این فرزند من هو الامامُ و الحجّةُ بعدی،([94]) او امام و حجت بعد از من است.

امام؟ع؟ با وسایل مختلف ولادت حضرت را ابلاغ فرمودند و به این برنامه در بین شیعیان اعلام کردند و همچنین در بین اهل سنت ساکن در سرّمن‌رأی به وسیله آن قابله‏ای که او را احضار کردند و به او پول زیادی دادند و فرمودند این مولود ما را مخفی بدار و به کسی نگو که در خانواده ما ولادتی رخ داده است. یقیناً این زن اگر نگوید همان روز نمی‏گوید و آهسته آهسته با زن‌های آشنا در میان می‏گذارد و امام به این وسیله در بین سنی‏های ساکن در سرّ من ‏رای هم به تدریج ولادت مهدی صلوات الله علیه را ابلاغ فرمودند.

از جمله درباره اینکه در سال ولادت حضرت حجت صلوات الله علیه اختلاف شده است که بعضی‌ها گفته‏اند دویست و پنجاه و پنج و بعضی‏ها گفته‏اند دویست و پنجاه و شش هجری، این احتمال را من دادم که ولادت در سال دویست و پنجاه و پنج بوده اما در بین اهل سنت و انتشار عمومیش یک‌ سال فاصله شده است تا به وسیله آن زن به همه رسید و نشر پیدا کرد.

و دیدیم در عبارت دیروز که احمد بن اسحاق در قم می‏رود سراغ آن منجم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 151 *»

یهودی و می‏گوید فرزندی و مولودی تولد یافته طالع او را نگاه کن. او هم بررسی کرد و فهمید که این مولودی که تولد یافته یا نبی است یا وصی نبی و به این‌طور در بین یهودیان هم شهرت پیدا کرد که در یک‌چنین زمانی تولد یافت مولودی که او یا نبی است یا وصی نبی و چون به نبوت رسول‌الله؟ص؟ یقین داشتند و بر جمیع یهود اتمام حجت شده بود که لا نبیّ بعدی دیگر آخر انبیاء و خاتم انبیاء محمد بن عبدالله؟ص؟ ظهور فرموده و مبعوث شده و دیگر بعد از او نبیی نیست پس یقین کردند یهودی‏ها که آن مصلح جهانی، آن کسی که عدل جهانی را برقرار می‏سازد، آن کسی که تمام ادیان آسمانی مژده ظهورش را داده‏اند او تولد یافت. بر یهود هم اتمام حجت شد و به گوش جمیع یهود هم رسید به واسطه این عملی که احمد بن اسحاق انجام داد و شاید سرّ این کار هم همین بوده که به یهود هم ابلاغ شود. اگر غافلند، از راه بررسی‏های نجومی بررسی کنند و بدانند که چنین مولودی تولد یافت.

از جمله کسانی که امام را زیارت کردند ظریفْ خادم حضرت عسکری صلوات الله علیه بود. اینکه خادم گفته می‏شود اینها بعضی‏هایشان از اصحاب خاص بودند که به عنوان خادم و خدمتگزار انتخاب می‏شدند و در دستگاه حضرت عسکری صلوات الله علیه بودند و کارهایی انجام می‏دادند و مأموریت‌هایی از طرف امام؟ع؟ به عهده ایشان گذارده می‏شد چون شیعه کاملاً در تقیه بود و امام؟ع؟ کاملاً زیر نظر حکومت بنی‏العباس در سرّمن‌رأی به سر می‏بردند. از جمله ایشان بود که گرچه به او خادم گفته می‏شد ولی نباید به عنوان خادم عادی و معمولی شناخته بشود بلکه اینها از اصحاب سرّ بودند و گرنه به اینها امام؟ع؟ حجت خدا را نمی‏نمایاندند. ایشان می‏گوید: «لمّا وُلِدَ تَباشَرَ اهلُ الدّار بذلک» وقتی آن بزرگوار تولد یافتند همه اهل خانه خوشحال و مسرور شدند، «فلمّا نَشَأَ خرَج الیّ الامرُ اَن اَبْتاعَ فی کلِّ یومٍ مع اللحم قَصَبَ مُخٍّ و قیل انّ هذا لِمولانا الصغیر» می‏گوید وقتی امام؟ع؟ رشد پیدا کردند و به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 152 *»

اصطلاح ما غذا میل می‏فرمودند از طرف حضرت عسکری؟ع؟ دستور رسید وقتی که برای منزل گوشت تهیه می‏کنی به اصطلاح ما یک قلم هم تهیه کن و هر موقعی که قلم می‏آوردم همراه گوشت‌ها گفته می‏شد «انّ هذا لمولانا الصغیر»([95]) این حق آقای کوچک ما است که برای ایشان غذا درست می‏کردند.

ابونصر طریف ایشان هم از خادمان حضرت عسکری صلوات الله علیه است می‏گوید که «دخلتُ علی صاحبِ‌الزّمان؟ع؟ و هو فی المَهد» وارد شدم بر حضرت صاحب‌الزمان و او در گهواره بود، «فقال عَلیّ بالصَندَلِ الاحمر» حضرت دستور فرمود برای من صندل احمر و قرمز بیاور. صندل چوب‌هایی هندی است که بوی خوشی دارد و از هند می‏آید. «فاَتَیتُه به» خدمت حضرت آوردم. «فقال» فرمود: أ تَعرِفُنی من را می‏شناسی؟ «قلتُ نعم انت سیّدی و ابنُ سیّدی» بله می‏شناسم آقای من و آقازاده من هستید. فقال: لیس عن هذا سألتُک این را تنها نمی‏خواهم بدانی، از این نپرسیدم. «قلتُ جُعلتُ فِداک فَسِّر لی» بفرما مرادت چیست؟ فقال: انا خاتم الاوصیاء من خاتم اوصیاء هستم وصی آخرین رسول‌خدا؟ص؟ هستم، و بی یَدفَعُ اللهُ عزوجل عن اهلی و شیعتی([96]) به برکت من خدا بلاها را از اهل من و شیعیان من برطرف می‏سازد. معلوم است امام؟ع؟ به یک‌چنین خادمی تا او را اهل سرّ و از اصحاب خاص ندانند، خود را این‏طور معرفی نمی‏فرمایند. کسی که در معرض خطر است و این‏طور مورد تهاجم دستگاه حکومت است خود را این‏طور صریح معرفی بفرماید، پس اطمینان کامل به تشیع این شخص حاصل می‏شود و اینکه از اصحاب سرّ و خاص حضرت عسکری و امام زمان؟عهما؟است.

ابوغانم می‏گوید که «وُلِدَ لابی‌محمد الحسن مولود» برای حضرت عسکری؟ع؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 153 *»

فرزندی تولد یافت، «فعَرَضَه علی اصحابِه یومَ الثّالث» روز سوم که شد او را بر همه اصحاب خود عرضه داشت، «و قال» فرمود: هذا امامُکم مِن بعدی بعد از من این امام شما است، و خلیفتی علیکم و هو القائمُ الذی تَمتَدُّ الیه الاَعناقُ بالانتظار([97]) و خلیفه من است از برای شما و قائمی است که همه گردن‌ها به طرف او کشیده خواهد شد به انتظارکشیدن فرجش، تمام کسانی که اهل درد باشند در تاریخ انسانیت انتظار وجود و انتظار ظهورش را می‏کشند.

نسیم یکی از کنیزان حضرت عسکری صلوات الله علیه است، کنیز که گفته می‏شود اینها موقعیت‌هایی داشته‏اند و از اصحاب خاص بوده‏اند. گرچه به شکل کنیزی گاه‌گاهی منزل امام؟ع؟ رفت و آمد می‏کردند. ایشان می‏گوید: «دخلتُ علی صاحبِ‌الزّمان؟ع؟ بعدَ مَولِدِه بعشرِ لَیال» کاملاً وقت ولادت را همه می‏دانستند. بعد از ده شب که از ولادت صاحب‌الزمان صلوات الله علیه گذشت، خدمت حضرت رفتم. «فعَطَستُ عندَه» همین که خدمت آن بزرگوار رسیدم عطسه کردم، «فقال» (بعد از ده شب از ولادت یعنی نوزاد ده روزه) فرمود: یَرحَمُکِ الله خدا رحمتت کند، «ففَرِحتُ بذلک» شادمان شدم که امام مرا دعاء کرد. صاحب‌الزمان صلوات الله علیه مرا دعاء کرد. فقال: اَلا اُبشِّرُکِ فی العُطاس؟ آیا درباره عطسه بشارت ندهم تو را؟ هو اَمانٌ من‏الموت ثلاثةَ ایّام([98]) عطسه امان از مرگ است تا سه روز. با یک کنیز، امام؟ع؟ بعد از ده شب سخن گفتند، او می‏فهمد که ایشان مولود عادی نیستند. این امام به‌حق است حجت خدا است خلیفةالله و بقیةالله است، می‏فهمد. و امام؟ع؟ هم خود را از او کتمان نفرمودند و به این‏طور به او فهماندند که امامند و حجت خدا هستند.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 154 *»

کامل بن ابراهیم مدنی را عده‌ای از مفوضه به‌سوی حضرت عسکری ؟ع؟ فرستادند تا از عقیده ایشان سؤال کند. جمعیت مفوضه کسانی بودند که به تفویض معتقد شده بودند یعنی خدا جمیع امور را به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ واگذار کرده و دیگر خودش دست روی دست گذارده است و کاری دیگر ندارد. اینها را مفوّضه می‏گویند. اینها لعنشان از طرف امام؟ع؟ صادر شد و معلوم است که ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین اسباب کارهای خدا هستند و ظرف‌های مشیت خدا هستند، نه آنکه امور تفویض شده باشد به ایشان به این معنی که خدا رفع ید فرموده باشد و ایشان را همه‌کاره قرار داده باشد، نه، خدا همه‌کاره است و همه کارها، کار خدا است و ایشان همه‌کاره خدا هستند. خدا همه‌کاره است و همه کارها به دست خدا است و ایشان آن دست خدا هستند که با آن دست همه کارها را خدا انجام می‏دهد. این نظر ما است و عقیده ما است و این مطلب حق است. اما حرف‌های آنها باطل بود. ایشان تصمیم می‏گیرد بیاید خدمت حضرت عسکری صلوات الله علیه و به‌خصوص درباره مذهب مفوضه و تفویض سؤال کند، ایشان نقل می‏کند: «اَرسَلَنی اصحابُ العسکری؟ع؟ لاَسأَلَه عن بعضِ المسائل و لاَطَّلِعَ علی قصّةِ المولودِ الجدید» می‏گوید اصحاب حضرت عسکری صلوات الله علیه مرا فرستادند که خدمت حضرت بروم تا از حضرت راجع به بعضی از مسائل بپرسم و از جمله در خصوص این مولود جدیدی که خداوند به ایشان تفضل کرده سؤال کنم. «فدخلتُ علی ابی‏محمد؟ع؟ و سَلَّمتُ و جلستُ الی جانبِ بابٍ علیه ستـرٌ مُرسَل» رفتم خدمت حضرت وارد شدم، سلام کردم و نشستم کنار دری که در جلوی آن پرده‏ای آویزان بود، «فجاءتِ الرّیحُ فکَشَفَتْ طَرَفَه»  بادی وزید و پرده کنار رفت، «فاذا اَنَا بفَتیً کأنَّه فِلقَةُ قمرٍ مِن اَبناءِ اربع سِنین او مِثلِها» ناگهان چشمم افتاد به یک کودک در حدود چهارساله چهره مبارکش مثل پاره ماه می‏درخشید. فقال لی: یا کاملُ بنُ ابراهیم، من را به اسم صدا فرمود. «فاقْشَعرَرتُ مِن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 155 *»

ذلک» بدنم به لرزه در آمد، «و اُلهِمتُ اَن قلتُ لبّیک یا سیّدی» بدون اختیار الهام شدم که بگویم چه می‏فرمایید ای آقای من. فقال: جئتَ الی ولیّ الله و حجّتِه و بابِه تَسألُه هل یَدخُلُ الجنّةَ الا مَن عَرَفَ معرفتَک و قال بمقالتِک؟ آمده‏ای حضور ولی خدا که بپرسی از او آیا داخل بهشت می‏شود مگر کسی که معرفت تو را داشته باشد ومثل تو شناختی داشته باشد درباره ائمه؟عهم؟ و قائل به قول تو باشد؟ «قلت ای والله» عرض کردم بله به خدا قسم برای همین منظور آمدم. قال: اذاً واللهِ یَـقِلُّ داخلُها، اگر این‌طور فکر می‏کنی خیلی کم است کسی که داخل بهشت بشود. یعنی این عقیده تو باطل است، معرفت تو صحیح نیست. می‌خواهی معرفت داشته باشی درباره ائمه؟عهم؟ ولی معرفت صحیح این نیست. بعد فرمود: واللهِ لَیَدخُلُها قومٌ یقال لهم الحَقّیّة، داخل بهشت خواهند شد کسانی که اینها را «حقّیّه» می‏نامند. «قلتُ یا سیّدی و من هم؟» عرض کردم آقای من، آنها کیستند؟ قال: قومٌ مِن حُبِّهم لِعلیّ یَحلِفون بحقِّه و لایَدرُون ما حقُّه و ما فضلُه، کسانی هستند که اینها از شدت محبتشان به علی صلوات الله علیه وقتی که قسم می‏خورند می‏گویند به حقّ علی، ولی نمی‏دانند حقِّ علی چیست و نمی‏دانند فضل علی چیست. حتی اینها داخل بهشت می‏شوند. «ثم قال» بعد فرمود: و جئتَ تسألُه عن مقالةِ المُفَوِّضَة، آمده‏ای که راجع به عقیده مفوضه سؤال کنی.  کذبوا مفوضه دروغ می‏گویند، خدا امور را به ما واگذار نکرده به این‏طور که خودش کنار باشد و رفع ید کرده باشد از امور، نه این‏طور نیست. بل قلوبُنا اَوعِیةٌ لِمشیّةِ الله، بلکه دل‌های ما ظرف‌های مشیت خدا است، فاذا شاء اللهُ شِئنا، وقتی خدا بخواهد، ما خواسته‏ایم، و اللهُ یقول خدا می‏فرماید: و ما تشاءُون الا اَن‌یشاءَ الله، شما مشیتتان به چیزی تعلق نمی‏گیرد مگر اینکه مشیت خدا به آن تعلق گرفته است؛ یعنی مشیت شما، همان مشیت خدا است و شما ظرف مشیت خدا هستید. «ثم رجَع السِّترُ الی حالتِه فلم‌اَستَطِع کَشْفَه» بعد پرده افتاد به حال خود و دیگر نتوانستم من پرده را کنار بزنم. «فنظَر الیّ ابوه مُتبسِّماً»

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 156 *»

حضرت عسکری به من نگاه کردند و در حالی که خندان بودند فرمودند: یا کامل ما جلوسُک؟ چرا نشسته‏ای؟ و قد اَنبَأَک بحاجتِک الحجّةُ مِن بعدی، حاجت و خواسته تو را، به تو خبر داد حجت بعد از من، دیگر چرا نشسته‏ای؟ «فقام و خرَج»([99])  برخاست و رفت. و قلبش از سرور و یقین می‏طپید و ایمانش نیکو شد و از تفویض و قائل به مفوضه‌بودن به برکت دیدار صاحب‌الامر صلوات الله علیه دست برداشت.

ابوالفضل حسن بن حسین علوی می‏گوید: بر حضرت عسکری در سرّمن‌رأی داخل شدم، «فهَنَّأْتُه بسیّدنا صاحب‌الزمان؟ع؟ لَمّا وُلـِدَ»([100]) رفتم خدمت حضرت و ایشان را به ولادت حضرت تهنیت و مبارک‌باد گفتم.

احمد بن اسحاق بن سعد بن مالک بن احوص اشعری قمی، اهل قم و وکیل امام عسکری؟ع؟ در قم بود برای گرفتن اموال و فرستادن خدمت حضرت. ایشان می‏گوید که «دخلتُ علی ابی‌محمد الحسن العسکری؟عهما؟و انا اُریدُ اَن اَسأَلَه عن الخلفِ مِن بعدِه» رفتم سرّمن‌رأی خدمت حضرت عسکری؟ع؟ رسیدم و قصد داشتم که از حضرت راجع به جانشین بعد از ایشان بپرسم. «فقال لی مُبتدِئاً» ابتداءً قبل از اینکه من چیزی بپرسم فرمود: یا احمدُ بنُ اسحاق اِنّ اللهَ تبارک و تعالی لم‌یُخلِ‏ الارضَ منذُ خلَق آدمَ؟ع؟ و لایُخْلیها الی اَن‌تقومَ‏الساعةُ من حجّةٍ لله علی خلقه، ای احمد بن اسحاق از وقتی که خدا آدم را خلقت فرموده و تا وقتی که قیامت برپا شود، خدا زمین را از حجت خودش بر خلقش خالی نمی‏گذارد، به یَدفَعُ البلاءَ عن اهلِ الارض، به برکت او بلاء را از اهل زمین برطرف می‏فرماید، و به یُنزِلُ الغَیث، به برکت او باران را نازل می‏فرماید، و به یُخرِجُ برکاتِ الارض، به او و به وسیله او خدا از زمین برکات زمین را خارج می‏سازد. این بِه، بِه که می‏فرماید، به وسیله او و به او، بحمدالله در فرمایشات

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 157 *»

بزرگان ما حل شده است که علت فاعلیه خلق در جمیع امورشان، علت مادیه، علت صوریه، علت غائیه و سبب الاسباب کلّ خلق ایشانند. پس اگر به خورشید گرم کرد ما را، رویانید گیاهان را نه معنایش این است که حالا دیگر از امام زمان صلوات الله علیه استفاده نشده و با خورشید این کار انجام شد، نه خورشید سببی است از اسباب و آن بزرگوار سبب الاسباب است.

می‏فرماید: «فقلتُ له یا ابنَ رسولِ‌الله» عرض کردم «فمَنِ الامامُ و الخلیفةُ بعدک» بعد از شما امام و خلیفه کیست؟ «فنَهَضَ؟ع؟ مُسرِعاً» با شتاب امام از جا برخاستند، «فدخل البیتَ ثم خرج» رفتند داخل خانه و برگشتند، «و علی عاتِقِه غلامٌ کأنّ وجهَه القمرُ لیلةَ البدر» روی شانه مبارکش و دوش مبارک خود کودکی را گذارده بودند که رخساره مبارکش مثل ماه شب چهارده می‏درخشید، «مِن اَبناءِ الثَّلاث سنین» حدود سه ساله، (این همان احمد بن اسحاق است که در قم رفت از آن منجم یهودی درباره طالع امام سؤال کرد)، فقال: یا احمدُ بنُ اسحاق لولا کَرامُتک علی الله عزوجل و علی حججِه ماعَرَضتُ علیک ابنی هذا، فرمود ای احمد بن اسحاق اگر تو نزد ما محترم و بزرگوار نبودی، و در نزد خدا و حجج خدا محترم نبودی من این فرزندم را به تو نشان نمی‏دادم، «فقلتُ له یا مولای فهل من علامةٍ یَطمئِنُّ الیها قلبی؟» آیا علامتی هست که من مطمئن شوم که بعد از شما ایشان حجت هستند؟

اینها نه اینکه شک داشته باشند، اینها مرتب استزاده فیض می‏کنند، او می‏خواهد هرچه بیشتر استفاضه فیض نماید، اگر نگفته بود که امام؟ع؟ را ملاقات نمی‏کرد، و حجت صلوات الله علیه را زیارت نمی‏کرد. آن تقاضا را کرد، نشانش دادند حالا می‏خواهد فیض بیشتر را طلب کند. مثل جریان حضرت ابراهیم که عرض کرد:  لِـیَطمئِنَّ قلبی خدایا به من بنمایان که چطور مرده‏ها را زنده می‏کنی، خطاب شد که ایمان نیاورده‏ای؟ عرض کرد چرا ایمان دارم می‏خواهم مطمئن شوم که خلیل تو منم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 158 *»

آن خلیلی که در این زندگی دنیا جریان معاد و قیامت را که زنده‌شدن مردگان و برگشتن روح مردگان به جسم و جسدشان است به او می‏نمایانی که چطوری است، آیا آن خلیل منم که به او می‏نمایانی؟ می‏خواهم مطمئن شوم. حالا در اینجا هم احمد بن اسحاق می‏خواهد به خودش مطمئن بشود نه به فرمایش امام عسکری صلوات الله علیه. می‏خواهد بگوید من این‏قدر در دستگاه شما و در نزد شما ارزش دارم که حالا حجت را نشان من داده‏اید، پس او با من سخن بفرماید که کلامش را هم بشنوم.

«هل من علامةٍ یطمئنُّ الیها قلبی فنطَق الغلامُ؟ع؟ بلسانٍ عربی فصیح» آن کودک به زبان عربی فصیح فرمود: انا بقیّةُالله فی ارضِه و المنتقمُ مِن اعدائِه من بقیه خدا هستم در زمین او و انتقام گیرنده از دشمنان او، بعد فرمود: فلاتَطلُبْ اثراً بعدَ عین یا احمدُ بنُ اسحاق دیگر بعد از اینکه خود حجت را دیدی دیگر در فکر اثر، نص و این‏گونه امور نباش. بعد از دیدار دیگر در طلب اثر مباش، این یک احتمال. احتمال دیگر اینکه بعد از این ملاقاتی که کردی دیگر انتظار ملاقات بعدی را نداشته باش. کم اتفاق می‏افتاده که یک نفر چند بار امام را زیارت کند، خیلی کم. اینها اهل روایت و حدیث بودند، وکیل امام عسکری صلوات الله علیه است، او حتماً می‏دانسته که ملاقات امام و رؤیت امام زمان صلوات الله علیه از اموری است که برای هر کس هر کس میسر نبوده و برای هر کس هم که میسر شده، تکرار نشده است. از این جهت امام گویا به او فرمودند _  شاید این‏طور باشد _  که دیگر بعد از این دیدار در فکر بر نیایی که طلب کنی اثر و دنباله این دیدار را. ایشان می‏گوید: «فخرجتُ مسروراً فَرِحاً» خیلی  شادمان از خدمت امام؟ع؟ مرخص شدم. البته بعد از این فرمایشاتی که امام به من فرمودند، حضرت عسکری فرمود: یا احمد بن اسحاق هذا امرٌ من امرِ الله و سرٌّ من سرِّ الله و غیبٌ من غیبِ الله فخُذ ما آتیتُک و اکْتُمه و کن من الشاکرین تَکنْ غداً معَنا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 159 *»

فی علّیّین،([101]) این امری است از امر خدا و سرّی است از سرّ خدا و غیبی است از غیب خدا بگیر آنچه را که من به تو دادم _ این ملاقات را  که برایت فراهم کردم _ و کتمان کن و از شکرگزاران باش تا اینکه فردا در علیین با ما باشی.

حضرت عسکری صلوات الله علیه وقتی که حضرت حجت صلوات الله علیه متولد شدند به همین احمد بن اسحاق که در قم بود، نامه‏ای مرقوم فرمودند و در آن نامه این عبارت را دارد که فرمودند: وُلِدَ لنا مولودٌ، برای ما فرزندی تولد یافته، فَلْیکُنْ عندک مستوراً، این مطلب نزدت پوشیده باشد، و عن جمیعِ الناس مکتوماً، و از همه مردم پنهان کن، فاِنّا لم‏نُظهِر علیه الا الاقربَ لقَرابـتِه و الولیّ لولایته، ما این کودک و مولود را به کسی نمی‏نمایانیم و نشان نمی‏دهیم مگر اینکه از فامیل نزدیک ما باشد، روی فامیلی، نزدیکی و خویشاوندی نشان بدهیم. یا ولی و دوستی از دوستان ما باشد که روی جهت دوستیش نشان بدهیم، اَحبَبنا اِعلامَک لِـیَسُرَّک اللهُ به مِثْل ما سَرَّنا به، این اعلام را هم که به تو کردم، نامه به تو دادم برای این است که خدا تو را مسرور کند و شادمان به ولادت آن بزرگوار نماید همان‏طور که ما را مسرور کرده، و السلام،([102])  نامه تمام شد.

یعقوب بن منقوش ایشان هم از اصحاب حضرت عسکری؟ع؟ است می‏گوید: «دخلتُ علی ابی‏محمد الحسن بن علی؟عهما؟و هو جالسٌ علی دکانٍ فی الدار» خدمت حضرت عسکری رسیدم در میان منزلشان توی صحن حیاط یک سکویی به اصطلاح ما بود، حضرت روی آن نشسته بودند، «و عن یمینِه بیتٌ و علیه سِترٌ  مُسبَل» کنار حضرت پرده‏ای بود آویزان، «فقلت له یا سیدی مَن صاحبُ هذا الامر؟» عرض کردم آقا امام بعد از شما چه کسی است؟ فقال: اِرفَعِ السِّتر، فرمود پرده را بالا بزن، «فرفعتُه»

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 160 *»

پرده را بالا زدم، «فخرج الینا غلام» یک کودکی به طرف ما آمد، «ثم وصَف» بعد شروع به ذکر اوصاف این کودک می‏کند، «فجلس علی فَخِذِ ابی‏محمد؟ع؟» نشست روی زانوی پدر بزرگوارش، فرمود: هذا هو صاحبُکم، صاحب شما ایشان است، «ثم وَثَبَ» بعد حضرت از جا پریدند، «فقال له» و امام به او فرمود: یا بُنیّ اُدخُل الی الوقت المعلوم، داخل خانه شو تا وقت معلوم. غیبت این‏طور بود. غیبت امام؟ع؟ عرض کردم از بعد از ولادت حضرت شروع شد. روی مصالح و اعلام به شیعیان گاه‌گاهی حضرت را زیارت می‏کردند. تا این دستور را فرمودند «فدخل البیتَ و انا اَنظُرُ الیه» او می‏رفت و من نگاهش می‏کردم.

بگذار تا ببینمش اکنون که می‏رود ای اشک از چه راه تماشا گرفته‏ای

خدایا به عظمت امروز که روز جمعه اول ماه مبارک رمضان است، به عظمت آن بزرگوار قسمت می‏دهیم، تا از دنیا نرفته‏ایم جمال مبارکش را زیارت کنیم و مورد عنایتش قرار بگیریم. آن بزرگوار می‏رفت و من نگاهش می‏کردم. «ثم قال لی» بعد امام به من فرمود: یا یعقوب اُنظُر مَن فی البیت چطور درس غیبت می‏دادند، شیعه را چطور عادت می‏دادند با غیبت امام؟ع؟. بعد از اینکه حضرت داخل منزل شدند فرمود: حالا ببین در خانه کیست؟ می‏گوید: «فدخلتُ فمارأیتُ احداً»([103]) رفتم توی خانه کسی را ندیدم.

عیسی بن مهدی جواهری از اصحاب امام عسکری صلوات الله علیه می‏گوید: «تَشرَّفتُ بالدّخول علیه فدَنَوتُ منه فبَدا لی نورٌ غَشِیَ بصری و رَهِبتُ حتی ظننتُ اَنّ عقلی قدِ اخْتَلَط» رفتم خدمت حضرت عسکری صلوات الله علیه، تشرّف یافتم خدمت حضرت صاحب‌الامر صلوات الله علیه. نزدیک حضرت شدم نوری دیده‏های مرا فرا گرفت، یک وحشت و اضطرابی به من دست داده بود که ترس جنون بر خود می‏بردم، فقال: یا عیسی ماکان لک اَن‏تَرانی لولا المُکذِّبون القائلونَ بأین هو و متی کان و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 161 *»

این وُلِدَ و مَن رآه و ما الذی خرَج الیکم منه و بأیّ شی‏ءٍ نَبَّأکم و ایّ معجزٍ اتاکم، می‏گوید همین که کنار حضرت قرار گرفتم با آن اضطراب، فرمود: ای عیسی (عیسی بن مهدی) تو را چه به اینکه مرا ببینی؟ اگر نبودند تکذیب‌کنندگان و کسانی که می‏گویند کجاست او؟ یعنی اگر تشکیک افراد نبود، بنا بود کسی مرا اصلاً نبیند. ولی برای اینکه این تشکیک‌ها و آنهایی که در ولادت حضرت شک دارند محکوم باشند، خدا تفضل فرموده است و این اشخاص دیده‏اند که از ثقات شیعه هستند. و همه مورد اطمینان شیعه اثناعشری هستند بحمدالله. اگر نبودند آن تکذیب‌کنندگان و کسانی که می‏گویند کجاست او؟  کی بوده؟ کی تولد یافته است؟ چه کسی او را دیده؟ چه خبری از او به شما رسیده و به چه خبری شما را خبر داده و چه معجزه‏ای آورده است؟ برای اینکه این سخنان گفته می‏شود، تو ما را دیدی و دیگران می‏بینند. یا عیسی فخَبِّر اولیاءَنا ما رَأیتَ، به دوستانمان آنچه را که دیدی خبر بده، و ایّاک اَن‌تُخبِرَ عدوَّنا فتُسلَبَه،([104]) مبادا به دشمنان ما خبر دهی که این نعمت از تو گرفته می‏شود، یعنی نعمت ملاقات‌های بعدی یا نعمت آزادی که بتوانی با دوستان ما در تماس باشی، یعنی تو را می‏گیرند و زندانیت می‏کنند و شکنجه‏ات می‏کنند که پس نشان بده کجا دیدی؟  که بود؟ چطور دیدی؟ پس کتمان کن.

ابراهیم بن محمد تبریزی و رفیقش احمد بن عبدالله هاشمی این دو نفر در یک مجلس خدمت امام؟ع؟ در منزل حضرت عسکری؟ع؟ در سرّمن‌رأی می‏رسند. اما چه وقت، وقتی که امام عسکری صلوات الله علیه وفات فرمودند. جنازه مبارک حضرت را آوردند داخل صحن خانه گذاردند، این دو نفر هر دو می‏گویند ما حدود سی و نه نفر بودیم که منتظر بودیم بر امام؟ع؟ نماز گزاریم و برای دفن حضرت باشیم، ولی ما شیعه معتقدیم که امام را غسل نمی‏دهد و بر امام نماز نمی‏گزارد و امام را دفن نمی‏کند، مگر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 162 *»

امام. روی این جهت نگران بودیم و منتظر، و گویا اینها فرصت را غنیمت دانسته بودند، خود را رسانیده بودند که امام بعد را زیارت کنند. چون عرض کردم ملاقات برای هر کس هر کس آسان نبوده. بهترین موقعیتی که شیعیان می‏توانستند امام را زیارت کنند یک همچنین موقعیتی بوده است. موقع نمازگزاردن بر امام عسکری صلوات الله علیه. می‏گوید حتی وقتی که جنازه را گذاردند ما به‌پا نایستادیم که تعجیل شود در نماز خواندن، منتظر نشستیم که چه می‏شود. «حتی خَرج علینا غلامٌ عُشاریُّ الْقَد کأنَّ عُمْرَه عشر سنین علیه رداءٌ قد تَقَنَّعَ به» یک جوان در حدود ده ساله، کودکی در حدود ده ساله (رشد امام؟ع؟ این‏طور بوده که اگر هم پنج ساله بودند، ده ساله نشان داده می‏شدند) ردائی به دوش افکنده و حتی صورت مبارکش را با عمامه جوری قرار داده که تمام صورت حضرت مشاهده نمی‏شده، «فلما خرَج قُمنا هَیبَةً له مِن غیرِ اَن‌نَعرِفَه» تا آن بزرگوار از اطاق خارج شد، به طرف جنازه پدر بزرگوارش آمد، بدون اینکه ما بشناسیم و او را دیده باشیم، از هیبت و جلالت او از جا برخاستیم، به‌پا خاستیم، «فتَقَّدَمَ و قام فی الناس فاصْطَفُّوا خلفَه فصلّی علیه» حضرت جلو آمدند و ایستادند، مردم صف بستند و شروع کرد نماز خواندن بر پدر بزرگوارش. بعد از نماز «و مشی فدخل بیتاً غیرَ الذی خرج منه»([105]) بعد از نماز داخل اطاقی رفتند که غیر آن اطاقی بود که از آن خارج شدند.

البته این حدیث را عده‏ای نقل کرده‏اند در هنگامی که جعفر کذاب آمده و خواسته بود بر امام نماز بخواند که تا خواست تکبیر بگوید، امام؟ع؟ از خانه خارج شدند و دست او را گرفته و کنار زدند و فرمودند: ای عمو من سزاوارم به نماز خواندن بر پدرم. آن عده‌ای که این حدیث را نقل کرده‌اند ایشانند: ابوسهیل اسماعیل بن علی نوبختی و ابوالحسن ضرّاب اصفهانی، راشد اسدآبادی، ابوراجح حمامی، کامل بن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 163 *»

ابراهیم، رشیق صاحب المادرای و عده‏ای دیگر که آنها در آن روز بودند و ابوالادیان می‏گوید: «فلمّا صِرنا فی الدار» همین که داخل صحن منزل حضرت آمدیم، «اذا نحن بالحسن بن علی صلوات الله علیه علی نَعشِه مُکَفَّناً» دیدیم جنازه امام؟ع؟ وسط حیاط منزل گذارده شده، آماده نمازند، «فتَقَدَّمَ جعفرُ بنُ علی الهادی لِـیُصلِّی علی اخیه» جعفر که همان جعفر کذاب مشهور است، برادر حضرت عسکری و فرزند امام هادی صلوات الله علیه، ایشان می‏خواهد بر امام نماز بخواند، «فلمّا هَمّ بالتکبیر» تا خواست تکبیر بگوید، «خرج صبیّ فجذَب رداءَ جعفر» کودکی از اطاق خارج شد و رداء جعفر را گرفت و قال: تأّخر یا عمّ، فرمود برو کنار ای عمو، فاَنَا اَحَقُّ بالصّلوة علی ابی، من سزاوارترم که بر پدرم نماز بخوانم، «فتأخَّرَ جعفر  و قَدِ ارْبَدَّ وجهُه» جعفر کنار رفت اما صورتش از حسد برافروخته شد، «فصَلّی علی ابیه» آن بزرگوار بر پدر بزرگوارش نماز خواند، «و دُفِنَ الی جانبِ قبرِ ابیه؟عهما؟»([106]) و امام عسکری صلوات الله علیه در کنار قبر  پدر بزرگوارشان حضرت هادی صلوات الله علیه دفن شدند. البته باز طبق نقلی خود حضرت حجت صلوات الله علیه دفن پدر بزرگوارشان را به عهده گرفتند و خودشان با دست خودشان پدر خود را دفن فرمودند و قاعدةً هم طبق رسم امامان شیعه باید همین‌طور باشد.

امروز عرض کردم چون روز جمعه اول ماه رمضان است و ما هم موفق بوده‏ایم از وقتی که در این مکان شریف اجتماع می‏کردیم، در ماه مبارک رمضان به منظور عرض سلام عمومی خدمت امام زمان صلوات الله علیه عرض سلام می‏کردیم و تمام عقاید حقه خود را در حضور حضرت اظهار می‏کردیم و به عقاید خودمان اعتراف می‏کردیم. این عقاید و زیارت حضرت در مجموعه زیارتی از ناحیه خود آن بزرگوار رسیده و خود آن حضرت دستور فرمودند هرگاه گرفتاری پیدا کردید و نیازمند شدید به ما رو آورید، ما

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 164 *»

را زیارت کنید به این زیارت (زیارت آل‏یس) و بحمدالله این زیارت هم از ناحیه مقدسه خود آن بزرگوار است. امروز ما این زیارت را می‏خوانیم، امیدواریم خداوند به برکت این زیارت و توجه آن بزرگوار بر همه اهل ایمان، در هر کجا هستند، خدا رفع گرفتاری همه را بفرماید، امر فرج آن بزرگوار را نزدیک فرماید، همه ما را بیامرزد، رفتگان ما را به‌خصوص کسانی که تازه از دست ما رفته‏اند غریق رحمت کند، که همه انتظار دارند و حسرت می‏برند. خدایا ما در آخرت حسرت نبریم، خدایا طوری باشد که ان‌شاءالله با دست پر از دنیا برویم. این زیارت را که می‏خوانیم ابتداءً سلام عرض می‏کنیم به بزرگانی که در محضر امام؟ع؟ هستند و واسطه هستند در جمیع فیوضات. اول ایشان را سلام می‏گوییم و بعد به برکت ایشان ان‌شاءالله سلام ما هم به امام ما صلوات الله علیه ابلاغ خواهد شد.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 165 *»

مجلس 13

 (روز  شنبه 4 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

r دلایل لزوم واسطه بین خدا و خلق و ولادت

r نظر شیخ مرحوم­ درباره تعبیرات از واسطه

r امام؟ع؟ و تقلید

r ملاقات عده‏ای از اهالی قم

r عتبه بوسی

r تعیین وکلاء

r تلاش‌های جعفر

r ملاقات ابراهیم بن ادریس

r ملاقات مأمور حکومت

r ملاقات محمد بن اسماعیل

r ملاقات ابی‏عبدالله بن صالح

r فرمایش امام؟ع؟ درباره ازدحام نزد حجر

r ملاقات زهری

r ملاقات اودی

r ملاقات ابراهیم بن مهزیار

r ملاقات علی بن ابراهیم بن مهزیار و پدرش

r ملاقات دیگر ابراهیم بن مهزیار

r نامه امام؟ع؟ به محمد بن ابراهیم بن مهزیار

r ملاقات محمد بن عثمان

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 166 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بحث در دلایلی بود که با توجه به آن دلایل مؤمنِ به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ به ولادت حضرت مهدی صلوات الله علیه یقین می‏کند. عرض شد ولادت آن حضرت از اموری است که حضرت صادق صلوات الله علیه نگران شیعیان آخرالزمان و دوستانشان بودند و مضطرب بودند که ولادت حضرت مهدی صلوات الله علیه از اموری است که مورد تشکیک قرار می‏گیرد و بعضی‏ها در ولادت یافتن آن حضرت در زمان حیات پدرش شک می‏کنند. از این‌جهت ما با توجه به این دلایل و با اعتقادی که داریم، بحمدالله امیدواریم موجبات خرسندی حضرت صادق صلوات الله علیه را فراهم کرده باشیم و با ذکر این مطالب نورانیت بیشتری پیدا کنیم و تجدید پیمان با آن بزرگوار کرده باشیم در اموری که مخصوص آن بزرگوار است و مورد گفتگو و تشکیک دیگران قرار گرفته است.

از جمله ادله‏ای که عرض کردم دلالت دارد بر ولادت حضرت، آن ادله‏ای است که تمام اهل ادیان و مذاهب و کسانی که به طوری معتقد به عالم غیب هستند و عالم

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 167 *»

ماوراء الطبیعه و خدایی را و نبی و سفیری را قبول دارند، در نزد همه آنها ادله محکمه است بر اینکه در هر زمانی واسطه بین خدا و خلق لازم است، با توجه به آن ادله در این زمان ما، باید یک‌چنین شخصیتی باشد و یقیناً موجود باشد تا مقام وساطت را در آنچه که اهل همه ادیان و همه مذاهب اقرار کرده‏اند داشته باشد که در آن امور وجود چنین واسطه‏ای برای رسانیدن فیوضات به همه خلق لازم است. پس در هر زمان باید چنین شخصیتی باشد و چون ما بحمدالله با ادله قطعیه و نصوص متواتره از ائمه؟عهم؟ معتقد به ائمه اثناعشر هستیم، امام دوازدهمین صلوات ‌الله‌ علیه را حامل آن مقام و واسطه بین حق و خلق در این زمان‌ها می‏دانیم.

در دلایلی که نوع اهل ادیان و مذاهب اقامه کرده‏اند این مطلب را اثبات کرده‏اند که همان‏طور که در امور ظاهر و نظام معیشت بشری، بشر نیازمند است به مقامات حکومتی ظاهری که به طوری نظام امور ظاهریش تأمین گردد و امور ظاهری بشری درهم و برهم نباشد، می‏گویند بشر در امر باطن و در امور دیانت و در رابطه بین خدا و خلق بیشتر نیازمند است به وجود حاکمی، شاهدی و سلطان حقی که او وساطت کند و نظام امور معنوی و جهات معنوی را اداره کند و بشر چنین شخصیتی را لازم دارد تا مطمئن شود به اینکه آنچه انجام می‏دهد مورد رضای خدا است و آخرتش تأمین است و رضایت خدا را تحصیل کرده است. از مقاماتی که برای وجود چنین شخصیتی نقل می‏کنند و اعتراف کرده‏اند این است که او باید آن‌قدر تقرب داشته باشد در نزد خدا که استغفار کند برای رعیت خود و طلب آمرزش کند و خیر و رزق برای آنها از خدا بخواهد و رحمت و عنایت بر همه خلق به برکت او جاری گردد و سایر جهاتی که بر وجود چنین شخصیتی مترتب است و همه برای خاطر این امور به لزوم وجود چنین شخصیتی در هر زمان و عصری اقرار کرده‏اند. و به‌خصوص در بیانات بزرگان ما است که وجود امام در هر زمان برای این است که انسان‌ها و رعیت‌ها بتوانند

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 168 *»

به او اقتداء کنند و از او تبعیت کنند و دین خدا را به عهده او گذارند و به هدایت کردن او دین خدا را به دست آورند و تکالیف و وظائف خود را انجام دهند. و  تا یک‌چنین شخصیتی نباشد بشر نمی‏تواند مطمئن شود به اینکه، من آنچه مورد رضای خدا است انجام می‏دهم و به‌ وظائف خود رفتار می‏کنم. باید یک‌چنین شخصیتی حامل مقام امامت و وساطت باشد و به هدایت او و زیر نظر او به انجام تکالیف دین خدا موفق شویم و حدود الهی و دستورات قرآن را به‌جا آوریم.

از جمله شیخ بزرگوار­ اشاره می‏فرمایند به بعضی از اصطلاحات، القاب و تعبیراتی که راجع به یک‌چنین شخصیتی رسیده در نوع مذاهب و ادیان و بین حکماء و متفکرینی که وجود چنین شخصیتی را در جامعه انسانی در هر زمان لازم دانسته‏اند. می‌فرمایند: آن امامی را که ما در هر زمان معتقدیم و از ائمه اثناعشر؟عهم؟ می‏دانیم و در این زمان هم امام دوازدهمین صلوات الله علیه را معتقدیم که شاهد و ناظر است، امام است، واجب الاطاعه و مفترض الطاعه است.

اینها را درباره این بزرگواران اعتقاد داریم و از مقاماتی است که معتقدیم و الآن هم روی همین عقیده است که امام زمان صلوات الله علیه را مفترض الطاعه می‏دانیم و اطاعتشان را بر خودمان فریضه می‏دانیم و دستورات آن بزرگوار را اطاعت می‏کنیم که همین عمل‌کردن به این شریعت است که از قرآن و احادیث معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در دست ما است. و معتقدیم که این بزرگوار اینها را تصدیق و تسدید فرموده‏اند و ما امروز با اینکه آن حضرت را نمی‏بینیم در عین حال آن حضرت را واجب‌الاطاعه می‏دانیم، معصوم و امام می‏دانیم. امام یعنی کسی که به او اقتداء می‏کنیم و دین را از او اخذ می‏کنیم و از او می‏آموزیم. به همین که تصدیق فرموده این قرآن و این احادیث جدش و پدران بزرگوارش را و تسدید کرده است، ما مقلد امام عصریم صلوات الله علیه و تقلید ایشان را داریم و اگر از بزرگان دین و یا فقهاء و راویان

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 169 *»

اخذ می‏کنیم، اخذ روایت از ایشان است، این بزرگوار تصدیق فرموده و تسدید کرده‏اند. پس الآن امام ما هستند و مفترض الطاعه هستند و اطاعت ایشان را داریم و این اعتقاد را بحمدالله داریم.

شیخ مرحوم­ می‏فرمایند: دیگران درباره یک‌چنین شخصیتی اصطلاحات دیگری دارند و تعبیرات دیگری دارند، می‏فرمایند: بعضی‏ها گفته‏اند که «قُطبُ الوقت و محلُّ نظرِ الله من العالَم» یعنی آن شخصیتی که قطب وقت و مرکز عالم و محل نظر خدا است که خدا نظر رحمت و عنایت خود را به او دارد ابتداءً و بعد به برکت او بر سایر خلق نظر می‏فرماید. بعد می‏فرمایند: همین شخصیت «المُسمّی بالغَوث علی اصْطلاحِ اهلِ التصوف» در اصطلاح اهل تصوف این شخصیت را غوث و پناهگاه نامیده‏اند. «و یُسمّیه افلاطون مدبِّـرَ العالم»، افلاطون در حکمت خود وجود چنین شخصیتی را در هر زمانی لازم می‏داند و در حکمت خود اسم او را مدبّر عالم می‏گذارد. می‏گوید چنین شخصیتی که از نظر حکمت من لزوم وجودش ثابت شده و وجودش لازم گردیده در هر زمانی، نامش مدبّر عالم است و کارش هم معلوم، تدبیر عالم است. البته ما هم می‏دانیم امام؟ع؟ مدبّر عالمند و به اذن خداوند تدبیر عالم می‏فرمایند و خدا است مدبّر به ایشان و به وسیله ایشان و ایشان اسم المدبّر خداوند هستند.

و همین‏طور می‏فرمایند: «و ارسطو انسانَ المدینة»([107]) ارسطو یک‌چنین شخصیتی را در حکمت خود انسان مدینه می‏نامد. چون ارسطو به مدینه فاضله قائل است و بعد ترتیبی که در حکمتش دارد و در حکمتش بیان می‏کند، می‏گوید در هر زمانی باید یک‌چنین شخصیتی باشد که او در مدینه انسانیت، انسان آن باشد. در شهر انسانیت او انسان باشد و کلمه انسان و اسم انسان شایسته او است. او در حکمت خود یک‌چنین شخصیتی را انسان مدینه می‏نامد و لفظ یونانیش درباره

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 170 *»

یک‌چنین شخصیتی که در حکمت یونانیان گفته شده «فارقلیطا» می‏باشد. این اسم به معنای مظهر کلی ولایت مطلقه و کلیه است. شخصیتی که مظهر کلی برای ولایت کلیه الهیه و ولایت مطلقه حق است و در فلسفه یونان و حکمت یونانیان ثابت شده و این نام به او داده شده.

پس وجود چنین شخصیتی مورد قبول تمام اهل ادیان و تمام اهل مذاهب است. حالا هر کس طوری او را نام داده و در حکمت و مذهب و دین خود او را به صفاتی توصیف کرده است و ما شیعیان اثناعشری به برکت ائمه هداة معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، آن شخصیت را در این زمان حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه می‌دانیم. امامی که معصوم، شاهد، ناظر، مدبّر  و متصرف است و فرزند امام عسکری صلوات الله علیه می‏باشد که در زمان پدر بزرگوارش ولادت یافته است.

از جمله کسانی که خدمت حضرت رسیده‏اند جماعتی بودند از اهل قم و رسمشان این بود که در هر سال اموالی را که از شیعیان در نزد ایشان جمع می‏شد برمی‏داشتند و می‏آوردند در سرّمن‌رأی خدمت امام عسکری صلوات الله علیه می‌دادند، اینها گویا در بین راه بودند و طوری بوده که بی‏خبر ماندند از وفات حضرت عسکری صلوات الله علیه و اموالی هم به همراه داشتند که بیاورند و خدمت حضرت بدهند. وقتی که اینها وارد سامرا (سرّمن‌رأی) می‏شوند جعفر کذاب در کمین و متوجه بوده که دوستان و شیعیان حضرت عسکری صلوات الله علیه که می‏آیند و اموالی می‏آورند به طوری این اموال را متصرف شود. (این داستان مفصلی دارد) اینها می‏آیند و جستجو می‏کنند که بعد از امام عسکری؟ع؟ کیست؟ به نزد جعفر معرفیشان می‏کنند و ناچار می‏شوند که با او ملاقات کنند و به او می‏گویند ما باید تو را امتحان کنیم و برنامه ما این بوده که هر وقت خدمت امام؟ع؟ می‏رسیدیم، امام می‏فرمودند که این اموال چقدر است، از چه کسی است و کسانی را که صاحبان اموال بوده‏اند نام می‏بردند و مقدار

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 171 *»

اموال را ذکر می‏فرمودند، با این علائم ما اموال را تقدیم می‏کردیم. حال تو هم بگو چقدر اموال در نزد ما است و صاحبان اموال را نام ببر. جعفر متحیر می‏شود که چه کند و می‏گوید شما از ما علم غیب را انتظار دارید. از امام علم غیب می‏خواهید و این‏طور خودش را معرفی می‏کند که من بیچاره هستم و فقط به زور متصرف شده‏ام  _  حتی ارث حضرت مهدی صلوات الله علیه را او گرفت _  تهدید می‏کند اینها را که من شکایت می‏کنم از شما به مقامات دولتی و خلاصه باید اموال را هر چه زودتر به من بدهید.

اینها هم گویا باخبر بوده‏اند که در دستگاه حکومتی شخصی بوده که وزیر نامیده می‏شده و قدرتی داشته است و از کسانی بوده که نسبت به امام عسکری؟ع؟ ارادت کامل و ایمان کامل داشته است. او می‏دانسته که جعفر دروغگو است و اینها هم طوری خبردار می‏شوند و به همان وزیر  پناه می‏برند و از او کمک می‏خواهند. او هم ایشان را کمک می‏کند و اینها را به وسیله نگهبانانی از سرّمن‌رأی خارج می‏کند. اینها حرکت می‏کنند در بیابان که به قم و به طرف وطنشان بیایند، یک‌مرتبه گویا کسی آنها را صدا می‏زند برمی‏گردند نگاه می‏کنند، در بیابان که کسی نبوده گویا خادمی به هیئت خدام ولی بسیار زیبا و جمالی نورانی اینها را به اسم‌هایشان صدا می‏زند، برمی‏گردند نگاه می‏کنند او را می‏بینند و جلو می‏آید و به اینها دستور می‏دهد که برگردید و بروید منزل خود امام عسکری صلوات الله علیه و خدمت امامتان برسید. اینها برمی‏گردند، نقل می‏کنند که «دخلنا دار مولانا الحسن بن علی؟عهما؟» رفتیم وارد خانه حضرت عسکری صلوات الله علیه شدیم، «فاذاً وَلَدُه القائمُ سیّدُنا قاعدٌ علی سریر» ناگهان دیدیم آقا و مولایمان را، فرزند حضرت عسکری و قائم آل‏محمد؟عهم؟ را که روی تختی نشسته‏اند، «کأنّه فِلقَةُ قمر» صورت مبارکشان مثل پاره ماه بود، «علیه ثیاب خضر» لباس سبزی برتن داشت، «فسَلَّمْنا علیه» سلام کردیم، «فرَدَّ علینا

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 172 *»

السّلام» جواب فرمودند. «فقال جُملةُ ما معکم من المال کذا و کذا دیناراً» اموالی که با شما است این مقدار و این مقدار دینار است که «حَمَلَ فلانٌ کذا و حَمَلَ فلان کذا و لم‌یزَلْ یَصِفُ حتی وصَف الجمیع» فلانی چقدر داده ‏است، فلانی چقدر داده، فلانی چقدر داده است. حضرت اسم همه آنهایی که مقداری پول پرداخت کرده‏اند و اموال آنها را ذکر فرمودند. «فخَرَرنا سُجَّداً لله عزوجل شکراً» اینجا بود که ما به سجده افتادیم و خدا را شکر کردیم بر اینکه خدا امام ما را به ما شناساند و ما حضورش مشرف شدیم، در محضر امام؟ع؟ سجده شکر کردند.

اینهایی که با بوسیدن اعتاب مقدسه یا سجده شکر کردن در آستانه‏های مبارکه ائمه؟عهم؟ مخالفت می‏کنند، اینها به جای این مخالفت‌ها باید به مردم یاد بدهند که هر موقعی که مشرّف می‏شوید خدا را سجده کنید برای شکر خدا که شما را آشنا با مقامات ایشان فرموده است و امامان حق را به شما شناسانیده و شما هم موفق به تسلیم و ایمان و اقرار شده‏اید، سجده کنید برای خدا شکراً و ببوسید اعتاب مقدسه را تعظیماً لائمتنا. این دستور را بدهند نه اینکه بیایند مخالفت کنند، نهی کنند و نعوذبالله یکی از این جهال گفته بود که اینها آثار و باقیه‏هایی است که مانده از آتش‌پرستان یا کسانی که در نزد سلاطین در قبل از اسلام در زمان جاهلیت به خاک می‏افتادند و زمین را می‏بوسیدند. اینها از آن زمان باقی مانده است از این جهت نباید این کار را کرد، اینها آثار جاهلیت و اعمال جاهلیت است. اینها بی‏خبرند. در واقع باید این‏طور به مردم بگویند سجده خوب است اما نه برای بت‌ها، اسلام آمد و گفت برای بت سجده نکنید برای خدا سجده کنید، تصحیح کرد که موقع سجده و جای سجده کجا است. خدا اهلیت دارد که برای خضوع و خشوع در نزد او، ما به خاک بیفتیم، نه آنکه سجده بد باشد، سجده بد نیست. باید دانست که برای چه سجده و برای چه کسی باید سجده نمود؟ اسلام این را یاد داد. همین‏طور در برابر سلاطین به

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 173 *»

خاک افتادن و بوسیدن زمین بد است. ولی سجود، خضوع و خشوع برای خدا در نزد بزرگان و صاحبان مقامات الهیه پسندیده است.

حتی در بنی‏اسرائیل بوده است که نزد انبیائشان به خاک می‏افتادند، برای تعظیم مقام نبوت و اجلال روح نبوت. همان‏طور که خدا به ملائکه دستور داد که تا دمیدم از روح نبوت در آدم، سجده کنید. برای چه؟ برای احترام روح نبوت و تعظیم خدا در برابر یک‌چنین آیه بزرگ تعریف و تعرّف. پس در واقع ائمه؟عهم؟  که اجازه می‏دادند در حضورشان برای خدا سجده کنند و به خاک بیفتند و یا زمین را در نزد ایشان ببوسند و یا اعتاب مقدسه ایشان را ببوسند به این‌جهت بود که جای بوسیدن زمین و تعظیم همین‌جا است. این بی‏خبرها می‏گویند اینها کارهای جاهلیت است نباید کرد. باید به آنها بگویند که بوسیدن زمین کار خوبی بوده اما آنها بزرگ نمی‏شناخته‏اند که چه کسی بوده، سلاطین دنیوی را نباید تعظیم کرد، معنی ندارد که در مقابل آنها به خاک بیفتند. آری این نوع تعظیم شایسته سلاطین دنیا، دین و آخرت است که محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و یا انبیاء می‏باشند. پس بوسیدن اعتاب مقدسه هیچ مانعی ندارد. بلکه دستور است و کوچکی، خضوع و اظهار ذلت است.

در اینجا هم می‏بینیم اینها به سجده می‏افتند البته شکراً لله و امام؟ع؟ چیزی نمی‏فرمایند که در حضور من خدا را سجده نکنید، خود سجده برای خدا است شکراً، برای اظهار شکر به اینکه امام خود را شناخته‏ام، این عمل در محضر امام؟ع؟ انجام می‏شود و امام نهی نمی‏فرمایند.

بعد می‏گویند: «و قَبَّلْنا الارضَ بینَ یدَیْه» بعد هم زمین را در مقابل امام؟ع؟ بوسیدیم امام هم آنها را نهی نمی‏فرمایند، پس بوسیدن زمین نزد قبور مطهره ایشان هم مثل بوسیدن زمین است در موقع حضور ایشان و در موقع حیات ایشان. چون حیات و ممات ایشان برای ما و معتقدین به مقام امامتشان یکسان است. «ثم سَأَلناه

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 174 *»

عمّا اَرَدنا» بعد مسائلی که می‏خواستیم سؤال کردیم، «فَاجابَنا» به ما جواب فرمود،  «فحَمَلْنا الیه الاموال» اموال را تقدیم داشتیم، «و اَمَرَنا اَن لانَحمِلَ الی سُرّمَن‌رأی بعدَ هذا شیئاً من‏ المال»([108]) فرمود: دیگر بعد از این از قم برای ما اموال را به سرّمن‌رأی نیاورید.

بعد حضرت فرمود: ما کسی را در بغداد قرار می‏دهیم و به شما معرفی می‏کنیم، اموال را نزد او ببرید و از نزد او هم نامه‏های ما و توقیعات ما به شما می‏رسد که دیگر تعیین وکلاء از این زمان تقریباً شروع شد. بعد از وفات حضرت عسکری صلوات الله علیه وکلائی را حضرت تعیین فرمودند که چهار وکیل از آنها مشهور بودند و معروف و صاحب مقام بودند.

جعفر کذاب هم تصمیم می‏گیرد برای اینکه شیعیان را متوجه خودش بسازد اقدامی داشته باشد، می‏رود نزد همان کسی که اقتداری داشت در سرّمن‌رأی و با حضرت عسکری صلوات الله علیه هم رابطه داشت، پیش او می‏رود و بیست هزار دینار نزد او می‏برد و می‏گوید شما مقام برادرم حضرت عسکری و منزلت او را برای من قرار دهید. او در جواب می‏گوید که «اِعلَم اَنّ مَنزِلةَ اَخیک لم‌تکن منّا» آن مقام را که ما به برادرت نداده بودیم، «انّما کانت بالله عزوجل» آن مقام، مقام خدایی بود و سلطان و خلیفه آن زمان خیلی کوشش کرد که این مقام را از او بگیرد، ولی نتوانست جز اینکه مرتب خدا مقام او را بالا می‏برد و عظمت او را ظاهر می‏ساخت. «فان کنتَ عند شیعةِ اخیک بمنزلته فلاحاجةَ بک الینا»([109]) اگر تو در نزد شیعیان برادرت مثل برادرت باشی، اصلاً احتیاج به ما نداری، همه شیعیان نزد تو خواهند آمد و در نزد تو خضوع خواهند کرد.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 175 *»

ملاقات دیگری که ذکر شده ابراهیم بن ادریس است که ایشان هم بعد از وفات حضرت عسکری صلوات الله علیه خدمت امام؟ع؟ رسید و خودش می‏گوید که «رأیتُه بعدَ مُضیّ ابی‌محمّد؟ع؟» بعد از وفات حضرت عسکری آن بزرگوار را دیدم، «و قَبَّلتُ یدَه و رأسَه»([110]) دست و سر مبارک حضرت را بوسیدم.

از جمله کسانی که حضرت را دیدند و در تاریخ نقل کرده‏اند شخصی است به نام سیما، اسمش نسیم هم ذکر شده است. ایشان از طرف دستگاه حکومتی مأمور می‏شود به تفتیش منزل حضرت عسکری؟ع؟ بعد از وفات حضرت. خودش می‏گوید: «دخلتُ الی دار العسکری بعد وفاته فکَسَرتُ باباً» بعد از وفات حضرت وارد خانه حضرت عسکری شدم و دری را شکستم، «و اَخَذتُ منها طَبَرزین» طبرزین یک وسیله و سلاحی بوده از سلاح‌های جنگی. آن را برداشتم، تا برداشتم ناگهان مهدی صلوات الله علیه را دیدم که می‏فرماید: ما تَصنَعُ فی داری؟ در خانه من چه می‏کنی؟ ترسی بر او غالب می‏شود، ذکر نمی‏کند ولی طوری می‏شود که دیگر نمی‏تواند سخنی بگوید جز اینکه می‏گوید: «فقلت» در جوابش گفتم: «اِنّ جعفراً زَعَمَ اَنّ اباک مضیٰ و لا ولدَ له» جعفر این‏طور فکر می‏کند که پدر شما فوت شد و فرزندی ندارد، «فاِن کانت دارَک فقد انصَرَفتُ عنک» اگر اینجا خانه شما است من بیرون می‏روم.

این مرد عقب عقب برمی‏گردد و از منزل بیرون می‏رود. بعد از مدتی این خبر بین مردم منتشر می‏شود، با اینکه اینها نمی‏خواستند این امور را منتشر کنند، این امور منتشر می‏شده. شخصی می‏گوید من از خادمی از خدام حضرت عسکری صلوات الله علیه این جریان را پرسیدم و گفتم آیا چنین واقعه‏ای رخ داده است؟ آن خادم با خبر بود و یک‌بار با تعجب گفت: «لایکادُ یَخفی علی الناس شی‏ء»([111])  هیچ چیز بر مردم پنهان

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 176 *»

نمی‏ماند. این امر امامت است. یعنی هر حادثه‏ای از امر مهدی صلوات الله علیه پیش می‏آید بر مردم مخفی نمی‏ماند و بین مردم منتشر می‏شود.

دیگر از کسانی که شرفیاب حضورش شده‏اند، محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر صلوات الله علیه است و ایشان از بزرگان زمان خودش بوده و در بین قبیله شهرتی داشته و از افراد مسنّ قبیله و مورد احترام مردم و شیعیان بوده است. ایشان می‏گوید: «رأیتُه بین المسجدین و هو غلام»([112]) حضرت را میان دو مسجد زیارت کردم و ایشان جوانی بودند.

ابی‏عبدالله بن صالح می‏گوید: «رأیتُه بحِذاءِ الحجَر الاسوَد و الناسُ یَتَجاذَبونَ علیه و یَتَدافَعونَ مِن حولِه» من مهدی صلوات ‌الله ‌علیه را زیارت کردم. کجا؟ در برابر حجرالاسود آنجا امام را دیدم و مردم در کشاکش بودند که خود را به ‌حجرالاسود برسانند و حجرالاسود را ببوسند و دیدم امام؟ع؟ می‏فرماید: ما بهذا اُمِروا([113]) به این کار دستور داده نشده‏اند. این عبارت حضرت هم ظاهر دارد و هم باطن. ظاهرش این است که در موقع استلام حجر و یا بوسیدن حجرالاسود نباید زحمت فراهم کنند و مردم را صدمه بزنند. اینکه ما بهذا اُمِروا یعنی طوری انجام شود که صدمه به یکدیگر وارد نکنند.اگر بنای ازدحام شد و صدمه زدن، نه، حق ندارند این‌ کار را بکنند. اشاره از دور کافی است، اشاره کنند، این بیان ظاهر است. از نظر باطن هم، دستور داده نشده‏اند که این‏طور هجوم بیاورند و  به حجرالاسود رجوع کنند. در واقع باید این ازدحام نزد امام باشد مردم هجوم بیاورند به خانه امام و به خود امام زمان صلوات الله علیه. امام هر زمانی؛ او باید ملجأ و پناه مردم باشد و برای استفاده از وجود مبارک امام؟ع؟ هجوم بیاورند. معنی باطن این سخن این می‏شود. آن‏وقت امام زمان صلوات الله علیه

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 177 *»

جلو حجرالاسود ایستاده‏اند و مردم این‏طور برای بوسیدن حجرالاسود در کشاکش بودند و امام غریب و تنها در تقیه شدید به سر می‏برد که حتی کسی آن بزرگوار را نشناسد. می‏گوید من حضرت را شناختم و دانستم که آن بزرگوارند.

«قال الزُهْری» _  زُهَری به فتح هاء که نوعاً می‏خوانند غلط است _  ایشان هم از رجال نامی زمانش بوده، می‏گوید: «رأیتُه و هو احسنُ الناسَ وجهاً» امام را زیارت کردم از همه مردم زیباتر بود، «و اَطیَبُهم رائحةً» بوی بدن مبارکش از همه خوشبوتر بود، «و ماکَلَّمَنی باَکثرَ مِن اَن قال» سخنی با من نفرمود بیشتر از این عبارت، فرمود: ملعونٌ ملعونٌ مَن اَخَّرَ العِشاءَ حتی تَشتَبِکَ النجوم، ملعونٌ ملعون مَن اَخَّرَ الغَداةَ حتی تَنقَضِیَ النّجوم،([114]) ملعون است، ملعون است، آن کسی که نماز عشاء را، شاید مراد همان عشاء اولیٰ باشد که مغرب است تأخیر بیندازد تا اینکه ستاره‏ها تقریباً  آسمان را پر کند، ستاره‏ها درهم و برهم شوند، همه ستاره‏ها خوب دیده شوند و همچنین ملعون است ملعون، کسی که نماز صبح را تأخیر بیندازد تا اینکه دیگر ستاره‏ها در آسمان دیده نشوند.

بعضی‏ها احتمال داده‏اند که یعنی بدون عذر کسی نمازش را در این دو وقت تأخیر بیندازد، مورد لعن حضرت است. ولی آنی که یقینی‏تر است این است که چون در آن زمان بعضی‏ها در بین شیعیان بودند که منحرف شده بودند، از جمله انحراف‌هایی که داشتند این بود که می‏گفتند مغرب را باید تأخیر انداخت تا خوب ستاره‏ها در آسمان دیده شود و صبح را باید تأخیر انداخت تا ستاره در آسمان دیده نشود. بر خلاف فتوای حضرت صادق و ائمه؟عهم؟ که باید نماز مغرب وقتی خوانده شود که برای ستاره‏ها در آسمان اشتباک دست ندهد و صبح هم همین‏طور تا ستاره‏ها تمام نشده‏اند و ستاره‏ها در آسمان دیده می‌شوند نماز صبح خوانده شود.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 178 *»

از جمله کسانی که خدمت حضرت رسیده‏اند اودی است. علی بن ابراهیم فدکی از اودی نقل می‌کند که می‏گوید: من در طواف بودم و شش دور طواف کرده بودم دور هفتم و شوط هفتم بود که در برابر حلقه‏ای طرف راست کعبه (حلقه پرده) آنجا رسیدم و جوانی دیدم بسیار زیباروی و خوشبو، بسیار با هیبت و در عین حالی ‌که هیبت فراوان و زیادی داشت خیلی مهربان بود و با چند نفر که اطرافش بودند انس گرفته بود «فلم‌اَرَ احسنَ مِن کلامه» دیدم دارد سخن می‏فرماید اما سخنش این‌قدر خوب بود که کسی را از او بهتر ندیده بودم که سخن بگوید، «و لا اَعذَبَ من مَنطِقه فی حُسنِ سلوکِه» در گفتار گواراتر از او گفتاری نشنیده بودم و در خوبی رفتارش مانند او ندیده بودم، «فذهبتُ اُکلِّمُه» رفتم جلو که با او حرف بزنم. آن چند نفر که اطرافش بودند جلوی من را گرفتند و نگذاشتند، «فسألتُ بعضَهم مَن هذا؟» گفتم ایشان کیستند؟ «فقالوا هذا ابنُ رسول‌الله یَظهَرُ لِلنّاس فی کلِّ سَنَةٍ یوماً لِخَواصِّه فیُحدِّثُهم»([115])  گفتند ایشان فرزند رسول‌خدا هستند در هر سال یک روز ایشان تشریف می‏آورند اینجا و ظاهر می‌شوند و خواص از اصحاب آن حضرت ایشان را می‏بینند و با آن حضرت سخن می‏گویند، بعد اوصاف حضرت را ذکر می‏کند و می‏گوید وقتی که حضرت تشریف می‏بردند یک عبارتی هم به من فرمودند که در جاهای دیگر آن عبارت ذکر شده است.

از جمله کسانی که حضرت را زیارت کرده‏اند ابراهیم بن مهزیار یا مازیار است([116]) این هم قصه‏ای طولانی دارد که اجمالاً عرض می‏کنم. البته ایشان از ثقات  شیعه و مورد اطمینان شیعه بوده، بسیار بزرگوار و بعضی‏ها او را از ابواب و نوّاب حضرت شمرده‏اند و از وکلای حضرت دانسته‏اند. در نزد شیعه صاحب مقام و منزلت است.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 179 *»

ایشان نقل می‏کند که من حضرت را در خانه‏شان دیدم و از اشیاء و مسائلی سؤال کردم. بعد حضرت را توصیف می‏کند و شمائل حضرت را ذکر می‏کند و می‏گوید این ملاقات باعث شد که دیگر من عاشق جمال آن بزرگوار شوم و هیچ روز و شبی بر من نگذرد الا اینکه آن بزرگوار در خاطر من باشند و مرتب مشتاق زیارت بودم ولی دیگر ملاقاتی دست نداد. ولی به امید زیارت آن بزرگوار بیست سفر حج انجام دادم. بعد از این مدت دوباره ملاقات برای من دست داد. اجمال گفته‏هایش این است که می‏گوید: وارد مدینه شدم و جستجو کردم که آیا کسی از بازماندگان حضرت عسکری صلوات الله علیه را می‏شناسد، دیدم نه هیچ‌کس در مدینه ایشان را نمی‏شناسد.

از مدینه به طرف مکه حرکت کردم ولی دائماً در جستجو بودم. در مکه با جوانی برخورد کردم، او به طرف من آمد، بر من سلام کرد، خودش را به من معرفی کرد و به من مرحبا گفت. بعد مرا با قراردادهایی به طور مخفیانه و پنهانی که کسی خبردار نشود از همراهان من و دیگران به طرف طائف برد. مخارج راه و مشکلات را با هم متحمل می‏شدیم تا اینکه بالاخره در یک بیابان و ریگزار و به تپه ریگی رسیدیم. یک خیمه از دور نمودار شد، این خیمه و چادر از مو بود، نزدیک چادر که رسیدیم، ایشان داخل خیمه شد و مرا بیرون خیمه نگه داشت سلام او را شنیدم که سلام می‏کند بعد برگشت و به من اجازه داخل شدن در خیمه را داد. من همین که داخل شدم دیدم مولای من بر یک بساطی و فرشی از پوست نشسته‏اند و بر یک تکیه‏گاهی از پوست تکیه فرموده‏اند. سلام عرض کردم. جواب سلام مرا فرمود، «فقد رأیتُ وجهاً مثلَ فِلقَةِ القمر» رخساره آن بزرگوار مثل پاره ماه می‏درخشید، «و قد اتَّشَحَ ببُردةٍ و ائتَزَرَ باُخری» آن بزرگوار در حال احرام بود و لباس احرام در تن داشت و با یک بُردی لُنگ بسته بود و یک بُرد روی شانه مبارکش انداخته بود، «و قدِ انکشَف بُردتُه علی عاتقِه» یک قدری از شانه مبارکش از زیر بُرد بیرون بود و بدن مبارکش دیده می‏شد، «فاذا هو کاُقحُوانَةِ

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 180 *»

اُرجُوانٍ قد تکاثَفَ علیها النَّدی» تشبیه جالبی می‏کند. آن بدن مبارک مثل برگ گل بود، اما گلی که تقریباً عقیق‌فام باشد که روی آن گل قطرات شبنم قرار گرفته باشد، «و اصابَها اَلَمُ الهواء» هوای گرم آنجا روی بدن نازنینش تأثیر گذاشته بود و بدن مبارکش عرق کرده بود، «و اذا هو کغُصنِ بانٍ او قَضیب رَیحان» گویا یک دسته گل یا یک شاخه ریحان بود، البته درباره حضرت رسیده است که ایشان سبزه‌فامند شاید او خواسته بگوید حضرت سبزه هستند و به این تعبیرات لطیف تأدب ورزیده و نگفته است حضرت سبزه رنگ بودند و به این‏طور رنگ مبارک حضرت را ذکر می‏کند و سایر اوصاف حضرت را می‏گوید. بعد می‏گوید: «فاَکبَبتُ اَلثِمُ کلَّ جارحةٍ منه» خودم را روی دست و پای امام؟ع؟ انداختم. سر و صورت و دست و پای حضرت را بوسیدم، شانه حضرت را بوسیدم.

فقال: مَرحباً بک یا ابااسحق حیّاک اللّه، خوش آمدی ای ابااسحق خدا تو را زنده بدارد، ما فعلتَ بالعلامةِ التی بینک و بین ابی‏محمد الحسن بن علی؟ با آن علامتی که بین تو و پدرم حضرت عسکری؟ع؟ بود چه کردی؟ کجا است؟ «فقلتُ معی» عرض کردم پیشم هست، فقال: اَخرِجْها فرمود: آن را بیرون آور، «فاَدخَلتُ یدی فی جَیبی فَاستَخرَجتُها» دست کردم در جیبم و درآوردم و آن انگشتری بوده که حضرت عسکری صلوات الله علیه به این شخص مرحمت فرموده بودند. «فلمّا اَن رآها لم‌یَتمالَکْ اَن تَغَرغَرَت عیناه و بکیٰ مُنتَحِباً حتی بلّ اَطمارُه» تا حضرت چشمشان به انگشتر  پدر بزرگوارشان افتاد، اشک در چشم نازنینشان ظاهر شد و گریه کردند به طوری که آن حوله‏ای که انداخته بودند روی بدن نازنینشان تر شد. «ثم قال مخاطِباً الخاتَم» بعد به انگشتر فرمودند: باَبی یدٌ طالَ ما جُلْتَ فیها([117]) فدای آن دستی که تو در آن دست به سر می‏بردی و در آن دست جولان داشتی. بعد از آن چیزهایی دستور می‏فرمایند و

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 181 *»

می‏فرمایند: در کار خودت مشغول باش که شاید همان وکالت بوده، سپس از حضور حضرت مراجعت می‏کند.

شبیه این نقل از علی بن ابراهیم بن مهزیار هم نقل شده([118])  که فرزند همین ابراهیم است. او هم همین‏طور در طواف برخورد می‏کند و همین امر برای او هم پیش می‏آید.

در یک ملاقات دیگری ابراهیم بن مهزیار اجمال ملاقات را این‏طور ذکر می‏کند که «فلمّا ان رأیتُه بَدَرتُه بالسلام فرَدَّ علیّ اَحسنَ ما سلَّمتُ علیه» حضرت را که زیارت کردم سلام کردم و امام جواب فرمودند، «و شافَهَنی» با من مشافهه فرمودند، «و سأَلَنی عن اهلِ العراق» از من درباره شیعیان و دوستان در عراق پرسیدند. «فقلت سیدی قد اُلبِسوا جلبابَ الذِّلَّة و هم بینَ القومِ اَذِلاء» دوستان شما در بین دشمنان شما ذلیل شده‏اند و در ذلت به‌ سر می‏برند. فقال لی: یا ابنَ مَهزیار لَتَملِکونَهم کما مَلَکوکم و هم یومئذ اَذلّاء، فرمود روزی خواهد رسید که شما هم مالک آنها شوید و آنها در نزد شما ذلیل شوند، «فقلتُ یا سیدی لقد بَعُدَ الوطنُ و طالَ المَطلب» عرض کردم آقا خیلی راه دور شده من در بغداد هستم و شما اینجا، من شما را نمی‏بینم. فقال: یا ابنَ مهزیار ابی ابومحمد عَهِدَ الیّ اَن لا اُجاوِرَ قوماً غَضِبَ اللهُ علیهم، پدرم حضرت عسکری صلوات الله علیه از من عهد گرفته‏اند؛ معلوم است هر امامی که امامت و اسرار امامت و جهات دیگر را به امام بعدی واگذار می‏کند، از امام بعدی عهد می‏گیرد که به وظایف امامت زمان خود رفتار کند. پدرم از من عهد گرفته که من مجاورت نکنم با کسانی که خدا بر اینها غضب فرموده است. چه غضبی بالاتر از این. خدایا ما از آن کسانی که مورد غضبند نباشیم. و لَهم الخِزی فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب اَلیم و اَمَرنی اَن لا اَسکُنَ مِن الجبال الا وَعْرَها و لا مِن البلاد الا قَفْرَها، به من دستور داده که ساکن نشوم از کوه‌ها مگر

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 182 *»

کوه‌های وحشت‌انگیز و در بلاد ساکن نشوم مگر بلاد بدون آب و گیاه که کسی در آنها نباشد، واللهِ، مولاکم اَظهَرَ التّقیّةَ فوَکَلَها بی مولای شما حضرت عسکری صلوات الله علیه تقیه می‏فرمود و همان تقیه را هم به عهده من گذاشت، فاَنا فی التّقیة الی یوم یُؤذَنُ لی فاَخرُجُ،([119]) من در تقیه هستم تا روزی که اجازه داده شوم و خروج کنم.

در ملاقات دیگر ابراهیم بن مهزیار می‏گوید: امام؟ع؟ به من فرمودند: اِعلَم یا ابااسحق اِنّه (یعنی العسکری) قال صلوات الله علیه یا بُنیّ اِنّ اللهَ جلّ ثناؤُه لم‌یکن لیُخلِـی اَطباقَ ارضِه و اهلَ الجِّدِ مِن طاعتِه و عبادته بلا حجةٍ یُستَعلیٰ بها و امامٍ یُؤتَمُّ به و یُقتَدیٰ بسبیلِ سنّتِه و منهاجِ قصدِه. پدرم به من فرمود: ای فرزندم خداوند جل‌ثناؤه قرار نداده که اطباق و اطراف زمین را از حجت خالی گذارد و اهل کوششِ از طاعت و عبادتِ خدا را بدون حجت گذارد و آن حجت وسیله‌ای باشد برای طی مقامات معنوی، و همچنین خالی نگذارده از امامی که به او اقتداء شود و اقتداء به سنت و منهاج او شود، و اَرجُو یا بُنیّ اَن‌تکونَ احدَ مَن اَعدَّه الله لِنَشرِ الحقّ و طَیّ الباطل، فرمود: من از خدا می‏خواهم که تو را از کسانی قرار دهد که خدا او را برای نشر حق و از بین بردن باطل آماده کرده، و اِعلاءِ الدّین و اِطفاءِ الضّلال، و برتری‌دادن به دین و خاموش‌کردن گمراهی و فرمود:  فعلیک یا بُنیّ بلزومِ خَوافی الارض و تَتَبُّعِ اَقاصیها، پدرم به من دستور داد که من در قسمت‌های پوشیده و پنهان به سر ببرم و جاهای دور را انتخاب کنم. ان‌شاءالله در بحث غیبت و کیفیت غیبت شاید با این تعابیر برخورد کنیم که خوافی ارض، تتبّع اَقاصی ارض و مانند اینها یعنی چه؟ و مسأله‌ غیبت چطور حل می‏شود، ان‌شاءالله توفیق بحث پیدا کنیم. فِانّ لکلِّ ولیّ مِن اولیاءِ الله عدوّاً مُقارِعاً و ضدّاً منازِعاً، فرمود: برای هر یک از اولیاء خدا دشمنی است که در مقابل او و در مقام منازعه با او است، اِفتراضاً لثوابِ مجاهدةِ اهلِ نفاقِه

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 183 *»

و خلافةِ اولی الالحاد فلایُوحِشَنَّک ذلک.([120]) اینها همه برای به دست آوردن پاداش  مجاهده با اهل نفاق زمان و خلافت غاصبانه اهل الحاد لازم است، از این جهت این امور تو را به هراس نیندازد؛ یعنی اینها برای این است که ولی خدا در این دوره غیبت محفوظ بماند.

محمد بن ابراهیم که فرزند همان مهزیار است و وکیل امام؟ع؟ در اهواز بوده است می‏گوید: پدرم مریض شد و مُرد و اموالی را برای من باقی گذارد که من خدمت حضرت قائم صلوات الله علیه ببرم. پدرم به من گفت: بپرهیز خدا را درباره این اموال. من هم گفتم حتماً امر مهمی است که پدرم این وصیت را کرده. من اموال را برداشتم و عراق آمدم و خانه‏ای را در کنار شط اجاره کردم و با  کسی در این امر سخنی نگفتم. با خود گفتم صبر می‏کنم تا برای من علامتی روشن شود و آشکار شود که چه کنم. مدتی آنجا ماندم تا اینکه کسی آمد و نامه‏ای آورد که در آن نامه نوشته شده بود: یا محمد معک کذا و کذا. با تو این اندازه اموال است، «حتی قَصَّ علیّ جمیعَ ما معی مِن اَموال» همه اموال را در آن نامه ذکر فرموده بود، «و ذَ کَّـرَنی فی جُملتِه شیئاً لم‏اُحِط به عِلماً» بعضی از اموال را هم که من خبر نداشتم و آگاه نبودم، ایشان در نامه ذکر فرموده بود، بعد می‏گوید: «فسلّمتُه الی الرسول» آن اموال را به آن فرستاده و آن کسی که نامه را آورده بود دادم، «و بَقیتُ ایّاماً لا یُرفَعُ بی رأس» مدتی گذشت و خبر دیگری نشد، در غصّه فرو رفتم. در این موقع «فخرج الیّ» باز نامه‏ای آمد از طرف امام صلوات الله علیه که در آن نامه آمده بود: قد اَقَمناک مکانَ ابیک فاحمَدِ الله([121]) ما تو را جای پدرت گماردیم یعنی تو را هم وکیل ساختیم پس خدا را شکر کن. ایشان هم از کسانی بوده که خود حضرت را ملاقات نکرده ولی نامه حضرت را دریافت کرده است.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 184 *»

محمد بن عثمان عمروی که سفیر دوم و وکیل دوم امام؟ع؟ و از وکلای اربع است می‏گوید: «رأیتُه و کان آخِرُ عهدی به عند بیتِ الله الحرام» من حضرت را دیدم و آخرین دیداری که با حضرت داشتم کنار خانه خدا بود، «و هو یقول» آن بزرگوار می‏گفت: اللهم اَنجِز لی ما وعدتَنی خدایا آن وعده‏ای که به من داده‏ای آن را به انجام برسان خدایا آن را انجام بده، و کان متعلِّقاً باَستارِ الکعبة فی المستجار حضرت دست آویخته بودند به پرده کعبه در نزد مستجار که پشت کعبه مقابل بیت می‏شود،«یقول» می‏فرمود: اللهم انتَقِم لی من اعدائی([122]) خدایا انتقام بکش برای من از دشمنان من.

از همین محمد بن عثمان عمروی عده‏ای که در ولادت حضرت شک داشتند سؤال کردند که آیا حضرت را دیده‏ای؟ ایشان گفت «رأیتُه واللهِ و رَقَبَتُه مثلُ ذی»([123]) قسم خورد، به خدا دیدم آن بزرگوار را و در سنین جوانی دیدم، اشاره کرد به گردن خودش، چون خودش هم در سنین جوانی بوده یعنی مثل گردن من در سن جوانی حضرت را دیدم.

ظاهراً ایشان از آن چهل نفر بودند که خدمت حضرت عسکری صلوات الله علیه رسیدند و حضرت، حضرت قائم صلوات الله علیه را نشان آنها دادند و فرمودند: هذا امامُکم من بعدی و خلیفتی علیکم این است امام شما و خلیفه بعد از من، اَطیعوه و لاتَتَفرَّقوا مِن بعدی فتَهلِکوا اطاعت کنید او را و تفرق نیابید، دسته دسته نشوید که هلاک خواهید شد، اَما اِنّکم لاتَرَونَه بعدَ یومِکم هذا ولی دیگر بعد از این او را نخواهید دید. از کسانی که در آن روز با ایشان بودند علی بن بلال، محمد بن معاویة بن حکیم، حسن بن ایوب بن نوح و غیر ایشان از ثقات  شیعه که مورد اطمینان شیعه بودند در آن زمان‌ها و اینها همه حضرت را ملاقات کردند و همه یک قول می‏گفتند که «عَرَضَ

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 1 صفحه 185 *»

علینا ابوه ابنَه و نحن فی مَنزِله و کنّا اربعین»([124]) ما چهل نفر بودیم در منزل حضرت عسکری صلوات الله علیه که حضرت آقازاده خود را در منزل خودشان به ما نشان داد و همه این عبارت را نقل کردند که حضرت به ما چنین دستوری فرمود. این مقداری از دلایل نقلی بود که بحمدالله برای ما یقینی است.

و صلّی الله علیٰ محمّد و آله الطاهرین

([1])  الکافی ج1 ص340 ـــ‌  بحارالانوار ج52 ص134

([2]) بحارالانوار ج57 ص213

([3]) نحل: 60

([4]) الذاریات: 21

([5]) فصّلت: 53

([6]) بحارالانوار  ج4 ص229 و 305

([7]) بحارالانوار ج95 ص393

([8])  مشارق انوارالیقین ص161

([9]) بحارالانوار ج102 ص54 (زیارت جوادیه7)

([10]) شب فوت یکی از برادران ایمانی بود و آن مرحوم از نظر سنّ‌، محبّت و رفاقت برای من مانند پدر بود.

([11]) بحارالانوار ج75 ص239 و در حدیث دیگر فرمودند: اُذکُروا مَحاسِنَ مَوتاکُم.

([12]) بحارالانوار ج8 ص362

([13]) همان، ص66

([14]) بحارالانوار ج2 ص3

([15])  اکمال الدین ج2 ص384

([16]) بحارالانوار ج51 ص20

([17]) بحارالانوار ج51 ص22 ـــ  اکمال‌الدین ص432

([18]) اکمال‌الدین ص384

([19]) اکمال‌الدین ص330

([20]) بحارالانوار ج24 ص211 ـــ تفسیر نورالثقلین ذیل آیه شریفه: بقیةالله خیر لکم

([21]) بحارالانوار ج90 ص119

([22]) بحارالانوار ج24 ص211ـــ  اصول کافی ج1 ص411

([23]) بحارالانوار ج49 ص9 ـــ  تفسیر نورالثقلین ذیل آیه شریفه: بقیةالله خیر لکم

([24]) بحارالانوار ج46 ص264 ـــ‌ تفسیر نورالثقلین ج2 ص390

([25]) تمام معانی بقیةالله از کتاب مجمع‌البحرین ج1 چاپ حروفی ص56 و 57 استخراج شده است.

([26]) شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج1 ذیل فقره: و بقیةالله

([27]) بحارالانوار ج52 ص126

([28]) روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ج5 ص466

([29]) همان

([30]) مصباح‌الشریعة ص16

([31]) بحارالانوار ج10 ص154

([32]) التین: 4

([33])  کنزالدقایق ج14 ص342

([34])  شرح الزیارة ج1 ص262

([35])  البرهان ج4 ص429

([36]) البرهان ج2 ص539 ـــ‌ بحارالانوار ج24 ص190

([37])  فی الکافی عن ابی‏الحسن7 قال: ان الله عزوجل غضب علی الشیعة فخیّرنی نفسی او هم فوقیتهم والله بنفسی. (اصول کافی ج1 ص260 ـــ‌ مرآة‏العقول ج3 ص126)

([38]) البرهان ج2 ص539 ـــ‌  بحارالانوار ج24 ص190

([39]) بحارالانوار ج25 ص15

([40])  محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، جعفر، موسی صلوات ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین

([41]) لانه و آشیانه.

([42]) بحارالانوار ج51 ص143

([43]) در بحارالانوار و  تفسیر البرهان «العدو» است.

([44]) بحارالانوار ج24 ص 303 ـــ  البرهان ج1 ص52 ــ  تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب ج1 ص5

([45])  مشارق انوارالیقین ص171

([46]) بحارالانوار ج24 ص303

([47]) بحارالانوار ج32 ص11

([48]) همان،  ج5  ص16

([49])  الکافی  ج2  ص581

([50]) بحارالانوار ج98 ص85 (دعاء ابوحمزه ثمالی)

([51]) بحارالانوار  ج24 ص303 ـــ  تفسیر البرهان ج1 ص53

([52]) بحارالانوار ج31 ص413

([53]) بحارالانوار ج59 ص88

([54])  مجمع البحرین ج1 ص56

([55]) بحارالانوار ج82 ص236

([56]) بحارالانوار ج102 ص132 (زیارت جامعه کبیره)

([57]) بحارالانوار ج 27 ص75 ـــ تفسیر البرهان ج3 ص641

([58]) بحارالانوار ج90 ص172 ـــ تفسیر البرهان ج3 ص640

([59]) بحارالانوار ج26 ص260

([60]) فصلت: 53

([61]) بحارالانوار  ج25 ص375

([62]) بحارالانوار  ج25 ص375

([63]) آل‌عمران: 164

([64])  مشارق‏الانوار ص31

([65]) بحارالانوار  ج10 ص316

([66]) بحارالانوار ج4 ص313 ـــ‌  نهج‏البلاغه (للصبحی صالح) خطبه182 ص260

([67]) بحارالانوار ج51 ص219 ـــ  اکمال الدین ج2 ص352

([68]) بحارالانوار ج51 ص65

([69]) دلائل الامامة ص 452

([70]) البته ابن‌عباس دو ابن‌عباس است: یک ابن‌عباس که وضعش معلوم است از کسانی بود که هر موقعی که معاویه برای او پول می‌فرستاد او از ذکر فضائل ساکت می‌شد، دیگر فضیلت نمی‌گفت و هر موقع پول تمام می‌شد باز شروع می‌کرد به ذکر فضائلِ حضرت امیر صلوات الله علیه تا اینکه خبر به گوش معاویه می‌رسید و پول می‌فرستاد باز ساکت می‌شد. و یکی دیگر هم از فرزندان عباس است که به او هم ابن‌عباس گفته می‌شود ولی او مرد شریفی بوده و از اصحاب باوفای حضرت امیر صلوات الله علیه می‌باشد. و روایاتی که نوعاً از طریق شیعه و راویان شیعه نقل می‌کنند از این ابن‌عباسی است که خوب بوده و روایاتی که از طریق سنی‌ها نقل می‌شود، همان ابن‌عباسی است که بد بوده است.

([71]) بحارالانوار  ج18 ص341

([72]) موسی پسر عمران بود. پدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم ابوطالب کنیه‏اش بود و اسمش عمران، از این‌جهت علی عمرانی می‏گویند.

([73]) بحارالانوار ج51 ص149

([74]) بحارالانوار ج51 ص37

([75]) همان،  ص19

([76]) همان،  ص25

([77]) بحارالانوار ج51 ص4 و 26

([78]) بحارالانوار ج51 ص23

([79])  از کتاب ینابیع‏المودة صفحه452 نقل شده از عالم معروف اهل سنت شیخ سلیمان قُندوزی حنفی که گفته است: خبر معلوم و مسلّم در نزد موثقان این است که ولادت قائم عجل ‌الله ‌فرجه در شب نیمه شعبان در سال255 هجری در شهر سامرا واقع شده است در هنگام قران اکبر در برج قوس به طالع 25 درجه از برج سرطان.

([80]) بحارالانوار ج51 ص4

([81]) بحارالانوار ج51 ص10

([82]) بحارالانوار ج51  ص16

([83]) بحارالانوار ج51 ص2

([84])  این قسمت از نقل‌های متعدد آورده شده است.

([85]) بحارالانوار ج51 ص18

([86]) بحارالانوار ج51 ص3

([87]) بحارالانوار ج31 ص628 و  ج53 ص26

([88]) همان،  ج52 ص17

([89]) بحارالانوار ج51 ص19

([90]) همان، ص19 و27

([91])  شرح نهج‌البلاغه ابن ‏ابی‏الحدید ج10 ص96

([92])  رطل واحد وزن است و مقدار آن در بلاد متفاوت است. (لغتنامه دهخدا)

([93]) بحارالانوار ج51 ص5

([94]) بحارالانوار ج51 ص30 و 161 ـــ  غیبت شیخ طوسی ص136ــ 134

([95]) بحارالانوار ج51 ص22

([96])  اکمال الدین ج2 ص441

([97])  اکمال الدین ج2 ص431

([98]) بحارالانوار ج51 ص5

([99]) بحارالانوار ج52 ص50 ـــ  دلائل الامامة (طبری) ص273

([100]) بحارالانوار ج51 ص17

([101]) بحارالانوار ج52 ص24 ـــ  اکمال‌الدین  ج2 ص434

([102]) بحارالانوار ج51 ص16

([103]) بحارالانوار ج52 ص25

([104]) بحارالانوار ج52 ص69

([105]) بحارالانوار ج52 ص5

([106]) بحارالانوار ج52 ص67

([107]) شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج3، ذیل قوله؟ع؟: و شاهدکم و غائبکم

([108]) بحارالانوار ج52 ص47

([109]) همان، ج50 ص329

([110]) بحارالانوار ج52 ص14

([111]) همان، ص13

([112]) بحارالانوار ج52 ص13

([113]) همان، ص60

([114]) بحارالانوار ج52 ص15

([115]) بحارالانوار ج52 ص1

([116])  اکمال الدین ج2 ص445

([117]) بحارالانوار ج52 ص10

([118])  اکمال الدین ج2 ص445

([119]) بحارالانوار ج52 ص11

([120]) بحارالانوار ج52 ص35

([121]) همان،  ج51 ص310و364

([122]) بحارالانوار ج51 ص351 و ج52 ص30

([123])  اکمال الدین ص435

([124]) بحارالانوار ج52 ص26