تأملی بر تأثیر صفتِ «حسادت» در تکفیر مشایخ عظام
موضوع مخالفت با بزرگان دین رَفَعَ اللهُ مَقاماتِهم، موضوع فراخدامنهای است که از دیدگاههای مختلفی درباره آن میتوان قلم زد. مخالفتی که گاه به صورت «اِشکال» است و گاهی به صورت «تفسیق» و در مواقعی هم «تکفیر.»
درباره علتهای این مخالفت نیز فراوان میتوان تحلیل کرد. با توجه به تاریخ، بخشی از مخالفتها علتهای اقتصادی داشته است. همانگونه که مرحوم شیخ أعلَی اللهُ دَرَجتَه در نامهای علت مخالفتها را درهمهای هند و عجَم میدانند: خوفاً علی دراهم الهند و العجم.[1]
بخشی از مخالفتها، به ظاهر علتهایی عِلمی داشته است و در قواره رسالههای علمی خود را نشان میداده است؛ ولی بزرگان دین رَفَعَ الله مقاماتهم، علت آن را در نیافتن معنای عبارات یا کجفهمی عبارات میدانند.[2]
بعضی از علتها، مستقیماً ریشه در امیال نفسانی داشته و بسیار کودکانه بوده است. آقای مرحوم کرمانی اَعلَی اللهُ مَقامَه نمونههایی از این علتهای کودکانه را چُنین بر میشمرند:
«يا از راه تهمت و دروغ وارد ميشوند… يا آيينه قلب آنها معوج بوده و كج فهميدهاند و يا گوش ندادهاند و ضبط و ثبت نكردهاند و يا تا به حال نشنيدهاند و وقتي ميشنوند وحشت ميكنند و به نظر ايشان قبيح ميآيد.»[3]
بماند علتهای سستی مانند «احتیاط» که یکی از علما چنین گفته بود که احتیاطاً شیخ را تکفیر میکنم![4] و بماند که در تاریخ ثبت شده است که برخی مدتها پس از تکفیر، از عمل خود پشیمان شدند… .[5]
اما یکی از علتهایی که بزرگان اعلی اللهُ مقامَهم بسیار بر آن تأکید دارند، «حسادت» است. در عبارتهای مختلف، در رسالهها و موعظهها، به این علت تصریح فرمودهاند و قویاً میتوان گفت اگرچه شایعترین علت نفهمی عبارات یا نپسندیدن مشرب فکری این بزرگواران است؛ اما بر این علت، یعنی حسادت، بیش از دیگر علتها تأکید شده است. در این نوشتار، تأملی بر علتِ «حسادت» خواهیم داشت و از چند زاویه آن را بررسی خواهیم کرد.
اهمیت این بحث از آن جهت است که متأسفانه برخی از معاصران این علت را انکار کرده و تأکید میکنند: مگر میشود که عالِمی بر عالمی حسد برَد؟! یا مینویسند: مگر شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و دیگر بزرگان مَتّعنَا اللهُ بِعلومِهم در آن جایگاهی هستند که کسی به ایشان حسد برد؟!
رسالهای در زمان آقای شریف طباطبایی أعلی الله مقامه، علیهِ شیخ مرحوم أعلَی الله مقامه نگاشته شد و در ضمن ردیات، به همین موضوع اشاره شد: «…و اینکه شیخیه میگویند بعضی از علماء غیر شیخی ما را از روی عناد و حسد تکفیر یا تفسیق میکنند، نسبت به علماء سوء ظن است زیرا که عالم شیعی کاملِ عاملِ محتاط اولا به احدی حسد نمیبرد و با مؤمنی عداوت نمیکند… پس… رد آن بزرگواران [بر شیخ مرحوم و سید مرحوم] نه از روی عناد و حسد است بلکه چیزی دیده و شنیدهاند و از کلمات شیخ و سید چیزی فهمیدهاند تا آنها را رد فرمودهاند… و بر فرض محال اگر علمای امامیه العیاذ بالله به امثال و اقران خود حسد ببرند، تکفیر نمیکنند بلکه تفسیق میکنند؛ وانگهی کسی محسود میشود که در علم و ریاست و مرجعیت مشهور و معروف بوده باشد و حاسد از زوال ریاست خود بترسد و حال آنکه شیخ و تلامذه او هیچ کدام ودر علم و ریاست و مرجعیت و مال، مشهور و معروف نبودند.»[6]
این سخن از برخی معاصران نیز شنیده میشود. در یکی از جلسات نقد شیخیه، سخنران مطالبی درباره موضوع تکفیر بیان کرد و شخصی از حاضران که جزو طلّاب علوم دینی بود، پرسید: صِرف جریانهای علمی باعث این تکفیر شده است یا جریانهای دیگر و پشت پردهای هم در کار بوده است؟ سخنران با تمجمج گفت: «واقعش آنهایی که این جریانات را تقریر کردند، مجموعه کتابها، جزوات و رسالههایی که در بازگویی این جریان هستند، به آن مباحث حاشیهای نپرداختهاند، جز یک مورد [که] ذکر میشود که از نظر من خیلی صحیح نیست و در شأن علمای آن زمان نیست» که بحث حسادت و شبیه آن به میان آمد و تا چندین دقیقه میان سخنران و حاضران مباحثی مناظرهگونه رد و بدل شد. از جمله سخن کسی نقل شد که نظریه کلامی و فلسفی مرحوم شیخ أعلی الله مقامه را مطالعه کرد و گفت گرچه کلام شیخ قابل توجیه است ولی آنگونه نیست که اینها در تکفیر اشتباه کردهاند![7]
و اینگونه قیل و قالهاست که سبب میشود به بدیهیات و واقعیاتی اشاره کنیم که متأسفانه در اینگونه ادعاها مغفول مانده است.
در وهله اول باید عبارات بزرگان دین را بررسی کنیم؛ اینکه به چه تعبیراتی از حسادتِ مخالفان یاد کردهاند و ثانیاً منظور از این مخالفان چه افرادی هستند؟ عالمان بارزِ آن روزگار یا طلابی که مدتی نزد آن عالمان تلمذ کردهاند؟
در فصل نهم از رساله شریف سیفصل، درباره سرّ امر و مأخذ و منشأ اختلاف، تمام فصل را به بررسی حسد و آثار حسد میپردازند و میفرمایند اول معصیتی که واقع شد، حسد بردن شیطان بر حضرت آدم علیهالسلام بود و به علت همین حسد شیطان «کمر عداوت با او و نسل او بست» و این حسد در نسلها ادامه یافت و «هیچ ناقصی نیست مگر آنکه حسد بر کامل میبرد و پستی نیست مگر آنکه حسد بر بالا میبرد و فقیری نیست مگر آنکه حسد بر غنی میبرد… و در جمیع مردم این رگ حسد پیدا شد.» مگر در افرادی که «بهواسطه حفظ خدا و قوت ایمان و تأیید روحالقدس حسدِ خود را میکشند و رگ حسد را قطع میکنند.» پس از بیان مفصلی درباره حسد، مطلب را درباره همشغلها بیان میفرمایند: بقال به بقال حسد میبرد، کلانتر به کلانتر و بعد هم طلاب علم که «از بنیادمند و رگ حسد در ایشان هست.» و پس از بیان فضایل شیخ مرحوم و سید مرحوم اعلی الله مقامهما، حسد را علت عداوت با این بزرگواران مطرح میفرمایند؛ اما نه علت تامّه بلکه میفرمایند: «آتش حسد در کانون سینه جمعی از طلاب مشتعل شد و ایشان را گداخت به حدی که جمعی از همان حسد سوختند و تلف شدند. چاره برای درد خود ندیدند مگر آنکه آن بزرگوار را متهم کنند.» و در زمان سید مرحوم نیز «باز آتش حسد در کانون سینه بعضی از طلاب… مشتعل گردید» و درباره حسادت برخی به خودِ این بزرگوار نیز مطالبی بیان میفرمایند.
در مواعظ متعدد نیز به بحث حسد اشاره فرموده و میفرمایند: «چون حسد بردهاند بر ما که خداوند چنین علمی به ما داده است، اینها را به ما بستهاند.»[8] و حتی همین حسد را علت فتوا به حلال بودن خون و اموال بر میشمرند.[9]
همین برنامه و همین حسادت در روحیه و عملکرد مخالفان آقای شریف طباطبایی اعلی الله مقامه نیز مشخص بود که گوشههایی از آن در جایجای کتاب تاریخ عبرة لمن اعتبر ثبت شده است.[10] ازاین رو استاد معظم حفظه الله در مقدمه اصول فقهِ آقای شریف طباطبایی، به این موضوع نیز اشاره فرمودهاند و پس از بیان جبهههایی که این بزرگوار در آنها به دفاع از حریم بزرگان دین اشتغال داشتند (از جمله جبهه رد وحدت ناطق) به انگیزههای سرکشی و شقاق و نعرههای جاهلیِ حاسدان اشاره میفرمایند: «الی جوانب اخری من مکافحاته و محاولاته؛ حتی حکمت بواعث الغی و الشقاق بعداوته و واجهته النعرات الجاهلیة من الحساد و الجنایات المنهجیة التی ارتکبوها المنکرون المعاندون.»
در کنار این فرمایشها، باید آن شعر مشهور را به خاطر آورد که روزگاری بر مضجع شریف شیخ مرحوم رَفعَ اللهُ درجته حکاکی شده بود و در آن ابیات، از میان همه علتهای مخالفتها، به حسادت حاسدان تصریح شده بود:
لزین الدین أحمد نور فضل تضاء به القلوب المدلهمه
یرید الحاسدون لیطفئوه و یأبی الله الا انیتمه[11]
ادامه دارد…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] ر.ک: فهرست کتب مشایخ عظام، نامه شیخ مرحوم اع در بیان مصائبی که بر ایشان وارد آمد.
[2] شیخ مرحوم اعلی الله مقامه میفرمایند: و قد وقف علماء العجم کلهم علیها ما طعن فیها الا جاهل بمعنی قولی او معاند منکر للحق (فهرست کتب مشایخ عظام، ص158)؛ مواعظ يزد، موعظه هفدهم، ص 178
[3]همان.
[4] ر.ک: صحیفة الأبرار، مامقانی.
[5] به نقل از حاج سید حسین یزدی به روایت از شیخ جعفر، فرزند ملامحمد تقی برغانی که: «مرحوم برغانی در آخر عمر از تکفیر خود بسیار پشیمان بود.» (فهرست مشایخ عظام، ص156)
[6] نقل قول مخالف از رسائل 4 آقای شریف طباطبایی اع، ص105
[7] نقد شیخیه، رضانژاد، شماره 9 از دقیقه 50 به بعد.
[8] مواعظ یزد، موعظه دهم.
[9] 28موعظه، موعظه بیستم.
[10] عبرة لمن اعتبر، ص 18، 99،340 و… .
[11] عبرة لمن اعتبر، ص 334؛ سفرنامههای خطی فارسی، گروهی از نویسندگان،تهران:اختران،1388،ج2، ص199