دیدگاه بزرگان مکتب شیخیه درباره فیض کاشانی و معرفی تحشیه‌ای نویافته(1)

دیدگاه بزرگان مکتب شیخیه درباره فیض کاشانی
و معرفیِ تحشیه‌ای نویافته از مرحوم شیخ احمد احسائی (اع) بر مفاتیح الشرایعِ فیض کاشانی (ره)

عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم شیخ احمد احسائی عطّر الله رَمسَه و نوّرَ ضریحه[1] از علمای بارز شیعه در قرن سيزدهم هجری، کتاب‌ها و رساله‌های متعددی در حوزه‌های مختلف معارفی تصنیف و تألیف فرموده‌اند. شاگرد ایشان عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم سید کاظم رشتی أعلَی الله مقامه و رفع في الخلد أعلامه به گستردگی حوزه‌هایی که این بزرگوار در آنها قلم زده‌اند اشاره فرموده‌اند و بیش از بیست و اندی از کلیات فنون را ذکر می‌فرمایند که شیخ مرحوم در همه آنها تبحر داشته و کتاب نوشته اند.[2] این بزرگوار به «کثرت تألیف ممتاز»[3] بودند و در نوع کتاب‌هایی که درباره این بزرگوار تألیف شده‌، به فهرستی از کتب ایشان اشاره شده است. برای نمونه در کتاب «مدخل إلی فلسفة الشیخ الأحسائي» به 173 رساله تصریح شده است[4] و در کتاب «فهرست کتب مشایخ عظام أعلی الله مقامهم» 115 رساله از ایشان معرفی شده است.[5] با این حال رسائل متعددی از این بزرگوار موجود است که در این‌گونه فهرست‌ها نیامده است و همچنان مخطوط باقی مانده است؛ از رساله‌هایی مختصر و دو صفحه‌ای تا رساله‌هایی مفصل‌.

یکی از علت‌های مهم در فهرست‌نشدن برخی از آثار ایشان، کثرت اسفار این بزرگوار أعلی الله مقامه است که بخشی از اسفار ایشان به بلاد مختلف ایران بوده است و چه بسا در هر شهری به درخواست سائلین رساله‌ای یا فایده‌ای مرقوم فرموده‌اند و همین سبب پراکندگی آثار ایشان در نِقاط مختلف است. ازاین رو با گذشت بیش از دو قرن از رحلت این عالم ربانی هنوز هم «فضفاض علمیِ»[6] وجودِ ایشان ادامه دارد و گاه به گاه میهمان سفره علم ایشان می‌شویم و رساله‌ای یا کتابی از این بزرگوار چشم‌های دوستداران ایشان را نوازش می‌دهد؛ رساله‌هایی که نه در فهرست‌های متداول از آن یادی شده است و نه به زیور طبع آراسته گردیده است و همچنان مخطوط باقی مانده است.

قِسمی از آثارِ بابرکت وجود این عالم ربانی، حواشی و تعلیقات این بزرگوار است. معرفی تحشیه‌ای نویافته از ایشان بر مفاتیح‌الشرایعِ فیض کاشانی که همچنان مخطوط و مهجور باقی مانده است و حتی در «فهرست کتب مشایخ عظام أعلی الله مقامهم» از آن نامی به میان نیامده است و هنگامِ سَردِ شروح و حواشی مفاتیح، نامی از این کتاب به میان نمی‌آید، انگیزه‌ای شد تا مفصلاً دیدگاه بزرگان مکتب استبصار (مکتب شیخ اع) درباره فیض کاشانی را واکاوی کنیم.

شیخ مرحوم اعلی الله مقامه وقتی به دنیا آمدند (1166ق) که فیضِ کاشانی[7] از دنیا رحلت کرده بود. این بزرگوار صیتِ ملامحسن را در بلاد مختلف شنیدند و رساله‌های او را ملاحظه فرمودند و همین آوازه سبب شد در مواضع مختلف از نوشته‌های خود به رسائل فیض کاشانی اشاره کرده و آراء او را نقد کنند.

در مباحث حکمت و کلام و عرفان، سختگیری شدید این بزرگوار بر کلمات و عبارات و اصطلاحاتِ فیض را ملاحظه می‌کنیم. می‌دانیم یکی از جبهه‌های علمی‌ای که مرحوم شیخ اع بسیار پررنگ در آن ظاهر شدند، مخالفت با وحدت وجود و عقاید باطل صوفیه لعنهم الله بود. ازاین رو با توجه به آوازه فیض کاشانی و نسبت علمی (شاگرد) و نسبی (داماد) او با ملاصدرای شیرازی، هر عبارتی از عباراتی وی را که صریح یا مُشعر به عقاید باطل است زیر ذره‌بین حکمت حقه قرار داده و صریحاً واکنش نشان داده‌اند.

رساله علمیه فیض کاشانی، یکی از مواضع موضع‌گیری شیخ مرحوم اع است. در ابتدای شرحِ این رساله، پس از نقد عقیده حکما و متکلمین، می‌فرمایند در سال 1228ق وارد اصفهان شدم تا از آنجا به عتبات عالیات عراق روم. آنجا بود که رساله‌ای از «العارف المتقن الملا محسن» یافتم که برای فرزندش (محمد، یا: أحمد؛ ملقب به علم الهدی) نگاشته بود و چُنین یافتم که در این رساله طبق مسلک اصحابِ حدود جاری شده است؛ آنانی که ملقبند به اهل شهود و قائلند به وحدت وجود و من در این شرح، غث و سمین کلمات او را مشخص می‌کنم… .

اهل مطالعه آگاهند که یکی از فرمایش‌های مهم شیخ مرحوم اع در زمینه صفات خداوند علم قدیم و علم حادث است و انتخاب رساله علمیه فیض کاشانی، انتخابی است حساب‌شده؛ چراکه اولاً عِلاوه بر نقدِ آراء باطل، نظریه خویش را نیز بیان فرموده و ثابت می‌کنند و ثانیاً جایگاه فیض در انتخاب این رساله از میان رسائل مختلفی که در این مسئله از حکما و عرفا در دست است، بی‌تأثیر نبوده است؛ چراکه وی حکیمی نامور و عارفی مشهور و سرآمدِ طرفداران حکمت ملاصدرا بوده است و در علوم نقلیه و تبحر در حدیث‌شناسی محدثی کم‌نظیر است و در تطبيق مباني حكمت ملاصدرا با مضامين آيات قرآن و روايات معصومين علیهم‌السلام و تأويل آنها نابغه‏ايست كه شايد بتوان گفت بي‏نظير بوده است. با این حال شیخ مرحوم اع در این شرح هرگز تحت تأثیرِ کاریزمایِ فیض کاشانی قرار نگرفته‌اند و هرچه فیض‌ْ هنر خود را به نمایش گذارده است و مطالبِ انحرافیِ حکما (از نظر شیخ مرحوم اع) و مطالب ملاصدرا را با آیات و روایات تطبیق کرده است، باز هم مرحوم شیخ اع نقدِ خود را بیان فرموده‌اند و یکی از مشخصه‌های فیض کاشانی، همین نکته است: وی برخلاف دیگر شاگردان ملاصدرا -همچون ملاعبدالرزاق لاهیجی که جرئتِ فیض کاشانی را نداشت و به حکمت مشّاء تظاهر می‌کرد و به طرز تفکر ملاصدرا و انتشار نظریات او کمتر می‌پرداخت -، نوع کتاب‌های خود را بر نظریات ملاصدرا مبتنی کرد. فیض بیش از خودِ ملاصدرا در تطبیق با آیات و روایات صادره از ائمه طاهرین علیهم‌السلام زحمت کشید.

نمونه‌هایی از تعبیرات عجیب شیخ مرحوم اع و سختگیری ایشان بر فیض کاشانی را از شرح ایشان بر رساله علمیه او نقل می‌کنیم:[8]

– و قد صرح بهذه اللفظة الخبيثة المجتثة من فوق الارض ما لها من قرار فقال في الكلمات المكنونة…؛

– تفهم ما قال مما هو صريح في القول بوحدة الوجود التي اجمع العلماء علی تكفير القائل بها و هو يعلم ذلك ولكن لاجل متابعته للصوفية الذين هم اعداء ائمتنا علیهم السلام…؛

– هذا حق و کله محکم نعم هنا شیء یحتاج إلی التنبیه…؛

– هذا شي‏ء عجيب ما سمعنا… و العجب من الملا…؛

– …و بالجملة فالحديث لايناسب له الاستشهاد به و لا ذكره؛

– … و قوله «فليطلبه من كتابنا الموسوم بعين اليقين» الخ، اقول هذا الكتاب و غيره من سائر كتبه كلها مثل ما في هذه الرسالة يسقي بماء واحد ليس فيها كلها شي‏ء بل حرف واحد من مذهب اهل البيت علیهم‌السلام بل كلها من كلام القوم الا بعض الاحاديث ينقلها و يصرف معناها الي مراد القوم ولكن يكفيك ما قال اميرالمؤمنين صلوات الله عليه ذهب من ذهب الي غيرنا الي عيون كدرة يفرغ بعضها في بعض و ذهب من ذهب الينا الي عيون صافية تجري بامر الله لا غاية لها و لا نهاية. انتهی.

و انا اوصيك فيّ الا تظن بي ان بيني و بينه شيئاً دعاني الی الرد عليه لا ولكني اذا اردت بيان كلامه ابينه بما يذهب اليه و ان كنت اعتقد فساده او ابينه بما اعتقد فان قلت بل بما تعتقد فهكذا والله فعلت لا غير.

آنچنان شیخ مرحوم اع عبارات فیضْ را در رساله علمیه به چالش کشیدند که باعث شد برخی طرفداران حکمت و عرفان اصطلاحی برآشفته شده و واکنشی نشان دهند. اینْ ملاهادی سبزواری است که معاصر شیخ مرحوم اع است و می‌نویسد:

«و إني و إن اشترطت علی نفسي أن لا أتعرض لاعتراضات الشیخ الشارح للرسالة العلمیة للعلامة الملقب بالفیض ره بل الجارح لها إذ تجاوز عن آداب الشارحیة…اذ الحکیم کیف یحاور من لایذعن بقواعد هی مقتضاة للبرهان و لایتمسک بالمیزان بل یباهی بعدم استعماله…»[9]

بدیهی است این آشفتگی از این رو است که شیخ مرحوم اع کوچک‌ترین مسامحه‌ای نفرموده‌اند و در مقام بیانِ حق، جز جانبداری از حق چیزی را در نظر نداشته‌اند. و همین باعث شده است که ملای سبزواری آنچنان برآشفته که برخلاف آنچه از تواضع او مشهور است،[10] از فروتنی و شکسته‌نفسی فراموش کرده و خود را حکیم می‌نامد… غافل از آن كه آنچه نتيجه‏اش سخناني باشد كه در رساله علميه فيض آمده و امثال آنها حكمت نبوده و كسي كه به آن مباني و موازين و نتايج آنها معتقد باشد، حكيم نيست بلكه مقلد بيگانگان با انبيا و اوليا علیهم السلام بوده كه در يهود و نصاري و مجوس بودند و متأسفانه افكار و آراء انحرافي آنها در ميان مسلمين و بعد هم در ميان شيعيان نفوذ كرد.

و برای نمونه از اين افكار انحرافی، به كلمات ملای سبزواری در رساله‏ای كه در ردّ شيخ مرحوم و دفاع از فيض به درخواست يكی از تلامذه‏اش به نام يزدی نوشته – كه او هم بمانند استادش در ردّ فرمايشات شيخ مرحوم و نصرت فيض رساله‏ای دارد و استادش او را تأييد نموده – می‏بينيم كه می‏گويد:

«امّا نحن و اخواننا المتوغّلون في الحكمة المتعالية النضيجة فلانرضي بان نصف علمه بالحدوث او نتفوه بان للّه تعالي علماً قديماً و علماً حادثاً و ان قلنا انّ له تعالي علماً ذاتيا و علماً فعلياً و مرادنا بالعلم الفعلي الوجود المنبسط الذي هو فعل اللّه و مشيته الفعلية ولكن اذا اخذناه من صقعه و لاحظناه كالمعني الحرفي سميناه علماً قديماً بقدمه بل علم زيد اذا عددناه من علمه الفعلي بمقتضي قوله تعالي: و لايحيطون بشي‏ء من علمه الاّ بما شاء لانسميه بالحدوث بما هو علم اللّه تعالي كما نصفه بالحدوث باعتبار وجهه الي نفس زيد بل باعتبار وجهه النوراني الي اللّه تعالي كما انّه قديم بقدم اللّه واجب بوجوب اللّه لانّ واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جميع الجهات حتي الجهات الافعالية و لذا قال المحققون فاعليته لزيد واجبة و ان كان زيد ممكناً… .»[11]

و در جاي ديگر از همين رساله مي‏نويسد:

«قال الشارح: فلم‏يجز ان‏يكون المعلومات في الازل. (قال الفاضل المحشي: اذا لم‏تكن المعلومات في الازل يلزم عليه ان‏يكون الواجب تعالي و مرتبة ذاته جاهلاً بالاشياء . . .) لنعم ما قال المحشي و الشارح واقع في هذا الاشكال بلا خلاص و لات حين مناص اذ بالعلم المصدري العام لايصير الموجود عالماً بل العلم بالشمس شمس اخري و بالقمر قمر آخر و بالحجر و المدر آخران و هكذا في الاشياء الاخري فاذا قلت الواجب تعالي عالم بالاشياء في الازل استدعي ان‏يكون في ذاته او عند ذاته وجودات الاشياء بنحو اتمّ و ابسط و ذلك هو العلم الاجمالي بماسواه كما يقوله بعض المتأخرين او ماهيات الاشياء بدون وجوداتها و هو مذهب المعتزلة القائلين بالمتقررات الازلية و بها يثبتون العلم الازلي و بها يجوزون خطاب المشافهة بالنسبة الي المعدوم و المعدوم عندهم مرفوع شيئية الوجود فقط لا مرفوع شيئية الماهية. او وجودها بنحو اتمّ و اعلي و ماهياتها بطرز احسن و اسني اي وجوداتها علي سبيل الانطواء و ماهياتها لوازم الاسماء الحسني كما هو القول المنصور من العلم الاجمالي في عين الكشف التفصيلي او ماهياتها ولكن موجودة بوجودات اخري صورية انور كما هو قول المشّائين… .»[12]

اگرچه نقد آراء فیض و بیان دیدگاه شیخ مرحوم اع در این مختصر نمی‌گنجد، اما به مناسبت نقل این عبارات، عرض می‌کنیم که در اين قسمت از كلام ملاي سبزواري به دو مطلب تصريح شده است:

نخست اختلافي بودن مسأله علم خدا به اشياء در ميان حكما و بنابراين ضرورتي را كه حاشيه‏نويس مدعي شده بي‌جا است و دوم اين كه در همه نظرياتي كه داده شده پاي موجودات به عالم ازل و رتبه ذات خدا (و يا در خود ذات) كشيده شده و بالاخره هماني را كه انبيا علیهم‌السلام كفر معرفي كرده‏اند، از نظر صاحبان اين نظريه‏ها عقيده و ايمان به حساب آمده است. و حال‌ آنکه مسأله علم همانند مسأله اراده و مشيت و به طور كلي مسأله خلقت و ايجاد، در نزد ايشان مبتني بر وجود اشياء در صقع ربوبي بوده كه اين مطلب را عرفا اظهار كرده‏اند و حكماي متأخر بخصوص ملاصدرا و تابعان او از آنها پيروي كرده و آن را تقرير و تبيين نموده‏اند.[13]

امّا نظريه شيخ مرحوم اعلی اللّه مقامه، هم مطابق آيات و روايات اسلامي است و هم در تنزيه و تقديس ذات مقدس الهي از شوب كثرت و تركيب و مجانست با خلق، بی‌نظیر است به طوري كه هيچ‏گونه مخالفتي با اصول و مباني ديانت الهي نداشته بلكه هماهنگ با آن اصول و مباني مي‏باشد و همه مشكلات اين مسأله را حل نموده و هيچ تالي فاسدي بر آن مترتب نيست.[14]

با توجه به فرمایش‌های ایشان و تأمل اهل نظر نه اهل غرض کاملاً روشن می‌شود كه نسبت تجهيل (خدا را به اشياء در رتبه ذات جاهل دانستن) نسبتي است ناروا مانند نسبت خلاف ضرورت در دين. و اين نسبت‌ها از بي‏دقتي در كلام آن بزرگوار اع يا شتابزدگي در قضاوت يا از عناد و حسادت به آن بزرگوار اع سرچشمه گرفته است.

بررسی رساله مفصلِ (بیش از 36000کلمه) شرح رساله علمیه مجال مفصل دیگری را می‌طلبد و در اهمیت این رساله این نکته را نیز بیفزاییم استاد معظم حفظه الله و أرعاه در یکی از منابر خود فرموده‌‌اند:

«مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه الشریف، همین رساله علمیه فیض را شرح فرموده‌اند. هرجا که خلاف فرمایشات ائمه علیهم‌السلام را از آیات و روایات استفاده کرده است، توضیح فرموده، اشکال کرده و حق مطلب را بیان فرموده‌اند. خدا به ایشان جزای خیر عنایت کند.

مسئله، بسیار مهم و ارزنده است. به واقع برای یک شخص متعلم که می‌خواهد چیز بداند و به‌خصوص با این مسائل مشکل در آیات و روایات بخواهد آشنا شود، خیلی رساله لازمی است، مباحثه و مطالعه‌اش لزوم دارد.»[15]

ادامه دارد…

——————–

[1] این دو عبارت دعائی درباره شیخ مرحوم اعلی الله مقامه، در عبارات سید مرحوم رفع الله شأنه ملاحظه گردید. (خلاصة الدروس سید مرحوم، کتابخانه و مرکز اسناد مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جُنگ، به شماره1825، فریم108) در زمان سید مرحوم اع هنوز وهابیت ظالم تیشه بر بِناهای بقیع غرقد نزده بود و مزار شیخ اع استوار بود.
[2]دلیل المتحیرین، صص25تا32
[3]شیخيگری و بابیگری، مرتضی مدرسی، ص75
[4] مدخل إلی فلسفة الشیخ الأحسائي، المیرزا حسن فیوضات، ص277
[5] 115رساله و 5خطبه و 35فائده و 1مراسله…و در 131 جلد ضبط شده و 11جلد از آنها در دست نیست. (فهرست کتب مشایخ عظام أعلی الله مقامهم، ج1، ص101)
[6] وام‌گرفته از تعبیر مرحوم شیخ اع؛ این بزرگوار در شرح‌الزیاره می‌فرمایند: «و قد قلت في قصیدة في مرثیة الحسین ع بیتاً یناسب ذکره هنا و هو: فراحتَا الدهر من فضفاض جودهم؛ مملوئتان و ما للفیض تعطیل» (شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، بیروت: دارالمفید، 1424، ج1، ص39) و الفضفاض العَطاء.
[7] محمد بن مرتضی بن شاه ملقب به محسن و مشهور به ملا محسن فیض کاشانی (1006-1091ق) از علمای امامیه قرن یازدهم هجری است. وی پس از مدتی ترقی و کسب علم، نزد صدرالدین محمدشیرازی رسید و مدت هشت سال تلمذ کرد و داماد ملاصدرا شد. پس از فراز و نشیب‌های فراوان، در زمان شاه عباس ثانی بر ارج و قرب او در میان توده مردم و حکومت صفوی افزوده شد و در همان زمان‌ها بود که بحث کفر و الحاد او پیش آمد و وی آهسته آهسته گوشه عزلت برگزید. پس از فوت شاه عباس دوم در سال 1077ق در قمصر و کاشان به درس و بحث مشغول شد و اکثر کتب خود را در آنجا تألیف کرد. تألیفات او شامل حوزه‌های متنوعی از جمله ادب، حدیث، فقه، فلسفه وعرفان است. وی در سن هشتاد و چهارسالگی در کاشان از دنیا رفت. ملامحمد سعید قمی از شاگردان اوست. (ر.ک: کتابشناسی فیض کاشانی، محسن ناجی‌نصرآبادی، تهران: مدرسه عالی شهید مطهری؛ 1387)
[8] شرح شیخ مرحوم اع بر رساله علمیه ملامحسن فیض کاشانی در جلد دوم از جوامع الکلم (طبع بصره) و به عنوان اولین رساله از این مجلد منتشر شده است.
[9] رسائل حكيم سبزواري، رسالة المحاكمات و المقاومات ص 247؛ وی می‌گوید:
من گرچه با خود شرط کرده بودم که متعرض اعتراضات شیخ شارح رساله علمیه علامه ملقب به فیض؛ بلکه جارح (عیبجو و رسواکننده) آن نشوم چون از روش شرح خارج شده است…زیرا حکیم با کسی که قواعدی را که نتایج برهان است قبول ندارد و به میزانی متمسک نمی‌شود بلکه به استعمال نکردن میزان افتخار می‌کند، گفت‌وگو نمی‌کند… .
[10] درباره تواضع ظاهری و تواضع علمی وی بنگرید: سیمای فرزانگان، رضا مختاری، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1371، ص152
[11] رسائل حكيم سبزواري ص 257؛ ترجمه عبارات وی را برای فایده‌ای می‌نویسیم:
امّا ما و برادران ما كه در حكمت متعاليه پخته فرو رفته‏اند، پس راضي نمي‏شويم به اين كه علم خدا را به حدوث وصف كنيم يا لب گشاييم به اين كه براي خدا علمي است قديم و علمي است حادث اگرچه بگوييم كه براي او علمي است ذاتي و علمي است فعلي و مقصود ما از علم فعلي وجود منبسط است كه آن فعل خدا و مشيت فعليه او است ولكن هرگاه آن را از صقع خدا بدانيم و آن را مانند معناي حرفي (غير مستقل و بسته به غير) ملاحظه كنيم آن را علم قديم مي‏ناميم به قديم بودن خدا بلكه علم زيد را هنگامي كه از علم فعلي خدا به شمار آوريم به مقتضي فرمايش خداي تعالي: «و به چيزي از علم او احاطه نمي‏كنند مگر به آنچه بخواهد» آن را علم حادث نمي‏ناميم به ملاحظه اين كه آن علم خداي تعالي است همچنان كه آن را به حدوث وصف مي‏كنيم به اعتبار جهت و نسبت آن به خود زيد بلكه به اعتبار جهت نوراني او كه به خداي تعالي نسبت دارد همان‏طوري كه قديم است به قديم بودن خدا، واجب هم هست به واجب بودن خدا. زيرا ذاتي كه واجب الوجود است واجب الوجود از جميع جهات است حتي جهات فعليه (يعني عين تمام كمالات وجوديه است خواه كمالات واجب و خواه كمالات خلق) و از اين جهت محققان گفته‏اند فاعل بودن خدا نسبت به زيد واجب است اگرچه خود زيد ممكن است… .
[12] رسائل حكيم سبزواري ص 253؛ ترجمه عبارات وی چنین است:
شارح (مرحوم شيخ اع) فرموده: «پس جايز نيست كه معلومات (موجودات) در ازل (رتبه ذات خداوند متعال) باشند». فاضل محشي (شاگرد ملاي سبزواري، يزدي) گويد: «هرگاه معلومات در ازل نباشند لازم مي‏آيد بر ايشان (مرحوم شيخ اع) كه اعتقاد داشته باشند به اين كه واجب تعالي در مرتبه ذات خود به اشياء جاهل باشد». و چه سخن خوبي فرموده محشي، و شارح در چنين مشكلي گرفتار گرديده و از آن خلاصي ندارد و هنگام خلاصي هم نيست. زيرا با علم مصدري عام (اشراقي و فعل ادراك) موجود عالم نمي‏گردد بلكه علم به خورشيد خورشيد ديگري است و علم به ماه ماه ديگري است و به سنگ و كلوخ، سنگ و كلوخ ديگري است و همچنين در چيزهاي ديگر. پس هرگاه گفتي واجب تعالي عالم است به اشياء در ازل اين سخن استدعا دارد كه وجودات اشياء در ذات او يا در نزد ذات او به طور تمام‌تر و بسيط‏‌‌تری وجود داشته باشند و همين‏گونه وجود داشتن، همان علم اجمالي خدا است به ماسواي خود.
همچنان كه پاره‏اي از متأخرين از حكما همچنين مي‏گويند. (و علم خدا را به اشياء اين‏طور توجيه مي‏كنند) و يا (آن كه در ذات خدا يا نزد ذات او) ماهيات اشياء متحقق باشند بدون وجودات آنها و اين مذهب معتزله است (و علم خدا را به اشياء چنين توجيه مي‏كنند) كه به متقررات ازليه قائل شده‏اند و به وسيله همينها علم ازلي را اثبات مي‏نمايند و بدين وسيله خطاب مشافهي خدا را نسبت به معدوم توجيه مي‏كنند (يعني خطاب «كن» متوجه همان ماهيات اشياء بوده كه در عالم ازل متقرر و متحقق بوده‏اند و معدوم صرف نبوده‏اند) و معدوم از نظر آنها آن است كه شيئيّت وجودي را فقط نداشته باشد نه شيئيّت ماهيتي.
و يا (آن كه در ذات خدا يا در نزد ذات او) وجودات اشياء به طور تمامتر و اعلائي موجود باشد و ماهيات آنها هم به طرز احسن و اسنائي موجود باشد يعني وجودات آنها به طور انطواء (در ذات خدا پنهان شده باشند) و ماهيات آنها هم لوازم اسماء حسني باشند (و اسماء حسني هم لوازم ذات خدا هستند) همچنان كه همين قول منصور است (يعني عقيده‏ايست كه ما آن را تأييد مي‏كنيم) و عبارت است از علم اجمالي (خدا به اشياء) در عين كشف تفصيلي (كه اين عقيده ملاصدرا و طرفداران او است در توجيه علم خداوند به اشياء) و يا آن كه (در ذات خدا يا نزد ذات او) ماهيات اشياء فقط موجود باشند اما به وجوداتي ديگر كه صوري و نوراني‏تر (از اين وجودات اين عالم اعيان است) همچنان كه اين قول حكماء مشاء است (كه آنها علم خدا را به اشياء به اين‏طور توجيه نموده‏اند.
[13] فشرده اين مطلب در اين اشعار آمده است: (شرح مثنوی، هادی بن مهدی سبزواری، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1374، ج1، ص20و21)

حبّذا روزي كه پيش از روز و شب فارغ از اندوه و آزاد از طرب
متحد بوديم با شاه وجود حكم غيريّت بكلي محو بود
بود اعيان جهات بي‏چند و چون ز امتياز علمي و عيني مصون
ني به لوح علمشان نقش ثبوت ني ز فيض خوان هستي خورده قوت
ني ز حق ممتاز و ني از يكدگر غرقه درياي وحدت سر به سر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بي‏خود نمود
امتياز علمي آمد در ميان بي‏نشاني را نشانها شد عيان
واجب و ممكن ز هم ممتاز شد رسم و آيين دوئي آغاز شد
بعد از آن يك موج ديگر زد محيط سوي ساحل آمد امواج بسيط
موج ديگر زد پديد آمد از آن برزخ جامع ميان جسم و جان
پيشِ آن كز زمره اهل حق است نام آن برزخ مثال مطلق است
موج ديگر نيز در كار آمده جسم و جسماني پديدار آمده
جسم هم گرديده طوراً بعد طور تا به نوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمي گشته محروم از مقام محرمي
بر مراتب سرنگون كرده عبور پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور
گر نگردد باز، مسكين زين سفر نيست از وي هيچ‏كس مهجورتر
ني كه آغاز حكايت مي‏كند زين جداييها شكايت مي‏كند
گر نيستاني كه در وي هر عدم رنگ وحدت داشت با نور قدم
تا به تيغ فرقتم ببريده‏اند از نفيرم مرد و زن ناليده‏اند

[14] در کتاب شریف و گرانسنگِ کاوشی در کیفیت غیبت امام عصر عج، نگاشته استاد معظم حفظه الله تعالی دراین باره مفصلاً بررسی‌ شده است.
[15] سخنرانی شب دوشنبه، 30 جمادی الأولی1406