گفتوگویی
در باب آسیبشناسی عزاداری از دیدگاه مکتب
مرحوم آقای کرمانی اعلی الله مقامه:
«از جمله آن نصرتهایی که باید کرد یکی اقامه عزای ایشان است و این عزاداری ایشان که میکنید مجلس ماتم آراسته میکنید و گریه میکنید، این نصرت است» (۱۱صفر۱۲۸۰)
هر یک از مؤمنان مستبصر، با توجه به بصیرتی که به دست آوردهاند، نکتهها و مطلبها و نقدهایی درباره موضوع «آسیبشناسی عزاداری مکتبی» در ذهن دارند و به گمانِ خود – یا به یقین –، آسیبهایی را برای عزاداری سیدالشهدا صلوات الله علیه بر میشمرند. آسیبهایی که از سبک تشکیل مجالس و کیفیت نشستن عزاداران گرفته تا اشعار رِثا و سبکهایی که بر این اشعار بار میشود و دَمهایی که مستمع میگوید و… .
در این گفتوگو برآنیم که از دریچه نگاه خوانندگان و کاربران، این آسیبها را بررسی کرده و از نکتهیابیهای نغز و لطیف یکدیگر استفاده کنیم و به تعبیری رساتر «هرچه میخواهد دل تنگت بگو.»
باشد که در این ایام این سایت و کاربران آن نیز در ثواب روضهخوانی آقا اباعبدالله الحسین علیهالسلام شریک باشند.
از هر کجا آغاز کنید، فرجام خوشی دارد. اما برای شروع، طرح موضوعی میکنم:
آیا عزاداری مستبصران «باید» تفاوتی با عزاداری عموم مردم عادی و شاید عامی داشته باشد یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا استبصار مستبصر و آگاهی او از شان و مقام والای وصفنشدنی امام معصوم باید در «سبک» عزاداری او نمودی داشته باشد یا خیر؟ آیا استبصار در حوزه «عقیده» کفایت است؟
در ذیل همین مطلب دیدگاه خود را ثبت کنید
47 Comments
ناشناس
سلام علیکم،دربحث لزوم معرفت که همین فرمایش مولای کریم اع کافی است.
آقای مرحوم اعلی الله مقامه:
تعزیهدار آن کسی است که از روی قوت ایمان و از روی معرفت، دل او بریان شود و اشک او جاری شود و از برای اینکه امر آل محمد علیهمالسلام را در عالم منتشر کند و دین او ظاهر شود و رسوایی اعدای آل محمد علیهمالسلام معلوم شود و برای اینکه سنت ایشان شایع شود و امثال اینها.
اگر برای این [عزاداری] میکنی خیلی خوب و الا مُسرف و عاصی هستی و مال خدا را اسراف کردهای… پس اگر [عزاداری] میکنید و برای نصرت آل محمد علیهمالسلام میکنید، از جمله نصرتها همین اقامه عزای ایشان است و این حقیقتش این است که بسیار نصرتی عظیم است
به طور مثال اگر عزادار با مقامات چهارگانه ایشان اشنا باشد،مسلما بیشتر میسوزد ….
ولی در سبک عزاداری به نظر این بنده حقیر انچنان تفاوتی نیست،البته کاملا مشخص است که سبک عزاداری مستبصرین از دیگران جداست،ولی مثلا انها ضجه میکنند وما هم ضجه میکنیم،انها بر سر وصورت میزنند وما هم میزنیم….ولی تفاوت ما در عزاداری با معرفت ماست وناله هایی که انشاالله با معرفت است.
الحمدلله رب العالمین…..
التماس دعا از همگی
معتقد
منظورمان از سبک، همان است که در مقدمه آمده است (شامل نوع نشستن، نوع پوشش، نوع اشعار، نوع آهنگهای شعرها و…) این دو جملهای که نوشتهاید، چگونه با هم جمع میشود؟ «در سبک عزاداری آنچنان تفاوتی نیست»، «کاملا مشخص است که سبک عزاداری مستبصرین از دیگران جداست.»
أبو مهدی بحرانی
سلام علیکم
یقینا اعتقاد افراد، وارد در زندگی و منش و رفتار و اخلاقشان می شود.
… یعنی کسی که آل الله صلواة الله علیهم أجمعین را علل اربعه عالم می داند و نیز می داند که “جمیع کائنات در مقام عبودیت، از فاضل نور حسین بن علی بن ابیطالب خلق شدهاند. پس در مقام شریعت هم هیچ کس خدا را عبادت نکرده مگر از نور عبودیت و خضوع و خشوع او. پس در مقام شریعت، آدمی که جمیع عبادالله از نسل اویند، حسین است و در اینجا هم آن بزرگوار ابوعبدالله است”، پس باید مثل یک عبد واقعی همراه با خضوع و خشوع درونی و بیرونی در مجلس ذکر ایشان سلام الله علیه شرکت نماید و باید به نوبه خویش آینه ای باشد برای نشان دادن اوصاف و مصائب جناب سیدالشهداء…
هر دری بسته بُوَد جز در پر فیض حسین
کاین در خانه عشق است که باز است هنوز
کیمیایی است عجب تعزیه داری حسین
که نباید ز کسی منت اکسیر کشید
ای کاش نمی شدی تو آن روز شهید
ما را همگی بود به دوزخ مسکن
یا حسین…
آل محمد
ساعد الله قلبک یا بقیةالله فی مصیبة جدک المظلوم
در ابتدا برای پاسخ به سوالات مطرح شده در ذیل این مطلب بد نیست نگاهی هر چند گذرا به اصول و فروع دین داشته باشیم و ببینیم که در کدام امر این مکتب از نظر ظاهر و باطن متفاوت نیست که حالا بخواهد در این امر بزرگ بمانند بیگانگان با مکتب باشد و در کدام یک از این تفاوتها حق با این بزرگواران نیست که حالا اگر در این امر بزرگ کسی بخواهد متفاوت از بیگانگان با مکتب باشد به او اعتراض کنند و بگویند تمام مجالس شیعیان در حال حاضر به همین سبک برگزار میشود!مستبصر حتی در کوتاهترین عبادت خود (از نظر ظاهر البته) که فرستادن صلوات باشد با یک شیعه ی ضعیف متفاوت است چه برسد به این عبادت بزرگ و این طور نیست که این تفاوتها را به زور ایجاد کنیم و نعوذبالله بخواهیم ادا در بیاوریم ،خیر! بلکه اگر منش و سیره ی بزرگان ذاتی ما شده باشد تفاوت هم خود به خود همراه آن هست و با این داشته ها در این مکتب از علم و معرفت اگر جایی میبینیم که شبیه به بقیه هستیم بدانیم کوتاهی از طرف ماست و بایدخجالت زده باشیم.
در مورد همین عزاداری بیایید کلاهمان را قاضی کنیم و ببینیم برای متفاوت بودن چه کم داریم معرفتمان کمتر است ؟جای مناسب نداریم ؟شعری که همسنگ و همتراز با معرفتی که بزرگان نصیب کرده اند نیست ؟قحطی سبک آمده ؟که ما برویم از کسانی سبک کپی بکنیم که خود آنها صدای اطرافیان و امثال خودشان را هم در آورده اند و اگر در این چند روز سری به سایتهای خبری بزنید این تیترها فراوان است” ملوديهاي «لس آنجلسي» در عزاداري محرم ” “وقتی خوانندگان لس آنجلسی جای مداحان را میگیرند” “انتقاد از “مداحی لس آنجلسی”” اینها برای همفکران خود نیز بی ارزشند و حالِ مستبصری که بخواهد حتی از بهترین اینها الگو بگیرد مانند دونده ای است که او را برای مسابقات جهانی آماده کرده اند اما او هنوز به دنبال کفشهای جغجغه ای میگردد.
در پاسخ به این سوال :”آیا استبصار در حوزه «عقیده» کفایت است؟”باید سوالی دیگر مطرح کرد که آیا عقیده به جز در عمل در جایی دیگر ظاهر و پیداست ؟و آیا عملی بالاترو بهتر از گریه ی بر سیدالشهدا علیه السلام وجود دارد؟ اللهم عجل لولیک الفرج
معتقد
سلام علیکم.
شاید نکتهسنجی یکی از خوانندگان باعث این پرسش شود که اگر در ظاهر و باطنِ اصول و فروع دین برنامه بزرگان از عامه شیعه ممتاز است، پس چه معنا دارد اینکه میگوییم بزرگان فرقه دیگری نیستند و همان شیعه اثنیعشریند.
باید گفت امتیاز مکتب بزرگان در باطن فروع و اصول دین مشخص است. اما نگاشته دوست عزیزمان که «در ظاهر فروع دین» مثل نماز هم این بزرگواران ممتازند، منظورشان به جا آوردن نماز یا روزه یا حج و امثال آن به شکلی جدای از سایر شیعیان نیست؛ چراکه بدیهی است ظاهر نماز را با تمام شیعیان اثنی عشری شریکند و همچنین سایر اعمال شرعی را. اما شاید تفاوت در همین ظاهر فروع، در ادای مستحبات و انجام دستورات شرعی در خصوص ظاهر عبادات باشد.
پاسخی که پیش از این در یکی از مقالهها داده بودم این بود که مسیر بزرگان، همان مسیر شیعیان اثنیعشری است اما امتیازهای مکتب، خود را در بخش «نظریات» دین و «تقریر ضروریات» نشان داده است.
آل محمد
بله مثال واضحی که در ظاهر نماز هست همین شهادت بر ولایت است که سرور عزیزمان با این کارحتی ظاهر آنرا هم ممتاز کرده اند.
via
سلام علیکم
ساعد الله قلبک یا بقیةالله فی مصیبة جدک المظلوم
روشن است که معتقد عزیز پاسخ موضوعی را که مطرح کردهاند میدانند و به احتمال زیاد میدانند که ما هم پاسخ را میدانیم. اینکه عزاداری یک مستبصر «باید» متفاوت از یک فرد عامی باشد، شاید برای درد آشنایان از بدیهیات باشد.
اما گمان میکنم ایشان خواستهاند بحث را از پایه شروع کنند و یک بدیهی را به صورت پرسش مطرح کردهاند تا بدانیم که: آری، «باید» تفاوت داشته باشد و از همینجا به فکر فرو رویم که: پس چرا گاهی آنچه «باید» تفاوتی داشته باشد، از جانب برخی با سهلانگاری روبرو میشود؟
سعادت
سلام بر معتقد و سلام بر دوستان
فکر نکنم لازم باشه فرقی بگذاریم تو سبک عزاداری. چون حتی اگه شخص بصیرت و معرفت هم داشته باشه بالاخره عزاداریه و بر سر و سینه زدن و اون معرفتشو در دل و قلبش داره. حتی فکر می کنم اگر سبک های دیگران رو خوندن و شور داشتن باعث به سر و سینه زدن بیشتر می شه، اون ترجیح داره به سبک های سنگینی که شاید باعث این شور نشه.
دوست
سلام الله علی الحسین
سلام علیکم
قبلا مقاله ای در سایت گذاردید که البته در آرشیو محرم ذکر نکرده اید، جسارتا من آن را از آدرس زیر کپی کرده و اینجا در ضمن دو دیدگاه ثبت می کنم. و به دوست عزیزمان «سعادت»می گویم که آنچه نوشته اید به بحثی که در «حال کردن یا حال پیدا کردن» مطرح شده نزدیک تر است.
http://www.aghayed.net/?p=290
معتقد
سلام علیکم. جزاکم الله خیرا.
دوست
http://www.aghayed.net/?p=290
عزاداری با وزن رَپ
موسیقی جزء لاینفک مداحی و مرثیهخوانی است. بزرگان، اعلی الله مقامهم، منشأ موسیقی را بررسی کرده و درباره اصوات اَفلاک و تأثیرهای آن مطالب مهم و بینظیری نگاشتهاند. در قرائت قرآن، ادعیه و زیارتها هم موسیقی هست. مهم آن است که موسیقیِ قرائتِ شعر و… نباید از خط قرمز بگذرد و وارد وادی وااِسلاما شود: وادیِ جاز و مَجاز یا شاید رَپ و مَپ و وزنهای مبتذل کوچهبازاری. حدِّ
صدای موسیقایی مذهبی آن است که مخاطب را از توجه به مضامین باز نداشته و طَرَب ایجاد نکند.
متأسفانه چنان این مهم نادیده گرفته شده و موسیقی مذهبی به انحراف کشیده شده است که هرچه بنویسیم و مصداق بگوییم، باز هم نمیتوانیم رُفو کنیم و شاید «از رفو بَتَر شود.»
قدیم، وزنهای شعرهای عربی وزنهای سنگینی بود. سنگین، نَه به معنای اصطلاحی آن که در مداحی و مرثیهخوانی هست؛ بلکه به این معنا که وزنهایی بود مناسب با شئون مذهبی؛ ولی امروزه مشاهده میکنیم که میان جوانان و رادودها (خوانندههای) عربِ شعرهای مذهبی، وزنهای سبک (باز هم نه به معنای رایج در مداحی) رواج پیدا کرده و حتی از آلات موسیقی در ساختن کلیپهای مداحی استفاده میکنند. خوانندگانِ شعرهای مذهبی در عراق و کویت، گوی سبقت را ربودهاند. دوستی برایم مرثیهخوانیِ مداح مشهوری را گذارد که وزن «لکنت» که یکی از وزنهای ترانهای است را در مرثیهخوانی آقا اباعبدالله الحسین، علیهالسلام، استفاده کرده بود. جوانان امروز، متأسفانه، در گوشه و کنار اینوزنها را شنیدهاند و خواندن اشعار مذهبی با این سبکها «معنویت» عزاداری را از بین میبرند. مستبصرانِ ستایشگر (مداح) به هوش باشند تا زبان به تله ندهند… .
دوست
http://www.aghayed.net/?p=290
حالکردن یا حال پیدا کردن؟ مسئله این است
چرا برخی وقتی میخوانند:
نَعَی النَعی مُصابَالهاشمیینا، کأنَ عاشورَبالاحزانِ یَعنینا…
چندان متأثر نمیشوند و با خواندنِ
شورشی در میان صحرا بود، کاروانی ز دور پیدا بود
کاروانی ز آل ابراهیم، کاروانی که ایل دریا بود
کعبههایی روان ز سوی حجاز، همگی رویشان قبله دلها بود…
اندکی غمگین میشوند؛ اما
با شنیدنِ
شب اول محرمه، سینهزنت آرزوشه
با دستای یه پیرغلامت، پیرهن سیاه بپوشه
تو کوچهها با پرچمت، امید به زندگی میاد
دوباره بوی نذری از، روضههای خونگی میاد…
گمان میکنند زیباترین، کاریترین و دلنشینترین شعر را شنیدهاند؟ این اشعار را، با توجه به مقدماتی، حتی نمیتوان جزو فولکلور معرفی کرده و توجیه کرد.
روشن است که هرگز قصد مقایسه اشعار شیخ، اعلی الله مقامه، با اشعار مردم عادی را ندارم و حتی به آن نمیاندیشم؛ چراکه در دو رتبه هستند و مقایسهناشدنی؛ بلکه این نکته ذهن مرا آشفته کرده است که چرا با شنیدن نخستین بیت گریه نمیکند؛ ولی با شنیدن نخستین حرفِ آخرین نمونه مذکور خود را گم میکند. مطمئناً تنها، عربیبودن بیت نخست باعث نشده است که آن شخص گریه نکند؛ چراکه حتی اگر همان را برایش ترجمه کنیم و به زبان شعر و با لحن موسیقایی بخوانیم، متأثر نمیشود. مثلاً بگوییم:
خبر آورده پیک غم ز مرگ دوده هاشم
یقین عاشور و غمهایش به سوی ما شده عازم
ظاهراً – و باطناً و تحقیقاً – اینگونه است که: هر چه شعر عالیتر باشد و مضامین نابتری در خود جای داده باشد، «برخی» کمتر ارتباط برقرار میکنند. چرا در این روزگار که دوره «انحطاط شعرهای آیینی» از حیث مضمون است (و این سخن ادعا نیست؛ زیرا پیشکسوتان شعرهای آیینی تصریح کردهاند)، شعرهای کوچهبازاری رواج بیشتری پیدا کرده است؟
این جریان به این نکته برمیگردد که سطح معرفتها پایین است و طبق قانون «تطابق عرضه و تقاضا» هرچه سطح معرفت مخاطب پایینتر باشد، کیفیت شعرها، بیشک، پایینتر خواهد آمد. در جامعه امروزِ تشیع مخاطَب و مخاطِب، هر دو، یکدیگر را در سطح پایین نگاه داشتهاند و باید دید که سرانجامِ این آغاز چه فرجامی است. بدیهی است که در مسئلهای که قدری کلیت دارد، استثناهایی یافت میشود. اینجاست که این نتیجه قطعی را به دست میآوریم که «برخی» شنوندهها به جای حال پیدا کردن به دنبال حالکردن هستند. مستبصران ستایشگر و مخاطبان مستبصر آگاه باشند که باید قدر معرفت و بصیرت خود را بدانند و آن را با خواندن اشعارِ حیفِ… زیر سؤال نبرند… .حالکردن یا حال پیدا کردن؟ مسئله این است
چرا برخی وقتی میخوانند:
نَعَی النَعی مُصابَالهاشمیینا، کأنَ عاشورَبالاحزانِ یَعنینا…
چندان متأثر نمیشوند و با خواندنِ
شورشی در میان صحرا بود، کاروانی ز دور پیدا بود
کاروانی ز آل ابراهیم، کاروانی که ایل دریا بود
کعبههایی روان ز سوی حجاز، همگی رویشان قبله دلها بود…
اندکی غمگین میشوند؛ اما
با شنیدنِ
شب اول محرمه، سینهزنت آرزوشه
با دستای یه پیرغلامت، پیرهن سیاه بپوشه
تو کوچهها با پرچمت، امید به زندگی میاد
دوباره بوی نذری از، روضههای خونگی میاد…
گمان میکنند زیباترین، کاریترین و دلنشینترین شعر را شنیدهاند؟ این اشعار را، با توجه به مقدماتی، حتی نمیتوان جزو فولکلور معرفی کرده و توجیه کرد.
روشن است که هرگز قصد مقایسه اشعار شیخ، اعلی الله مقامه، با اشعار مردم عادی را ندارم و حتی به آن نمیاندیشم؛ چراکه در دو رتبه هستند و مقایسهناشدنی؛ بلکه این نکته ذهن مرا آشفته کرده است که چرا با شنیدن نخستین بیت گریه نمیکند؛ ولی با شنیدن نخستین حرفِ آخرین نمونه مذکور خود را گم میکند. مطمئناً تنها، عربیبودن بیت نخست باعث نشده است که آن شخص گریه نکند؛ چراکه حتی اگر همان را برایش ترجمه کنیم و به زبان شعر و با لحن موسیقایی بخوانیم، متأثر نمیشود. مثلاً بگوییم:
خبر آورده پیک غم ز مرگ دوده هاشم
یقین عاشور و غمهایش به سوی ما شده عازم
ظاهراً – و باطناً و تحقیقاً – اینگونه است که: هر چه شعر عالیتر باشد و مضامین نابتری در خود جای داده باشد، «برخی» کمتر ارتباط برقرار میکنند. چرا در این روزگار که دوره «انحطاط شعرهای آیینی» از حیث مضمون است (و این سخن ادعا نیست؛ زیرا پیشکسوتان شعرهای آیینی تصریح کردهاند)، شعرهای کوچهبازاری رواج بیشتری پیدا کرده است؟
این جریان به این نکته برمیگردد که سطح معرفتها پایین است و طبق قانون «تطابق عرضه و تقاضا» هرچه سطح معرفت مخاطب پایینتر باشد، کیفیت شعرها، بیشک، پایینتر خواهد آمد. در جامعه امروزِ تشیع مخاطَب و مخاطِب، هر دو، یکدیگر را در سطح پایین نگاه داشتهاند و باید دید که سرانجامِ این آغاز چه فرجامی است. بدیهی است که در مسئلهای که قدری کلیت دارد، استثناهایی یافت میشود. اینجاست که این نتیجه قطعی را به دست میآوریم که «برخی» شنوندهها به جای حال پیدا کردن به دنبال حالکردن هستند. مستبصران ستایشگر و مخاطبان مستبصر آگاه باشند که باید قدر معرفت و بصیرت خود را بدانند و آن را با خواندن اشعارِ حیفِ… زیر سؤال نبرند… .
قاسم
سلام علیکم
اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام
باید تفاوت داشته باشه چون شناخت و محبتی که در این مکتب وجود دارد ، در هیچ جای دیگر سراغ نداریم، و همین مهم باعث تفاوت هست در نوع و طریقه عزاداری
التماس دعا یاعلی
نا شناس
با عرض سلام و ادب خدمت شما معتقد محترم و تمامی دوستداران مکتب استبصار
از اینکه مصدع اوقات شریف شما و دیگر دوستان خواننده میشوم پوزش میطلبم
ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا ع چند نکته را به عرض میرسانم
اول از همه خدا را شاکرم که ما را در جامعه تشیع قرار داد و بسیاری از مشکلات و معذوریتها را از دوش ما برداشت و محیط عمومی جامعه را برای امثال ما آماده و فراهم قرار داد تا حتی در ظاهر هم بتوانیم به راحتی به عزاداری خود بپردازیم
و بعد از آن خدا را بسیار شاکریم که ما در دامن بزرگان دین اع قرار داد که راه دین و دینداری را به ما نشان داده و دست ما را گرفته و در مسیر قرار داده اند و بعد از ایشان بسیار باید شاکر وجود استاد عزیز و سرور گرامیمان باشیم که ایشان بعد از مشایخ بزرگترین حقها را بر گردن امثال من دارند (خداوند وجودشان را برای همه ی ما محافظت بفرماید بر طول عمر با عزت ایشان بیفزاید) زیرا آنچه که ما از فرمایشات بزرگانمان اع میفهمیم به واسطه فرمایشات و تبیینات ایشان است و خداوند ایشان را آینه ی حق در بین ما قرار داده و به وسیله ی ایشان حجت خود را بر ما تمام کرده است و هم ایشان بوده اند که اقدام به ساخت خانه حضرت امام حسین ع کردند و امر عزاداری ایشان را برپا داشته و آن را محافظت کردند . آنچه که من در این مجالس اصل میبینم فرمایشات ایشان است که واقعا وجود آدم را از نور بصیرت روشن میکند و سایر برنامه ها را تحت تاثیر خود قرار میدهد و الحمدلله بسیاری از کارهای پسندیده را ایشان به ما یاد دادند.
که ما را از سایرین ممتاز میگرداند و جا دارد که آنها را برشماریم.
با عرض پوزش هر چه خواستم از اصلاحات بنویسم دیدم محاسنمان الحمدلله بیشتر است .
معتقد
سلام علیکم
دوست خوبمان، ناشناس به نکته خوبی اشاره کردند که با توجه به نعمت بصیرت و معرفت و فرمایشهای مکتبی و منابر و مواعظ، محاسن پر رنگتر از کاستیها است؛ بهطوری که این کاستیها شاید در نگاهی سریع و لحظهای به چشم هم نیاید و در این شکی نیست. سخن در این است که عِلاوه بر امتیازها، بر دفع و رفع کاستیها تأمل شود تا پیکره عزاداری (روح عزاداری و نقش معرفت و بصیرت جای خود) بدون هیچ شائبهای ممتاز باشد.
با این گفتوگو هیچ نمیخواهیم از خوبیهایی که داریم چشم بپوشیم؛ بلکه این دیدگاهها «نقد درونگفتمانی» است که باعث رشد هرچه بیشتر است انشاء الله.
عباس
ساعد الله قلبک یا بقیةالله فی مصیبة جدک المظلوم
با عرض ادب و خدمت
سؤالی داشتم که شاید بیمناسبت با بحث آسیبشناسی.. نباشد.
اخیرا فرموده اند که در روز تاسوعا و عاشورا نباید چیزی داد مثلا آش، سوال من این است که پارسال در شب های تاسوعا و عاشورا و شام غریبان و بعد از مجلس به مردم غذا می دادند
آیا در این شب ها آیا غذا دادن گناه ندارد ؟
التماس دعا
معتقد
سلام علیکم
آنچه فرموده بودند درباره آش روز عاشوراست که هر سال بعد از نماز ظهر این روز، به عزاداران آش میدادند؛ ولی چون مشکلاتی پیش آمد از جمله رنگارنگ بودن این آشها – و اکتفا نکردن به یک نوع – و نشاطآور بودن آن – به ویژه اینکه پس از عزاداری روز عاشورا بود – و تقریبا منافاتی پیدا کرده بود با آنچه میفرمایند «در روز تاسوعا و عاشورا گرسنه بودن و تشنه بودن با حزن و اندوه و گريه و زاري و نوحه و بيقراري از افضل طاعات و اقرب قربات است» (کفایةالمسائل)، روی این جهات فرمودند این کار انجام نشود.
و اینکه نوشتهاید «نباید چیزی داد» اینطور نیست؛ شیر و خرمایی ارائه میشود. درباره غذای شب تاسوعا یا عاشورا – با توجه به کیفیت ارائه آن – اشکالی به نظر نرسیده است.
عباس
با عرض سلام و ادب خدمت شما
ممنون از جواب شما
التماس دعا
آل محمد
سلام و عرض تسلیت خدمت تمام دوستان
اینکه دوست عزیزمان جناب “عباس”آقا فرموده اند :”آیا در این شب ها غذا دادن گناه ندارد ؟”بحث گناه نداشتن این کار با توجه به پاسخ معتقد عزیز که فرموده اند:”درباره غذای شب تاسوعا یا عاشورا – با توجه به کیفیت ارائه آن – اشکالی به نظر نرسیده است.”یک بحث است و خب مشخص است که نهی از برای آن نرسیده اما در اینجا صحبت از استبصار و تفاوت ها است و میدانیم یک مستبصر بین خوب وخوبتر باید خوبتر را انتخاب کند(البته اینجا خواهش میکنم نبینید شخص بی عملی مثل من میگوید؛ ببینید چه میگوید)حال ما میگوییم در حسینیه روی فرش بزرگان زیر قبه ی حسینی و در تحت نظر و عنایت آقا بقیةالله هستیم آیا آقا امام زمان و بزرگان محضرش که در طول سال هم در این غم بزرگ میسوزند ،در این ایام مخصوصا در این دهه چه حالی دارند آیا ما وظیفه نداریم در حد توان خودمان به آنها شباهت برسانیم ؟در شبهای معمولی غذای اکثر خانه ها غذای حاضری و حالا خیلی که باشد کوکو یا تخم مرغ و از این نوع غذاهاست حال ما میخواهیم به آقایانمان شباهت برسانیم باید مختصرتر نسبت به قبل بخوریم یا مفصلتر؟آیا عزیزان و سرورانی که زحمت میکشند و برای این امر هزینه میکنند همین هزینه را صرف صندوق هاي خيريه كنند یا برای مریض های بی بضاعت در نظر بگیرند بین خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب نکرده اند؟اللهم عجل لولیک الفرج
احسان
سلام بر شما
از کجا معلوم که ارائه این غذا خوبتر نباشد؟ شاید همین بی بضاعت هایی که میگویید از این غذا استفاده کنند حالا نه آن شب، بگذارند برای وعده ای دیگر. نگفته اند که همان شب میل کنید. شب نان و پنیرش را می خورد فردایش را امساک می کند حال غذایی باشد که نیاز به گرم شدن داشته باشد، مشکلی که ایجاد نمی کند.
آل محمد
سلام خدمت دوست و برادر عزیز جناب “احسان”
اینکه فرموده اید”حالا نه آن شب، بگذارند برای وعده ای دیگر. نگفته اند که همان شب میل کنید. شب نان و پنیرش را می خورد فردایش را امساک می کند حال غذایی باشد که نیاز به گرم شدن داشته باشد، مشکلی که ایجاد نمی کند”این کلام بسیار بجا و درست است و اگر این کلام به عنوان پیشنهاد هم مطرح شود پیشنهاد خوبی است اما این سوال شما را”از کجا معلوم که ارائه این غذا خوبتر نباشد؟” با دو سوال پاسخ میگویم آیا خوبتر آن نیست که در این دهه بگذاریم آن بی بضاعت هم همانطور مثل گذشته که در طول سال میگذرانده بگذراند و این توفیق اجباری که شباهت رساندن به آقایانش است را از او نگیریم و او بعد از این دهه اطعام شود(غذای تازه هم میخورد نیازی به گرم کردن نیست) ؟آیا اگر تمام هزینه صرف بی بضاعتان شود خوبتر است یا به عده ای بینیاز بدهیم به امید آنکه در بین آنها نیازمندی باشد؟
via
سلام علیکم
بحثی است که باید بررسی شود. در موعظه ای می فرمایند:
همچنین امروز باید یکی از شما که روضه خوانی می کند نباشد برای اینکه خود را نشان مردم بدهد یا فرش خود را نشان مردم بدهد یا از برای اینکه اسم بلند کند که فلان کس روضه خوانی می کند، یا به حمیّت اینکه فلان خوانده چرا من نخوانم، یا از برای این که چادری بلند شود و سر دمی باشد، قلیان و قهوه راه باشد یا قومی را مُستَمال (خرسند) کنی اینها را به خرج مردم بدهی.
اگر برای اینها روضه خوانی می کنی عبث عبث خود را زحمت نده… تعزیه دار آن کسی است که از روی قوت ایمان و از روی معرفت دل او بریان شود … و از برای اینکه امر آل محمد ع را در عالم منتشر کند… اگر برای این می کنی خیلی خوب و الا مسرف و عاصی هستی و مال خدا را اسراف کرده ای به هر قلیانی و دانه برنجی یک معصیت در نامه عملت نوشته می شود. مالت رفته، معصیت هم برای خودت درست کرده ای.
(۱۱صفر۱۲۸۰ق)
این بزرگوار اصل قهوه و برنج و قلیان (چون آن زمان رسم بوده) را نفی نمی کنند اما می فرمایند باید نیت صحیح باشد.
احسان
می بخشید نکته ای دیگر بود که فراموش کردم و آن اینکه با این دید غذاهایی که در ایان محرم به زائران کربلا می دهند (من که مشرف نشدم ولی شنیدم که هیئت ها هیچ جای خالی نمی گذارند و به همه جوره اطعام می کنند) از این دید مشکلی دارد؟ بالاخره این هم کمکی است به اهل عزا و عزاداران حسینی حالا خودشون اگر بصیرت داشته باشند از اون غذا به اندازه یا به وقتش استفاده می کنند کمک حالشون که هست.
دوست
http://www.aghayed.net/?p=291
درنگی بر تصویرنگاری آیینی و تابلو «عصر عاشورا»
ذوالجناح، خیمهها، اهل حرم، اسارت، شهادت و غربت مفاهیمی است که شخص عزادار را درگیر میکند. مستمع به دنبال آن است که تصویرهایی از این مفاهیم را با چشم سِرّ دیده، در ذهن خود تصور کرده و در نتیجه ارتباط معنوی بیشتری برقرار کند.
هنگامی که همین مفاهیم، ترسیم میشود و چشم سَر آن را میبیند، متأثر شده و آثار
اندوه و حزن در چهره او آشکار میشود.
مقابل این فرایند نیز وجود دارد: وقتی Bob Ross منظرهای زیبا را میکشید (و وی یکی از رسّامهایی بود که بیشترین آثار او منظرههای طبیعی بودند و کمتر به سراغ چهره انسان رفت)،
گاهی، روح انسان را به پرواز در میآورْد و انسان واقعاً «لذت نقاشی» را وجدان میکرد.
این منظرههای زیبا، مقابل آن منظرههای حزنآور است: منظرههایی که گاهی روح انسان را به پرواز درآورده و انسان واقعاً غمگین میشود. نوشتن از ترسیم چهره
انسان نوشتاری مستقل میطلبد؛ ولی آنچه در این نوشتار از پی آنم نقاشی آیینی است:
منظرههایی که از اولیای خدا ترسیم میشود.
مدتی پیش صورت ائمه، علیهمالسلام، را ترسیم کرده و میان جامعه تشیع رواج دادند. تصاویری که هیچ مأخذ صحیحی نداشته و گاهی به انحرافهایی کشیده میشدند. دستور جمعآوری آن تصاویر را، چندی پیش، در منبعی خبری مطالعه کردم. تنها تصویری که از معصومان، علیهمالسلام، تا حدی، صحیح است تصویری است که راهب از نوجوانی رسولخدا، صلی الله علیه و آله، ترسیم کرده است. درباره تصویر مذکور است که استاد، حفظه الله، فرمودند: «عکسی که به آن حضرت، صلی الله علیه و آله، نسبت دارد، میبینید که چقدر ماه است؛ چقدر زیبا است. انسان از نگاهکردن دل نمیکَند. تازه، آن جوری که نسبت میدهند که راهب آنچه در ذهنش بوده از شمایل آن بزرگوار، روی تابلو کشیده است.» (جندق، شب پنجشنبه، بیست و یک جمادیالاولی هزار و چهارصد و سی و یک) هماکنون تصاویری از پیامبران گذشته در دست است که معمولاً پیروان ایشان با توجه به مشخصات مذکور در کتابهای آسمانی (کتابهای انحرافیافته) ترسیم کردهاند.
درباره واقعه عاشورا نیز تصاویری کشیدهاند. معروفترین تابلو، تابلو «عصر عاشورا»ی استاد مسلّم نقاشی، فرشچیان، است. نگارگر تابلو درباره دگردیسی این نقاشی چنین گفته است:
«سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیحت کرد و گفت: به روضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. و من به ایشان گفتم: من اول در اتاقم کاری دارم بعد خواهم رفت. حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم قلم را برداشتم و تابلوی عصر
عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الان هست بدون هیچ تغییری…
شاید جذابیت این تابلو به علت غیبت شخصیت اصلی یعنی امام حسین، علیهالسلام، در آن میباشد و باعث میشود که انسان با دیدن این تابلو به دنبال شخصیت اصلی که این واقعه را شکل داده است، بگردد.»
برخی معتقدند که این نقاشی برای متأثرکردن و یادآوری واقعه کربلا خوب است و شاید ضروری بنماید. به ویژه که این نقاشی استانداردهای بینالمللی را داراست و ممکن است شخص کافِر با دیدن این نقاشی متأثر شود. فرصت خوبی برای تبلیغ آرمانهای کربلایی است. امسال، یکی از نقاشان چینیِ مسلمان تابلویی شبیه تابلو عصر عاشورا ترسیم کرد؛ اگرچه از دید ارزش هنری به تابلو عصر عاشورا نمیرسد ولی چینیهای کمونیست با دیدن این تابلو بغض کردند.
این، بُعدی از قضیه است و نمیتوان تأثیر هنر دوم، نقاشی، را منکِر شد. آنچه مهمتر مینماید، نقاشیِ چهره اهلبیت، علیهمالسلام، است که در تابلو عصر عاشورا، زینب کبری و اطفال و دخترکان سیدالشهدا، علیهمالسلام، به گونهای خاص به جهانیان
معرفی شدهاند. در تابلو مشاهده میکنیم که اندام آن معظمات نقاشی شده است و در
معرض دید قرار گرفته است. شنیدم در نسخهای از تابلو، موهای ایشان هم دیده میشود؛
اگرچه خود، آن نسخه را ندیدهام. یعنی این نقاشی میگوید: زینب، سلام الله علیها و
دخترکان و زنان سیدالشهدا این اندام را داشتهاند. این کار اگر تتمه جنایات کربلا
نباشد، کاری نیست که مُصاب باشد. نکته دیگر اینکه آیا ذوالجناح فقط چند زخم جزئی
در بدنش بود؟ یا نه؛ سراسر بدنش خونآلود بود. شاید برای زیباشدن صحنه، به رسم چند
زخم اکتفا شده است. امیدوارم ذوالجناح، فردا، از این عمل شکایت نکند.
گذشته از آنکه وقتی در تاریخ کربلا دقیق میشویم، مییابیم که چنین صحنهای (حضور ذوالجناح و تجمع اهلبیت اطراف او) واقع نشده است؛ چراکه تا اهل حرم صدای شیهه ذوالجناح را شنیدند، از خیمهها بیرون زدند و به سوی میدان جنگ حرکت کردند. چنان بیخود شدند که حضور ناخودیها یعنی دشمنان و نامحرمان را به خود نگرفتند و به سمت آقای خود حرکت کردند. درباره ذوالجناح هم هست که در پشت خیمهها جان سپرد و عملاً این صحنه (صحنه تابلو عصر عاشورا) ثبت نشده است.
ممکن است که احتمال دهیم این صحنه تابلو عصر عاشورا، تمثیلی است و مرادف «زبان حال» در شعر است؛ یعنی همانگونه که زبان حال حتماً نباید منقول باشد، این تصویر هم تصویری تاریخی نیست؛ بلکه تمثیل است. در این صورت تنها میتوان بخشی از قضیه یعنی مستندنبودن تصویر را توجیه کرد؛ ولی نمیتوان نفْس نقاشی اندام آن
مطهرات را توجیه نمود.
ممکن است با دیدن این تابلو، اشکها سرازیر شود؛ ولی آیا میتوان مطمئن بود که این اشک بجاست و ثوابی بر آن مترتب است؟! در حدیث است که: لایعبد الله من حیث یعصی (خدا از راه معصیت عبادت نمیشود.) یعنی آن عبادتی که از راه معصیت باشد، عبادت نیست. دراینباره فتوا نمیدهم؛ بلکه سکوت میکنم.
تابلو عصر عاشورا یکی از شاهکارهای نقاشی در سطح جهانی است و در آن ریزهکاریهای
عجیب نگارگری مشاهده میکنیم. گذشته از رنگبندی بجای نقاشی و غائببودن صاحب
نقاشی؛ یعنی امامحسین علیهالسلام، نگارندگانِ به سوی آن را وادار به تحسین میکند.
آنچه نوشتم، پایینآوردنِ موقعیتِ ارزشی تابلو عصر عاشورا نیست؛ بلکه درنگی اندک است: برای اینکه بدانیم نباید سیل اندیشههای اجتماع، ما را بدون بصیرت به همراهی خود به ناکجاآبادها ببرد.
دوست
باید اضافه کنم که امروز سخن از این نیست که فلان نقاش چینی این صحنه را دوباره و مناسب درک خود نقاشی کرده است. امروز باید گفت که منظره این نقاشی را ساختند.
این جا است که علاوه بر توضیحاتی که نوشته اید بحث مجسمه سازی این ابدان مطهره هم اضافه می شود….
عذر می خواهم که تصاویر را قرار دادم..
http://img7.irna.ir/1393/13930812/81373669/81373669-6054783.jpg
(اثر حجمی تابلو عصر عاشورا در تهران رونمایی شد)
http://images.khabaronline.ir//images/2014/11/14-11-3-165923f3c9d675816e069265feaa300f0fedb08d9eb7705cc604f8cb98fd39173c49dc.0.jpg
محب
سلام علیکم
به فرمایش استاد معظم فرق عزاداریهای مستبصر با دیگران اینست که مستبصر صاحب عزاست ودیگران در مقام تسلیت گو به صاحب عزا.حال هر چه قدر قصور داریم شرمنده اقایان خود هستیم .
sadegh
به نام خدا
با سلام واحترام و آرزوی قبولی عزاداری همه عزیزان
ضمن تشکر از معتقد عزیز و سایر بزرگوارانی که با نظرات و نقد های خود زمینه یادگیری مفید و موثر را فراهم میاورند، مدتی بود که به دلیل مشغله های متعدد تنها به مطالعه مطالب موفق بودم اما اکنون فرصتی پیش آمد تا ذیل این سوالات و نظرات تامل برانگیز، چند خطی را به عنوان دیدگاه فردی بسیار دور از معرفت و بصیرت و عمل به شریعت، مرقوم نمایم تا هرچند سراسر اشتباه، اما سهم “بیگانگان با حقایق” هم در این مهم، محفوظ باشد! لذا امیدوارم عزیزان تمام مطلب را برداشت شخصی تلقی نموده اگر قابل نقد بود، بزرگوارانه گوشزد فرمایند.
به شخصه و بر اساس گفتگوهایی که با امثال خودم داشته ام، بدون هیچ اغراقی یک تأثر مقطعی حاصل منابر سرور معظم (حفظه الله) را بر ساعت ها سینه زنی که حتی یک بار در آن احساس خستگی یا طولانی شدن برنامه سراغم بیاید ترجیح میدهم. آنها که میشناسند میدانند اهل بیهوده تمجید کردن نیستم اما از بعد معرفتی و مستبصرانه هم که بگذریم (به دلیل آن که از درکش عاجزیم) همین فن بیان، زبان بدن، نکته سنجی و پویایی کلام ایشان، جامع ابزار تسهیل سوختن در مصیبت سیدالشهداست و آن سوختنی که به فرموده بزرگان از روی معرفت است و چقدر و چقدر ارزش دارد. اما خوب امر عزاداری به شیوه ی مرسوم هم آن چیزی است که به بخشی از تعظیم شعائر تبدیل شده و دستور هم داده اند به ندبه و ضجه و عجه و به سر زدن و به پا زدن و به سینه زدن و … ضمن اینکه هر کسی طبیعتی دارد و باید بستر مناسبی برای بروز تاثرش فراهم شود. اما اینکه چقدر میتوانیم تابع تلاش غیرمستبصرین در پاسخگویی به تنوع طلبی مخاطبان (به خصوص با بهانه ی جذب حداکثری جوانان!) باشیم، بسیار قابل تامل است. از سویی این رویکرد در دستیابی به هدف خود موفق دیده میشود اما از طرفی نگاه مستبصرانه، تقلید محض در سبک و شیوه را به چالش میکشد.
البته در سالهای اخیر بحمدلله، محتوای این بخش به شکل اطمینان بخشی محدود به اشعار استاد بزرگوار (حفظه الله) شد. اما در زمینه نغمه و سایر مولفه های موسیقیایی شاید اساتید فن بتوانند بررسی ویژه ای داشته باشند. به نمونه هایی اشاره میکنم که خالی از لطف نیست:
۱- چند سال قبل، مدتی با فردی مراوده داشتم که در مهارت ها و هنرهای مختلف به سطوح حرفه ای رسیده بود. از تحصیلات، تنوع رشته های تحصیلی و هنری و مهارتی و حتی ورزشی اش که بگذریم، استاد آواز ایرانی و در عین حال قاری برجسته کشوری هم بود. روزی صحبت از قرائت قرآن با صوت و لحن و قاریان بزرگ بود که شخصی استفاده از دستگاه ها و گوشه های آواز ایرانی را در قرائت قرآن مطرح کرد و وی با توجه به اشرافی که داشت نکات جالب توجهی را مطرح نمود. یکی از آنها که به این بحث مربوط میشود، جنس و عالم دستگاه های عربی قرائت عربی و آواز ایرانی بود که خلاصه اش این است حتی غم انگیز ترین گوشه های آواز ایرانی آمیخته با حس طرب است ولی دستگاه های عربی قرائت نوعا حزن انگیز و نهایتا آمیخته با حس رجاء است. حتی چند آیه ای را به عنوان نمونه در دو حالت قرائت نمود که این نکته در آن مشهود بود. لذا در انتخاب نغمه(melody)، علاوه بر تازگی و جذابیت، طنین (tone) و توازن (rhythm) نیز بایستی متناسب با محتوا باشد.
۲- یکی از مداحان خیلی مشهور که به عقیده طرفدارانش تنها مداح صاحب سبک کشور است، هر سال یک سبک نو و یکسان را برای بخشی از برنامه خود تدارک میبیند که سال گذشته در سینه زنی “تک” همراه با طبل و سنج و دمّام(!) و سال جاری در سینه زنی “زمینه” به تقلید از یک سرود ایرانی با متن عربی پیاده میشود که البته “ما”هم بی بهره نیستیم. اما انصافا برای نفس ضعیف امثال من، بسیار جذاب است ولی بی تعارف طرب انگیز. شاید کوچکترین نشانه اش همین باشد که خیلی زود به صورت ناخودآگاه به حافظه سپرده و زمزمه میشود اما نکته خیلی جالب این است که امسال در شب پنجم محرم، شعری به سبک قدیمی–یعنی همان سبک غالب نوحه های محرم و صفر مکتب– توسط ذاکر کمک خوانده میشود (بخش ۶ شب ۵ محرم ۱۴۳۶هیئت رایه العباس) و ضمن اثرگذاری چشمگیر، از حیث تاثیر اصالت این سبک و همچنین پدیده “بازگشت” در مدشناسی، بسیار قابل توجه است که امروزه زیاد مشاهده میشود. و امشب (پنجشنبه شب) در سینه زنی مکتب نیز شاهد این اتفاق بودیم؛ البته سلایق و طبایع متفاوت است اما از شکل سینه زنی و پاسخگویی برادران میشد استنباط کرد که به مذاق اکثریت خوش آمده است. خداوند شاعران آن اشعار قدیمی که به تایید استاد بزرگوار هم رسیده و سالهاست خوانده میشود را رحمت کند.
۳- چند سال پیش یکی از دوستان نکته جالبی را مطرح کردند که درباره شکل ایستادن برادران در هنگام سینه زنی بود. بر مبنای قول متینشان این تاکید بر تشکیل صفوف روبروی هم اگرچه نظم و زیبایی خاصی به برنامه می دهد اما ممکن است ضرورت آن منجر به کاهش شور و حرارت اولیه پس از ذکر مصیبت شود و همچنین چهره به چهره قرار گرفتن افراد گاهی معذوریت هایی را در حرکات و پاسخگویی ها ایجاب میکند و ضمنا موجب پرش فکر و به اصطلاح حواس پرتی خواهد شد زیرا ناخواسته مشاهده چهره های مختلف، یادآواری خاطرات و تصاویر ذهنی مربوط به آنها را به دنبال خواهد داشت. پیشنهاد ایشان، تشکیل صفوفی مانند صف نماز جماعت اما در مقابل جایگاه ذاکر بود که البته میتواند به صورت دایره ای باشد تا حداکثر دید و البته نظمی که ظاهرا مورد تاکید است فراهم شود.
۴- اما در ارتباط با غذا به خاطر دارم چند سال پیش یکی از خواهران در حال قرائت فاتحه بر مزار آقای شریف طباطبائی (اع) از خادم آن قسمت شنیده بودند که به همکارش میگفت: “حسینیه این ها فلان جاست، هر شب مراسم دارند اما از خوردن و بردن خبری نیست، هیچی نمیدهند!” حالا توفیقش نشده بود یا بی خبر بود از این همه وفور نعمت و برکت الحمدلله نمیدانم اما وقتی این را شنیدم با این که کودک تر از اکنون بودم، احساس غرور و افتخاری داشتم که اینجا مثل جاهای دیگر نیست که کسی به طمع خوردنی هایش بیاید و این عزاداری مستبصرانه است که بخوربخورش دقیقا در ساعات مصیبت نیست الحمدلله، مثل سایرین که دنبال نذری بودنشان در این روزها دست مایه ی شوخی ها و لطیفه ها و حتی تمسخر و استخفاف اصل عزاداری شده است. امسال هم که به تدبیر عزیزان مسئولین و تایید سرور معظم (ح ف) لغو آن برنامه ظهر عاشورا جای تقدیر بسیار دارد. اما در ارتباط با غذای توزیعی در شب تاسوعا و شام عاشورا نیز به نظر میرسد هنوز محل بازنگری وجود دارد. یعنی نفس کار که به نوعی ممانعت از طبخ در منازل شیعیان است چون همه باید مصیبت زده باشند کاملاً متین و بجاست و شکل توزیع آن نیز بسیار مناسب است الحمدلله اما نوع غذا، میزان آن و اضافات آن مانند نوشیدنی و … با توجه به آن که غذای مصیبت زدگان است شاید بشود کمی در آن تامل کرد.
.
.
اما کلام آخر همان معرفت و بصیرت است که اگر کسب شود و نمود پیدا کند، تمام این بحث ها محل اعتنایش را از دست خواهد داد. بر خودم نهیب میزنم که اگر ذره ای بصیرت داشتم چه نیازی بود به زحمت عزیزان در روزآمد شدن برنامه های عزاداری یا صرف هزینه های گزاف طبخ و توزیع غذای منظور که به قول دوستان در بسیاری از بخش های دیگر میتواند صرف شود و موثر تر و ماندگار تر باشد. اگر من در مصیبت سیدالشهدا (ع)مستبصر شوم، به اشاره ی میشکنم، به کلمه ای میگریم، به جمله ای میسوزم و به اندک تفکری از خود بیخود میشوم. اگر بصیرتی حاصل میکردم، دلِ خوردن و آشامیدن نداشتم چه برسد به پختن و اگر ….
در پایان لازم است از خداوند متعال، پس از یاری قلب آقا بقیه الله (عج) در این مصیبت عظیم و ترفیع درجات مشایخ عظام(اع) و توفیقات روز افزون و سلامتی استاد عزیز و بزرگوارمان(حفظه الله) که بدون شک تمام برکات و خیرات امروز حاصل زحمات و دعاهای ایشان در طول این سالهاست، برای تمام عزیزانی که به هر شکلی در عزاداری سید الشهدا (ع) خدمت میکنند بخصوص مداحان عزیز و بزرگوار و بانیان اطعام که در اینجا اشاره شد، صحت و عافیت، توفیقات روزافزون و اجر کثیر بطلبیم.
از عزیزانی که تا به اینجا نیز پرگویی و غلط نویسی های این حقیر را تحمل فرموده اند پوزش میطلبم. التماس دعا.
دوستدار
سلام و عرض تسلیت حدمت آقا بقیه الله صلوات الله علیه و عجل الله فرجه الشریف و نیز خدمت شیعیان منتجبین حضرتش و بزرگان دین اعلی الله مقامهم و سرور مکرم حفظه الله تعالی و معتقد گرامی و دوستداران مکتب استبصار و آرزوی قبولی عزاداریها
بحث سنگینی است که نیاز به بررسی جامعی دارد و ضمن شکرگزاری نکات مطرح شده احساس میکنم که شاید بیان تاریخی عزاداری در مکتب و سیر آن در طول زمان به یافتن مسیری که باید طی شود کمک نماید.
قصدم این است که بحول و قوه الهی بر این اساس مطلبی تهیه و اهدا کنم و بیاری مستبصرین گرامی به هدف مورد نظر برسیم.
دوستتان میدارم
معتقد
سلام علیکم
از یکایک عزیزانی که همراهی و همکاری کرده و دیدگاه خود را و تحلیل خود را ثبت کرده و میکنند، سپاسگزارم؛ بهویژه عزیزانی که تأمل بیشتری کرده و با دقت و حرارت و ژرفنگری تحلیل خود را یادداشت کرده و میکنند.
—
در متنی که دوست عزیزمان «دوست» بازنشر کردهاند، در پارگرافی اشاره کردهام که صحنه تابلو عصر عاشورا، در تاریخ کربلا ثبت نشده است. علاوه بر توضیحاتی که در آن موضع یادداشت کردهام، اضافه میکنم که در زیارت ناحیه مقدسه هم اشارهای نشده است و به حرکتِ بلافاصله اهل حرم اشاره شده است:
وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً إِلى خِیامِک َ قاصِداً مُحَمْحِماً باکِیاً فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات وَ بِالْعَویلِ داعِیات وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلات وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات.
اما به خاطر آوردم که سال گذشته، مواعظی از مرحوم آقای شریف طباطبایی – اعلی الله مقامه – برای نخستین بار، به چاپ رسید؛ مواعظی که در محرمالحرام۱۲۹۹ق بیان فرموده بودند.
در پایان موعظه دهم، عباراتی را دیدم که مُشعِر است به اینکه این صحنه واقع شده است. از این رو دو احتمال درباره این عبارات وجود دارد:
نخست اینکه کاتب این مواعظ، برای تکمیل موعظه، این عبارات را ضمیمه کرده باشد؛ چراکه طبق تصریح خود وی در مقدمه کتاب، «به قدری که ممکن بود در پای منبر» مینوشته است.
دوم اینکه، اگر نگوییم به عنوان زبان حال بیان شده است، شاید خود آن بزرگوار – اعلی الله مقامه – در مقاتل قدیمی دیدهاند و از باب اینکه در بعضی مقاتل آمده نقل فرمودهاند؛ البته نوع نقلهای مصیبتهای این مواعظ را نشنیده بودیم. و این عبارات را در مواعظ دیگر بزرگان برنخوردهایم. با این حال دلایل ما بر لزومِ عدم رسم این صحنه، پابرجاست.
و اما آن عبارات:
«اهلبيت در خيمه نشسته بودند و خبر از جايي نداشتند که يکدفعه ديدند صداي شيهه ذوالجناح ميآيد گمان کردند که امام از ميدان برگشته با سر و پاي برهنه همگي از خيمه بيرون آمدند ديدند ذوالجناح بيصاحب آمده با زين واژگون با يال پر از خون با بدن مجروح با حالت پريشان بر در خيمه ايستاده دانستند امام شهيد شده و ذوالجناح آمده خبر شهادت امام را براي ايشان آورده آن وقت بناي نوحه و گريه و زاري را گذاردند
و هر يک به نحوي با ذوالجناح سخن ميگفتند يکي ميگفت اي ذوالجناح چرا زينت واژگون است يال و کاکلت پر از خون است و بدنت مجروح است؟ يکي ميگفت اي ذوالجناح برادرم را چه کردي او را در کجا بر زمين انداختي؟ يکي ميگفت چرا او را بردي و نياوردي؟ يکي ميگفت وقتي به ميدان رفت تشنه بود آيا کسي او را آب داد؟ و دست بر سر و صورت و يال ذوالجناح ميماليدند و هر يک قسمي نوحهگري ميکردند آن زبان بسته که اين حالت را ديد آنقدر بر در خيمهها سر خود را بر زمين زد که روح از بدنش بيرون رفت.
الا لعنة اللّه علي القوم الظالمين اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آلمحمد و آخر تابع له علي ذلک اللّهم العن العصابة التي جاهدت الحسين – علیهالسلام – و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله اللّهم العنهم جميعا و عذّبهم عذاباً اليما.»
محمد
با سلام
از مجموع نظرات یک نکته برای من به دست آمد که خدمت بزرگواران عرض میکنم.
این که اکثرا متفق هستیم که عزاداری بر حضرت اباعبدالله به این شیوه ی فعلی آسیب های زیادی دارد، اما هر چه خواندم تقریبا نسخه ی جایگزینی کسی ندارد و همه تنها نگرانیم. این جای تامل بسیاری دارد. یعنی ما در تاریخ هیچ چیز از نحوه ی عزاداری اهل بیت و یاران ایشان به دستمان نرسیده است؟ اگر کسی مطالعات تاریخی دارد بفرماید.
معتقد
سلام علیکم
آنچه در تاریخ آمده است، کلیاتی از نحوه عزاداری است و امروز، با توجه به اقتضای زمان، مراسمی انجام میشود که در زمان ائمه علیهمالسلام مرسوم نبوده است و تنها راه به دستآوردن روش صحیح در میان این مراسم، عرضه آنهاست به کلیاتی که رسیده است و همچنین عرضه آنها به محکماتی که در بخش اعتقادات یا اخلاقیات یا احکام عملیه بیان فرمودهاند و این گفتوگوی ما، به هدف یافتن مستنداتی است از فرمایشها یا سیره مکتبی برای صحت یا سقم این مراسم.
اما آنچه در تاریخ رسیده است را ضمن چند قسمت نقل میکنم:
معتقد
«کمیت» یکی از شاعرانی است که قصیدههایی در رثاء ائمه علیهمالسلام، به ویژه حضرت سیدالشهدا علیه السلام سروده است.
مسعودي كه يكي از علماي اهل سنّت است، ميگويد: «قدم الكميت المدينة» كميت وارد مدينه شد «فأتي اباجعفر محمّدبن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب» خدمت حضرت باقر علیه السلام رسيد «فاذن له ليلاً» حضرت شب اجازه دادند كه حضور ايشان مشرّف بشود «و انشده» رفت خدمت حضرت باقر علیه السلام و شروع كرد بخواندن يكي از هاشميات خود «فلما بلغ الميمية قوله» وقتي كه در آن قصيده ميميه (قافيه قصيده كه ميم باشد قصيده ميميه ناميده ميشود) در آخر قصيدهاش به اين مطلب رسيد:
و قتيل بالطف غودر منهم
بين غوغاء امّة و طغام
درباره سيدالشهداء صلوات اللّه عليه اين شعر را گفته است وقتي به اين بيت رسيد: كشته شده كربلا آنكه او را دعوت كرده پس به او خيانت كردند و در بين غوغاي امتي كه اين امت طاغي و ياغي بودند، آن حضرت را شهيد كردند. به اينجا كه رسيد «بكي ابوجعفر» حضرت گريه كردند «ثم قال ياكميت لو كان عندنا مال لاعطيناك ولكن لك ما قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله لحسان بن ثابت پس از آن فرمودند اگر نزد ما مالي بود به تو ميداديم ولي براي تو آن است كه رسول خدا به حسان فرمودند لازلت مؤيّداً بروح القدس ما ذببت عنا اهل البيت تا وقتي كه از ما اهلبيت دفاع ميكني به وسيله شعرها و گفته هايت، تو كمك ميشوي به روح القدس.
معتقد
مرحوم كليني در «روضه كافي» نقل ميفرمايد كه «عبدي» (ابومحمد سفيان بن مصعب عبدي كوفي، شاعری که مورد توجه امام علیه السلام بوده است) ميگويد خدمت امام صادق صلوات اللّه عليه رسيدم، حضرت به غلامشان فرمودند (البته چند نفرديگر هم خدمت امام بودند) قولوا لاُِمّ فروة تجيء فتسمع ماصُنع بجدّها (امّ فروه از خاندان رسالت است و زوجه امام صادق علیه السلام ميباشد) فرمودند به او بگوييد بيايد و بشنود آنچه را كه بني اميه با جدش رفتاركردهاند. عبدي ميگويد ايشان آمدند و پشت پرده نشستند. حضرت به من فرمودند انشدنا براي ما بخوان. عرض كردم «فرو جودي بدمعكِ المسكوب» خطاب به امّ فروه است، اي امّ فروه از اشك چشمت ببخش. امّ فروه صداش بلند شد به گريه و زنهاي ديگر هم صداشان به گريه بلند شد به طوري كه حضرت صادق فرمودند الباب الباب درِ خانه، مردم درِ خانه جمع شده اند ساكت باشيد، كم گريه كنيد. «فاجتمع اهل المدينة علي الباب» مردم جمع شدند در خانه امام صادق كه چه خبر است، اين گريه براي چيست. حضرت فرستادند كسي راپشت در و فرمودند بگو بچّه اي داشتيم از هوش رفته، گريه زنها براي آن است. توريه فرمودند، شايد هم بچّه اي از هوش رفته بوده ــ چون نوعاً در اين مجالس بچّه ها وقتي ميبينند پدر و مادر گريه ميكنند، چون طاقتشان كم است شايد از هوش بروند ــ حضرت به اين بهانه متفرق فرمودند كساني را كه در خانه جمع شده بودند.
معتقد
همچنين نقل ميكند از «ابي عماره» كه ميگويد امام صادق صلوات اللّه عليه به من فرمودند يا اباعمارة انشدني للعبدي في الحسين علیه السلام از شعرهاي عبدي كه درباره سيدالشهدا صلوات اللّه عليه گفته براي من بخوان. فانشدته من شروع كردم به خواندن اشعار، حضرت گريه كردند. باز از اشعار عبدي شعر ديگري خواندم و گريه كردند و همچنين باز خواندم و حضرت گريه كردند فواللّه مازلت انشده و يبكي حتي سمعت البكاء من الدار مرتب من شعر ميخواندم و حضرت گريه ميكردند به طوري كه من از داخل خانه صداي گريه شنيدم
—-
در تاریخ است که پس از آنکه نعمانبنبشیر خبر شهادت حضرت را به مدینه آورد، فلمیبق فی المدینة مخدّرة الا و برزت من خدرها و لبسوا السواد و صاروا یدعون بالویل و الثبور.
معتقد
شیخ صدوق در امالی از ابوهارون مکفوف نقل میکند که روزی بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. به من فرمود از حسین علیه السلام برایم بخوان. من اشعاری را به گونهای عادی و معمولی خواندم. حضرت فرمود: آن گونه بخوان که برای دیگران میخوانی و من آن گونه که میخواست خواندم. بعد حضرت فرمود: بیشتر بخوان.
—-
جعفر بن امان، شاعری بود که بر امام صادق علیه السلام وارد شد. حضرت فرمودند: شنیدهام که شعرهای خوبی درباره امام حسین علیه السلام داری. در پاسخ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: از آنها برایم بخوان. و او با همان لحن جالب و دلپذیر اشعارش را خواند. حضرت بسیار خرسند شدند و فرمودند: بدان ملائکه خدا گفتههای تو را شاهدند و آنان نیز مانند ما گریه کردند و بهشت بر تو واجب شد.
—-
دعبل خزاعی بر امام رضا علیه السلام وارد شد و قصیده معروفش را خواند و همه حاضران را در مجلس تحت تأثیر قرار داد.
—-
در اوایل کتاب «نفس المهموم» چهل حدیث درباره فضل گریه بر سیدالشهدا صلوات الله علیه ذکر شده که در واقع سیره معصومان علیهم السلام را بیان میکند و در همه آنها – غیر از بیان فضل گریه بر سیدالشهدا – فقط به گریستن و گریستنِ زیاد حضرت رسول و ائمه و حضرت زهرا سلام الله علیهم اشاره شده است.
محمد
سلام
تشکر
گمان می کنم توجه جامعه به گریه و به اصطلاح همان روضه خوانی کم شده و در عزاداری ها جنبه ی حزن و اندوه کمرنگ شده است. شاید خوب باشد به روضه خوانی بیشتر توجه شود. من کمتر دیده ام که در مراسم سینه زنی و یا زنجیرزنی این حالت حزن و اندوه وجود داشته باشد. البته جنبه ی آماده بودن افراد در این نوع مراسم بالاست که به نوعی اعلام آمادگی برای یاری حضرات معصومین است که بسیار ارزشمند است اما نباید به کمرنگ شدن محافل روضه خوانی بینجامد.
دوستدار
بسم الله الرحمن الرحیم
و لاحول و لاقوة الا بالله علی العظیم
سلام علیکم و رحمةالله
ذکر مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام در روی زمین با هبوط آدم علی نبینا و آله و علیه السلام و با وحی الهی به او توسط جبرئیل علیه السلام در جریان توبه اش آغاز شد و در طول زمان برای تک تک انبیاء عنوان شد و اثر انهم گریه شدید این برگزیدگان خداوند بود و در همه عوالم امکان و از جمله عالم ظاهر عامل برای نجات از هر گرفتاری شد تا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز این امر را برای حضرت امیر المؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما و آلهما عنوان فرمودند و با قبول این امر توسط این بزرگواران وقوع آن مسجل شد و در مکانها و زمانهای مختلف گفتگوی ان میشد تا حادثه کربلا بوقوع پیوست.
پس از آن اولین مجلس عزاداری در عصر عاشورای معروف در زمان وقوع علو کبیری که خداوند در قرآن خبرداده بود انجام شد و در پی آن در عالم علَمِ شناخت خدا و دوستان و دشمنانش گردید.
در بادی امر چون قدرت ظاهر در دست دشمنان بود روز عاشورا روز فرح و سرور بود و در اقصی نقاط بلاد اسلامی جشن برپا میشد چنانکه در مقاله زیر اشاره ای به این امر دارد و مورخی قدیمی هم به جشن روز عاشورا در اصفهان اشاره کرده است. (در ضمن پیامی با عنوان «ضمیمه ۱» این مطلب را نقل خواهم کرد.)
با روی کار آمدن حکومت دیلمیان (آل بویه) اتشار مذهب تشیع در ایران آغاز شده و با روی کار آمدن صفویه مذهب تشیع اعتقاد اصلی عموم مردم شده است و از آن زمان به بعد شیعه قوتی پیدا کرده و انتشارش روز بروز بیشتر شده و در همین مسیر عزاداری سیدالشهدا علیه السلام ترویج و تبلیغ شده است.
مرثیه سرایی در مصیبت سیدالشهدا علیه اسلام در ادبیات فارسی از قرن ششم هجری آغاز شده و به تدریج آثار بسیاری از شعرای دوره های مختلف تاریخی در این زمینه بوجود آمده است که در دواوین مختلف موجود است که در مقاله ای مستقلا این موضوع بررسی شده است. (کیهان فرهنگی،اسفند ۱۳۸۱،شماره ۱۹۷، از ۴۶ تا ۵۱ – این مقاله را در پیامی با عنوان «ضمیمه ۲» نقل خواهم کرد.)
با نگاهی به اشعار شاعران نامبرده در ضمیمه شماره ۲، در قرون مختلف متوجه میشویم که اکثر آنها مشرب صوفیانه داشته اند و اگر هم مرثیه ای سروده اند یا شعری در منقبت اهل بین نوشته اند از همان دیدگاه سرچشمه گرفته است.
آنچه که ما را به فکر وامیدارد این است که در طول تاریخ، عزاداری ایام محرم سلیقه ای انجام می شده است و بیشتر طبایع در تعیین روشها مؤثر بوده تا پیروی از دستور العملی که مطابق فرمایش معصومین علیهم السلام و شاید بهتر باشد که بگوییم که دستورالعملها بمرور زمان بر طبق طبایع تغییر نموده است و بسیاری از اعمال شباهت به همان جشنهای بنی امیه دارد. مثل دادن غذاهای مخصوص مراسم عروسی و جشن و سرور در روز عاشورا اما با نام نذر و تحت نام سیدالشهدا صلوات الله علیه و درحالیکه دستور العمل اولیاء خدا در این روز پرهیز از خوردن و امساک بوده است و کدام عزاداریست که با این واقعه عظیم حوصله خوردن داشته باشد مگر اینکه در شدت از غفلت قرار داشته باشد.
با اظهار امر شیخ مرحوم اعلی الله مقامه و بیانات ایشان؛ و اینگونه که از مراثی ایشان در مقایسه با مراثی موجود تا آنزمان و هم پس از آن مشاهده میشود، فرمایش ایشان رنگ و مفهوم دیگری دارد و همه برپایه معرفتی است الهی که هیچ آلودگی از رنگها و ادراکات زمانه در آن دیده نمیشود.
پس از آن با مشاهده اسرار الشهاده سید مرحوم اعلی الله مقامه باز به نگرشی متفاوت از عموم برمیخوریم و اینکه همه همت این بزرگواران بر ایجاد شناخت الهی اولیاء خدا برای شیعه بوده است و با دسترسی به مواعظ آقای مرحوم کرمانی اعلی الله مقامه هم چگونگی تفکر و هم روش عزاداری بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بدست میاید.
ایشان در همه مواعظ خود در ماههای مختلف سال که برای عموم فرمایش فرموده اند بر همان بحث شناخت اصرار دارند و مراتب شناخت اولیاء الهی را مطرح فرموده و براساس ایات قرآنی و احادیث و دلایل عقلی و افاق و انفس مقامات ایشان را بیان فرموده اند و بخصوص وقتی وارد ماه محرم شده اند مواعظ را بر شرح همان آیه که سابق میفرموده اند ادامه داده اما از آغاز ایام محرم شرح ایه را بر مبنای مقامات حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه قرار داده و واقعه کربلا را از دیدگاه همان آیه مطرح فرموده اند
میفرمایند: (در شرح آیه فلولا نفر) چون قرار ما در سالهای گذشته و ایام گذشته این بود که از همان مطلب که قبل از ایام تعزیه در دست داشتیم و سخن ما در آن بود، در ایام تعزیه هم از همان مطلب شروع میکردیم و رشته سخن را از همان مطیب بیرون میآوردیم و همان مطلب را در مقامات مصیبت و عزای حضرت سیدالسهدا علیه السلام شرح میکردیم باز هم به همان عادت عمل میکنیم … .
در مورد روش عزاداری و آداب این عمل بزرگ، ایشان در مواعظ مختلف سفارشاتی دارند که از جمله آنهاست موعظه دوم از مواعظ محرم ۱۲۶۶ چ کرمان، ص۱۶۵ تا پایان صفحه ۱۹۱٫
چون موعظه طولانی است، از نقل آن معذورم و توصیه میکنم که هرکس این مطلب برایش اهمیت دارد این موعظه را بخواند و شاید بهتر باشد که چند بار و با دقت بخواند تا به اهمیت فرمایش این بزرگوار پی برد.
ایشان دقیقأ آنچه را که برگزارکننده مجلس روضه و روضه خوان باید رعایت کند فرموده اند و به نکات بسیاری اشاره کرده اند که ابتلای به آنها تقریبأ عمومی است.
دوستدار
این بزرگواران در عصری زندگی میکردند که یغما مُبدع نوحه سرایی با ایشان معاصر بود و نوحه هایش هم معروف بود و هست و در زمانهای مختلف خوانده شده است. همزمان با یغما پسرانش و نیز مرحوم سهایی کرمانی (قوام العلما) هم با داشتن ذوق شعر و شاعری مراثی و نوحه های متعدد سروده اند که در بین معتقدین به مکتب شیخ اعلی الله مقامه معروف بوده است و تا سالها خوانده میشده است و هنوز هم گهگاه خوانده میشود و انصافأ در زیبایی ادبی آنها و در واژه گزینی هیچ نقصی وارد نیست مگر اینکه از دیدگاه عرفان الهی مکتب شیخ اعلی الله مقامه کاستی هایی داشته باشند.
یغما در سرودن نوحه مربوط به شب عاشورا ((کامشب شب قتل است)) میگوید که وقتی این نوحه را میسروده به بیت زیر که میرسد دیگر نمیتواند ادامه بدهد و کلام برایش شکل نمیگیرد و بخواب میرود و در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را میبیند که به او ادامه آن بند نوحه را میفرمایند:
ترسم که ز اشراق تو تا روز قیامت ،خورشید امامت
غارب شود ای صبح نگهدار عنان را (که فرمایش آن حضرت است)
کامشب شب قتل است
طبیعتأ نوحه سرایی یغما و فرزندانش و مقلدین بعدی در سرایش نوحه و مرثیه بر مبنای سبک ادبی حاکم آن دوره بوده و شاید بتوان گفت یکی از دوره های معروف ادبیات فارسی بوده که اشعار پر از استعارات و تشبیه ها و لغات ثقیل دور از ذهن عامه مردم بوده و به همین سبب عموم مردم مفاهیم شعرها را درک نمیکرده اند و فقط به آهنگ نوحه که مناسب سینه زنی بوده است توجه داشته اند.
بعنوان مثال ابیات زیر از چند نوحه در سالهای مختلف و از سرایندگان متفاوت ارائه میگردد:
مرحوم یغما:
از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن ، گرگان عجم را
سگهای عرب برنتوانست دریدن، شیران اجم را
تا صعوه ز شاهین نپسندد به همه حال، بازان هما فال
پربسته به دام اندر و بر چرخ پریدن، بومان دژم را
ضنت مکن امروز که غبنی است زیان خیز، ای جزع گهر ریز
فردا چه توانی به یکی قطره خریدن، دریای کرم را
یا:
شاهی که براه طلب از فرق قدم کرد، در رزم حرامی شد و بدرود حرم کرد
تسلیم جفا آمد و تمکین ستم کرد، شنگرف زخون دل از انگشت قلم کرد
آیات فدا بر ورق چهره رقم کرد، تا ساخت موشح خط آزادی ما را
یا:
شد چو گرد ذوالجناح از عرصه هیجا بلند، شود رستاخیز گشت از خطه غبرا بلند
صاحب اورنگ یاقوتی ز زین شد سرنگون ، یارب از بهر چه ماند این طارم خضرا بلند
یا:
شهنشاهی که بودی گوی گردون گوی چوگانش، سر از چوگان کین گردید گوی آسا به میدانش
لب لعلی که درّ درج احمد لب بر آن سودی ، شد از الماس پیکان عقد لؤلؤ کان مرجانش
مرحوم هنر:
اگر دیدی شبهگون آن دو لعل روحپرور را، به خاک تیره افشاندی خضر آب سکندر را
لب فرزند ساقی خشک و چشم تشنه کامان تر، به قیر اندای رضوان چشمه تسنیم و کوثر را
امیر نینوا در وقعه مروانیان واقع ، به یثرب ای صبا بی وقفه واقف کن پیمبر را
یا:
دو گیتی را یک آذر شعله از شش سوی بیرون زد، که دود چار ارکان آتش اندر هفت گردون زدد
روان افروز کانونی نهاد از کینه پنهانی ، فلک در سینه کونین و پس دامن به کانون زد
به سوگ آن ذبیح الله که خاک از خون او رنگین ، به گردون بر به جای نیل عیسی جامه در خون زد
یا خطاب به شب عاشورا می سراید:
ای ظلمت شام مستقر باش ، ای کوکب صبح مستتر باش
ای مهر مقیم باختر باش ، ای پشم فلک به خواب در باش ، ای مرغ سحر شکسته پر باش
ای شب به طریق قهقرا رو، چون بخت هنر قفا قفا رو ،
ای مه به دهان اژدها رو، ای چرخ شبی به کام ما رو ، امشب نه چو هر شب دگر باش
یا:
تو غلطان تشنه لب در خون عدو در بیمحابایی، دریغ از زخم و وای از تشنگی افغان ز تنهایی
پدر در کوفه مادر در بقیع و جد به یثرب در ، تو اندر کربلا من در بلای ناتوانایی
تو بی لشکر نرا در قبضه دل رایت ماتم ، تو عطسان لب مرا بر دوش مژگان مشک سقایی
مرحوم صفایی:
ای از ازل به ماتم تو در بسیط خاک ، گیسوی شام باز و گریبان صبح چاک
ذاتن قدیم بهر عزاداری تو بس ، هستی پس از حیات تو یکسر سزد هلاک
یا:
عیسی صلیب پنجه جوقی جهود وای ، موسی جریح زخمه خیل شبان دریغ
افتاده طایران ریاض رسول و آل ، در دام فتنه کبک و هما زآشیان دریغ
طاووس و سار در رسن از عنکبوت آه ، شاهین چرخ در قفس از ماکیان دریغ
یا:
از حرم تا شام گردون بر زمین گسترد دامی ، که نه شاهینی ز بندش رست خواهد نه حمامی
صحن کیهان برنتابد با دو رستاخیز کبری، این تطاول را تقاعد یا قیامت را قیامی
مرحوم قوام:
چه گذشت زینب مبتلا سوی قتلگاه ز ابتلا رأت الحسین مقتلا و علی التراب مجدلا
بدنش ز خون شده لاله گون ز نجوم زخم تنش فزون
مرحوم میرزا عبدالحسین دعبل (در دوره بعد از رحلت آقای شریف همدانی اعلی الله مقامه)
نمیدانم چرا دور فلک امشب دگرگون است ، به چشمم زورق گیتی غریق لجه خون است
یا:
بخاک افتاد چون معمار این نه طارم اخضر ، بپا شد در همه اقطار عالم شورش محشر
یا:
اگر عهد و وفا گویی که از عشاق میاید ، کسی چون شاه دین کی بر سر میثاق میاید
و در دوران معاصر هم بسیاری نوحه میسرودند و بعضی سوادی هم داشتند و اندک ذوق شاعری اما بیشتر سخن منظوم بود و نهایت گزارشی منظوم از واقعات دو مرحله حادثه کربلا (شهادت و اسارت) و این در واقع اثر بهترینهایان بود که نمونه یک نوحه ساده آن با مطلع زیر آغاز میشود
شاه شهدا چون گشت در ماریه بی یاور ، بگرفت بروی دست قنداق علی اصغر
البته خلوص اعتقاد گوینده و حزنش انصافا آشکار است اما بضاعت ادبیش همین بوده و اگر در بارگاه خداوندان! ادب حقیر باشد در بارگاه باریتعالی و اولیاء کرامش صلوات الله علیهم ثمین است.
این اشعار و نوحه ها در طول زمان در حضور بزرگان دین آقای مرحوم کرمانی و آقای شریف طباطبایی اعلی الله مقامهما و بعضی هم در مجالس بعد از این دو بزرگوار و در حضور علمای آن زمان و آقازاده گان رحمة الله علیهم خوانده میشده است اما اگر بخصوص در مورد نوحه ای اظهار نظر خاص این بزرگواران را نداریم دلیل بر صحیح بودن همه مفاهیم آنها نیست و ممکن است در فرمایشهای ایشان تذکر کلی راجع به این مطالب دیده شود.
از جمله آقای شریف همدانی اعلی الله مقامه در حدیقه راجع به روضه خوانی و نوحه خوانی فرمایشاتی دارند:
دوستدار
عباراتی از کتاب حدیقة الاخوان
روز بعد در خانه حاج محمد رحيم روضه تشريف بردند آشيخ احمد بعد از روضه عرض كرد پاره اي هستند روضه ميخوانند درست هم ميخوانند آدم محزون ميشود اماگريه اش نميآيد اما پاره اي به صوت ميخوانند يكطوري ميخوانند كه آدم گريه اش ميآيد فرقش چيست؟ فرمودند خون كه به هيجان آمد، گرم شد، گرمي آمد توي سر، گريه ميشود و صوت خون را به هيجان ميآورد، گرم ميكند و صوتها اثر دارد بعد فرمودند مزاجها مختلف است پاره اي خونشان گرم است زودتر به گريه ميآيند پاره اي سرد است ديرتر، بعد فرمودند مرحوم آسيد محمد باقر يكجوري بوده كه همينكه دهن باز ميكرد مردم بي اختيار ميشدند آخوند ملاعلي عرض كرد آقاي مرحوم نهيش كرده بودند از اينكه آواز بخواند از جهت صوت بوده؟ فرمودند خير از اين باب نبوده از باب اين بود كه مرد عالمي بود نميخواستند از جور روضه خوانها باشد بعد فرمودند گريه كه محض صوت باشد از روي طبيعت است۰
*******
بعد حاج ميرزا جواد و پسرش ميرزا عبدالكريم كه آنجا بودند رو كردند بحاجميرزا جواد فرمودند آقازاده و روبميرزا عبدالكريم كردند روضه ميخواند عرض كرد خير فرمودند چرا عرض كرد نخواستم روضه خوان بشود فرمودند چرا روضه خواني كه خودش كار خوبي است خير خير كم كم بناي روضه خواني بگذارد بعد روز ديگر بعد از نمازخانه آقا غفور بديدن حاج فرج الله خان تشريف بردند ميرزا عبدالكريم آنجا بود فرمودند آخر بناش را گذاشته ايد خير بناش را بگذاريد بعد فرمودند روضه خواني كار بزرگي است حالا مردم ضايعش كرده اند خودش كار خوبي است بعضي عرض كردند روضه بخوانند كه پول بگيرند خوب نيست فرمودند نماز كار خوبي است حالا يك كسي براي ريا نماز ميخواند او كار بدي ميكند نماز كه كار خوبي است بعد رو بحقير كردند و فرمودند آقاي مرحوم يكوقتي پاپي روضه خوانها شده بودند و خيلي سخت ميگرفتند و لعن ميكردند آقاي مرحوم هم يكپاره چيزها را كه پاپي ميشدند خيلي دنبال ميكردند و مدت دوسال طول كسيد كه پاپي اين فقره بودند و خيلي سخت ميفرمودند بعد فرمودند لكن من مي بينم كار بآن سختي نيست بجهته اينكه خيلي از عبادات هست نيابت بردار است آدم پول ميدهد يك كسي برايش برود بزيارت و هكذا نماز استيجار بعد فرمودند مثلاً اجرت بر اذان ميفرمايند حرام است اما كسيكه پول ميدهد براي صوم و نماز اين كسيكه نماز ميخواند اذان هم ميگويد عيب هم ندارد حال آدم خودش روضه نميتواند بخواند پول ميدهد بيك روضه خواني كه عوض او روضه بخواند اين هم عبادتي است
*********
روزي پيش از درس آقا ميرزا باقر تويسركاني عرض كرد موضوع غناء كدام است؟
فرمودند : يك قاعده است كه فقها كم ملتفت ميشوند خيلي جاها در فقه بكار ميآيد حداد آن كسي است كه كارش آهنگري است و كسيكه يكدفعه چكش بزند يك ميخي را راست بكند به او كسي حداد نميگويد حال مغني آن كسي است كه كارش اين است كه در ميان دنبك و دايره و ساز ميخواند بعد عرض كرد اگر كسي آنجورها بخواند چه طور است؟ فرمودند : جايز نيست رقص كردن حرام است و كسيكه رقاص نيست اما يكدفعه هم برخيزد رقص بكند حرام است عرض كرد نوحه ها را آنطور بخوانند چه طور است؟ فرمودند : صوت بدون وزن و بدون ترجيع نميشود و ضرر ندارد بلي اگر يك وزني باشد كه معلوم باشد كه مال اهل فجور است نوحه و مرثيه را بآن وزن نبايد خواند و لكن اين احتياط است كه عرض ميكنم.
این فرمایشات حاوی نظراتی است که میتواند راهنمای عزاداری و طور و طرز آن باشد.
دوستدار
پس از واقعه هائله همدان و آمدن مولای بزرگوار در جندق و به مرکزیتی برای مستبصران تبدیل میشود و پس از آنهم با از دنیا رفتن علمای مکتب دیگر اثری از مکتب در جایی بجز جندق و اندکی پوده نمیماند و نسلهای بعدی بیشتر اقایان مشغول به امر دنیا شده و کار بجایی رسید که دیگر عالم واقعی وجود نداشت و این اندک مدعیان هم شبه عالمی بیش نبودند.
درجندق در مراسم عزاداری نخلی داشتند که باحتمال بسیار زیاد متاثر از یزد بوده و شاید این رسم توسط سید محمد سیف السادات که داماد حاج میرزا جواد جندقی بوده آورده شده است و شاید هم خود حاج میرزا جواد در مسیر سفرش به کرمان در دورانی که با مکتب آشنا شده بوده است، در عبور از یزد دیده و پسندیده و مشابهش را در جندق ساخته که در عزاداریها استفاده میشده است که در زمان کودکی من بیشتر جنبه نمایشی داشت و آن مفهوم نمادینی که برایش میگویند و میگفتند بسیار نخ نما شده بود.
مرحوم هنر در یکی از مراثیش به نخل بعنوان نمادی از تابوت برای حرمت گذاردن بر جسد حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه اشاره دارد و در مقالات و کتابها هم همین مفهوم را با مفاهیمی دیگر مخلوط کرده و مطرح میسازند.
ازجمله در جندق هم همین نخل را در روزهای اول محرم تا روز عاشورا با پارچه های رنگین و آینه و انار یا سیب تزیین میکردند و روز عاشورا به نشانه آن مصیبت عظمی همه پارچه ها را جدا میکردند و نخل یکپارچه سیاهپوش دیده میشد و آنرا نمادی از حجله حضرت قاسم علیه السلام هم میگفتند.
همه اینها نشان میدهد که اعمال و رفتار ما دستخوش تغییر با زمان و متاثر از جوامع و طبایع بوده و هست و حتی عزاداری حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه هم که اصل دین و دینداری میباشد بی تاثیر از این امور نبوده و بجای اینکه در این مسیر پیروی صرف از صاحبان این امر باشد از طبایع پیروی شده است و کسی گوش به فرموده بزرگان نداده است.
وقتی به گذشته نه چندان دور نگاه میکنم در دوران کودکی در جندق از محرم و روضه خوانی چیزین جز اشکهای مادر بزرگ و مادرم و بازی جدید آنروزها (آه و واویلا) بیاد نمیاورم و روضه خوانی را هم به زمان پخش چای بیاد میاورم که مابچه ها را کنار دیوار ردیف مینشاندند و بهرکدام یک چای میدادند که آنرا هم ما بخاطر قندش میخواستیم که شیرین بود وگرنه چای تلخ فقط کنار دیوار ریخته میشد و اکثر مردان هم منتظر زمان چای بودند که قلیانی هم همراهش بود و این درواقع آنتراکتی بود بین روضه و موعظه خواندن که باز بیشتر مردم پای موعظه نمی نشستند و در همین زمان استراحت نوحه خوانده میشد و حالت تفریحش کاملا عیان بود و سینه زنی هم عادتی بود و حرکتی ریتمیک با آهنگ.
با مرگ علما و تعطیل شدن درس و بحث و اشتغال به امور روزمره روضه خوانی هم از حالت ارثی درآمده و مانع هم برطرف شد و بتدریج بیسوادانی هم که حافظه ای داشتند و روضه های تکراری را شنیده بودند روضه خوان شدند که هنوز هم هستند و در کنار این جماعت دیگرانی بودند که در شهر زندگی میکردند و برای نشان دادن متفاوت بودن، ارث فامیلی را با آموختن علوم روز بهم آمیخته و مجلسهایی مطابق شأنشان! برگزار میکردند ((روضه پارتی ، از اینکه این واژه را بکار بردم شرمنده ام اما خواستم که عین واقع را بهمان صورت زشتش نمایانده باشم)) که تا همین اواخر هم سعی در ادامه اش داشتند و بگونه ای بیرنگ و لعاب ادامه اش میدهند و روضه خوان و خطیبشان هم بحمد الله عیر مکتبی است و خوب پیداست که زوالشان آشکاراست و نسل بعدشان بیخبر از همه چیز حتی نام خواهد بود و بیغیرتها بخوبی میدانند و باز النار و للعار گویان راه دوزخ میپیمایند.
آنگاه خداوند با دیدن اینکه مدعیان حق محض الهی (مکتب شیخ اوحد اعلی الله مقامه) کسانی هستند که بیگانه
تر از ایشان در ملک نیست آن استبدال را بانجام رسانید و خورشید مکتب از محلی طلوع کرد که هیچ شناخته
نمیشد و آمد و با حول و قوه الهی کرد آنچه کرد که سپاسش ناممکن است و علم را مطرح فرمود و عزاداری را یاد
داد و شناخت مقام سید الشهدا صلوات الله علیه و حضرت زهرا سلا م الله علیها و حضرت بقیه الله عجل الله له
الفرج را و در واقع شناخت مقامات اولیاء خداوند را مطرح فرمود که خداوند حافظ وجود مبارک ایشان باشد و بحول و
قوه الهی در کنار همه این نعمتها رحمتی دیگر فرمود و نوحه ها و مراثی سرود که هم قابل فهم عموم است و هم
سرشار از معارف.
و افسوس که شیطان و جنودش در تلاش برای تغییر مسیر و طبیعت بشری آماده فرمانبرداری و ما با وجود نعمت باز
اسیر غفلت شدیم و انگار یادمان رفت که دین را باید از صاحبانش گرفت و نه به تقلید از دیگران و کدام امر دین مهمتر
از عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام؟ چرا ما نباید در هر امرش از این نعمت پربرکت خداوندی استفاده کنیم و چرا
شعری بخوانیم که از طبع آشنا با معارف صادر نشده است؟چرا تقلید از حرکات و روشهای کسانیکه خود به کاری
که میکنند ایمان ندارند و اگر ذره ای از مواجبشان کم شود دیگر مجلس را ادامه نمیدهند؟ باور بفرمایید که در
مجلسی بودم و در هنگام خواندن مصیبت از خود بیخود شدم و گریه بلندی کردم و بعد از مجلس با نگاه متعجب
بسیاری و التماس دعاهای بسیاری مواجه شدم انگار که من کار عجیبی کرده بودم و آنجا بود که فهمیدم حقیقتی
در کارشان نیست و هیاهویی بیش ندارند. بیایید راه را از رهروش بپرسیم و مطابق فرمانش عمل کنیم. مگر برای ما
شکی هم بعد از این سی و هشت سال باقی مانده که حق همینجاست؟
پرگوییم را به بزرگواری ببخشید و همین که اجازه میدهید این روسیاه عرض ادبی کند، بزرگواریست.
دوستتان میدارم.
دوستدار
“””ضمیمه شماره ۱″””
اصفهان یکی از نواحی مهم و پر جمعیت ایران است که از دیرباز، مرکز ادیان، مذاهب و گرایش های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است; ولی مذهب تشیع در این شهر تا زمان صفویه از نفوذ چندانی برخوردار نبوده است . پس از ورود اسلام به این شهر دو مذهب حنفی و شافعی از طرفداران بیشتری برخوردار شده و در تحولات اجتماعی و سیاسی و درگیری های مذهبی از ارکان عمده این ناحیه ایران شمرده می شدند . این دو مذهب علاوه بر رقابت و درگیری های داخلی گاه با دشمنان خارجی نیز برضد یکدیگر همدست می شدند; برای مثال در حمله تاتار به اصفهان و پس از آن که در فتح اصفهان ناکام ماندند; شافعی ها به پسر چنگیز گفتند: ما شهر را به شما تسلیم می کنیم، به شرط آن که حنفی ها را به قتل رسانید; پس از آن خود نیز به جنگ با حنفیان پرداخته و تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند و تاتار پس از ورود به شهر، هر دو طایفه را مورد هجوم و کشتار قرار دادند (صافی، ج ۲، ص ۴۲۳) .
در چنین فضایی که جهل، تشتت و اختلاف رواج داشت، جریان نصب و عداوت با اهل بیت (ع) رشد کرد و تا قرن یازدهم هجری تداوم یافت . آورده اند، روایاتی که در سرزنش اصفهان وارد شده از قبیل «ما احسن او ما افلح اصفهانی قط » ناظر به وجود نواصب در اصفهان بوده است (قمی، شیخ عباس، ج ۱، ص ۱۳۹) . علامه مجلسی از جمله کسانی است که چنین تحلیلی درباره این روایات دارد (مجلسی، ج ۴۱، ص ۳۰۱) .
نقل شده است که پس از دستور عمر بن عبدالعزیز مبنی بر منع لعن حضرت علی (ع) مردم اصفهان از والیان خود مهلت چهل روزه ای خواستند تا بتوانند برای آخرین بار یک چله به نفرین حضرت بپردازند (ثقفی، ج ۱، ص ۳۵) . این گزارش ها همان گونه که مجلسی اظهار کرده به زمانی مربوط است که نواصب در اصفهان از قدرت و جمعیتی برخوردار بوده اند .
داستان نصب و عداوت این مردم نسبت به اهل بیت (ع) و غلو آنان نسبت به معاویه را نویسندگان غیر شیعی نیز نقل کرده اند; از جمله: مقدسی در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم نوشته است: «و فی اهل اصفهان بله و غلو فی معاویه …» (مقدسی، ص ۳۹۹) . وی سپس به نقل داستان هایی در این مورد پرداخته است .
نواصب فعالیت های مستمر و دیدگاه های خود را به این نحوه بروز دادند:
۱ .به معاویه و بنی امیه عشق می ورزیدند تا آنجا که آورده اند: نواصب اصفهان قائل به رسالت معاویه و خلفای سه گانه گردیده، هرکه آن را انکار می کرد، از او در شگفت می شدند (امینی، ج ۱۰، ص ۳۳۵) .
۲ .محبت یزید را شعار خود قرار داده، خلافت حضرت علی (ع) را انکار می کردند (ابن کثیر، ج ۶، ص ۱۹۳ – ۲۲۹) .
۳ .از حضرت علی (ع) تبری جسته، او را تفسیق و تکفیر می کردند (سلیمان بن محمد بن عبد الوهاب، ج ۱، ص ۱۰۷) .
۴ .اعتقاد داشتند که حضرت علی (ع) در جنگ هایی که کرده است، بر حق نبوده است (ابن حجر، ج ۱، ص ۵۴۳) .
۵ .از عمر سعد و قاتلان امام حسین (ع) ستایش می کردند (ابن تیمیه، ج ۲، ص ۶۶) .
۶ .روز عاشورا را عید قرار می دادند و در آن ابراز شادی می کردند و جشن می گرفتند (همو، ج ۸، ص ۱۵۳) . ابن تیمیه این رفتار را بدعتی از سوی نواصب دانسته است (کتب و رسائل ابن تیمیه فی الفقه، ج ۲۵، ص ۳۰۹) .
۷ .بر ضد اهل بیت (ع) روایت جعل می کردند (امینی، ج ۵، ص ۲۹۴) .
۸ .به مناسبت، برضد اهل بیت (ع) طنز می گفتند (رحمانی، ص ۵۸۴)
دوستدار
“””ضمیمه شماره ۲″””
گر چه فردوسی و کسائی مروزی از نخستین شاعران شیعه مذهب فارسی به شمار میروند،تصور میرود که قدیمترین مراثی را قوامی رازی شاعر قرن ششم هجری در سوگ شهدای کربلا سروده است.شعری بدین مطلع:
پیرو امامزاده که چون او نیافرید تا از عدم خدای همی بنده آورد
و مرثیه دیگری درباره سید الشهداء با مطلع زیر:
روز دهم ز ماه محرم به کربلا ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
جمال الدین عبد الرزاق اصفهانی،شاعر قرن ششم هجری در قصیده«لغز آب»به تشنگی شهدای کربلا اشاره دارد و میگوید:
مطلوب جست و جوی سکندر به شرق و غرب مقصود آرزوی شهیدان کربلا
و سعدی نیز در قصیدهای با مطلع:
شکر و سپاس و منت و عزت خدای را پروردگار خلق و خداوند کبریا
و در بیت دوم خداوند را به حرمت خاندان عصمت و خون پاک شهیدان کربلا سوگند میدهد و میگوید:
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب به خون پاک شهیدان کربلا…
واقعه جانسوز عاشورا مورد نظر اوست.
در ادبیات فارسی مرثیههای مذهبی زیادی از قرون ششم تا هشتم سروده شد،تا این که در روزگار صفویه مرثیههای مذهبی از لحاظ کمی و کیفی به اوج خود رسید.
در قرن هفتم عدهای از شاعران پارسی گوی اعم از سنی و شیعه،برای اهل بیت(ع)مرثیه سرودهاند.از جمله سیف الدین فرغانی(متوفی پیش از ۷۴۹ هـ)که حنفی بود،در دیوانش قصیدهای درباره واقعه کربلا با مطلع ذیل موجود است:
ای قوم در این عزا بگریید بر کشتهی کربلا بگریید
و شاعرانی چون امامی هروی(متوفی ۶۸۶ هـ)، فخر الدین عراقی(متوفی ۶۸۸)،سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی،سعید هروی و دیگران در این دوره در مرثیه و مناقب معصومین(ع)اشعاری دارند.
خواجوی کرمانی ترکیببندی دارد که سه بند از آن اختصاص به مرثیه حضرت امام حسین(ع)و امام حسن مجتبی(ع)و حضرت حمزه عموی پیامبر اکرم(ص) دارد.بدین مطلع:
ای از تو پرگهر کف دریای پرخروش هندوی در گهت شب شامی در فروش
سلمان ساوجی نیز مراثی متعددی درباره امام حسین(ع)و دیگر شهیدان کربلا دارد،از جمله قصیدهای با مطلع:
خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین جوی خونپالا کجاست؟
از شاعران قرن نهم در این باره میتوان از کمال غیاث شیرازی،بابا سودائی ابیوردی،تاج الدین حسین تونی سبزواری،ابن حسام قهستانی صاحب خاوراننامه (منظومهای در شرح جنگهای حضرت علی(ع))، خواجه اوحد سبزواری،لطف الله نیشابوری و کاتبی ترشیزی را نام برد.
اصطلاح«روضهخوانی»نیز پس از تألیف کتاب معروف«روضه الشهداء»اثر کمال الدین حسین بن علی واعظ کاشفی سبزواری(متوفی ۹۱۰ هـ)رواج یافت(البته این امر هم نیاز به بحث و بررسی دارد). این اثر درباره ذکر مصائب امام حسین(ع)و یاران او و شهادت آنان نوشته شده است که بر سر منابر خوانده میشد.ملاحسین واعظ کاشفی معاصر سلطان حسین بایقرا و از دانشمندان مشهور قرن نهم بوده و کتاب خود را به روضات(باغها و بوستانها)مختلف تقسیم کرده و در هر روضهای قسمتی از مصیبت وارده بر حضرت ابا عبد الله(ع)و یاران او را نقل کرده که در ایام عزاداری در مجالس و تکایا خوانده میشد.
سرودن مراثی مذهبی و مناقب معصومین(ع)و به طور کلی شعر و ادب دینی بالاخص ادبیات تشیع در دوره صفویه در ایران بیشتر از هر عصری رواج و رونق یافت. پادشاهان صفوی توجه خاصی به حفظ شعایر دینی داشتند و شاعران را به سرودن اشعار مذهبی تشویق میکردند.به همین سبب در این عهد شاعران مرثیهسرای بسیاری ظهور کردند و آثاری در این زمینه از خود به یادگار نهادند.
شاید بتوان محتشم کاشانی(۹۸۴-۹۳۰ هـ)شاعر دربار شاه طهماسب صفوی را بزرگترین مرثیهسرای مذهبی ایران دانست،گر چه قبل و بعد از او شاعران زیادی در این موضوع داد سخن دادهاند.ترکیببند معروف وی درباره واقعه جانگداز کربلا با بیت زیر آغاز میشود،که متشکل از دوازده بند است و بعد از گذشت قرنها هنوز بر سر زبانهاست:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
از دیگر مرثیه سرایان عصر صفوی،وحشی بافقی را میتوان نام برد که در سوگ سید الشهداء(ع) ترکیببندی شیوا با مطلع زیر سروده است:
روزیست این که حادثه کوس بلا زده است کوس بلا به معرکه کربلا زده است
بابا فغانی شیرازی(متوفی ۹۲۵ هـ)نیز در رثای ابا عبد الله و سایر شهیدان کربلا مرثیهای دارد با مطلع ذیل:
هر گل که بردمید ز هامون کربلا دارد نشان تازهی مدفون کربلا
از شاعران دیگر که در این دوره به سرودن مراثی مذهبی پرداختهاند،اهلی شیرازی(متوفی ۹۴۲ هـ)، ضمیری اصفهانی(متوفی ۹۷۳ هـ)را میتوان نام برد.
صباحی بیدگلی(متوفی ۱۲۱۸ هـ)در دوره زندیه ترکیببند غرایی در چهارده بند و به اقتفای محتشم سروده که مطلع آن بدین گونه است:
افتاد شامگه به کنار افق نگون خور چون سربریده در این طشت واژگون
در دوره قاجاریه به واسطه رواج مجالس روضهخوانی و اهمیتی که پادشاهان و رجال و مردم این عهد به برپایی مراسم سوگواری سالار شهیدان بخصوص در ایام محرم و صفر میدادند،مرثیهسرایی رونق تازهای گرفت و آثار برجستهای در این زمینه بر جای ماند.
میرزا شفیع،ملقب به میرزا کوچک وصال شیرازی (متوفی ۱۲۸۵ هـ)از شعرای این عهد به تقلید از محتشم کاشانی مراثی متعددی از خود به یادگار نهاد.
شمس الشعرا سروش اصفهانی(متوفی ۱۲۸۵ هـ) کتابی به نام«شمس المناقب»دارد که حاوی قصایدی در مدح و منقبت رسول اکرم(ص)و خاندان نبوت است و شصت بند مرثیه و یک مثنوی به نام«روضة الانوار»در ذکر واقعه کربلا سروده که مطلع آن،چنین است:
روزی چنان به یاد،زمین و زمان نداشت جوری ستاره کرد که خود در گمان نداشت
محمود خان ملک الشعرا،فرزند محمد حسین عندلیب و نواده فتحعلی خان صبا نیز چهارده بند مرثیه درباره حضرت ابا عبد الله الحسین(ع)دارد.
فرصت الدوله شیرازی نیز در خصوص واقعه کربلا مرثیههای سروده که یکی از آن مراثی با بیت زیر شروع میشود:
شاه شهید،می چو ز جام بلا کشید رخت از مدینه جانب کرب و بلا کشید
یغمای جندقی نیز درباره واقعه جانسوز کربلا مرثیههایی در قالب مستزاد سروده است.
از شاعران معاصر،جلال الممالک ایرج میرزا در شهادت حضرت امام حسین(ع)و یاران وفادارش مرثیهای در قالب ترکیببند دارد که مطلع آن چنین است:
رسم است هر که داغ جوان دید،دوستان رأفت برند حالت آن داغدیده را
از شاعران دیگر دوره معاصر که در سوگ ائمه اطهار(ع)و واقعه کربلا اشعاری سرودهاند میتوان از این شاعران نام برد:
ملک الشعراء محمد کاظم صبوری(۱۳۲۲- ۱۲۵۹ ق)،ملک الشعرای بهار،امیری فیروزکوهی، غلامرضا قدسی،میرزا نور الله عمان سامانی،میرزا محمد تقی نیر،محمد حسین شهریار،حسین پژمان بختیاری،اقبال لاهوری،جلال الدین همایی،مشفق کاشانی و دیگران.
دیوان اشعار اکثر شاعران شیعه مذهب اعم از فارسی زبان و عرب و غیره سرشار از مراثی جانگداز و همراه با عواطف عمیق و رقتانگیز مذهبی است و در کنار مراثی مذهبی،مرثیههایی که شعرا در سوگ عزیزان و یاران و استادان و پرورندگان خود و رجال سیاسی و علمی و مذهبی و دیگران سرودهاند،بر روی هم بخش عظیمی از ادبیات را به خود اختصاص دادهاند.از آنجا که نوحههای مذهبی که در مراسم سینهزنی و زنجیرزنی خوانده میشود،و متون نمایشی و سرودههایی که در مراسم شبیهخوانی و تعزیه توسط اشخاص در صحنهنمایش خوانده میشود،نیز محتوای رثایی دارند، این گونه سرودهها و تصانیف رثایی را باید جزو مراثی مذهبی قلمداد کرد.
گردآوری تمام انواع مرثیههایی که از دوران آغازین شعر پارسی دری سروه شده،کاری است شگرف،با اهمیت،وزین و دشوار،که همتی والا و تلاش بسیار و دامنهدار میطلبد.
یادآور میشود که در کنار اشعار رثایی و سرودههایی که در سوگ امامان معصومین و به ویژه سرور شهیدان حسین بن علی(ع)سروده شده است،در طول تاریخ تشیع به کتابهایی به عنوان«مقاتل»یا«مقتل» برمیخوریم که در ذکر مصائب و شهادت ائمه و پیشوایان دینی(ع)تألیف شده است. “””””
via
سلام عليكم
تشكر از زحمات دوست عزیزمان دوستدار.
به چند فقره از مواعظ آقای مرحوم کرمانی اعلی الله مقامه اشاره کرده و برداشت هایی را یاد داشت می کنم:
۱- برخی ایراد می کنند که شعری تکرار شده است پس نباید خواند و همین را مجوزی قرار می دهند که از اشعاری با وزن سبک یا با لحن های محاوره ای و عامیانه و اکثرا تهی از مضامین معرفتی استفاده گردد. اما این بزرگوار می فرمایند تکرار مصیبتی حتی اگر تکراری باشد، برای شخص بصیر باز هم تأثیرگذار است. البته در این فرمایش درباره شعر سخنی به میان نیامده؛ ولی می توان آن را هم از مصادیق این فرمایش (تکرار کردن یک مصیبت توسط چند روضه خوان در یک مجلس) دانست:
بسا در يك مجلس روضه خواني روضه ميخواند، روضه خواني ديگر كه نبوده وارد ميشود و بالا ميرود و همان روضه را ميخواند باز همانطور گريه ميشود. و بسا آنكه سه نفر چهار نفر همان روضه را بخوانند و باز همانطور گريه ميشود و اين نيست مگر آنكه خداوند عالم جلشأنه اين مصيبت را براي جميع اعصار آفريده از اين جهت ملالت نميآورد.
مجلس ششم از مواعظ محرم ۱۲۶۴
۲- بعضی مصائبی که نقل میشود، ممکن است عین آن در مقاتل نباشد؛ ولی آیا میتوان گفت چون دور از واقع نیست و خلاف عصمت و طهارتی نیست و خلاف ضرورتی نیست، آن را نقل کنیم؟ مثلا این مصیبت که سر حضرت اباالفضل علیه السلام چنان بر آن مصیبت وارد آمده بود که بر سر نی قرار نمی گرفت و آن را بستند، حقیر در جایی ندیدم (آیا معتقد بزرگوار یا سایر دوستان برخورد داشته اند؟) اما چون لازمه این همه مصیبت هایی است که بر سر مقدس وارد آمده، شاید بتوانیم بگوییم. البته این نکته، با استفاده از صحبت هایی است که به طور شفاهی با معتقد عزیز داشتم و البته گفت و گویمان به پایان نرسیده است. آقای مرحوم می فرماید:
روضه خوانها اين حديث را ميخوانند، من خود نديده ام لكن توي كتابها نوشته اند و دور هم نيست واقع شده باشد. (تا این جا موضع استشهاد است.) ميگويند حضرت سيدالشهدا در روز عاشورا به فرياد سلطان قيس رسيد و نه اين بود كه كربلا را خالي كرد و رفت و به فرياد سلطان قيس رسيد بلكه در آنجا جلوه ميكرد براي او به اينطور و در اينجا در صحراي كربلا ايستاده بود و جنگ ميكرد. آيا نميبيني كه در مشرق و مغرب عالم در يكآن در روي زمين بسا آنكه هزارنفر ميميرند و در آنِ دويم بسا آنكه هزارنفر ميميرند، همچنين در اول روز تا آخر روز چندين هزارنفر تولد ميشوند و حضرتامير بر سر هر يك يك اينها بايد حاضر باشد، بر سر جميع اينها بايد بيايد. فرمود:
يا حار همدان من يمت يرني،من مؤمن او منافق قبلا
موعظه ۱۴صفر۱۲۸۰
۳- و در پایان، این فقره را “بدون شرح” نقل می کنم:
. واللّه اگر در كوچه ها كه بگذري و ببيني يك چادري در محله اي سرپا كرده اند براي روضه خواني از ديدن اين اوضاع مهموم و مغموم شوي، خود به خود داري تسبيح ميكني. بلكه اگر منبري ببيني ياد حسين بيفتي، اگر توي كوچه يك روضه خوان ببيني به ياد حسين بيفتي، همين دل تو بگيرد همان تسبيح است و تهليل و تقديس خدا، و به همين واسطه آمرزيده خواهيد شد.
۱۵صفر۱۲۸۰
دوستدار
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نکته ای بخاطرم رسید عرض میکنم
هرامری در آن اولین بارش که در جامعه مطرح میشود تعریفی دارد و حدود و ثغوری برایش در نظر گرفته میشود و دستورالعملی برای آن صادر میشود تا از مخلوط شدن با دیگر امور و ممزوج شدنش جلوگیری شود و در مسیر تکاملش دستورالعملها بهتر و بهتر تهیه میشود و چنان محکمش میکنند که هرکسی نتواند بی آموختن وارد آن شود الا اموری که به خداوند مربوط است و گویا در عالم مظلومتر از خدا نداریم که امور خداوندی همه اش مورد دستبرد و هجوم ناآموختگان بوده و آنها خودخواهانه در این زمینه تاخته اند بی هیچ پروایی! اگر کسی بدون آموزش وارد دنیای نجاری شود و بخواهد هرطور دلش میخواهد نجاری کند نجارهای عالم جلوش را میگیرند و یا در هر زمینه ای پزشکی و شیمی و فیزیک و امثالهم.
حالا چه شده که هرکس از راه میرسد با هر صدای نخراشیده و نتراشیده با استفاده از ابزار صداساز وارد امر عزاداری سیدالشهدا صلوات الله علیه میشود؟ حقیقتا این هم مظلومیتی دیگر از این بزرگوار است که تا قیامت این مظلومیت باید باشد.
هنوز هر از بر تشخیص نداده سبک عزاداری درست میکند و شعر میسازد و هرچه دلش میخواهد میگوید انگار اینجا هم قبرستان عمومی است و شعر در مدح پدر و مادر و خواهر و برادر و عمو و دایی و عمه و خاله باید گفت! بله پول میدهند و هرچه شورتر پول بیشتر.
روز تاسوعایی بود در خانه شخصی – به قول عوام – کله گنده در تهران بودیم و آنکه مرا باخود برده بود خودش اهل این حرفها نبود و فقط بخاطر دوستی با پسر صاحب مجلس و دعوت او میرفت و مرا هم برد و ضمنا آنجا گفت که ناهار خیلی مفصل و عالی هم میدهند.
نشستیم و دیدیم و گوش کردیم و غیظ کردم از آنچه که میدیدم و میشنیدم از بادمجانها و بشقابها و ظهر که دنبال جایی برای نماز میگشتم افسوسم بیحد بود که چنین روزی را اینسان گذارانیده بودم و غاصبان لباس اهل علم را دیدم که تا ساعت ۳ بعد از ظهر که من آنجا را ترک کردم هنوز نمازی به کمر نزده بودند. البته نه اینکه من کسی باشم نه، فقط آنچه را که دستورالعمل عزاداری میپنداشتم در آنجا ندیدم.
پس هر امری را باید از صاحبانش یاد گرفت و از همانها هر تکاملی را و هر تغییری را پرسید و اجرا نمود تا نه به آن امر ظلمی شده باشد و نه به صاحب ان.
دوستتان میدارم.
علیرضا
سلام علیکم
ساعد الله قلبک یا بقیة الله فی مصیبة جدک
درباره نقل های دروغین، در شب یازدهم محرم ۱۴۲۳ در منبری سرور معظم حفظه الله سخن علی بن طحان را نقل کرده و شدیدا نقد می کنند. بخشی از فرمایش های ایشان رو نقل می کنم:
می خواهند صحنه کربلا را عادی نشان دهند. این یک گوشه از ظلم به مصیبت کربلا. می خواهند عادیش کنند. می خواهند بگویند نعوذ بالله این حرف ها دروغ است پیغمبر آمده بود و سر و صدا و هوا دگرگون شد و نه خیلی عادی انجام شد. چطور؟ علی بن طحان می گوید دیدم تشنه است، رفتم برایش آب بیارم، وقتی آمدم دیدم شمر از گودال قتلگاه دارد می آید بالا دامنش را گرفته کجا می روی طحان؟ می روم به حسین آب بدهم. تو نمی خواهد بدهی من آبش دادم . چطور؟ دامنش را باز کرد دیدم سر آقاست. حال می زنند به سر و فریاد و ضجه. و باز حیا نکرده آن کسی که این را ساخته دنبالهاش را ساخته. پس چرا می لرزی؟ آخه من در گودال قتلگاه که این جرم را انجام می دادم یک ناله ای هم می شنیدم. زنی می گفت غریب مادر حسین. باز دوباره ضجه ضجه.
بعد احمقی می گوید عجب روضه ای! نفهمیدید چه شد؟ چه می خواهد بگوید این دروغساز؟ چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید حسین مثل من و تو است. دروغ است این حرف ها که آثار انقلاب تمام عالم نمایان شد در اینجا. این عالم متصل است به عالم بالا. تمام حکما می گویند همه قبول دارند آنان که به ماوراء طبیعت معتقدند؛ بستگی دارد عالم طبیعت به عالم بالا و غیب هر جا آنجا هرچه در آنجا حادثه باشد اینجا اثر می گذارد اینجا باشد آنجا اثر می گذارد پیوند است. مثل بدن من و شما و روح من و شماست اگر این دست ضربه بخورد روح ما خبر دار می شود او هم متالم می شود اما نه از این ضربه از این علاقه ای که به این بدن دارد این بدن احساس کرد شدت را صدمه را او هم صدمه می کشد ماوراء طبعیت و غیب و ملأ اعلی که می گویند مثل روح در جان این طبیعت است این عالم طبیعت زنده است متصل است همین طور ادامه دارد تا می رسد به مشیت الله همه متصل. آن وقت مرکز مشیت الله وکر مشیت الله دارد شهید می شود به این شهادت هیچ خبر نشد علی بن طحان هم خبر نشد که آب می آورد برای این بزرگوار؟! ناله زهرا را شمر می شنود اثر نمی گذارد در این عالم لااقل زمین بلرزد از ناله زهرا؟ زمین نمی لرزد از ناله زهرا؟…
ما باید مجلس عزا برای عزاداری و ماتم کربلا برپا کنیم با این دروغ ها. ما باید مجلس عزا برای کربلا بگذاریم و بر مظلومیت کربلا گریه کنیم…
بعد خوشحال هم می شوم که عجب! خوب روضه ای خواندند روضه همین طور خوب است بخوانند که گریه کنم. مگر هر گریه ای به درگاه خدا قبول است؟ بعد از این مصیبت [مجعوله] هر کس گریه کند باید مشت به مغز او کوبید! چرا گریه می کنید هرچه می شنوید؟ چرا؟ با معرفت گریه کن. ارزش کربلا را بفهم و از این ابتلاءات زیاد است در مورد حضرت اباالفضل یک طور، درباره حضرت علی اکبر یک طور در مورد زینب یک طور. هر جایش را که نگاه می کنیم دشمنان دانا به وسیله دوستان نادان صدمه زدند به کربلا و مصیبت کربلا و حادثه کربلا.
شعرهای نابجا، نقل های نابجا، این ها همه عزت کربلا را پایمال می کند آبروی کربلا را می برد حرمت این مصیبت را ضایع می کند حساب دارد کتاب دارد دروغ ها گفته نشود. چه کنیم نگوییم؟…
هر کس می خواهد نقل کند خودش برود کتاب بخواند، خودش رجوع کند ای آقا در حسینیه خوانده اند ای آقا آقایان دیگر هم بودند. نه، نه. به اینها نمی شود استدلال کرد. حریف نیستیم. فایده ای هم ندارد.
عزت کربلا، حرمت کربلا باید رعایت شود هر گریه ای به درد نمی خورد ارزش ندارد از ما معرفت خواسته اند یک تأثر دل با معرفت به خودشان قسم بهتر است از یک عمر گریه کردن و ضجه زدن و اشک ریختن بی معرفت. هیچ ارزش ندارد. خدا که این چیزها را نمی خواهد خدا معرفت می خواهد که بندگانش رشد می کنند و با معرفت است که ترقی حاصل می شود.
گریه با معرفت اصلا حد ندارد ارزشش و عظمتش یک قطرهاش آتش جهنم را فرو می نشاند یک قطره اشک در مصیبت حسین ریختن اما با معرفت…
دوستدار
سلام علیکم
شرمنده ام از رویتان ای دوستان مهربان
بوده ست تایپ من غلط در زیر شد اصلاح آن
*****
شد چو گرد ذوالجناح از عرصه هیجا بلند، شور رستاخیز گشت از خطه غبرا بلند
دو گیتی را یک آذر شعله از شش سوی بیرون زد، که دود چار ارکان آتش اندر هفت گردون زد
ای مهر مقیم باختر باش ، ای چشم فلک به خواب در باش ، ای مرغ سحر شکسته پر باش
تو بی لشکر مرا در قبضه دل رایت ماتم ، تو عطسان لب مرا بر دوش مژگان مشک سقایی
ذات قدیم بهر عزاداری تو بس ، هستی پس از حیات تو یکسر سزد هلاک
*****
روسیاهم از معاصی بی توجه بی حواس
عذرخواهم از همه یاران خوب از عام و خاص
دوستتان میدارم.
دوستدار
سلام علیکم و رحمةالله
میخواهم پیشنهاد کنم موعظه سرور مکرم حفظه الله در روز ۱۵ محرم سال ۱۴۰۸ را گوش کنید فرمایشات بسیار خوبی در زمینه آداب عزاداری دارن.
دوستتان میدارم.