نقدی بر جدیدترین اثر سید مهدی شجاعی

او صاحبِ زمان است؛ «کمی دیرتر» یعنی‌چه؟

فیلم‌سازی، پویانمایی، نقاشی و قلم‌زنی در وادی اعتقادات ادیان سابقه‌دار است؛ ولی «رمان‌ نویسی» ‌دینی آن هم در یکی از مهم‌ترین حوزه‌های اعتقادی مکتب تشیع یعنی مهدویت بدیع است. شاید بتوان در خارج از کشور، رمان «مهدیکس» (mehdix) را یکی از شاخص‌ترین آثار در این حوزه دانست. این رمان را، در ترکیه، جوانی به نام «تورگان گولر» نوشته و یکی از انتشارات معروف ملی به نام «پوپولی» چاپ کرده است. این کتاب که در سه ماه به چاپ شانزدهم رسید، ارائه‌کننده صورتی غیر واقعی از مهدویت است. شخصیت اصلی این رمان در سال 2019م به سر می‌برد. این شخص ژنرالی است با چشمان آبی و موهای طلایی (همچون اتاتورک) و ارتباط تنگاتنگی با رایانه دارد. ارتباطش به‌گونه‌ای است که کامپیوتر او احادیث رسول‌خدا درباره دجال را به او منتقل می‌کند و برای رسیدن به اهدافش، این کامپیوتر است که همیشه کمک‌کار اوست. این رمان در 236 صفحه تنظیم شده است.

در داخل کشور هم «پیام شهابی» رمان «313<666» (313 کوچک‌تر از 666) را نوشت. عدد 313 تعداد یاران حضرت مهدی و 666 عددی است که اهالی شیطان از آن سود می‌جویند. این کتاب که در قالب ادبیات تخیلی نگاشته شده است و از آن با عنوان «نخستین رمان علمی‌تخیلی مهدوی» یاد می‌شود، به هفت فصل تقسیم شده است و در هر فصلی موضوع مهدویت را طبق نظر یکی از ادیان آسمانی بررسی کرده است. نام شخصیت‌های این رمان، برگرفته از اساطیر و اعتقادات هر دینی است و تمامی، مسئله ظهور را در ذهن تداعی می‌کند. اتفاقات و حوادث رمان در مكانی ماورايی و در منطقه‌ای غير از زمين اتفاق افتاده و شخصيت‌ها نيز جنبه واقعی ندارند.

کتاب‌های دیگری هم در ارتباط با رمان دینی و مهدوی نوشته شده است. کتاب «درام و بن‌مایه‌های مهدوی» نوشته «مهدوی داوود‌آبادی» یکی از این آثار است. «مهدی اسلامی» نیز کتابی با نام «رمان دینی» نگاشته است.

در این میان کتابِ «کمی دیرتر» نگاشته «سید مهدی شجاعی» جای بسی تأمل است: نویسنده‌ای با سابقه‌ای طولانی در نگارش کتاب‌ها، مقاله‌ها، داستان‌ها، نمایشنامه‌ها و ترجمه‌های مذهبی. کتاب «کمی دیرتر» در زمستان سال نود به چاپ رسید و در سال جاری، در نمایشگاه کتاب تهران، به شهرت رسید. در همان نمایشگاه بود که ناشر کتاب به چاپ دوم با تیراژ پنج‌هزار جلد فکر می‌کرد و اندکی بعد به چاپ سوم هم رسید. این کتاب نظر منتقدان را جلب کرده و با توجه به شخصیت نویسنده و موضوع نگارش، در اغلب نوشته‌ها، به تحسین پرداختند.

در این نوشتار به بررسی پیام‌های این کتاب می‌پردازیم و قبل از آن مروری داریم بر خلاصه این کتاب که انتشارات نیستان، ناشر کتاب‌های شجاعی، آن را منتشر کرده است:

«کتاب کمی‌دیرتر كه از چهار فصلِ زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شد [یعنی نام هر فصلی از کتاب، یکی از فصول سال است]، نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز. رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي‌شود، جشن نيمه‌شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده‌اند… در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا…»

 اين شروع جذاب ما را با شخصيت‌هايي آشنا مي‌كند كه همه مدعي‌ انتظارند اما وقتي هنگام عمل مي‌رسد و هنگامه عمل به شعارها مي‌رسد، آن نمي‌كنند كه مي‌گفتند. رمان در فضايي مكاشفه‌گونه و بي‌زمان پيش مي‌رود [یکی از وجوهات مشترک میان این کتاب و کتاب «پیام شهابی» همین سیال بودن است.] و مواجه همه آدم‌ها را مي‌بينيم با قصه ظهور… و كشف چرايي «آقا نيا»ي جوان. شجاعي در اين رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هايشان براي نخواستن امر ظهور، دقيق و ظريف معرفي مي‌كند. تا آنجاكه حتي به راوي هم رحم نمي‌كند و در فضايي بسيار بديع،‌ خودش را هم در معرض اين امتحان مي‌گذارد.

نويسنده در «كمي‌ ديرتر» همه آفت‌هاي انتظار را با شخصيت‌هاي قصه‌اش براي مخاطب روايت نمي‌كند، بلكه به تصوير مي‌كشد و نشانش مي‌دهد… انسان‌هاي مدعي انتظار و منتظر ظهور غريبه نيستند؛ خودمانيم و شجاعي در رمانش به خوبي به اين زبان دست يافته كه وقتي از هر قشر و صنف و گروهي يك نمونه آورده با مصاديق كار ندارد و در پي اثبات شمول ادعايش است.

نويسنده در پايان همه موشكافي‌هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد.»

رمان (novel) در اصطلاح ادبیات داستانی، روایت منثور خلاقانه‌ای است که معمولاً طولانی و پیچیده است و در کنار تخیل، با تجربه انسانی سر و کار دارد و غالباً از راه نقل حوادث پی‌درپی بیان می‌شود. با توجه به این تعریف مشهور از رمان، نمی‌توان منکر تأثیرگذاری‌ »تخیل» در رمان شد و تخیل چون مترادف با «حقیقت و واقعیت» نیست، بی‌شک به مضمون «دروغ» نزدیک است. البته می‌توان درباره چرایی یک اتفاق هنری بحث کرد؛ آن هم در بخش فلسفه هنر؛ ولی آنچه بر ما لازم است، موازنه «اتفاق هنری» است با موازین شرعی: آیا این اتفاق هنری در راستای دستورهای دینی است یا در بیراهه یا شاید هم مغایر و مخالف با شریعت؟ این موازنه سخت‌گیری نیست! وظیفه و واقعیت است.

با انتشار این کتاب، این خبر را مخابره کردند که «سید مهدی شجاعی موضوع انتظار را دستمایه رمان جدید خود کرد.» قلم زیبا، قوی، دلنشین و شگفت‌زای شجاعی، در ارزش هنری کتاب از منظر نگارش جای تردیدی باقی نمی‌گذارد. قلمی که نمی‌توان با خواندن کتاب، با نویسنده و شخصیت‌ها همذات‌پنداری نکرد و تحت تأثیر قرار نگرفت. قلمی که ناخودآگاه لبخند یا تشویش را بر چهره خواننده نقش می‌زند و مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند و تا به تای تمّت نرسیده است، رها نمی‌کند. ولی آنچه در این نوشتار در پی آنیم، نه مبحث نگارش کتاب؛‌ بلکه موضوع و  بن‌مایه کتاب است و گمان می‌کنم افرادی از منتقدان، مسحور قلم نویسنده مذکور شده و از اصل بحث باز مانده‌اند.

آیا صحیح است حال منتظران امام زمان و وقت را روان‌شناسی کرده و در قالب رمانی تخیلی ارائه نمود؟ البته شاید این‌گونه ارائه سبب تحول گردد. شاید خواننده کتاب پریشان شده و توبه کند؛ ولی اجداد همین امامی که از آن دم می‌زنند، برای ما بیان کرده‌اند: لایُعبدُ الله من حیث یعصی (خدا از راه معصیت عبادت نمی‌شود) و فرموده‌اند: لایَجِد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده (هیچ بنده‌ای مزه ایمان را نمی‌چشد مگر آنکه دروغ را ترک کند: چه دروغ شوخی و چه دروغ جدی.) می‌توان متحول‌شدن از راه خواندن دروغ را به واردشدن در خانه‌ تشبیه کرد: با خواندن سخن راست متحول‌شدن، همچون وارد شدن از در خانه است؛ چراکه به «راستی» دستور داده‌اند و با خواندن سخن دروغ متحول‌شدن، وارد شدن از پشت بام است. هر دو راه، راه ورود است ولی «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.»

شاید بتوان ادعا کرد که در این کتاب هیچ دروغ نیامده است و تمامی توصیف‌ها، مصداق‌های خارجی دارد. البته ادعایی است و برای اثبات آن می‌توان گفت‌وگو کرد. یکی از توصیف‌های این کتاب درباره منتظران دروغین، توصیف حالت‌های شخصی فلسطینی است که از منظر نگارش، بسیار زیبا ارائه شده است. آیا نویسنده برای این توصیف‌ها به فلسطین سفر کرده است یا با فلسطینی‌های مهاجر هم‌سخن شده و استقراء کرده است یا به اخبار و شنیده‌ها اکتفا کرده است؟

«اسد [فرستاده امام زمان] سلام می‌کند و ابوماجد [آن شخص فلسطینی] با لبخند جواب می‌دهد:

ــ‌علیکم‌السلام. بفرمایید داخل! خیلی تعجبه!

که فکر می‌کنم مقصودش از عبارت آخر، چه عجب! باشد.

اسد با قاطعیتی که تعارف‌نبودن کلامش را برساند، می‌گوید:

ــ‌نه مزاحم نمی‌شیم. باید یک پیغام در مورد ظهور حضرت بدهم و رفع زحمت کنم.

ابوماجد، کنجکاو و متعجب می‌پرسد:

ــ‌پیغام!؟ ظهور؟ حضرت؟

اسد می‌گوید:

ــ برای اینکه آقا ظهور کنن، باید تعداد یارانشون به حد نصاب رسه. حضور شما برای این منظور الزامیه.

رنگ چهره ابوماجد به وضوح تغییر می‌کند. با لکنت می‌پرسد:

ــ یـ…. یـ….. یعنی الآن!؟

[جریان ادامه دارد تا آن شخص فلسطینی می‌گوید:]

ــ من احتیاج به فرصت دارم. که جبران مافات کنم. که دو قدم برای رضای حضرت بردارم. که دو تا تیر به طرف اسرائیل غاصب بندازم. ما تو این سال‌ها، اصلاً فرصت نکردیم که با اسرائیل بجنگیم، از بس درگیر جنگ‌های داخلی بودیم. جنگ‌های قبیله‌ای، حزبی، گروهی…

و مضاف بر اون‌ها، معیشت سخت بود. یعنی گذرون زندگی. مجبور بودیم واسه یه‌تیکه ساندویچ و یه لیوان آبجو… استغفرالله! واسه یه‌لقمه نون و یه لیوان ماء الشعیر، برچسب هر کس و ناکسی رو روی بازومون بچسبونیم و زیر علَمش سینه بزنیم…»

البته توصیف‌های دیگری همچون این توصیف وجود دارد که نیاز به شفاف‌سازی است: آیا این‌ها از همان مؤلفه «تخیل» سرچشمه گرفته است یا حقیقت است.

می‌توان به شکلی دیگر هم بحث کرد. همان شکلی که نویسنده رمان «313<666» در مقدمه کتاب نوشته است: «ضرورت پرداختن به هنر در مذهب، امری اجتناب ناپذیر است و هنر تنها زبان شناخته شده است که می تواند با انسان ها از هر ملیت، نژاد و رنگ ارتباط برقرار کرده و به درک مفاهیم و مطالب علمی کمک کند. در سیره و عمل معصومین (ع) نیز نمونه‌های استفاده از قدرت افسون‌گر و معجزه‌آسای هنر به چشم می‌خورد و وجود احادیث بسیار درباره زیبایی، اهمیت این امر را به ما نشان می دهد… پر واضح‌ترین مصداق استفاده از این زبان جادویی در قرآن، ذکر انواع حکایات و سرگذشت اشخاص گوناگون در قالب داستان‌های تمثلی با بیانی شیوا و سازنده است… اکنون موضوع مهدویت در حوزه ادبیات، با بی‌اعتنایی روبه‌روست، به‌گونه‌ای که آثار انگشت‌شماری در این زمینه وجود دارد و این یکی از خلأهای فرهنگی تبلیغی به شمار می رود.»

نیاز به تصریح است که ذکر عبارات وی، به معنی تأیید آن نیست. در این توضیح آمده است: همان‌گونه که در قرآن سرگذشت اشخاص گوناگون در قالب «داستان» ذکر شده است، ما هم می‌توانیم آنچه در ذهن داریم در قالب داستان و «رمان» بر روی کاغذ آوریم. این سخن خلط بحث است؛ زیرا داستان‌هایی که در قرآن ذکر شده است واقعی است و کِذبی در آن راهبر نیست. جریان‌های امت‌های گذشته و انبیا و…، همه واقعی است و این بحث با نوشتن رمان که یکی از اصول اولیه آن «تخیل» است، سازگار نمی‌باشد.

برخی بن‌مایه و جمله اصلی کتاب «کمی دیرتر» را نکته‌ای می‌دانند که در فصل پایانی کتاب آمده است: «انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد.» البته نکته دقیق و مهمی است؛ ولی این جمله‌ها به دو دلیل پیام اصلی کتاب نیست. نخست آنکه نام کتاب، مطلب دیگری را بیان می‌کند و معمولاً نام کتاب، دربردارنده محتوای اصلی و پیام کلیدی کتاب است. مگر آنکه گمان کنیم در این باره مسامحه‌ای شده و پیام اصلی در عنوان کتاب گنجانده نشده است و دوم آنکه شخصیت اصلی کتاب یعنی «اسد»، همیشه از «آقا نیا، آقا نیا» دم می‌زند و «زبان حال» تمام شخصیت‌های داستان، حتی نویسنده کتاب، همین نداست و نام کتاب هم از همین ندا گرفته شده است. از این رو برخی منتقدان نوشته‌اند: «شاید بهتر بود نام کتاب را آقا نیا می‌گذارد.»

با اندکی تأمل در ندای «آقا نیا» مخالفت صددرصد آن را با «مفهوم واقعی انتظار در مکتب تشیع» درمی‌یابیم. سخن را کوتاه کنیم و معنای «انتظار واقعی» را از زبان امام معصوم صلوات الله علیه بخوانیم:

«انت العالم غیر المعلّم بالوقت الذى فیه صلاح امر ولیک فى الاذن له باظهار امره و کشف سرّه فصبرنى على ذلک حتى لا احب تعجیل ما  اخرّت و لا تأخیر ما عجلت.» (خدایا، بدون آموزش آگاهی به هنگامه صلاح ـ‌آشکارایی‌ـ امر ولیّت در اجازه‌دادن به او برای آشکار کردن امرش و گشودن سرّش. پس مرا صبور کن بر غیبت آن حضرت تا دوست نداشته باشم تعجیل آن چیزی که آن را تأخیر انداخته‌ای و نه دوست داشته باشم تأخیر آنچه که بر آن عجله کرده‌ای.)

پس هم «آقا بیا» و هم «آقا نیا» و هم «کمی‌دیرتر» نادرست است؛ چراکه تعیین تکلیف برای شخصی که خود تکلیف معین می‌کند، از نادانی است. گذشته از آنکه نکته دقیق و جالبی در احادیث است و آن درخواست تعجیل در فرَج امام صلوات الله علیه است؛ اما نه از خود حضرت بلکه از خدا! در دعاها «عجل الله فرجک» و امثال این عبارت هست؛ ولی عباراتی همچون «عجل علی ظهورک» (مرادِف آقا بیا) نیست یا لااقل در مجموعه‌های روایی مشهور یافت نشد. مطلب دیگر آنکه اگر در اشعار نداهایی شبیه «آقا بیا» یا «آقا نیا» ذکر شود، به علت تفاوت فاحش فضای شعر و شاعری از فضای نثر که بر زبان‌آوردن صریحِ اعتقاد است، اشکالی نخواهد داشت. گذشته از آنکه ممکن است منظور از «آقا بیا» در اشعار، توجه و عنایت ویژه حضرت به حاضران در مجلس باشد؛ نه مسئله ظهور.

سخن آخر

گفتنی‌ها را نوشتیم و دیدگاه خود را به تدریج بیان کردیم. صرف نظر از زیبایی تحسین‌ و تأمل‌برانگیز  قلمِ نویسنده «کمی دیرتر»، باید اهل بصیرت متوجه نکته‌هایی باشند که ممکن است دیده‌هایی آن ظرایف را نبیند و این یکی از خصلت‌های بارز مستبصران است؛ اگرچه برخی را ناخوشایند آید. در پایان آرزو می‌کنیم که «کاش» نویسنده کتاب مذکور دل را یک‌دله کرده و میان دو دلی، به سخن نخستین دلش گوش می‌داد:

«بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم می‌گفت: بیا و از خیراین کار بگذر و برای خودت دشمن تراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخمها و عفونت ها ننشین! خوبی ها را ببین. دل دیگرم می‌گفت: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتی ها را بپوشاند و فقط زیبایی ها را نشان دهد که دیگر آینه نیست.» (کمی دیرتر، صفحه 207)

 معتقد         

 رجب 1433 (خرداد91)