هدف از ارسال پيامبران »استبصار« است (۲)
(اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)
حاملان ظاهر نفس ناطقه ی قدسیه و حاملان روح و باطن آن:
فقها و علما و حكماى ظاهر، در صورتى كه …….
هدف از ارسال پيامبران »استبصار« است (۲)
(اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)
حاملان ظاهر نفس ناطقهى قدسيه و حاملان روح و باطن آن:
فقها و علما و حكماى ظاهر، در صورتى كهفقه و علم و حكمت آنها مقتبس و مستنبط از كتاب و سنت و عقلِ خالص و ضرورتهاى عقلا و اديان و اسلام و ايمان باشد، حاملان ظاهر نفس انسانيهى قدسيه مىباشند و بهواسطهى شريعت، نباتيت نفس قدسيه و توسط طريقت، حيوانيت آن و به وسيلهى حقيقت، انسانيت آن را فراهم مىسازند. و همان طورى كه در مولود جسمانى پدر و مادر معيّنى و مشخصى لازم است كه مولود جسمانى ارتباط مستقيم و حسّى با مادر داشته باشد و به وسيلهى رگها كاملاً به او پيوند داشته باشد، هم چنين مولود انسانى و ايمانى هم بايد در دوران نباتيت و حيوانيت و انسانيت ظاهرى خويش با حاملان ظاهرى انسانيت كه فقها (حاملان شريعت و نباتيتِ انسانيت) و علماء (حاملان طريقت و حيوانيتِ انسانيت) و حكما (حاملان حقيقت و انسانيتِ انسانيت) باشند، در ارتباط باشد و به طور مستقيم از ايشان اخذ نموده و خود را براى تعلق گرفتن روح و باطن انسانيت آماده و مستعد سازد. و علامت و نشانههاى ايشان در جاى خودش مطرح شده است.
و اما حاملان باطن و روحِ نفس ناطقهى قدسيه، نقبا و نجبا بوده و تصرف ايشان تصرف باطنى است و مولود انسانى به ارتباط ظاهرى با ايشان نيازمند نيست همان طورى كه در مولود جسمانى بعد از تولد از مادر نفس انسانى ظاهرى به او تعلق مىگيرد و به ارتباط ظاهرى با انسان ظاهرى نيازمند نيست حاملان نفس ناطقهى قدسيه و كسانى كه چنين نفسى در آنها بالفعل است (و به تعبير حكمت، كاملان و بزرگان شيعه) همين كه پيكرهاى را مستعد اِلقاى روح و باطن انسانيت كه همان نفس ناطقهى قدسيه و روح الايمان باشد يافتند، آن روح و باطن را در او القاء مىنمايند و هيچ گونه نيازى به ارتباط ظاهرى و شناخت صُورى ندارد. و از همين جهت است كه حاملان روح و باطن انسانيت كه نقبا و نجبا باشند از زمان غيبت كبرى غايب هستند و تمام تصرف خود را از طريق باطن انجام مىدهند.
و از اين جهت امر تعليم و تعلم و تربيت و تزكيه و تقليد براى هميشه و براى همه برقرار است و تعطيلبردار نيست و اين امور به عهدهى فقها و علما و حكماى ظاهرى گذاشته شده است.
و دربارهى شناخت ايشان رواياتى رسيده كه انسان مىتواند آنها را با آن روايات بسنجد و هر يك را كه مطابق ديد از او شريعت و يا طريقت و يا حقيقت را اخذ نمايد از قبيل: و اما من كان من الفقهاء (الى آخر) و همچنين و جالسوا من يذكركم اللّه رؤيته (الى آخر) و امثال اين روايات.
و اگر كسى سؤال كند كه »عالم ربانى« به چه كسى گفته مىشود؟ آيا مراد همين فقها و علما و حكماى ظاهرى هستند، بايد گفت كه اوّلاً در اصطلاح قرآن و حديث اين نام مخصوص كاملان است و در غير كاملان استعمال نمىشود – گرچه فقيه و يا عالم و يا حكيم و داراى حكمت ظاهريه باشند -. و ثانيا كه اين سه دسته، اجازهى خاصى لازم ندارند و همان علائمى را كه ائمهعليهمالسلام بيان فرمودهاند كافى است كه با هر كس تطبيق نمود، در حكم اجازه مىباشد كه »اذن عام« ناميده مىشود. و ثالثاً كه چون خود شريعت و طريقت و حقيقت در ساخت پيكرهى انسانيت لازم است، به هر وسيلهاى كه اكتساب گردد كفايت مىكند. از اين جهت لزومى ندارد كه حتماً از خود فقيه و يا عالم و يا حكيم اخذ شود بلكه اگر از شاگرد آنها و يا شاگردِ شاگرد آنها و همچنين با فاصلهى زياد و يا از كتب آنها اخذ شود كافى خواهد بود و مقصد حاصل است و از اين جهت است كه ما تقليد ميت را هم جايز مىدانيم و اخذ از كتاب فقيه ميت و يا عالم ميت و يا حكيم ميت را صحيح و وافى به مقصود مىشمريم و ديگران از قشرييّن هم در طريقت و حقيقت با ما اتفاق دارند ولى بعضى در خصوص شريعت تقليد حىّ را لازم مىدانند ولى در اخذ طريقت و حقيقت حى بودن عالم و حكيم را شرط ندانستهاند.
اما اهل طريقت اصطلاحى كه سلسلههاى مختلف تصوف باشند، آنها هم فقط در امر طريقت اجازه را معتبر دانسته و رجوع به مرشد حى را شرط طريقت شمردهاند ولى در اخذ حقيقت (اعتقادات) و اخذ شريعت اتصال سند اجازه و يا حى بودن فقيه و يا حكيم را شرط نمىدانند.