اصفهان
گزگزک جان شد
هفته
گذشته را در سفر گذراندم. سفری که به چندین شهر سفر کردم و بیشک سفری لازم و ضروری
بود. روز سهشنبه، صبحهنگام، به اصفهان رسیدم. دفتری که باید به آنجا میرفتم بعدازظهرها
باز بود و من چندین ساعت را باید به بطالت میگذرانیدم. متأسفانه فرصتی نبود که به
دیدار برادران ایمانی بروم و از طرفی بیکاری در این چند ساعت حالت رکود را به من القا
میکرد. از همسفر و در حقیقت راهنمایم پرسیدم که این چند ساعت را چه کنیم؟ فکری کرد
و گفت که «نمایشگاه کتاب اصفهان» به تازگی راه افتاده است و تا چهارشنبه همین هفته
برپاست. به او گفتم: پس منتظر چه هستی؟ مرا تا میدان «بزرگمهر» رسانید و خود برای رسیدگی
به کارهایش از من جدا شد. با ماشین به «پل شهرستان» رفتم تا از هفتمین نمایشگاه کتاب
اصفهان دیدن کنم.
سال
۸۸ و ۸۹ گزارشی از نمایشگاه بینالمللی کتاب خراسان در همین فضا قرار دادم؛ ولی امسال
یعنی سال ۹۰ با چیزی در نمایشگاه برخورد کردم که واقعاً حالِ گزارشنویسی را از من
گرفت: یا باید به آن چیز (مطلب، نکته) اشاره نمیکردم که اصلاً بجا نبود یا باید تصریح
میکردم که باید آن را نقد هم میکردم و نمیشد؛ چراکه محذوراتی وجود داشت. نمایشگاه
کتاب اصفهان و گزارش از آن، این نقیصه را جبران خواهد کرد. نمایشگاهی که خیلی هم خالی
نبود. خوبی اینگونه نمایشگاهها این است که میتوان از تمامی عنوانهای کتابهای همه
ناشرها آگاه شد. یعنی بررسیکردن آثار ناشران شهر، استان یا حتی کشور در مساحت
۳۶۰۰ مترمربع. این نمایشگاه در سه سالن برگزار شد که غیر از یک سالن که بیشتر درباره
کتابهای درسی بود، سراسر کتابهایی با رویکردی دینی بود.
نمایی از نمایشگاه کتاب اصفهان و پل تاریخی شهرستان
اگر
بخواهم چند نکته کلی درباره کتابهایی که با موضوع شیخیه یا بابیت و بهائیت نوشته شده
است، ذکر کنم باید به این نکته تصریح کنم که خوشبختانه برخی نویسندگان منصِف بابیت
و بهائیت را فرقههایی منحرف میدانند که از زیر نظر استعمار رشد کردند. اینگونه نویسندگان
حساب شیخیه را از این دو فرقه جدا میکنند. متأسفانه انصاف ایشان از این حد تجاوز نکرده
و شیخیه را گروهی مستقل و در بعضی عقیدهها منحرف میدانند. ولی گروهی هستند که شیخیه
را مقدمهای برای این دو فرقه منحرف دانسته و به این سخن تصریح میکنند. برخی هم شیخیه
را در راستای این گروههای انحرافی دانسته و
آن را هم –نعوذبالله- زاده نقشه شوم استعمار پیر میدانند. عبارتهای ایشان
گویاست: بهائيت فرزند ناخلف شيخيه. یا: بهائيت و بابيت اعقاب و اذناب شيخيه. يا: شيخيه
بستر پيدايش بهائيت. يا: ايدئولوژى شيخيه و استعمارگرى روس و انگليس=نطفه نامشروع
بهائيت.
در
نمایشگاه مذکور انواع این کتابها با اقسام رویکردها وجود داشت. گاهی انسان خسته میشود
از این همه حرفهای تکراری. شاید باید قید نگاهکردن به این کتابهای تکراری را زد.
اینها نام کتابهایی است که در این نمایشگاه بود:
بهائیت
در ایران (سعید زاهد زاهدانی). در فصل سوم با نام «کنشگران بهائیت، چهارگفتار ذکر کرده
است. گفتار اول «کنشگران شیخیه» نام دارد که به شیخ و سید مرحوم، اعلی الله مقامهما،
پرداخته است. گفتار دوم «کنشگران بابیه» و گفتار سوم «کنشگران ازلیه» (میرزا یحیی نوری
معروف به صبح ازل) نام دارد. در گفتار چهارم «کنشگران بهائیه» (میرزا حسینعلی نوری،
بهاء الله و جانشینانش) را بررسی کرده است. در فصل دوم گفتاری به نام «مرام یا ایدئولوژی
شیخیه» نوشته است.
بهائیت
در گذر تاریخ،
چهارمقاله در زمینه بهائیت،
در
جستجوی حقیقت،
دیار
با تاریکی،
نقش
بهائیت در فتنه ۸۸ ،
سرزمین تاریکیها؛ نقدی بر عملکرد بهائیت،
جریانشناسی
بهائیت؛ پرسشها و پاسخهای دانشجویی (علیرضا محمدی) بخش اول این کتاب «پیشینه تاریخی
بهائیت» نام دارد که به دَه پرسش پاسخ گفته است. بخش دوم کتاب که «جمهوری اسلامی و
بهائیت» نام دارد، به چهار پرسش و بخش سوم که «ایدئولوژی بهائیت» نام دارد، بیست پرسشِ
کتاب را تکمیل کرده است.
نشستی
تحقیقی با باب و بهاء (خ.م) در این کتاب خلط مبحث «رکن رابع» و «وحدت ناطق» در صفحه
۴۲ به روشنی خوانده میشود.
نگرشی
دیگر بر بابیت و بهائیت. نام این کتاب، برگردان نام اصلی آن است. نویسنده ملاعبدالرسول
مدنی کاشانی کتاب را با نام «کتاب الرد علی البابیه و البهائیه» تألیف کرده است. در
اصلِ کتاب سخنی از شیخیه نیست؛ ولی شخص برگردانکننده در ۸۲ صفحه افاضاتی کرده و از
مشایخ شیخیه نام برده است.
سِرّ
مَسلک باب در مهدویت (محمد باقر حجازی).
مهملگویی
بهائی (عبدالحسین آیتی).
رهبران
ضلالت. در این کتاب از صفحه ۴۱۵ تا ۴۸۰ مشخصاً درباره شیخیه نوشته است و پس از آن به
جریان بابیه پرداخته است. در صفحه ۴۶۳ مبحث «رکن رابع» و «وحدت ناطق» را یکی انگاشته
و تصریح کرده است:
«کار
تدوین رساله که به اینجا رسید، برای اینکه از صراط وظیفه انحرافی پیدا نکنیم، مسئله
حائز اهمیت «رکن رابع، ناطق واحد» اختراع شیخ احمد احسائی را که شیخیه کرمانی حفظ کرده
گاهی هم به مصلحت آن را رد کردهاند، در ارتباط با ساحت قدس حضرت بقیهالله الاعظم
ارواحنا فداه شرط دانسته بهانه مسلکسازی در مقابل اسلام نمودهاند، با پیشوایان دینی
در میان گذاشته، استدعا نمودهایم در صورت امکان راهنمایی فرمایند که آیا ارتباط یا
توسل به امام زمان روحی فدا [(نه روحی فداه!)] نیاز به فردی به نام نوکر مقرب دارد؟»
منظور
از نقل تمام عبارت، درک ناصحیح نگارنده کتاب مذکور از رکن رابع و ترجمه آن به «نوکر
مقرب» و مترادفدانستن آن با وحدت ناطق است.
بهائیتزدائی
اهلسنت (سید ملک محمد مرعشی) در ۶۸ صفحه. در صفحه ششم کتاب به شیخیه و مشایخ آن اشاره
کرده است.

تاریخ ایران کمبریج، در یکی از جلدهایش درباره قاجاریه و اوضاع دینی آن زمان نوشته است و
بالتبع درباره شیخیه و بابیت و بهائیت نکتههایی را ذکر کرده است. در جلد هفتم، قسمت
دوم، در چندین صفحه (از صفحه ۴۸۶تا۴۹۱) به نظریههای شیخ، اعلی الله مقامه، پرداخته
و بدون حتی یکبار پارگرافبندی، درباره «هورقلیا» و «معاد جسمانی» مطالبی نوشته است.
«رکن رابع» را از قلم نینداخته و اگرچه سعی کرده است بیطرفانه بنویسد؛ ولی جاهایی
کار دست خود داده است. به نمونههایی از مطالب این کتاب توجه کنید:
«تقریباً
در همان زمان منازعه بین اصولیون و اخباریون به نفع اصولیون فروکش نبود، یک شاخه جدید
از شیعه، مکتب شیخی به پا خاسته بود. شاخهای که به شیعهگری تنوعی دیگر بخشید و خود
مصداقی از تمایز درونی بود. تعالیم متمایزی که شیخیان مطرح ساختند، این فرقه را از
بدنه اصلی جامعه شیعی جدا میساخت [(این عبارت دقیقا به چه معناست؟!)] جامعهای که
جوهرهاش با مفاهیمی از غیبت امام (ع) ارتباط مییافت و ابعاد دنیوی و معنوی را بیش
از ابعاد دیگر مد نظر داشت. اخباریون و اصولیون معتقد بودند که امام همچنان به هدایت
خود ادامه میدهد، حتی در زمان غیبت، [(کجا این حرف را میزدند؟! مگر قاعده لطف و عبارت
«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» چیز دیگری را بیان نمیکند؟!)] شیخیها برعکس
گمانهزنیهای پرشوری را در باب حضور معنوی امام مطرح میساختند و آنچنان که گفته شد،
ایشان در احیای همان جنبه رمزآلود از شیعی بودند که با تأسیس سلسله صفوی و در نتیجه
از دسترفتن شأن اقلیت سنی از صحنه رخت بربسته بود. بدین ترتیب نظریه رکن رابع (رکن
چهارم) دین مطرح شد که به نوعی رابطه با امام غایب (ع) بود و همینطور تمرکز بر
“هورقلیا” قلمروای میان عالم غیب و شهادت که امام (ع) در غیب آن سکنی دارند…»
مطلب
ادامه دارد و درباره شیخیه کرمان هم نکتههایی ذکر میکند. آنچه پرسشبرانگیز است،
عبارتی است که در صفحه ۴۹۰ کتاب ذکر میکند: «رکن رابع اول بار در متنی به قلم نصیرالدین
طوسی در دوره اسماعیلیان مطرح شد.» حقیر تابهامروز به این متن برخورد نکردهام. از
خوانندگان درخواست میکنم که اگر این متن را خواندهاند، برایم ارسال کنند.
این
کتاب ویراسته سه ویراستار خارجی است و د.تیمور قادری آن را ترجمه کرده است.
گفتوشنودهای
سید علیمحمدباب با روحانیون. این کتاب که به تحقیق و پژوهش «حسن مرسلوند» به چاپ
رسیده است ضمن دو بخش به مناظرههای علما با علیمحمدباب پرداخته است. در بخش اول کتاب
«مفتاح بابالابواب» را که یکی از معتبرترین و قدیمیترین کتابها در این زمینه است
بررسی کرده و متن آن را ذکر کرده است و در بخش دوم به کتاب «ناموس ناصری» اشاره و به
متن آن تصریح کرده است. صفحه ۱۵۲ بررسی این دو کتاب را به پایان برده و از صفحه
۱۵۳تا۲۵۲ به «نامنامه» پرداخته است. در نامنامه زندگی افراد بسیاری را پژوهش کرده
است که در میان آن به نکتههای نغزی برخورد میکنیم. پس از آن از صفحه ۲۵۳تا۲۹۰ تصاویری
خطی از کتابهای بابِ جهنم و دستورهای او چاپ کرده است و پس از آن فهرست اعلام کتاب
است. با خواندن این کتاب حظ وافر بردم؛ بهویژه آنکه میان مناظرههای علیمحمدباب با
علمای تبریز به نکتههای مهم دینی، تاریخی، ادبی و… میتوان پی برد.
فتنهگران
سیاست سیاه. این کتاب در هشت بخش تنظیم شده است و چند نکته غیرتکراری و عجیب در آن
خوانده میشود:
نخست
آنکه شیخیه را از شیعه جدا دانسته و این مطلبی است ناصحیح. در صفحه ۳۴۶ نوشته است:
«منظور از اینکه خود را شیخی میخوانید چیست اگر واقعاً منظوری ندارید، چرا مانند
همه شیعیان خود را با نام شیعه مطرح نمیکنید؟!» پاسخ این پرسش مشخص است. «دیگران»
شیخیه را شیخیه نامیدند و این نامگذاری از طرف خودِ شیخیان نبوده است.
دوم
آنکه عنوانی با نام «راز موفقیت شیعه» در صفحه ۹۵ ذکر کرده است و تحت آن توضیح داده
است: «توجهی گذرا به تاریخ پرنشیب و فراز دوران دو صدساله این فرقه که سران آن شدیداً
کوشیدهاند خویش را شیعه معرفی کنند و متأسفانه محققان نویسنده ما براساس آنچه از ایشان
به چاپ رسیده است، اینان را به آرزویشان رسانده، یعنی تحت عنوانِ «فرقهای از شیعیان
به شمار میروند» به آنان شأنیت واقعی بخشیدهاند. در حقیقت برای بیاصالتی اینان درشیعه
روح اسلام اصیل، شناسنامهای به بلندای تاریخ تشیع ساختهاند.»
از
نویسنده کتاب مذکور باید پرسید که «محققان نویسندهٔ» شما چه اشخاصی هستند؟ اگر محقق
و پژوهشگر هستند، نباید ایشان را متهم به نادانی کنید. گذشته از آنکه برخی از ایشان
اشخاص وجیهی بودهاند: شخصی که خودِ شما ایشان را «علامهسيد محمد حسين طباطبايى» میخوانید
در کتاب «شیعه در اسلام» تصریح کرده است که «دو طايفۀ شيخيه و كريمخانيه كه در دو قرن
اخير در ميان شيعه دوازده إمامی پيدا شدهاند، نظر به اينكه اختلافشان با ديگران در
توجيه پارهای از مسائل نظری است نه در اثبات و نفی اصل مسائل، جدايی ايشان را انشعاب
نشمرديم.» (شیعه در اسلام، چ۵، ص۹۳).
سومین
نکته، بهکاربردن اصطلاح عجیب و غریب «شیخیهی بابیه» است! ترکیبی شگفت که بیانگر تعصب
نویسنده و مصداقی برای «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه» است.
این کتاب در ۵۱۱صفحه تنظیم شده است.
جلد کتاب «اعترافات۲»
شاید
یکی از مهمترین کتابهای این نمایشگاه و جدیدترین آنها، جلدِ دوم کتاب اعترافات باشد.
نخستین جلد درباره خدمات اسلام به غربیهاست و جلد دوم درباره آسیبها و فتنههای غربیهاست
که نمک خوردند و نمکدان را شکستند. در جلد دوم پانصد صفحه اول درباره اسلام و اروپا؛
برخوردها و توطئهها و درباره زن در اسلام و تبلیغات دشمن است. باب سوم به فرقه و مذهبسازی
پرداخته است که چند فصل دارد. فصل نخست درباره فرقه وهابیت است و فصل دوم درباره فرقه
شیخیه (صفحه ۵۱۱) این فصل سه بخش دارد که به ترتیب: معرفی سران شیخیه، تجزیه و تحلیل
شرح حال سران و گفتار و عقاید آنان و کلیاتی از عقاید شیخیه نام دارد. از فصل بعد،
یعنی فصل سوم، درباره بابیه و بهائیه بحث کرده است که البته باز هم پای شیخیه را به
میان کشیده است. این کتاب از مفصلترین کتابها در این زمینه است و نکتهای که در کتابهای
دیگر به آن نپرداختهاند، بررسی «هدایهالصبیان» نگاشته آقای مرحوم، اعلی الله مقامه،
است. تحت عنوان «آموزشهای شیخیه به فرزندانشان» به خیال خود عبارتهایی از هدایهالصبیان
را رد کرده است که نقد عبارتهای وی را در مناسبتی مناسب تقدیم میکنم.
آنچه
خواندید، نتیجه دو ساعت و نیم قدمزدن معتقد میان غرفههایی بود که صاحبان آن به خوردن
ناهار اشتغال داشتند و حوصله هیچگونه پاسخگویی نداشتند. ساعاتی که غیر از من و چندین
و چند بازدیدکننده سِمج دیگر، شخص دیگری حضور نداشت. به تعبیری یکی از خلوتترین ساعتهای
کار یک نمایشگاه را تجربه کردم.
معتقد–
اسفند۹۰