نکتهای که سخت درگیر آن بودم این بود که کدامیک از مطالب را بر دیگری مقدم کنم. مطالبی که به سختی میتوانم میان آنها رقابت برقرار کنم و هر چه بیشتر اندیشیدم، کمتر به نتیجه رسیدم. پس خواهشمندم همه را مهم قلمدادکنید.

تفصیل این فعالیت از این قرار است:
۱٫ارشادپژوهی (سال نود)
۲٫ پایان فعالیت ارشادپژوهی (سال نود)
دو. فروردین سال نود نوشتاری را با نام «سالنامه مکتبی» و تیتر فرعیِ «سالنامه یا کارنامه؟ مسئله این است» منتشر کردم. متن آن نوشتار را در ابتدای سال نود و یک باید بازخوانی کنیم؛ ولی نکتهای مهم را هم اضافه کنیم! ابتدا متن را مطالعه کنید تا آن نکته را به تصویر بکشم:
سالنامه یا کارنامه؟ مسئله این است
امشب دو نفر، دو سالنامه به من هدیه دادند و من این دو سالنامه را میگذارم کنار آن چند سالنامه دیگر که چند نفر دیگر به من هدیه دادهاند. در اندیشهام که چرا تا اول سال میرسد، برخی سالنامه هدیه میدهند؟ اصلاً چرا سالنامه چاپ میکنند؟ ممکن است یکی از بزرگترین اهداف چاپ سالنامهها، تبلیغات باشد و البته در کنار آن اطلاعاتی درباره رخدادهای سال جاری ارائه میکنند و البته در کنار نام هر روز از سال، چند خط برای نوشتن در نظر میگیرند. پرسش اصلی این است که آیا من باید تمام این سالنامهها را پُر کنم؟ باید تمام صفحههای این سالنامهها را سیاه کنم (و یا قرمز و یا آبی؛ بستگی به رنگ خودکار دارد) و یا برای تزیین در گوشهای روی هم سوار کنم؟ یا شاید هم باید به شخص دیگری هدیه دهم؟
برای شفافتر شدن پرسش، اجازه دهید توضیحی بنویسم. صحبت درباره تقویمهای جیبی نیست؛ چراکه در چاپ جیبی، در کنار نام هر روز از سال فقط چند خط کوتاه در نظر گرفته شده است؛ اما سالنامههایی با قطع وزیری و با جلدهای سخت، هر روزِ از سال، در یک صفحه چاپ شده است و در بعضی سالنامههای دفتری، روز پنجشنبه و جمعه در یک صفحه چاپ شده است. پرسش درباره این سالنامههای بزرگ با قطع وزیری است؛ چه باید نوشت در این صفحهها؟ ممکن است این سالنامه را بگذاریم برای اینکه دفتر مشق باشند و یا دفتر حساب و کتاب باشد و نوشتن آمار اقتصادی خانوار، و یا دهها موضوع دیگر. شاید هم بگذاریم برای اینکه در سال نود و دو از آن استفاده کنیم.
هرچه فکر میکنم، میبینم در این میان کمبودی هست. من با دیدن یک صفحه کامل برای هر روزِ از سال، گمان میکنم که باید در آن صفحه بنویسم که در آن روز چه کردهام. احساس میکنم وظیفه سالنامه آن است که وقایع زندگی من را در خود ثبت کند. هرچه فکر میکنم، تنها به این نتیجه میرسم که باید روز بیست و نهِ اسفندِ سال نود، سالنامهای جلو من باشد که تمام ورقهای آن پر باشد از کارهای من. در بیست و نهم اسفندِ سال نود، سالنامه من، کارنامه خواهد بود. اگر چنین نباشد و اگر صفحههای این سالنامه مطالب دیگری را در خود جای دهند، هدفِ اصلی از چاپ این سالنامه متحقق نشده است. مانند آن است که در دفتر مخصوص نوشتن زبان، عربی بنویسیم.
باید یک سالنامه انتخاب کرد و ابتدایش نوشت: «لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها» (کوچک و بزرگ امور را محاسبه کرده است) و به این وسیله، این سالنامه، نمونه زمینی و جسمانیِ نامه اعمال باشد؛ نامه اعمالی که «لایغادر صغیرة و لا کبیرة …». باید در هر صفحه از این سالنامه تکرار شود: ساعت … (ساعتِ دقیق اذان را بنویسد) از خواب برخاستم و نماز صبح خواندم، ساعت «الف» (نوشتن ساعت دقیق) به کار x پرداختم، ساعتِ «ب» به کار x پرداختم، ساعت «پ» به کار x پرداختم، ساعت «ت»…. تا اینکه ساعت «ی» به رختخواب رفتم. در این میان چه چیزهایی شنیدم، چه تجربههایی به دست آوردم و یا حتی – شاید – ظهر چه غذایی خوردم و شام، چه نوشیدم. و فردا، روز از نو و نوشتن از نو. یا در ابتدای سالنامه نوشت: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» (ز گهواره تا گور دانش بجوی) و در هر صفحه از صفحههای این سالنامه که نماینده یک روز از روزهای سال است، حدیثی، آیهای، مطلب جالبی، نکتهای مکتبی و… یادداشت کرد و تا نکته روز را ننوشتهاست، به خواب نرود و اگر نکتهای پیدا نکرد، با دوست خود تماس بگیرد و از او خواهش کند نکتهای مکتبی به من بیاموز و بلافاصله یادداشت کند. روز آخر اسفندِ سال نود، سالنامهای پر از دانستیهای مکتبی و علمی پیش روی او است. یا میتوان در ابتدای سالنامه نوشت «العبد الاثیم الجانی … بن … یرجو رحمة ربه» (بنده گناهکار جانی، فلان فرزند فلان، خواستار رحمت پرونده خود است) و در هر صفحه از صفحههای سالنامه، گناههایی که در آن روز انجام داده است بنویسد و آخر شب، قبل از خواب، بر همه آنها مُشرِف شده و استغفار کند و امیدوار باشد که بیست و نهمِ اسفند سال نود، سالنامه (کارنامه)ای پاک از گناه خواهد داشت. البته میتوان کار دیگری هم کرد. میتوان در صفحه اول سالنامه نوشت «یک روز عادی در زندگیِ شخصی غیر عادی» (عنوان مقالهای که زمانی نوشتم) و پس از آن، برنامه روزانه آقای مرحوم، حاج محمد کریم کرمانی، صاحب کتاب ارشاد را در صفحه مربوط به اول فروردین و همان برنامه را در روز دوم فروردین بنویسد و در روز سوم فروردین تکرار کند و در روز چهارم فروردین، پنجم فروردین … بیست و نهمِ اسفندِ نود و یک تکرار کند و امیدوار باشد که شاید روز «هشتم آبان نود و یک» برنامه روزانه آقای مرحوم را حفظ شده باشد و تا حد امکان، در زندگی خود به کار برد.
با نوشتن به یکی از روشهای فوق است که «خدا» را «جدا» احساس نخواهد کرد و با تمام وجود او و اولیای او را در کنار خود «وجدان» خواهد کرد و مصداقی برای این حدیث خواهد شد که «حاسِبوا انفسکم قبل انتحاسبوا» ( قبل از آنکه حساب و کتاب شوید، خود به حساب و کتاب خود برسید). شگفتآور است؛ شاید در صفحههای سالنامه، هرگز با اسم «خدا» روبرو نشود ولی خدا را در کنار خود احساس کند؛ همانگونه که در زندگی فردی و اجتماعیِ خارج از صفحههای سالنامه، «خدا» را نمیبیند اما خدا همه جا هست. چندی پیش کتابی از «کارل چاپک» با ترجمه پرویز معتمدی میخواندم. جمله جالبی نوشته بود: «انسان هرقدر سرشناستر و دولتمندتر باشد معمولاً به همان نسبت هم تابلو يا پلاكش سادهتر و بىآرايهتر است…فكر مىكنم پاپ هم بر در منزلش به غير از پيوس { Pius؛لاتين، نام كوچك براى مردان و به معنى پارسا } ننوشته باشد؛ نه عنوانى و نه عدد و رقمى. و خدا هم كه اصلاً تابلويى ندارد نه در آسمان و نه در زمين. آخر آدم عاقل؛ تو بايد خودت تشخيص بدهى كه او در آنجاست». انسان با «سالنامه/کارنامه نویسی» خدا را وجدان خواهد کرد. (والسلام!)
آنچه در امسال باید به این نوشتار اضافه کنم، این نکته است: حقیر به ایده خودم جامه عمل پوشانیدم و بحمدالله سالنامهای را به کارنامه تبدیل کردم! امروز (اواخر اسفند نود) میتوانم ببینم و بخوانم که روز اول فروردین چه فعالیتهایی را انجام دادهام و همچنین سیصد و شصت و پنج روزی را که پشت سر گذاردم، صفحه به صفحه، ورق بزنم! تجربهای است که حس عجیبی به انسان منتقل میکند. شاید تصویر چند صفحه از این کارنامه را در انتهای همین مطلب بگذارم. هنوز دیر نشده است. هر موقعی که شروع به نوشتن این کارنامه کنیم دیر نشده است: حتی شما دوست عزیزی که وقتی این متن را میخوانید که سال جدید آغاز شده است! این نکته را نه به عنوان فخرفروشی -نعوذ بالله- که به عنوان امکان کاربردیکردن این ایده نوشتم.
این را هم بنویسم وقتی در جلسهای گفتمانی با موضوعی اخلاقی که در اوایل اسفند نود برگزار شد و اندکی تخصصی بود این راهکار کاربردی را برای محاسبه نفس ذکر کردم و آن دفتر را نشان دادم، برخی معتقد بودند افرادی از زیر این کار فرار میکنند؛ چراکه میترسند این دفتر به دست نااهل بیفتد! و من همانجا عرض کردم که هدف اصلی این دفتر آن است که چنان اعمال انسان، کمکم، معتدل شود و سالم باشد که هراسی از سرقت آن نداشته باشد! گذشته از آنکه این عمل سبب عبرت است: شخص میترسد که نکند والدین او یا اهل خانه او دفتر را ببینند؛ ولی نمیترسد که ملائکه، بزرگان و امامان او را میبینند… آگاهی خدا بهجای خود.
سه. زمستان گذشت و این زمستان علاوه بر عبرتهایی که شاعران و نویسندگان به آن پی بردهاند، عبرتهای حِکمی هم دارد. پایان فصل خزان است و بسیار مناسب است که باری دیگر این نوشته کوتاه را مرور کنیم:
میکروسکوپ حکمت
بگذار زمستان بگذرد
هرچند بودنش – در نزد من – الهامبخشتر است:
زمستان فصل مستان است:
خفتهگان بیدار در زیر خروارها خاک سفید
منتظر بهار
در انتظار بادهای بارآور
شاخههای عریان ز میوه و از برگ؛
داستان میگوید:
(داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید)
فریادها دارد؛
فریادها غیر از باد غیر از برف
———-
میکروسکوپ حکمت پاسخگوست:
ما، خفتهگان بیداریم
زیر خروارها خاک سیاه “غیبت”
منتظر بهار ظهور
در انتظار نسیمهای هورقلیایی
دل در انتظار میوه و برگ
پا در انتظار خم شدنش بهر شاه دین
لبها در انتظار بوسهی بر خاک پای بزرگان آن زمان
دستان در انتظار داستان شمشیر و اسب
گردن … گردن در انتظار رکوع است
چشمان … در انتظار سجده به درگاه آن امام
بند بند تن
ذره ذره جان
گوشها … در انتظار معارف، فضائل و درجات
نشسته در انتظار “ربیع الأنام” …
———-
بگذار زمستان بگذرد
هرچند بودنش – در نزد من – الهامبخشتر است …
معتقد- زمستان ۱۳۸۹
چار. از زمستان که بگذریم، «بهار» است. بهار را هم نباید سطحی نگریست. برای آگاهشدن از دیگر لایههای بهار متن زیر را بازخوانی میکنیم:
بهار، از دیدگاه بزرگان
بهار از معجزاتی است که هر چه در آن اندیشه کنیم، باز هم از ادراک عمق آن عاجزیم. یک روی سکه بهار، رویش است و شکوفایی، یک روی دیگرش حکمت است. بزرگان اعلی الله مقامهم، از این معجزه نظام بشری هم غافل نشدهاند. با بررسی کتابهای این بزرگواران، به اشارهها و گاهی تصریحهایی جالب و ارزشمندی درباره این مسئله آگاه میشویم.
دیدگاهِ ظاهری درباره بهار
برخی عبارتها، «دیدگاه انسانشناسی، روانشناسی و پزشکی» را بازگو میکند. روانشناسی و انسانشناسیِ آمیخته به حکمت. از جمله آنجا که میفرماید: «تری الناس وقت المطر فی فصل الربیع و الصیف یغلب علیهم النوم ای وقت کان فی الغالب لانه یهیج الأبخرة المورثة للنوم یمنع الروح البخاری عن النفوذ» (مردم را هنگام بارانِ بهاری ميیابی که خواب بر ایشان چیره میشود؛ هر موقع که باشد؛ چرا که بخارهایی که سبب خواب است به هیجان آمده و مانع نفوذ روح بخاری –حیاتی که در قلب است و از قلب به سایر اعضا میرسد – میشود). و در جایی دیگر میفرماید: «ان الربیع حار رطب» (طبع بهار، گرم و تر است) و بعد، به تفصیل این طبع و آثار آن میپردازد. از بدیهیات، استفادههای جالبی میفرماید: «یظهر فی الفصل الربیع و الصیف کل بذر ما حصل سکراً کان او حنظلاً » (در فصل بهار و تابستان هر بذری آشکار میشود؛ خواه شکر باشد و خواه حنظل – گیاه و میوهای تلخ -). از ویژگیهای عجیب روزهای بهاری ميگوید و مینویسد: ساعتی است که بسیار عجیب است و…بهار از دیدگاه بزرگان